< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان مذهب قائلین به اجزاء لایتجزی و ذکر مواضع آنها/ الفصل الأوّل/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: گفتیم که در مسأله ترکیب اجسام چهار احتمال است یکی اینکه جسم مرکب باشد از اجزاء بالفعل متناهی و دوم اجزاء بالفعل نامتناهی و سوم اجزاء بالقوه متناهی و چهارم اجزاء بالقوه نامتناهی.

متن: قوله من الناس من يظن أن كل جسم ذو مفاصل‌...[1]

در این فصل مصنف می خواهند قول کسانی که قائل به اجزاء بالفعل هستند را باطل کنند.

مصنف می فرمایند که بعضی از مردم (منظور بعضی از حکما است که به خاطر ضعف قولشان تعبیر به حکما نمی کنند) اینگونه گمان می کنند که جسم تشکیل شده است از اجزاء صغاری که از هم جدا هستند و بین آنها مفاصل و فاصله هایی است ولی ما نمی توانیم آن را ببینیم و اگر بخواهیم جسمی را تکه تکه کنیم، فقط می توانیم از این مفاصل (موضعهای فصل و جدایی) جسم را تکه تکه کنیم.

مصنف جسم را به حیوان تشبیه کرده اند و مفاصلی که برای حیوان است را به صورت استعاره برای جسم آورده اند.

پس بنابر نظر قائلین این قول ما در هنگام قطعه کردن جسم فقط این مفاصل را ظاهر می کنیم.

این قول لوازمی دارد که مصنف بعدا این لوزام را توضیح می دهند و با همین لوازم قول آنها را رد می کنند.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: قوله من الناس من يظن أن كل جسم ذو مفاصل‌ [و بعضی از مردم (بعضی از حکما) گمان کرده اند که هر جسمی دارای مفاصلی است].

شارح: فقوله كل جسم ذو مفاصل قضية [قول مصنف که فرمودند «هر جسمی دارای مفاصلی است» قضیه ای است] و الجسم هو الطبيعي المذكور [و جسم همان جسم طبیعی مذکور است] و المفاصل هي المواضع التي ينفصل و يتصل الجسم عندها [و مفاصل مواضعی هستند که از هم جدا هستند و جسم در آن مواضع متصل می شود یعنی آن موضع هم محل اتصال است و هم محل انفصال است و در هنگام جداسازی این مواضع را از هم جدا می کنیم و در هنگام اتصال نیز این مواضع را به هم می چسبانیم و در هنگام بریدن، جسم را قسمت نمی کنیم بلکه محل اتصال را جدا می کنیم] و هي مواضع بأعيانها عند مثبتي الجزء [و اینها مواضع معینی هستند در نزد کسانی که این جزء لایتجزی را اثبات می کنند] لا يمكن أن ينفصل الجسم عند غيرها باسمها [که نمی توان جسم را منفصل و جدا و قطع کرد الا در همین مواضع و در غیر این مواضع نمی توان جسم را منفصل و جدا کرد] شبهها بمفاصل الحيوان و سماها [و مصنف این اجزاء را تشبیه کرده اند به مفاصل حیوان و آنها را به اسم این مفاصل نامیده است].

متن: قوله تنضم عندها أجزاء غير أجسام...

مصنف ابتدا قول خصم را توضیح می دهند و سپس لوازم این قول را بیان می کنند و بعد با همین لوازم قول خصم را باطل می کنند.

حکم اول: این اجزاء جسم نیستند

طبق نظر صاحبان این قول هیچکدام از این اجزاء جسم نیستند چون خود آنها قبول دارند که جسم را می توان تجزیه کرد و چون این اجزاء را قابل تجزیه نمی دانند لذا می گویند جسم نیستند.

حکم دوم: این اجزائی که جسم نیستند جسم را تشکیل می دهند

سؤال: چگونه می شود که جسم از غیر جسم تشکیل شود؟

جواب: این سؤال را با تشبیه به عدد بیان می کنیم.

در اینکه اعداد از چه درست شده اند اختلاف است و «0» به اتفاق همه عدد نیست ولی گروهی قائل اند که «1» نیز عدد نیست بلکه اعداد از «2» شروع می شوند و اعداد از تکرار واحد که «1» است درست می شوند.

در بحث ما نیز همینطور است و قائلین به این قول اینگونه می گویند که این اجزاء جسم نیستند ولی جسم را تشکیل می دهند و مُوجِد جسم هستند.

احتمالی در اینجا مطرح است و شاید نتوان آن را به قائلین این قول نسبت داد و این احتمال این است که منظور آنها از اینکه گفته اند که اجزاءِ جسم، جسم نیستند این نیست که آنها اصلا جسم نیستند بلکه جسمی از سنخ آن مرکب نیستند مثلا آب تشکیل شده است از هیدروژن و اکسیژن و این هیدروژن و اکسیژن آب نیستند بلکه با ترکیب آنها آب ایجاد می شود ولی بعید است که منظورشان این بوده باشد و احتمال قوی این است که آنها اجزاء لایتجزی را جسم نمی دانسته اند.

حکم سوم: این اجزاء را نمی توان تقسیم کرد نه قطعا و نه کسرا و نه وهما و نه فرضا

قبلا توضیح داده شد که اگر جسمی سخت باشد تقسیمش به توسط کسر انجام می شود و اگر جسم سخت نباشد تقسیمش به توسط قطع انجام می شود و همه اجسام چه سخت و چه نرم را می توان به توسط وهم تقسیم کرد حتی اگر در خارج نتوانیم اجزائش را از هم جدا کنیم و وسیله ای برای جداسازی نداشته باشیم ولی بالاخره با فرض نیز می توانیم این جزء را تا بی نهایت تقسیم کنیم.

تقسیم خارجی (فکی) محدود است و ما تا جایی خاص می توانیم تقسیم کنیم ولی با وهم می توان تا جایی که قوه واهمه قدرت داشته باشد و بتواند آن جسم را تصور کند، تقسیم را ادامه داد و وقتی جسم به قدری کوچک شد که واهمه از درک و حس آن عاجز شد، دیگر واهمه نمی تواند آن را تقسیم کند ولی هنوز عقل می تواند با فرض آن را تقسیم کند و از طرفی نیز قوه واهمه خسته می شود و دیگر تقسیم را رها می کند ولی با فرض می توان تقسیم را ادامه داد (فرض کار عقل است) چون عقل برای شیء هر چقدر که کوچک باشد باز سمت راست و چپ و بالا و پایینی قائل است لذا در نزد عقل قابل تقسیم است.

ولی قائلین این قول معتقد اند که ما در نهایت به اجزائی می رسیم که قابل تقسیم نیستند نه فکی و نه وهمی و نه عقلی.

حکم چهارم: اگر یک جزء را بین دو جزء دیگر قرار دهیم، جزء وسط آن دو جزء را از یکدیگر جدا می کند

به عبارت دیگر جزء وسط مانع ارتباط دو جزء اطراف خود می شود یعنی حاجب و مانعی است بین دو جزء اطراف خودش و نمی گذارد آنها با یکدیگر برخورد کنند.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: قوله تنضم عندها أجزاء [و در کنار آن مفاصل و مواضع است که اجزاء به هم می چسبند و منضم می شوند] غير أجسام [و این اجزاء 1. اجسام نیستند] تتألف منها الأجسام [و 2. از آنها اجسام تشکیل می شوند] و زعموا أن تلك الأجزاء لا تقبل الانقسام لا كسرا و لا قطعا و لا وهما و لا فرضا [و 3. قائلین این قول گمان کرده اند که این اجزاء تقسیم و انقسام را قبول نمی کنند نه کسرا و نه قطعا و نه و هما و نه فرضا] و أن الواقع منها في وسط الترتيب يحجب الطرفين عن التماس [و 4. آن اجزائی که واقع می شوند در وسط ترتیب، دو طرف خود را از تماس و بر خورد با یکدیگر منع می کنند].

شارح: أقول ذكر للأجزاء أحكاما أربعة [می گویم: مصنف برای این اجزاء چهار حکم ذکر کرده اند:] أولها أنها ليست بأجسام [1. این اجزاء اجسام نیستند] و الثاني أن الأجسام تتألف منها [2. اجسام از این اجزاء تشکیل می شوند] و الثالث أنها لا تقبل الانقسام أصلا [3. این اجزاء تقسیم را قبول نمی کنند] و الرابع أن الواقع منها في وسط الترتيب يحجب طرفيه عن التماس [4. آن جزئی که در وسط ترتیب واقع می شود دو طرف را از تماس منع می کند] و هذه أحكام مسلمة من أصحاب هذا الرأي [و این احکام اربعه مسلم است بین اصحاب این قول] أورد الأول منها تقريرا لمذهبهم [و مصنف حکم اول را برای بیان مذهب این گروه ذکر کرده اند] و الباقية تمهيدا لما يناقضهم به على ما ينبغي أن يفعله ناقضو الأوضاع [و سه تای باقی را به عنوان مقدمه ای برای نقض این گروه ذکر کرده اند به همین صورت که سزاوار است که کسانی که می خواهند اوضاع (مسلمات خصم) را نقض کنند باید رفتار کنند یعنی مصنف طبق روش جدل رفتار کرده اند.

و در حکم سوم مصنف اشاره کرده است به وجوه انقسامات ممکنه در جسم و اینها سه نوع هستند که در جلسه آینده بیان خواهند شد].


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo