< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان چگونگی ابتناء مسأله «عدم انفکاک صورت از هیولی» بر مسأله «تناهی ابعاد» و بیان وجه تسمیه علم الهی به علم «ما بعد الطبیعه» و «ما وراء الطبیعه» و بیان اشکالی از شیخ اشراق و پاسخ به آن و بیان مقدمه اول استدلال تناهی ابعاد/ الفصل الحادی عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در اثبات تناهی ابعاد بود و با یک قیاس استثنایی این مدعا را اثبات کردیم.

این قیاس به صورت خلاصه توضیح داده شد و بعداً نیز به صورت مفصل توضیح داده خواهد شد.

خواجه بعد از توضیح فصل فرمودند که این مسأله هم از مقاصد علم طبیعی است و هم برای بعضی از مسائل علم طبیعی و بعضی از مسائل علم الهی مبدأ است و بعد مثالی زدند برای مسأله ای طبیعی که از مسأله تناهی ابعاد استفاده می کند و حال مثالی خواهند زد برای مسأله ای الهی که از مسأله تناهی ابعاد استفاده می کند.

مسأله طبیعی که مسأله محدد الحهات بود را توضیح دادیم.

و منها مسألة بيان امتناع انفكاك الصورة و ما يتبعها أعني المقدار عن الهيولى و هي من علم ما بعد الطبيعة و لبيان هذه المسألة أوردها هاهنا و قد دل بقوله «يجب أن يكون محققا عندك» على أنها إحدى المطالب الجليلة [1]

آن مسأله الهی که بحث تناهی ابعاد برای آن مبدأ است، بحث عدم انفکاک صورت جسمیه از هیولی است که مقصود مصنف نیز از طرح مسأله تناهی ابعاد در این کتاب رسیدن به بحث عدم انفکاک صورت از هیولی است که در ادامه به آن خواهیم رسید.

پس برای اثبات مسأله عدم انفکاک صورت از هیولی می توانیم از مسأله تناهی ابعاد استفاده کنیم.

دقت شود که بحث عدم انفکاک صورت از هیولی بحثی الهی است و همانطور که گفتیم مصنف برای عدم حواله دادن خوانندگان این کتاب به کتب الهی، بعضی از مسائل علم الهی را در این کتاب و در قسمت طبیعیات مطرح کرده اند.

مصنف در این کتاب تناهی ابعاد را به عنوان مقدمه ای برای بحث عدم انفکاک صورت از هیولی ذکر می کنند که بعداً توضیح داده خواهد شد.

حال چگونه این بحث تناهی ابعاد مقدمه است برای بحث عدم انفکاک صورت از هیولی در ادامه بیان خواهد شد.

خواجه می فرمایند مسأله ای در علم الهیات داریم به این عنوان که صورت جسمیه و تابعینش مانند شکل از هیولی جدا نمی شوند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و یکی از آن مسائلی که بحث تناهی ابعاد مبدأ آن است عبارت است از مسأله امتناع انفکاک و جدا شدن صورت و آنچه که تابع صورت است یعنی مقدار (کم متصل یا همان جسم تعلیمی) از هیولی و این مسأله از مسائل علم ما بعد الطبیعه یعنی الهیات است.

علم الهی را علم «ما بعد الطبیعه» و «ما وراء الطبیعه» و «فلسفه الهی» نیز می گویند و علت اینکه «ما بعد الطبیعه» گفته شده یا علتی است مربوط وضع یا علتی است مربوط به واقع بالقیاس الینا.

وجه تسمیه علم الهی به ما بعد الطبیعه:

وجه اول: اطلاق ما بعد الطبیعه بر فلسفه الهی یا به حسب وضع است چون در کتب فلسفی، علم طبیعی را در اول وضع می کنند و قرار می دهند و بعد از علم الهی بحث می کنند.

وجه دوم: و یا به حسب واقع است البته واقع بالنسبة الینا به این بیان که ما وقتی می خواهیم با موجودات اطراف خود آشنا شویم اولا موجودات طبیعی را می بینیم و با موجودات طبیعی آشنا می شویم و بعد با استدلال از این موجودات طبیعی، پی به مجردات و الهیات می بریم.

اما از جهت واقع بالنسبة الی المبادی، عقلیات و الهیات بر طبیعیات مقدم هستند کما اینکه در جلسات ابتدایی نمط اول نیز گفته شد.

وجه تسمیه علم الهی به ما وراء الطبیعه:

وجه تسمیه این علم به «ما وراء الطبیعه» نیز مشخص است چون الهیات بعد از طبیعیات هستند و باید از طبیعیات گذشت تا به الهیات رسید و الهیات فوق طبیعیات هستند در عالم واقع و در واقع موجودات الهی و مجرد، فوق موجودات طبیعی هستند.

و برای بیان این مسأله عدم انفکاک صورت از هیولی، مصنف در اینجا بحث تناهی ابعاد را ذکر کردند.

و مصنف با قولش که گفته است که «یجب ان یکون محققا عندک» دلالت کرده بر اینکه این مسأله یکی از مطالب مهم و جلیله است چون هم فرموده اند «یجب» و هم «محققا».

قال الفاضل الشارح:

لمّا بين الشيخ أن الجسم مركب من الهيولى و الصورة أراد بعد ذلك أن يبين امتناع انفكاك الصورة عن الهيولى ببرهان صورته هذه:

«كل جسم متناه و كل متناه مشكل فالجسمية لا تنفك عن الشكل و الشكل لا يحصل إلا مع المادة فالجسمية لا تنفك عنها»

و هذه حجة عول عليها أفلاطون في أن الأبعاد لا تفارق المادة فإن الشيخ حكى عنه في الفصل الثاني من سابعة إلهيات الشفاء:

این مطلبی که الان می خواهیم نقل کنیم برای تبیین این امر است که مسأله اثبات هیولی و همراهی دائمی صورت با آن مبتنی بر تناهی ابعاد است.

فخر این ابتناء را اینگونه توضیح می دهند که:

دلیلی که مصنف بر اثبات هیولی و یا به تعبیر دیگر بر اثبات اینکه صورت جسمیه هیولی را لازم دارد ذکر می کنند این است که:

استدلال: قیاس اقترانی مرکب

صغری: الجسمُ متناهٍ (که در این فصل می خواهیم آن را اثبات کنیم)

کبری: و کلُّ متناهٍ مشکَّلٌ (این مطلب بدیهی است و با تجربه نیز اثبات شده است)

نتیجه: کلُّ جسمٍ مشکَّلٌ (خواجه این نتیجه را اینگونه بیان می کنند که صورت جسمیه از شکل جدا نمی شود و هر دو تعبیر صحیح است و این تعبیر را شارح به خاطر این دارند چون که می خواهند بعداً نتیجه بگیرند که هیولی از صورت جسمیه جدا نمی شود)

حال همین نتیجه را مقدمه ای برای قیاسی دیگر قرار می دهیم:

صغری: صورت جسمیه از شکل جدا نمی شود.

کبری: و شکل از ماده جدا نمی شود.

نتیجه: صورت جسمیه از ماده که همان هیولی باشد جدا نمی شود.

پس این دلیل که می فهماند که صورت جسمیه از هیولی جدا نمی شود، مبتنی بر بحث تناهی ابعاد است و بحث تناهی ابعاد در اثبات مطلوب نهایی ما که استلزام صورت با هیولی باشد نقش مهمی دارد.

صغرای قیاس دوم همان نتیجه قیاس اول است لذا یقینی و اثبات شده است ولی کبرای قیاس دوم که عبارت باشد از اینکه «هر شکلی همراه با ماده است» باید اثبات شود که فخر آن را در ادامه بحث در بیان کلام افلاطون اثبات می کنند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و فاضل شارح گفته است که:

وقتی شیخ ره بیان کرد که جسم مرکب است از ماده و صورت ، بعد از این اراده کرده است شیخ ره که بیان کند ممتنع بودن جدا شدن صورت از هیولی را با برهانی که صورتش به این بیان است که:

هرجسمی متناهی است و هر متناهی، مشکَّل است پس صورت جسمیه جدای از شکل نمی شود و شکل نیز حاصل نمی شود مگر با ماده و در نتیجه صورت جسمیه از ماده جدا نمی شود.

و این دلیلی است که اعتماد کرده است بر آن افلاطون در اثبات اینکه ابعاد (صورت جسمیه) از ماده جدا نمی شوند زیرا شیخ ره در کتاب شفا در فصل دوم از مقاله هفتم از الهیات شفا از افلاطون (همچنین شیخ قول سایر علما را نیز نقل می کنند) نقل کرده اند که:

أنه ليس يجوز أن يكون بعدٌ قائمٌ لا في مادة لأنه إما أن يكون متناهيا أو غير متناه و الثاني باطل لأن وجود بعد غير متناه محال و إذا كان متناهيا فانحصاره في حد محدود و شكل مقدر ليس إلا لانفعال عرض له من خارج لا لنفس طبيعته و لن تنفعل الصورة إلا لمادتها فتكون مفارقة و غير مفارقة و هذا محال

افلاطون اول مدعای خود را مطرح می کنند که هیچ بعدی نمی تواند جدای از ماده باشد و صورت جسمیه حتما باید در ماده حلول کند.

و برای اثبات مدعای خود می فرمایند که:

بُعد یا متناهی است و یا غیر متناهی است و بعد غیر متناهی باطل است چون در مسأله تناهی ابعاد ثابت شده است که وجود بعد نامتناهی محال است.

و حال که بُعد، متناهی است پس هر بعد متناهی شکل دارد چون محدود است و هر محدودی دارای شکلی خواهد بود و این واضح است و احتیاج به بیان ندارد.

بعد می فرمایند که این محدودیت از کجا آمده است؟ آیا از ذات صورت جسمیه آمده است و یا امری عرضی است و از خارج آمده است؟

افلاطون می فرمایند که شکل لازمه صورت جسمیه نیست بلکه از بیرون آمده است و علت اینکه شکل لازمه صورت جسمیه نیست این است که در هر جسمی شکل متفاوتی وجود دارد.

دقت شود که اصل شکل بین همه افراد مشترک است ولی اصل شکل و کلی شکل در خارج موجود نیست مانند هر کلی دیگری لذا افلاطون می گویند این اَشکالی که در خارج هستند که افراد کلی شکل هستند، لازمه صورت جسمیه نیستند.

پس شکل معین لازمه صورت جسمیه نیست بلکه اصل شکل لازمه صورت جسمیه است.

حال که اشکال معین لازمه صورت جسمیه نیستند پس عوارضی هستند که از بیرون آمده اند.

حال که شکل بر جسم عارض می شود، پس احتیاج به قابلی دارد و صورت جسمیه نمی تواند قابل باشد چون صورت جسمیه بالفعل است در نتیجه باید چیز دیگری باشد که شکل را قبول کند و آن هیولی است و چون شکل دائماً همراه با صورت است، لذا صورت نیز دائما همراه با ماده است.

اشکال شیخ اشراق:

شیخ اشراق در اینجا اشکال می کنند که درست است که صورت جسمیه بالفعل است ولی بالفعل بودن صورت جسمیه فقط در امتداد است و صورت جسمیه در سایر جهات بالفعل نیست لذا در شکل که بالفعل نیست، می تواند شکل را قبول کند در نتیجه خود صورت جسمیه نیز می تواند شکل را قبول کند.

رد اشکال:

و دیگران به شیخ اشراق جواب می دهند که چون صورت جسمیه در امتداد بالفعل است، پس در شکل نیز بالفعل است چون امتداد با این شکل آمده است و همانگونه که امتداد بالفعل است شکل نیز بالفعل است پس آن شکلی که الآن برای صورت جسمیه بالفعل است، احیتاج به قابل دارد و آن هیولی است.

خلاصه اینکه در اینجا اختلاف نظر وجود دارد و مطلب خیلی روان نیست.

پس افلاطون می گویند که بعد یا متناهی است و یا غیر متناهی.

بعد غیرمتناهی که محال است لذا بعد اجسام متناهی است.

و هر متناهی، احتیاج به شکل دارد و شکل نیز عارض جسم است و هر عارضی احتیاج به قابل دارد و صورت جسمیه نمی تواند قابل باشد چون بالفعل است لذا ماده قابل است و چون شکل مستلزم ماده است و صورت دائما همراه با شکل است، لذا صورت نیز دائماً همراه با ماده است و به عبارت دیگر دائماً همراه با هم هستند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: شیخ ره از افلاطون حکایت کرده است که:

جائز نیست که بعدی باشد که قائم به ذات باشد و مستقل باشد و قائم در ماده نباشد زیرا بعد یا متناهی است و یا غیر متناهی است و بعد غیر متناهی باطل است چون وجود بعد غیر متناهی محال است و حال که هر بعدی متناهی است، پس انحصار بعد در حدی محدود و شکلی معین به خاطر انفصالی (انفعالی) است که از خارج بر او عارض شده است و به خاطر خود طبیعت نیست و از طرفی نیز صورت منفعل نمی شود الا به خاطر ماده اش (چون صورت بالفعل است).

افلاطون در ابتدا اینطور گفتند که جایز نیست که بُعد مجرد و جدای از ماده ای وجود داشته باشد و هر بعدی دارای ماده است.

افلاطون اینگونه گفتند که اگر بُعد از ماده مفارق باشد، یا بعد متناهی است و یا غیر متناهی و غیر متناهی را محال دانستند و متناهی را مستلزم شکل دانستند و صورت را قابل ندانستند در نتیجه لازم می آید که صورت از ماده مفارق نباشد.

و از ابتدا فرض این بود که اگر صورت از ماده مفارق باشد یا اینگونه است و یا اینگونه نیست و حال به جایی رسیدیم که نتیجه داد که صورت از ماده مفارق نباشد و این مخالف فرض است.

پس نتیجه این می شود که صورت هم مفارق است (چون فرض اولیه این بود) و هم غیر مفارق است (چون در اثنای بحث به این نتیجه رسیدیم) و این صحیح نیست و اجتماع نقیضین است و در نتیجه فرض اولیه که جدایی صورت از ماده باشد نیز صحیح نیست و آنچه که صحیح است عدم مفارقت صورت از ماده است.

علت محال بودن هم خلف فرض است و هم اجتماع نقیضین.

علت اینکه صورت نمی تواند قابل باشد، بالفعل بودن آن است چون فعل یعنی داشتن و دادن و انفعال یعنی نداشتن و گرفتن پس انفعال یعنی نداشتن و فعل یعنی داشتن و این دو با هم جمع نمی شوند چون نقیضین هستند و حال که صورت بالفعل است پس شکل را که نوعی انفعال است باید ماده قبول کند.

ثم قال و هذه المسألة أعني إثبات تناهي الأبعاد مبنية على أربعة مقدمات:

الأولى أن الأبعاد الغير المتناهية لو لم تكن ممتنعة لصح أن يخرج من نقطة واحدة امتدادان غير متناهيين لا يزال البعد بينهما يتزايد كساقي مثلث يمتدان إلى غير النهاية

فاضل شارح در بیان اینکه مقصود اصلی ما مبتنی بر بحث تناهی ابعاد است مطالبی را مطرح کرده اند که گفته شد.

و در تبیین استدلال تناهی ابعاد نیز بیاناتی دارند که اکنون می گوییم:

خواجه تا آخر فصل حرفهای فخر را بیان می کنند و بعد یا آنها را تأیید می کنند و یا رد می کنند و در آخر فصل نیز می فرمایند که فخر تمام سعی خود را در بیان این فصل به کار برده اند و غایت مطلب را ادا نموده اند لذا ما حرفهای او را کافی می دانیم.

این خصلت خوبی است که خواجه حرف حق را از هر که باشد بیان می کنند هر چند با فخر اختلافاتی دارند ولی چون در این فصل فخر به خوبی مطالب را بیان کرده اند، حرف ایشان را نیز نقل می کنند.

فخر می فرمایند که مصنف چهار مقدمه را برای بیان استدلال ایراد نموده اند که این مقدمات را توضیح دادیم.

فخر چهار مقدمه ذکر می کنند:

مقدمه اول:

اگر بعد نامتناهی موجود باشد (که ما معتقد هستیم که وجود ندارد)، باید بتوانیم از یک نقطه دو خط را چنان وضع کنیم که فاصله بین آن دو هر لحظه بیشتر شود مثل دو ضلع مثلث که رأس مثلث را بر روی زمین قرار می دهیم و دو ضلع مثلث را به طرف آسمان ادامه می دهیم و هر چه دو ضلع بیشتر ادامه پیدا کنند فاصله بین این دو خط بیشتر می شود.

ترجمه و شرح متن:

شارح: سپس فخر گفته اند که:

و این مسأله مبنی بر چهار مقدمه است.

مقدمه اول: ابعاد غیر متناهی اگر ممتنع نباشند، پس صحیح خواهد بود که از یک نقطه دو امتداد (خط) نامتناهی استخراج شود که همواره فاصله بین این دو خط اضافه شود یعنی دو خطی که موازی هم نباشند و در امتدادِ هم نیز نباشند بلکه مثل دو ساق مثلث باشند و زاویه ای بسازند که هر چه خطوط ادامه پیدا کنند فاصله بین دو خط اضافه شود.

پس مقدمه اول این است که اگر ابعاد نامتناهی باشند، باید چنین دو خطی داشته باشیم.

و الثانية أنه يجوز أن يوجد بينهما أبعاد تتزايد بقدر واحد من الزيادات مثلا يكون البعد الأول ذراعا و الثاني زائدا عليه بنصف ذراع و الثالث زائدا على الثاني أيضا بنصف ذراع و هلم جرا

مقدمه دوم:

مقدمه دوم این است که آن مقداری که زاید می شود در این فاصله بین دو خط، باید به مقدار واحد باشد یعنی کسر نباشد و تمام باشد مثلاً اول در دهانه دو خط، یک خط نیم متری را قرار می دهیم و بعد در ادامه یک خط یک متری را قرار می دهیم و بعد یک خط یک متر و نیم و بعد یک خط دو متری و ....

ما واحد را نیم متر قرار می دهیم.

خلاصه اینکه اضافه فاصله های بین دو خط را به صورت ضریب واحد فرض می کنیم.

این مقدمه را در جلسه آینده توضیح خواهیم داد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo