< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اثبات عدم وجود جزء لایتجزی در مقادیر قاره (جسم تعلیمی و سطح و خط) و مقادیر غیر قاره (حرکت و زمان) با توجه به عروض مقادیر قاره و انطباق مقادیر غیر قاره بر جسم طبیعی/ الفصل الخامس/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: تا اینجا ثابت کردیم که جسم را می توان تا بی نهایت تقسیم کرد.

[الفصل الخامس]

تنبيه

إنك ستعلم أيضا مما علمته من حال احتمال المقادير قسمة بغير نهاية أن الحركة عليها أو زمان تلك الحركة كذلك و أنه لا تتألف أيضا مما لا ينقسم حركة و لا زمان‌

قد حصل من المباحث المذكورة أن الجسم الطبيعي متصل في نفسه قابل للقسمة إلى غير النهاية و لزم من ذلك كون الكمية القائمة بالجسم الطبيعي التي هي الجسم التعليمي الذي يدل على مغايرته للطبيعي تبدله في الجسم الواحد بحسب تبدل أشكاله أيضا كذلك و لزم من ذلك كون السطوح التي بها تنتهي الأجسام و الخطوط التي بها تنتهي السطوح أيضا كذلك و جميع ذلك أعني الأجسام التعليمية و السطوح و الخطوط يسمى مقادير فالشيخ نبه على جميع ذلك تعريضا بقوله من حال احتمال المقادير إذ لم يقل من حال احتمال الأجسام و لم يذكره تصريحا لأنه لم يبين وجودها بعد ثم نبه أن حكم المتصلات الغير القارة كالحركة و الزمان حكم المتصلات القارة و ذلك لتطابقهما في العقل فإن الحركة في مسافة تنقسم بانقسامها و كذلك زمان الحركة ينقسم بانقسامها فإذن لا حركة مؤلفة من أجزاء لا تتجزأ و لا زمان [1]

مصنف می فرمایند که از مباحث گذشته روشن می شود که می توان مقادیر قاره را نیز تا بی نهایت تقسیم کرد و سپس می فرمایند که حتی مقادیر غیر قاره را نیز می توان تا بی نهایت تقسیم کرد.

در اینجا دو مطلب باید مورد بحث واقع شود.

یکی اینکه چگونه امکان انقسام بی نهایت جسم موجب امکان انقسام بی نهایت مقادیر قاره می شود.

و دوم اینکه چگونه انقسام بالقوه بی نهایت مقادیر قاره موجب امکان انقسام مقادیر غیر قاره می شود.

و سپس به اشکالی که فخر رازی در گذشته مطرح کرده بود پاسخ می دهیم.

مقادیر قاره عبارت اند از:

- جسم تعلیمی که بر جسم طبیعی عارض می شود که اصطلاحا به آن حجم می گوییم ولی نه حجم به معنای قبل که عبارت از مقدار مّا بود بلکه در اینجا به مقدار دارای سه بعد حجم می گوییم و در اینجا این جسم تعلیمی را یکی از مقادیر قرار می دهیم.

- دومین مقدار آن مقداری است که جسم به آن منتهی می شود یعنی سطح.

- و مقدار سوم مقداری است که سطح به او منتهی می شود یعنی خط.

حال می خواهیم بیان کنیم که همانگونه که جسم طبیعی تا بی نهایت تقسیم می شود و تقسیمش متوقف نمی شود، کذلک جسم تعلیمی نیز همینگونه است و به تبع او سطح نیز همینگونه است و به تبع سطح، خط نیز همینگونه است.

پس امکان تقسیم مقادیر تا بی نهایت با همان امکان تقسیم جسم طبیعی تا بی نهایت اثبات می شود.

مقادیر غیر قاره نیز همان حرکت و زمان هستند و بقیه مقادیر غیر قاره مانند تکلم و .... نیز به این دو بر می گردند و زمان نیز در واقع مقدار حرکت است.

پس مقادیر قاره، جسم تعلیمی و سطح و خط هستند و مقادیر غیر قاره نیز عبارت اند از حرکت و زمان.

مصنف می گویند که شما از مباحث گذشته امکان تقسیم بی نهایت مقادیر قاره را دانستید و به تبع این انقسام، حرکت و زمان نیز تقسیم می شوند.

حرکت گاهی در أین است و گاهی در کیف است و گاهی در کم و گاهی در وضع (بنابر نظر مشاء حرکت فقط در این چهار مقوله عرضی واقع می شود ولی بنابر نظر حکمت متعالیه حرکت در جوهر نیز واقع است) ولی همیشه موضوع این حرکت جسم است و حرکت مثلا در کیفی که در جسم است، انجام می شود و هکذا در سایر حرکات.

پس وقتی تقسیم جسم تا بی نهایت ادامه دارد و متوقف نمی شود، و حرکت نیز بر روی این جسم انجام می شود، پس حرکت نیز تا بی نهایت قابل تجزیه و تقسیم است و چون زمان نیز مقدار حرکت است، پس زمان نیز به تبع حرکت تقسیم می شود.

پس از تقسیم جسم تا بی نهایت نتیجه گرفتیم که همه مقادیر چه قاره و چه غیر قاره همگی تا بی نهایت تقسیم می شوند.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: همانطور که مطالب قبل را دانستی و آن مطالب قبل عبارت از این بودند که مقادیر می توانند قسمت بی نهایت را تحمل کنند، همچنین خواهی دانست که حرکت بر مقادیر و زمان این حرکت نیز تحمل قسمت بی نهایت را دارند و همچنین حرکت و زمان از جزء لایتجزی تشکیل نمی شوند.

شارح: از مباحث گذشته به دست آمد که جسم طبیعی فی نفسه متصل است و جزء بالفعل ندارد و قابل انقسام تا بی نهایت است یعنی جزء بالقوه دارد، و از اینکه جسم طبیعی قابل قسمت تا بی نهایت است و متصل فی نفسه است معلوم می شود که جسم تعلیمی و سطح و خط نیز تا بی نهایت قابل انقسام اند و فی نفسه متصل اند.

کمیت قائم به جسم طبیعی همان جسم تعلیمی است و فرق بین این دو این است که جسم طبیعی جوهر است و جسم تعلیمی عرض است و دلیل مغایرت آن دو این است می توانیم جسم طبیعی را به اشکال متفاوت درآوریم و با اینکه جسم طبیعی متفاوت نشده است ولی شکلش که همان جسم تعلیمی است متفاوت شده است در نتیجه می توانیم بگوییم که علاوه بر جسم طبیعی، جسم تعلیمی نیز موجود است.

دقت شود که جسم تعلیمی هیچگاه از جسم طبیعی جدا نمی شود و همیشه جسم طبیعی همراه با شخصی از جسم تعلیمی است.

پس اصل ابعاد ثلاثه که صورت جسمیه است و همان جسم طبیعی است باقی می ماند ولی ابعاد خاصه که جسم تعلیمی است با تغییر شکل جسم، متفاوت می شود.

و از اینکه جسم تعلیمی نیز متصل و قابل تقسیم است لازم می آید که سطوح و خطوط نیز همینگونه باشند.

و سطوح همان مقداری هستند که جسم (چه طبیعی و چه تعلیمی) به آنها منتهی می شود.

و خطوط نیز همان مقداری هستند که سطوح به آنها منتهی می شوند.

و جمیع اینها یعنی اجسام تعلیمی و سطوح و خطوط، مقادیر نامیده می شوند.

پس با توضیحی که در گذشته در مورد جسم طبیعی داده شد، حال مقادیر یعنی جسم تعلیمی و سطوح و خطوط نیز فهمیده می شود.

و شیخ تنبیه کردند با اشاره خفی بر همه اینها (حکم مقادیر) با قولش که «من حال احتمال المقادیر» چون نگفت که «من حال احتمال الاجسام» یعنی به جای اینکه بگوید جسم، از مقادیر نام برد.

و اینکه مصنف به صورت مستقل از مقادیر بحث نکرد به خاطر این است که مقادیر هنوز وجودشان بیان نشده است و اثبات نشده است که جسم تعلیمی و یا سطح و خط موجوداند لذا از آنها به طور مستقل بحث نشده است.

سؤال: هنوز زمان و حرکت نیز وجودشان ثابت نشده است پس چرا از آنها بحث می کنیم؟

جواب: حرکت و زمان مشهوداند و عرف آنها را قبول دارد و احتیاجی نیست که در فلسفه مورد بحث واقع شوند (هر چند آنها را در جای خود اثبات خواهیم کرد) ولی سطح و خط و یا جسم تعلیمی چیزی نیستند که مشهود عرف باشند و احتیاج به اثبات در فلسفه نداشته باشند بلکه اینها با نگاه دقیق فلسفی فهمیده می شوند و برای اثبات وجود اینها احتیاج به مباحث فلسفی است.

پس اینکه ما زمان و حرکت را در اینجا ثابت فرض کردیم و از آنها بحث کردیم اشکالی ندارد ولی مقادیر را نمی توان به صورت ثابت فرض کرد چون معروف و مشهود عرف نیستند و باید در فلسفه ابتدا از آنها بحث کنیم و آنها را تبیین کنیم.

نکته: جسم تعلیمی تعیّن جسم طبیعی است یعنی همان جسم طبیعی است که متعین شده است و این عمومیت جسم طبیعی (که به هر شکلی می تواند باشد) با جسم تعلیمی (شکل خاص) تخصیص می خورد.

خلاصه اینکه زمان و حرکت و جسم طبیعی با مشاهده فهمیده می شوند ولی خط و سطح و جسم تعلیمی نیاز به بیان و استدلال و توضیحات فلسفی دارند.

سپس مصنف تنبیه کردند بر اینکه حکم متصلات غیر قاره (حرکت و زمان) مانند حکم متصلات قاره است و این به خاطر این است که متصلات قاره و غیر قاره در عقل با هم مطابق هستند و تطابق دارند (ولی حس ممکن است مقداری مخالفت داشته باشد مثلا حس فقط آن مقداری را که در هنگام قدم گذاشن، پا بر روی آن قرار می گیرد را منطبق علیه می داند ولی عقل حتی فاصله بین آنها را نیز منطبق علیه می داند).

پس همانا حرکتی که در مسافتی قرار گرفته است، منقسم می شود با انقسام مسافت (جسم) و همچنین زمان حرکت با انقسام حرکت، منقسم می شود.

در نتیجه نه حرکتی وجود دارد که مرکب از اجزاء لایتجزی باشد و نه زمانی وجود دارد که اینچنین باشد.

نکته: تعبیر به «لا الی النهایة» برای بیان غیر متناهی دقیق تر است تا «الی غیر النهایه» چون خود «الی» نشان از غایت و انتها دارد و اگر «لا» قبل از این «الی» بیاید، غایت و انتها نفی می شود البته هر دو عبارت صحیح هستند ولی عبارت اول دقیق تر است و عبارت دوم مقداری تسامح دارد چون از طرفی «الی» دال بر نهایت است و از طرفی «غیر النهایة» دال بر عدم نهایت است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo