< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح معنای تجوهر و بیان علت مطرح شدن بعضی از بحثهای علم فلسفه الهی در نمط مربوط به طبیعیات/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: گفتیم که نمط اول در تجوهر اجسام است و سپس بحث کردیم که در مقدمه این نمط چند بحث داریم بحث اول این بود که چرا نمط گفته اند که مطرح شد و بحثهای دیگری نیز هست که به ترتیب بیان خواهند شد.

متن: و قال الجوهر يطلق على الموجود لا في موضوع...[1]

مطلب دوم: تجوهر

جوهر دو اطلاق دارد یک اطلاقش همان تعبیر معروف است که ماهیت لا فی موضوع است و می گویند که «الجوهر ماهیة اذا وجدت فی الخارج وجدت لا فی موضوع».

جوهر اطلاق دیگری نیز دارد که این اطلاقی لغوی است و اصطلاحی نیست جوهر به این معنا یعنی «ذات شیء» که برگرفته و معرب از گوهر است.

جوهر به معنای دوم بر خدا نیز اطلاق می شود ولی جوهر به معنای اول فقط برای ممکنات است.

خب در اینجا مراد از جوهر، کدام یک از این دو معنا است؟

اگر معنای اول را مطرح کنیم در یک حالت غلط است و در یک حالت از بحث ما بیرون است و اگر معنای دوم را مطرح کنیم در یک حالت غلط است و در یک حالت صحیح است و مورد بحث ماست.

تجوهر می تواند به معنای «صیرورة الشیء جوهرا» باشد. این معنای حقیقی تجوهر است اگر معنای اصطلاحی را لحاظ کنیم و اینگونه بگوییم که شیء از اول جوهر نبوده و بعد جوهر شده این غلط است.

می توان معنای دوم یعنی معنای لغوی را نیز لحاظ کرد و اینگونه گفت شیء اول فاقد ذات بوده و بعد واجد ذات شده که این نیز مشخص است که باطل است.

تجوهر معنای دیگری نیز دارد و می تواند به معنای «اثبات جوهریة الشیء» و «تحقیق جوهریة الشیء» باشد که این هم به معنای اصطلاحی و هم به معنای لغوی صحیح است و می تواند به هر یک از دو معنا بیاید ولی بحث ما در اینجا اثبات جوهریت اصطلاحی اشیاء نیست لذا این احتمال نیز غلط است و تنها معنایی که می ماند این است که در این نمط می خواهیم تحقیق کنیم که ذات یک شیء از چه چیزی تشکیل شده است و آیا حقیقت اجسام از «اجزاء لایتجزی» تشکیل شده و یا از «ماده و صورت» تشکیل شده است.

پس در این نمط ما به دنبال اثبات و تحقیق در مورد ذات اشیاء هستیم.

این خلاصه ای است از مطلبی که فخر در این جا ذکر کرده است.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و قال الجوهر يطلق على الموجود لا في موضوع و على حقيقة الشي‌ء و ذاته [و فخر گفته که: جوهر اطلاق می شود بر «موجود لا فی موضوع» و بر «حقیقت و ذات شیء»] و التجوهر بالمعنى الأول صيرورة الشي‌ء جوهرا و بالمعنى الثاني تحقق حقيقته [و تجوهر به معنای اول تبدیل جسم به جوهر است و به معنای دیگر تحقیق حقیقت شیء است] فالمراد بتجوهر الأجسام ليس هو الأول لأنها ليست مما لا يكون جوهرا فيصير جوهرا [و مراد به تجوهر اجسام معنای اول نیست و اینگونه نیست که شیئی جوهر نباشد و بعدا جوهر شود (به هر دو معنا چه جوهر به معنای ذات باشد و چه به معنای موجود لا فی الموضوع)] بل هو الثاني فإن المطلوب تحقق حقيقتها أ هي مركبة من أجزاء لا تتجزأ أم من المادة و الصورة [بلکه معنای دوم است و مطلوب در این علم تحقیق در مورد حقیقت اجسام است که آیا مرکب هستند از اجزاء تقسیم نشونده و یا مرکب هستند از ماده و صورت.

تا اینجا دو مطلب از مطالب شش گانه مقدمه را ذکر کردیم و اکنون به مطلب سوم می پردازیم].

متن: و اعلم أن هذا النمط يشتمل على مباحث بعضها طبيعية...

مطلب سوم: علت طرح بعضی از مباحث علم الهی در نمط مربوط به طبیعیات

سؤال: مصنف در این نمط از تشکیل جسم از اجزاء لا یتجزی یا ماده و صورت بحث می کنند و این بحثی است طبیعی چون موضوع علم طبیعی جسم است و این بحث از عوارض جسم است و بحث دیگری نیز داریم در مورد تناهی ابعاد جسم که این نیز بحثی طبیعی است ولی مصنف بعد از اثبات اینکه جسم از ماده و صورت تشکیل شده است بحث می کنند از ماده و صورت و چگونگی ارتباط اینها با یکدیگر که این مسأله ای طبیعی نیست و از عوارض جسم نیست بلکه ماده و صورت جسم را تشکیل داده اند و اینها عوارض جسم نیستند و از عوارض موضوع علم طبیعی که جسم است حساب نمی شوند بلکه این مسائل از مسائل علم الهی هستند پس مصنف چرا اینها را با یکدیگر خلط کرده اند و همه را در این نمط مطرح کرده اند؟

جواب: ارسطو کتابی نوشت به اسم «تعلیم» و در این کتاب اول طبیعیات را مطرح کرد و بعد الهیات را مطرح کرد و علت این کار این است که قوای ادراکی ما اول طبیعیات را درک می کنند و بعدا با کمک طبیعیات سراغ معقولات و الهیات می روند پس طبیعیات به ما نزدیکترند لذا اول می توانیم از آنها شروع کنیم و به آنها بپردازیم و وقتی حادث بودن و محتاج بودن آنها را درک کردیم بعد به سراغ علت آنها که الهیات باشد می پردازیم و اینکه الهیات را «ما بعد الطبیعه» می گویند به این علت است.

عده ای نیز ترتیب را برعکس مطرح می کنند چون به لحاظ وجود الهیات نسبت به طبیعیات اقدم اند و از این حیث الهیات را «ما قبل الطبیعه» می گویند.

ارسطو در کتابشان اول طبیعیات را مطرح کردند و بعد وارد الهیات شدند.

در طبیعیات مطالبی را مطرح کردند که مبهم بودند و احتیاج به اثبات داشتند ولی این مطالب در علم طبیعی مطرح و اثبات نمی شوند بلکه به عنوان اصل موضوعه پذیرفته می شوند و بعد در الهیات اثبات می شوند یعنی در کتاب ارسطو در قسم طبیعیات خواننده حواله داده می شود به قسم الهیات ولی مصنف در این کتاب اینگونه رفتار نکرده اند بلکه مطالب را کاملا توضیح می دهند و هیچ مطلبی را به الهیات ارجاع نمی دهند و سعی می کنند در همین نمط مطالب طبیعی را کاملا بیان کنند.

مصادرات و اصول موضوعه: مطالبی هستند که پذیرفته می شوند و در جای خود مورد بحث واقع می شوند مثلا مباحثی مانند ماده و صورت در طبیعیات به عنوان اصل موضوعه مطرح می شوند ولی مصنف در اینجا نخواستند چنین کاری کنند و همه ی مطالب را بیان می کنند تا خواننده به خوبی مطالب را درک کند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و اعلم أن هذا النمط يشتمل على مباحث بعضها طبيعية و بعضها فلسفية [و بدان که این نمط مشتمل بر مباحثی است که بعضی طبیعی هستند و بعضی فلسفی (الهی) هستند] و ذلك لأن‌ المعلم الأول ابتدأ في تعليمه بالطبيعيات التي هي أقدم الأشياء بالقياس إلينا [و این به خاطر این است که معلم اول (ارسطو) شروع کرد در کتاب تعلیمش به طبیعیات که طبیعیات اقدم اشیاء هستند نسبت به ما] و ختم بالفلسفيات التي هي أقدمها في الوجود بالقياس إلى نفس الأمر [و این به خاطر این است که معلم اول (ارسطو) شروع کرد در کتاب تعلیمش به طبیعیات که طبیعیات اقدم اشیاء هستند نسبت به ما.

شارح در اینجا به الهیات اطلاق فلسفیات می کنند در حالی که فلسفیات اعم از طبیعیات و ریاضیات و الهیات هستند ولی چون بخش عمده آن الهیات است گاهی به الهیات به تنهایی اطلاق فلسفیات می شود.

ارسطو در کتابشان در قسمت طبیعیات ابتدا از مبادی طبیعیات یعنی ماده و صورت و فاعل و غایت بحث کرده اند و سپس به بحث در خود محسوسات پرداخته اند و بعد به معقولات پردخته اند] متدرجا في التعليم من مبادئ المحسوسات إلى المحسوسات و منها إلى المعقولات [در حالی که معلم اول در تعلیم خودش پله پله بالا رفته و از مبادی محسوسات به محسوسات رسیده و از محسوسات به معقولات پرداخته است. پس همانگونه که ارسطو در قسمت طبیعیات نیز از مبادی طبیعیات بحث می کرده اند ابن سینا نیز در این نمط از مبادی طبیعیات که اموری هستند مربوط به الهیات بحث می کنند]

متن: و لما كان موضوع الطبيعيات الجسم الطبيعي...

موضوعِ طبیعیات جسم طبیعی است.

جسم به دو قسم تقسیم می شود جسم طبیعی و جسم تعلیمی.

جسم طبیعی جسمی است که موضوع علم طبیعی قرار گرفته و در علم طبیعی از آن بحث می شود.

جسم تعلیمی موضوع علم ریاضی است که از آن تعبیر می کنیم به حجم.

اما چرا علوم ریاضی را تعلیمی گفته اند؟

این به خاطر این بوده که در زمان افلاطون هر کس که می خواسته فلسفه بخواند اول باید علوم ریاضی را می خوانده و علوم ریاضی اولین علومی بوده اند که طالبین علم باید آن را فرا می گرفته اند و لذا آن علوم را تعلیمی نامیده اند.

جسمی که موضوع علم طبیعی است نیز جسم طبیعی نامیده می شود و جسم تعلیمی گنجایش و حجمِ جسمِ طبیعی است.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و لما كان موضوع الطبيعيات الجسم الطبيعي المتألف من المادة و الصورة فصارت مباحث المادة و الصورة التي يبتنى عليها العلم مصادرات فيه و مسائل من الفلسفة الأولى [و چون موضوع علم طبیعی جسم طبیعی است (از این جهت که متغیر است) که تشکیل یافته است از ماده و صورت، لذا ماده و صورتی که علم طبیعیات بر آن مترتب است مصادرات علم طبیعیات شده اند و مسائل علم فلسفه الهی هستند.

ماده و صورت از مبادی جسم هستند و از عوارض جسم نیستند لذا در علم طبیعیات مطرح نمی شوند بلکه از عوارض وجود هستند و باید در علم فلسفه الهی مطرح شوند] و كانت هي أيضا في الفلسفة الباحثة عنها مبتنية على مسائل أخرى طبيعية كنفي الجزء الذي لا يتجزأ و تناهي‌الأبعاد [و همچنین این بحث ماده و صورت در فلسفه الهی که از آنها بحث می کند نیز مبتنی بر مسائل طبیعی دیگری هستند مانند ابطال جزء لا یتجزی و بحث تناهی ابعاد یعنی ابتدا باید جزء لایتجزی باطل دانسته شود و ثابت شود که جسم متناهی است و سپس به مباحث ماده و صورت بپردازیم و خلاصه اینکه همانگونه که علم طبیعی مبتنی و متوقف بر مباحث ماده و صورت است، خود این مباحث ماده و صورت نیز مبتنی بر مباحثی هستند که آن مسائل، طبیعی هستند لذا این مباحث همبستگی ها و پیچیدگی هایی دارند که بهتر است همه آنها را در یک جا جمع کنیم و از آنها بحث کنیم] و الشيخ أراد أن يبتدئ بالطبيعيات أيضا و لكن بشرط أن يرفع منها هذه الحوالات من أحد العلمين إلى الآخر المقتضية لتحير المتعلم [و شیخ نیز اراده کرده است که مانند ارسطو در این کتاب از طبیعیات شروع کند به شرط اینکه این حوالاتی که باعث تَحَیُّرِ طالب می شوند را بردارد] فلزمه أن يقصد الأبحاث المتعلقة بإثبات المادة و الصورة و أحوالهما أولا [پس چون موضوع علم طبیعی جسم است و شیخ نیز می خواهد این حوالات را رفع کند، پس لازم است بر شیخ که قصد کند ابحاث مربوط به اثبات ماده و صورت را در این نمط مطرح کند و از آنها نیز بحث کند].


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo