< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/11/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان نحوه استدلال از منظر فخر رازی و خواجه و بیان تفاوت این دو تفسیر/ الفصل الحادی عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه و تکمیل مباحث جلسه قبل: گفتیم که مصنف ابتدا چهار مقدمه را ذکر می کنند و سپس به بیان استدلال می پردازند.

مقدمات را ذکر کردیم و اکنون به بیان استدلال می پردازیم.

در ابتدای فصل متن مصنف را خواندیم که چند خط بود ولی در بعضی از نسخه ها این متن به صورت یکجا در اول فصل وجود ندارد بلکه در بین فصل پراکنده است و شاید این نسخه بهتر باشد زیرا بنابر نسخه ای که ما داشتیم تکرار پیش می آمد چون یک بار مصنف مطلب را در ابتدا بیان می کنند و خواجه نیز دوباره در ادامه فصل باز متن مصنف را تکرار می کنند.

قال:

ثم شرع في تركيب الحجة عنها قوله «و أية زيادات أمكنت فيمكن أن يكون هناك بعد يشتمل على جميع ذلك الممكن» شروع في الحجة و معناه كل واحد من زيادات يمكن وجودها فإنما يمكن أن يشتمل عليها بعد و يبين هذه القضية بقوله «و إلا فيكون إمكان وقوع الأبعاد الی حد لیس للزائد علیه امکان» [1]

گفتیم که فخر رازی بعد از اینکه مقدمه چهارم تمام می شود مدعی می شوند که مصنف شروع به بیان استدلال کرده اند و طبق بیان فخر استدلال از «و ایة زیادات امکنت» شروع می شود ولی بنابر نظر خواجه استدلال از جلو تر شروع می شود.

ما گفتیم که بین آن دو خطی که به صورت دو ساق مثلث پیش می روند می توان بی نهایت خط افقی را ترسیم کرد و اگر خطی باشد که بر تمام خطوط ممکنه ما دون خود مشتمل باشد، چنین خطی بنابر فرض باید نامتناهی باشد یعنی به خطی می رسیم که بر تعداد بی نهایت خطوط مشتمل است و خودش نیز باید از نظر طولی نامتناهی باشد.

حال اگر چنین خطی داشتیم (خطی که مشتمل بر بی نهایت خط ممکنه باشد)، نامتناهی خواهد بود و از طرفی این خط بین آن دو امتداد قرار گرفته شده است و گویا بین آن دو محصور شده است و چون بین آن دو است پس متناهی است.

خلاصه اینکه از بی نهایت بودن بعد، لازم می آید که خطی هم متناهی باشد و هم نامتناهی و این اجتماع نقیضین است و محال است.

مصنف خیلی بر این مسأله توقف نمی کنند و می گویند که نمی توان چنین خطی را یافت و وقتی چنین خطی را نیافتیم پس لازمه این حرف این است که در آخر به بعدی برسیم که نتوان بَعد از آن بُعدی را اضافه کرد و این دالّ بر تناهی ابعاد است.

تعبیر به «امتداد» یا «امتدادان» اشاره به آن دو خطی است که مثل دو ساق مثلث جلو می روند و تعبیر به «بُعد» اشاره است به آن خطی که به صورت افقی بین آن دو خط ممتد تصویر می کنیم. پس تعبیر به امتداد یا امتدادان مربوط به آن دو خط اولی است ولی بعد یا ابعاد مربوط به خط میان آن دو خط است ولی لفظ «بُعد» و «امتداد» ذاتاً با هم فرقی ندارند.

پس اگر در بین دو امتداد، بعدی را نداشتیم که مشتمل بر تمام ابعاد ممکنه باشد قهراً در این حالت به یک بعدی می رسیم که آخرین بعد است و مشتمل است بر ما دون خودش و مشتمل نیست بر ما فوق خودش.

پس به خطی می رسیم که مشتمل بر تمام ممکنات نیست بلکه مشتمل بر تمام ممکنات ما دون خودش است و فوقش دیگر چیزی نیست که بخواهد بر آن مشتمل باشد و این مخالف با فرض اولیه است چون فرض اولیه این بود که دو خط تا بی نهایت بروند.

پس بنابر فرض اینکه دو خط تا بی نهایت بروند یعنی بر فرض اینکه بعد نامتناهی وجود داشته باشد، به اینجا می رسیم که بعد متناهی وجود دارد و بعد نامتناهی غیر ممکن است و این مخالف فرض است.

پس می توان دلیل را به این صورت خلاصه کرد که بعد نامتناهی بین این دو امتداد یا حاصل می شود و یا حاصل نمی شود، اگر بعد نامتناهی حاصل باشد حصر نامتناهی بین دو متناهی پیش می آید و این محال است و اگر بعد نامتناهی حاصل نشد بلکه به بعدی رسیدیم که متناهی باشد و بعد دیگری بعد از آن نباشد، این خلف فرض است.

پس اگر دو امتداد نامتناهی را چه در خلاء و چه در ملاء ادامه دهیم یا به حصر نامتناهی بین دو متناهی می رسیم یا به خلف فرض و این هر دو باطل اند لذا امتداد بی نهایت که فرض اولیه است نیز محال است.

پس داشتن دو امتداد نامتناهی چه در خلاء و چه در ملاء باطل است.

نکته: احتیاجی به اضافه کردن فرض دوم یعنی رسیدن به خط متناهی و در نتیجه مخالفت با فرض نبود ولی مصنف آن را برای تکمیل استدلال بیان کردند چون وقتی دو امتداد نامتناهی داریم، باید فاصله بین آن دو نیز نامتناهی باشد و فرض دوم یعنی اینکه آن بعدی که در میان آن دو امتداد است متناهی باشد، فرض محالی است.

نکته: دقت شود که آن بُعدی که بین دو امتداد باید ترسیم شود، باید به صورت افقی رسم شود که تقریبا شکلی مانند نردبان حاصل می شود لذا به این برهان، برهان سُلَّمی می گویند و سُلَّم در عربی یعنی نردبان البته دو پایه نردبان موازی است ولی در این شکل، دو پایه نردبان موازی نیستند.

نکته: بعدی که بین آن دو امتداد واقع است در هر صورت محصور بین حاصرین است الا در صورتی که این دو امتداد چنان ادامه پیدا کنند که مانند یک خط ممتد شوند که در این حالت بعدی که بین این دو تاست بین آنها قرار نگرفته است بلکه منطبق بر آن دو شده است البته ظاهراً این امر ممکن نیست و آن دو خط به صورت یک امتداد درست نمی شوند زیرا زاویه همیشه ثابت است و فقط این دو ضلع، ممتد می شوند و دو ضلع یک زاویه هرچقدر ادامه پیدا کنند باز درجه زاویه ثابت است و زاویه اصلا از بین نمی رود و خلاصه اینکه این بعد دائما محصور بین این دو امتداد است .

ترجمه و شرح متن:

شارح: و فخر گفته است که سپس مصنف شروع کرد در ترکیب حجت از این چهار مقدمه.

و قول مصنف که «ایةُ زیادات امکنت.... ذلک الممکن» شروع در استدلال است.

و معنایش این است که هر کدامیک از زیاداتی (ابعادی) که ممکن الوجود اند، ممکن است که بعدی شامل همه آنها باشد.

پس اگر مثلاً بی نهایت ابعاد ممکنه داشتیم، پس باید بعدی موجود باشد که مشتمل بر تمام آنها باشد و در نتیجه خودش نیز نامتناهی خواهد بود.

اینکه می گوییم که مثلا بعد دهم مشتمل بر ابعاد قبل خودش است منظورمان این است که بعد دهم مشتمل است بر بعد اول به علاوه تمام زیاداتی که در این بین صورت گرفته اند یعنی مثلا بعد دهم هم مشتمل است بر یک متر اول و هم نیم متری که به عنوان دومین بعد اضافه شده است و هم نیم متری که برای سومین بعد اضافه شده است و همچنین تا آخر و منظور این نیست که مثلا بعد دهم مشتمل باشد بر یک متر اول و یک و نیم متردوم و دو متر سوم و.... یعنی اینگونه نیست که تمام ابعاد قبل با هم جمع شوند تا بعد جدید را بسازند بلکه منظور از اشتمال بعد دهم بر سایر ابعاد قبل خودش این است که بعد دهم از تمام ابعاد قبل بزرگتر است و بر آنها زیاده ای نیز دارد. البته در هر دو صورت مطلوب ثابت است ولی منظور مصنف اشتمال بر زیادات است و همینقدر برای اثبات مدعی کافی است.

و این قضیه ای که گفته شد (اینکه بعدی باشد که مشتمل بر تمام ابعاد ممکنه باشد) با این قول مصنف که « و الا پس امکان وقوع ابعاد تا حدی خواهد بود که اضافه بر آن ممکن نیست» تبیین می شود.

باید بعد از «و الا فیکون امکان وقوع الابعاد»، «الی حد لیس للزائد علیه امکان» نیز اضافه شود.

أقول و يحتمل أن يكون قوله «و أية زيادات أمكنت» متعلقا بما جعله مقدمة رابعة أي «و أية زيادات أمكنت إذا أخذت معا فإنها أيضا تكون موجودة مع المزيد عليه في واحد» و يكون قوله «فيمكن أن يكون هناك بعد يشتمل على جميع ذلك الممكن» قضية معللة بقوله «و لأن كل زيادة» فيكون هذا الفاء جوابا لذلك اللام و يكون تقدير الكلام «و لأن كل واحد من الزيادات و كل مجموع منها موجود في بعد فإذن يمكن أن يوجد بعد يشتمل على مجموع الزيادات الممكنة الغير المتناهية»

و على الوجه الذي فسره الشارح لا يكون للام التعليل في قوله «و لأن» معلَّلٌ و لا لإيراد لفظة «أن» وجه

خواجه عبارت فخر را قطع می کنند.

فخر گفت شروع استدلال از «و ایةُ زیادات امکنت» است ولی خواجه می گویند که این قسمت ادامه مقدمه چهارم است و شروع در استدلال نیست.

پس «ایةُ زیادات امکنت» بنابر نظر فخر مبتدا است و مرفوع است ولی بنابر نظر خواجه عطف بر اسم انّ (کلَّ زیادة توجد) است و باید منصوب خوانده شود.

پس «کل زیادة توجد» اسم «أنَّ» است و «فانها مع المزید علیه قد توجد فی واحد» خبر «ان» است و «ایة زیادات امکنت» عطف بر اسم أنّ است.

در جلسات قبل که توضیح می دادیم گفتیم که خواجه «ایة زیادات امکنت» را جزء مقدمه چهارم می دانند و استدلال را از «فیمکن...» شروع می کنند ولی این اشتباه است و به نظر خواجه این قسمت از متن «فیمکن ان یکون هناک بعد یشتمل علی جمیع ذلک الممکن» نیز جزء مقدمه چهارم است و استدلال از «و الا فیکون ...» شروع می شود.

گاهی ما مطلبی را می گوییم و علت آن را نیز بیان می کنیم و علت را بعد از بیان مطلب می آوریم مثلا می گوییم که این شیء سفید است چون مسوق نور بصر است و گاهی نیز علت را قبل از مدعی می آوریم مثلا می گوییم که چون این شیء مسوق نور بصر است سفید است.

و خواجه در اینجا می فرمایند که « لان کل زیادة » علتی است که معلولش بعدا می آید یعنی «فیمکن ان یکون هناک...» معلول است و «لان کل زیادة...» علت است و گویا مصنف عبارت خود را اینگونه گفته اند که «فیمکن ان یکون هناک بعد یشتمل علی جمیع ذلک الممکن (معلول) لان کل زیادة توجد فانها مع المزید علیه قد توجد فی واحد و ایة زیادات امکنت (علت)» یعنی چون چنین است که هر واحد واحدی از زیادات می توانند در یک بعد جمع شوند، پس ممکن است که همه زیادات در یک بعد جمع شوند و بعدی باشد که مشتمل بر تمام ابعاد باشد.

بنابر توضیحی که خواجه دادند هم «ایة زیادات امکنت» وصل می شود به مقدمه چهام و هم «لان» متعلق پیدا می کند و بنابر نظر فخر رازی «لان» متعلقی ندارد و معنای محصلی برای او پیدا نمی شود و فقط علت بدون معلول ذکر می شود ولی بنابر نظر خواجه هم علت و هم معلول ذکر شده اند و هر دو در متن مذکور هستند.

پس توضیح خواجه هم مطلب را کامل می کند و هم عبارت را از جهت قواعد عربی درست می کند و فخر بعداً به عبارت مصنف اشکال می کنند و این اشکال ناشی از همین سوء ترکیب ایشان است.

ترجمه و شرح متن:

شارح: می گویم:

و احتمال دارد که قول مصنف که «ایةَ زیادات امکنت» متعلق باشد به آنچه که فخر آن را مقدمه چهارم قرار داده است یعنی هر زیاداتی که ممکن باشد وقتی این زیادات را با هم اخذ کنیم پس همه آنها با مزید علیه یعنی با ما قبل خودشان در واحدی جمع می شوند و بنابر این توضیحات، قول مصنف که «فیمکن ان یکون هناک بعد یشتمل علی جمیع ذلک الممکن» قضیه ای است که معلول قول مصنف است که «و لان کل زیادة....» و «فاء» در «فتکون» جواب برای آن «لام» در «لان کل زیادة» می باشد.

و گویا می توان کلام را اینگونه در تقدیر گرفت که: «چون ممکن است که هر واحدی از زیادات و مجموع زیادات مممکن باشند در بُعدی، پس ممکن است که بُعدی باشد که مشتمل باشد بر تمام آن زیادات ممکنه غیر متناهیه».

و بنابر وجهی که فخر آن را تفسیر کرد برای لام تعلیل در قول مصنف که «لان» مُعَلَّلی پیدا نمی شود و برای آوردن لفظ «لان» وجهی نمی ماند چون چیزی نیست که بخواهد «لان» علت آن شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo