< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان خلاصه ای از مطالب فصل دوم و تشریح قول دوم و بیان مبانی قائلین این قول و بیان نحوه رجوع قول دوم به قول اول/ الفصل الثانی/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: در فصل اول قول اول (تشکیل جسم از اجزاء بالفعل لایتجزی متناهی) را بررسی و رد کردیم و در این فصل می خواهیم قول دوم (تشکیل جسم از اجزاء بالفعل غیرمتناهی) را بررسی کنیم.

متن: [الفصل الثانی] قوله وهم و إشارة [في إبطال الاحتمال الثاني‌]:

و من الناس من يكاد يقول بهذا التأليف...[1]

قبل از ورود به فصل اول گفتیم که در مورد ترکیب جسم چهار قول مطرح است:

یا اجزاء در جسم بالفعل حاصل اند و یا بالقوه و در هر دو فرض یا اجزاء متناهی هستند و یا غیر متناهی.

- قول اول: اجزاء بالفعل متناهی

- قول دوم: اجزاء بالفعل غیر متناهی

- قول سوم: اجزاء بالقوه متناهی

- قول چهارم: اجزاء بالقوه غیر متناهی

قول اول را در فصل اول خواندیم و رد کردیم و حال می خواهیم قول دوم را بررسی کنیم.

خلاصه ای از مطالب مطرح شده در فصل دوم:

قبل از اینکه به رد این قول بپردازیم قول این گروه را تشریح می کنیم و مبانی آنها (که در سایر مباحث مطرح کرده اند) را ذکر می کنیم و بعد خواهیم گفت که آن مبادی با قولشان در اینجا منافات دارد و بعد مناظره ای که بین صاحبین قَولَین اتفاق افتاده است را نقل می کنیم و سپس به ابطال قولشان می پردازیم.

مطلب اول: تشریح قول دوم و بیان مبانی قائلین به این قول

این گروه که قائل اند به تشکیل جسم از اجزاء بی نهایت، استدلال های فلاسفه بر امکان تقسیم بی نهایت جسم را دیده اند و نتوانسته اند این استدلالات را رد کنند لذا قائل به این شده اند که جسم از اجزاء بی نهایت بالفعل تشکیل شده است ولی اینها حرف فلاسفه را به درستی متوجه نشده اند و یا نخواسته اند متوجه شوند چون فلاسفه جسم را مرکب از اجزاء بالقوه بی نهایت می دانند نه از اجزاء بالفعل بی نهایت ولی این گروه می گویند اجزائی که در جسم است و بی نهایت است اجزاءی بالفعل هستند هر چند ما آنها را با چشم نمی بینیم.

این تشریح مذهب این گروه است و مشخص است که این گروه چه می گویند.

پس تفاوت قول اینها با فلاسفه این است که فلاسفه می گویند که جسم می تواند به اجزاء بی نهایت تقسیم شود یعنی اجزاءِ جسم، بالقوه هستند نه بالفعل ولی اینها می گویند که جسم هم اکنون به اجزاء بی نهایت بالفعل منقسم است.

ترجمه و شرح متن:

قوله وهم و إشارة [معنای «وهم» و «اشارة» قبلا گفته شد و وهم به معنای قول باطل یا اشکال باطل است و اشاره به معنای باطل کردن این اشکال و قول است و این ابطال نیز احتیاج به استدلال دارد لذا تعبیر به اشاره نموده اند].

مصنف: و من الناس من يكاد يقول بهذا التأليف و لكن من أجزاء غير متناهية [بعضی از مردم (مصنف نمی خواهند به این عده حکیم و فیلسوف و یا متکلم بگویند چون حرفشان خیلی ضعیف است و گویا عوام این قول را گفته اند) کسانی هستند که نزدیک است به تألیف اجزاء معتقد باشند ولی تألیف را از اجزاء غیرمتناهی می دانند (بعداً توضیح داده خواهد شد که چرا مصنف گفته اند «یکاد یقول بهذا التألیف»).

این گروه با گروه قبل اشتراک دارند در اینکه هر دو قائل به اجزاء بالفعل و مرکب بودن جسم هستند ولی از طرفی اجزاء را بی نهایت می دانند و از طرفی چون اجزاء را غیر متناهی می دانند لذا قائل به جزء لایتجزی نیستند و هر جزئی را تجزیه شده می دانند].

شارح: أقول يريد إبطال الاحتمال الثاني المنسوب إلى النظام و غيره من الاحتمالات الأربعة المذكورة [مصنف تصمیم دارند احتمال دوم از آن چهار احتمالی را که قبل از ورود به فصل اول ذکر کردیم را باطل کنند و این احتمال دوم منسوب است به نَظّام و عده ای دیگر] و هؤلاء لما وقفوا على حجج نفاة الجزء و لم يقدروا على ردها أذعنوا بها و حكموا بأن الجسم ينقسم انقسامات لا تتناهى [و این عده (نظام و...) وقتی مطلع شدند بر دلائل کسانی که جزء لایتجزی را نفی می کنند (فلاسفه) و نتوانستند این دلائل را نفی کنند لذا اعتقاد پیدا کردند به این دلائل و این دلائل را پذیرفتند و قائل شدند که این جسم از اجزاء نامتناهی تشکیل شده است] لكنهم لم يفرقوا بين ما هو موجود في الشي‌ء بالقوة و بين ما هو موجود فيه [بالفعل] مطلقا [ولی اینها فرق نگذاشته اند بین جزئی که موجود در جسم است بالقوه (کما اینکه فلاسفه می گویند) و بین آن جزئی که موجود است در جسم مطلقا (بالفعل یا بالقوه)؛ در بعضی از نسخ اینطور آمده که «و بین ما هو موجود فیه بالفعل مطلقا» و این نسخه بهتر است چون بالفعل در مقابل بالقوه است و با توجه به این نسخه «مطلقا» را به معنای «اصلا» می گیریم ولی اگر این نسخه را نپذیریم باید «مطلقا» را به معنای «چه بالفعل و چه بالقوه» بگیریم ولی این معنا خیلی مناسب و دلچسب و دلنشین نیست چون بالقوه در مقابل بالفعل می آید و بعضی نیز گفته اند که این قید (مطلقا)، «جهتِ» قضیه است و «قضیه مطلقه» در قضایای موجهه یعنی «قضیه ای که جهتِ آن، «بالفعل» است» و این احتمال، احتمال خوبی است ولی چنین اصطلاحی در متون رائج نیست.

پس حالا که استدلالات فلاسفه را دیدند و نتوانستند رد کنند و فرقی بین بالقوه و بالفعل نگذاشتند در نتیجه قائل شدند به اینکه جسم مرکب است از اجزاءِ بالفعلِ غیرمتناهی] فظنوا أن كل ما يمكن في الجسم من الانقسامات التي لا تتناهى فهو حاصل فيه بالفعل [و گمان کرده اند که هر انقسامی که در جسم ممکن است از انقسامات نامتناهی، پس در جسم حاصل است بالفعل (یعنی هر تقسیمی که ممکن است، در جسم حاصل است)] فحكموا باشتماله على ما لا يتناهى من الأجزاء صريحاً [پس صریحاً حکم کردند به اینکه جسم مشتمل است بر اجزاء غیرمتناهی.

مسلم است که این گروه حرف فلاسفه را فهمیده اند ولی آن قسم بالقوه را نپذیرفته اند و گفته اند که جسم مرکب از اجزاء غیرمتناهی بالفعل است].

متن: و هذا الحكم ينعكس بعكس النقيض...

اصل: قضیه ای که صاحبین این قول به آن قائل اند این است که:

« موضوع: كل ما يمكن في الجسم من الانقسامات التي لا تتناهى، محمول: فهو حاصل فيه بالفعل»

«هر تقسیمی که برای جسم ممکن است، پس این تقسیم در جسم حاصل است».

این قضیه را «اصل» فرض کرده و آن را «عکس نقیض» می کنیم.

قانون در عکس نقیض: در عکس نقیض قانون این است که نقیضِ محمول را موضوع قرار دهیم و نقیضِ موضوع را محمول قرار دهیم.

عکس نقیض موجبه کلیه، موجبه کلیه است.

عکس نقیض: و این قضیه که اصل است منعکس می شود به این قضیه که:

«موضوع: كل ما لا يكون حاصلا في الجسم من الانقسامات، محمول: فهو لا يمكن أن يحصل فيه»

«هر چه که در جسم وجود ندارد از انقسامات (هر انقسامی که در جسم وجود ندارد و حاصل نیست)، ممکن نیست که در او حاصل شود»

خلاصه اینکه طبق عکس نقیض هر انقسامی که نیست، نمی توان آن را حاصل کرد.

بعدا توضیح خواهیم داد که این عکس نقیض با مبانی آنها سازگاری نخواهد داشت.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و هذا الحكم ينعكس بعكس النقيض إلى [و این حکم منعکس می شود به نحو عکس نقیض به این قضیه که:] أن كل ما لا يكون حاصلا في الجسم من الانقسامات فهو لا يمكن أن يحصل فيه [«هر انقسامی که در جسم حاصل نیست، ممکن نیست که در جسم حاصل شود»

این گروه به این عکس نقیض صریحاً اعتراف نکرده اند ولی چون اصل را قبول دارند باید عکس نقیض را نیز قبول کنند چون حفظ صدق در عکس شرط است].

متن: ثم إنهم معترفون بوجود كثرة في الجسم...

مبانی قائلین به قول دوم:

مبنای اول: مبنایی که این گروه در جاهای مختلف اتخاذ کرده اند این است که:

جسم مشتمل بر کثرت است یعنی هر جسمی مشتمل بر اجزاء کثیری است.

مبنای دوم: و مبنای دیگری نیز دارند که:

هر کثرتی به وحدت ختم می شود یعنی وقتی جسم را به اجزاء کثیره تقسیم کردیم می رسیم به جسمی که واحد است.

مبنای سوم: و مبنای دیگری نیز هست که عبارت است از اینکه:

واحد از این حیث که واحد است تقسیم نمی شود.

پس در نتیجه جسم مشتمل است بر کثراتی که هر کثرتی مشتمل بر واحدی است و واحد تقسیم نشده است و غیر منقسم است .

پس نتیجه می گیریم که بعضی از تقسیمات در جسم حاصل نیست و جسم مشتمل بر واحدهایی است که تقسیم نمی شوند پس طبق این مبانی، جسم مشتمل است بر اجزائی که این اجزاء واحد اند و تقسیم نشده اند و از طرفی عکس نقیض اینگونه می گفت که «هر تقسیمی که در جسم حاصل نیست، پس ممکن نیست که حاصل شود» در نتیجه جسم تشکیل شده است از اجزاء لایتجزی و تجزیه ناپذیر پس این قول نیز منتهی می شود به قول اول و همان اشکالات قول اول بر اصحاب این قول نیز وارد است و به همان دلائل قولشان رد می شود.

ترجمه و شرح متن:

شارح: ثم إنهم معترفون بوجود كثرة في الجسم [سپس اینها معترف اند به وجود کثرت در جسم] و أن الكثرة إنما تتألف من الآحاد [و کثرت از اجتماع آحاد حاصل می شود] و أن الواحد من حيث هو واحد لا ينقسم [و واحد نیز از آن حیث که واحد است تقسیم نمی شود] فإذن قد تحصل من أقوالهم مقدمتان[پس در نتیجه از اقوال این گروه دو مقدمه حاصل می شود که:] هما أن الجسم يشتمل على أشياء غير منقسمة [استدلال: قیاس اقترانی شکل اول:

صغری: جسم مشتمل است بر اجزائی که تقسیم نشده اند (نتیجه سه مبنای مذکور)] و كل ما يشتمل عليه الجسم و لا يكون منقسما فإنه لا يقبل القسمة [کبری: و هر چه که جسم بر آن مشتمل باشد و تقسیم نشده باشد (آحاد)، پس آن قابلیت قسمت شدن را ندارد و قسمت را قبول نمی کند (عکس نقیض)] فينتج فالجسم يشتمل على أشياء لا تقبل القسمة [نتیجه: پس جسم مشتمل است بر اجزائی که تقسیم پذیر نیستند و تجزیه را قبول نمی کنند. پس قول دوم نیز رجوع به قول اول کرد].


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo