< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شروع به رد قول قائلین به جزء لایتجزی با استفاده از مبانی و مواضع آنها/ الفصل الأوّل/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه و تکمیل مباحث جلسه قبل: خواجه فرمودند که «کل جسم ذو مفاصل قضیة».

سؤال: چرا خواجه این عبارت را به کار برده اند؟ مشخص است که این عبارت قضیه است نیازی به گفتن ندارد.

جواب: علت آوردن این عبارت این است که خواجه در این عبارت می خواهند بفهمانند که اصل مسأله و قضیه چیست و به تعبیر دیگر اصل مدعی چیست روش بحث این است که ابتدا مدعی و اصل مسأله بیان شود و بعد از این، از مسأله تا جایی که ممکن است حمایت شود و لو با ذکر خصوصیات و ابن سینا نیز همین کار را دارند می کنند یعنی ابتدا اصل مدعای خصم را مطرح می کنند و سپس خصوصیات این قول را ذکر می کنند و سپس به نقض این قول می پردازند و خواجه با عبارتشان به این سه نوع مطلب اشاره می کنند لذا حرف خواجه تکرار نیست.

متن: قوله‌ و لا يعلمون أن الأوسط إذا كان كذلك...[1]

همانطور که اشاره شد اینجا ابتدای شروع مصنف است در رد قول خصم.

اگر کسی دلیلی و یا مطلبی داشته باشد به دو نحو می توان آن را باطل کرد:

- به صورت نقض: یعنی به صغری و کبری استدلال او یا مفاد دلیلش اشکال وارد کنیم و حتی اگر احتمال بطلان نیز بدهیم آن شخص مجبور می شود دلیل خود را تقویت کند و احتمال بطلان را برطرف سازد.

- به صورت معارضه: یعنی در عرض دلیل او دلیل مخالفی را اقامه کنیم و بگوییم که دلیل تو با این دلیل مخالف رد می شود و خصم مجبور می شود که از دلیلش حمایت کند و دلیل ما را رد کند.

در رد یک ادعا نیز همینطور است و ما می توانیم از هر دو راه وارد شویم.

در اینجا مصنف از طریق نقض وارد می شوند و می خواهند در احکامی که قائل بر مدعایش مطرح کرده اخلال کنند بدون اینکه در عرض کلام او کلامی را بیاورند.

یکی از این احکام این بود که اگر جسم از اجزاء لایتجزی تشکیل شده باشد و ما اجزاء را ترکیب کنیم، آن جسمی که در وسط واقع است حاجب و مانع طرفینش است از تماس با یکدیگر.

بیان اشکال: اگر جسم از اجزاء لایتجزی تشکیل شده باشد و حداقل سه جزء داشته باشیم سؤال می کنیم که آیا این جزء وسط با طرفین تماس دارد و یا تماس ندارد؟ اگر تماس دارد یا به تمام تماس دارد و یا به تمام تماس ندارد بلکه به بعضی از اجزائش تماس دارد.

این سه فرض را مطرح و دو تا از آنها را باطل می کنیم و یکی از آنها که نظر ماست را اثبات می کنیم.

در ابتدای کلام با استفاده از اعتراف خصم بر عهده اش می گذاریم که بر تجزیه جزء معتقد شود و این استلال مبتنی بر واقع نیست و مبتنی بر مسلمات خصم است لذا ناظر به واقع نیست و به خاطر همین مصنف بار دیگر با توجه به واقع و بدون در نظر گرفتن خصم، اثبات می کنند که جزء تجزیه می شود.

خلاصه اینکه در این حکم چهارم سه فرض مطرح است:

فرض اول: عدم تماس جزء با اجزاء اطراف

یعنی جزء وسط با اطراف چنان فاصله ای داشته باشد که با دو طرف برخوردی نداشته باشد.

فرض دوم: ملاقات بالاسر

یعنی جزء وسطی با طرف راستی و طرف چپی بالتمام برخورد داشته باشد و مشخص است که وقتی اجزاء به هم نزدیک می شوند فقط سطوح آنها با هم برخورد و تماس دارند و ملاقات بالاسر (بالتمام) صورت نمی پذیرد الا اینکه یکی را در دیگری نفوذ دهیم که در این صورت لازم می آید که هم جزء طرف راست و هم جزء طرف چپ هر دو در جزء وسط نفوذ کنند و هر سه تماس کامل داشته باشند.

فرض سوم: ملاقات بالبعض

در این فرض بخشی از طرفین با جزء وسط برخورد می کنند و این نشانی از تجزیه پذیری جزء است و ابن سینا می خواهند این فرض را ثابت کنند و بنا بر این فرض ثابت می شود که اجزاء جسم، لایتجزی و تجزیه ناپذیر نیستند بلکه یتجزی و تجزیه پذیرند.

نکته: وارد کردن جسمی در جسم دیگر به این صورت که جسم اول منبسط باشد و با ورود جسم دوم متراکم شود، این تداخل اجسام نیست بلکه جسم دوم در خُلَل و فُرَج جسم اول وارد شده است.

ترجمه و شرح متن:

ابتدا مطلب خواجه را می خوانیم و تطبیق می کنیم و در آخر عبارت ابن سینا را می خوانیم و معنا می کنیم.

شارح: أقول هذا ابتداء شروعه في النقض [این عبارت ابتدای شروع مصنف در نقض مرام خصم است] و إنما أخذه من الحكم الرابع [و این نقض را از حکم رابع گرفته اند (که جزء وسط حاجب طرفین از تماس است) و از حکم چهارم شروع کرده اند (اخذ در اینجا هم می تواند به معنای گرفتن باشد و هم به معنای شروع کردن)] و بيانه أن الأوسط الحاجب للطرفين عن التماس لا يخلو[و بیان این نقض این است که آن جزئی که در وسط است و مانع طرفین است از تماس با یکدیگر، این وسطی از یکی از این سه حالت خارج نیست:] إما أن لا يلاقي الطرفين [یا طرفین را ملاقات نمی کند] أو يلاقيهما [و یا ملاقات می کند] فإن لاقاهما فإما بالأسر أو لا بالأسر فهذه أقسام ثلاثة [و اگر طرفین را ملاقات می کند یا این ملاقات بالتمام است و یا بالتمام نیست پس در مجموع سه قسم داریم]

متن: و الأول ينافي كونه حاجبا لهما...

بطلان فرض اول:

حال شارح می خواهند قسم اول که عدم تماس با طرفین است را باطل کنند:

اشکال اول: دلیل اول بر رد فرض اول این است که این فرض با حکم چهارم که خصم آن را قبول دارد سازگاری ندارد چون اگر وسط تماس با طرفین نداشته باشد نمی تواند مانع از تماس طرفین شود.

سؤال: ممکن است که دو شخص در اطراف ستونی باشند و هیچکدام با ستون برخورد نداشته باشند و در عین حل همدیگر را نبینند و ستون مانع طرفین است لذا هیچ اشکالی ندارد که جزء وسط بدون تماس با طرفین مانع شود.

جواب: بحث ما در مانع و حاجبِ از دیدن نیست بلکه بحث ما در مورد مانعِ از تماس و برخورد است و مشخص است که اگر بین طرفین فاصله باشد (و لذا طرفین با یکدیگر تماس نداشته باشند)، در اینجا می گویند فاصله ی موجود مانع از تماس شده است و اگر بخواهیم بگوییم که جزء وسط مانع از تماس باشد، باید طرفین با وسط تماس داشته باشند.

پس برای اینکه این حکم که «وسط مانع از تماس است» ثابت باشد باید طرفین و وسط با یکدیگر تماس داشته باشند لذا اگر طرفین با وسط تماس نداشته باشند نمی توانیم بگوییم که وسط مانع از تماس است یعنی در صورتی که بگوییم «طرفین با وسط ملاقات ندارند»، حکم چهارم صحیح نخواهد بود.

پس فرض اول با حکم چهارم سازگار نیست.

اشکال دوم: علاوه بر این، این فرض با حکم دوم نیز سازگار نیست چون در حکم دوم گفتیم که جسم از این اجزاء تشکیل شده است و مشخص است که برای تشکیل جسم از این اجزاء باید این اجزاء با یکدیگر تماس و لصوق داشته باشند و مشخص است که اجتماع به تنهایی کافی نخواهد بود چون اگر این اجزاء کنار هم باشند و به یکدیگر نچسبیده باشند، دیگر جسمی از آنها تشکیل نخواهد شد و در فرض اول در واقع سه طرف جدای از هم داریم و آنها جمع نشده اند به طوری که جسمی را تشکیل دهند بلکه فقط در کنار یکدیگر هستند و هیچ لصوقی به یکدیگر ندارند.

پس فرض اول با موضع دوم خصم نیز سازگار نیست.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و الأول ينافي كونه حاجبا لهما [و فرض اول (عدم تلاقی وسط با طرفین) منافات دارد با اینکه وسط حاجب دو طرف باشد (یعنی با حکم چهارم منافات دارد)] و أيضا يناقض الحكم الثاني و هو تأليف الأجسام من هذه الأجسام [و همچنین منافات دارد با حکم دوم و حکم دوم تألیف اجسام از این اجزاء است] لأن التأليف لا يتصور إلا بعد ملاقاة الأجزاء [و علت منافات این است که تألیف و ترکیب جسم از این اجزاء تصور نمی شود الّا در صورتی که این اجزاء با یکدیگر تماس داشه باشند].

متن: و الثاني أيضا ينافي كونه حاجبا لهما...

بطلان فرض دوم:

فرض دوم نیز اشکالاتی دارد:

یک اشکال واقعی دارد که آن استحاله تداخل اجسام است ولی علاوه بر این اشکال سه اشکال دیگر نیز با توجه به مواضع خصم دارد:

اشکال اول: اشکال اول این است که این فرض با حکم چهارم سازگار نیست چون همانگونه که بیان کردیم لازمه این فرض این است که دو طرف با جزء وسط در هم تداخل کنند و این حتی از تماس نیز بالاتر است و ما در حکم چهارم گفتیم که جزء وسط مانع طرفین از تماس است در حالی که با این فرض علاوه بر اینکه طرفین با یکدیگر تماس دارند، در هم تداخل نموده و یکی شده اند.

اشکال دوم: اشکال دوم نیز این است که این فرض با حکم دوم منافات دارد (و حکم دوم ترکیب جسم از این اجزاء بود) چون اگر جزءِ سمت راست را در جزء وسط نفوذ دهیم بدون اینکه جزء وسط بزرگتر شود و همچنین جزء سمت چپ را در جزء وسط نفوذ دهیم بدون اینکه جزء وسط بزرگتر شود، در نتیجه یک جزء داریم و دوباره اجزاء اطراف نیز باید در جزء وسط نفوذ کنند زیرا فرض این است که اجزاء اطراف با وسط تلاقی بالتمام دارند و این سلسله تا بی نهایت ادامه پیدا خواهد کرد و در نتیجه ما یک جزء بیشتر نخواهیم داشت و جسمی تشکیل نمی شود.

و چون خصم حکم دوم و حکم چهارم را قبول دارد لذا باید از این فرض نیز دست بردارد.

اشکال سوم: اشکال سوم این است که این فرض موجب تجزیه اجزاء است (در حالی که خصم این اجزاء را قابل تجزیه نمی داند) که آن را در آینده توضیح خواهیم داد.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و الثاني أيضا ينافي كونه حاجبا لهما عن التماس [و فرض دوم (تماس بالتمام و بالاسر) نیز منافات دارد با حکم چهارم (که جزء وسط مانع از تماس طرفین باشد)] و أيضا يقتضي تداخل الأجزاء [و همچنین این قول مقتضی این است که این اجزاء با هم تداخل کنند] و هو محال في نفسه [و این محال است فی نفسه اوّلاً] و مناقض للحكم الثاني [و مناقض است با حکم دوم ثانیاً در حالی که بنابر حکم دوم جسم از این اجزاء تشکیل می شود] و مع جميع ذلك مستلزم للمطلوب كما سيأتي [علاوه بر اینکه این فرض، مُثبِت مطلوب (تجزیه اجزاء) است که در آینده بیان خواهد شد] و الثالث يقتضي التجزئة [و فرض سوم مقتضی تجزیه است.

و فرض سوم تماس طرفین با جزء وسط است نه به صورت کامل یعنی نفوذی صورت نمی پذیرد و بنابر این فرض لازم می آید که بعض از اجزاء جزء وسط با طرف راست و بعض اجزاء دیگر او با طرف چپ تماس داشته باشند و این مستلزم تجزیه پذیری جزء وسط است (جزئی از جزء وسط با طرف راست در تماس است و جزء دیگر او با طرف چپ در تماس است) و همچنین اگر بقیه اجزاء را نیز وسط قرار دهیم آنها را نیز می توان تجزیه کرد (و از طرفی چون جزء وسط با بعض جزء طرف راست و چپ تماس دارد لذا احتیاجی نیست که جزء کناری را دوباره وسط فرض کنیم بلکه همین که بعض اطراف او با جزء وسط تماس پیدا کرده است و بعض از اجزاء او با جزء وسط مماس نیست همین موجب تجزیه پذیری جزء است)].


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo