< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/04/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اختلاف دو علم در اعطاء لمّ و انّ/ فصل 9/ مقاله 2/ برهان شفا.
و قیل فی التعلیم الاول یجب ان یکون الحد الاوسط من العوارض الذاتیه و المحمولات الذاتیه حتی یکون البرهان مناسبا[1]
در این فصل دو بحث وجود داشت:
1 ـ درباره مناسبت مقدمه برهان با نتیجه بود به عبارت دیگر مقدمه برهان با علم باید مناسبت داشته باشد.
2 ـ درباره اینکه دو علم مختلفند که یکی برهان لمّ اقامه می کند و دیگری برهان انّ اقامه می کند.
ابتدا وارد توضیح عنوان اول شد و مناسبت مقدمه با نتیجه بیان شد و در صفحه 178 وارد عنوان دوم می شود و اختلاف دو علم را به لحاظ اینکه یکی برهان انّ عطا می کند و دیگری برهان لمّ عطا می کند، بیان می کند.
مصنف در اینجا گویا مرکب از دو عنوان را بحث می کند یعنی مصنف به مناسبتِ مقدمه با علم، اشاره می کند و از آنجا وارد اختلاف علمین به حسب اعطاء برهان لمّ و انّ می شود.
در بحث قبل، عنوان اوّل بود و در ادامه هم عنوان دوم می آید اما در وسط، هر دو عنوان با هم است یعنی می توان گفت که مصنف در همین قسمت، از عنوان اول به عنوان دوم منتقل می شود.
بیان مطلب: در تعلیم اول که کتاب منطقی ارسطو است اینچنین گفته شد « مصنف، عین عبارت ارسطو را نمی آورد بلکه عبارت از طرف خودش می آید لذا در جاهایی از عبارت، اشاره می کند به اینکه در قبل بیان شد که مراد مصنف، آن چیزی است که در کتاب خودش ذکر کرده است. می فرماید حد وسط در برهان باید از عوارض ذاتی اصغر « یعنی موضوع » باشد و به تعبیر دیگر محمول ذاتی برای موضوع باشد که محمول ذاتی قبلا توضیح داده شد که یا ذاتی مقوم است یا ذاتی است که موضوع در تعریفش اخذ می شود. علاوه بر این، شرط شده بود که بین محمول و موضوع، واسطه ای دخالت ندارد و این محمول بر موضوع بدون واسطه حمل شود به تعبیر دیگر محمول بر موضوع حمل شود چون موضوع، این است نه اینکه چون موضوع، چیز دیگر است و بعداً این موضوعِ ما را هم شامل می شود یا مناسبتی با این موضوع دارد بلکه محمول بر این موضوع حمل شود چون این موضوع، موضوع است و واسطه نخورد. سپس مصنف مثال به مثلث می زند و بعداً می گوید اگر مقدمه ای پیدا شد که این شرط را نداشت « یعنی محمول، ذاتی برای موضوع نبود در چنین جایی اگر قابلیت دارد که این مقدمه، تخصیص بخورد و مربوط به علم شود باید این کار را انجام داد. به عبارت دیگر مقدمه ای است که مربوط به علم فوق است و با تخصیص، مربوط به علم اسفل می شود. در چنین حالتی اجازه داریم که از این مقدمه در علم اسفل هم استفاده کرد. « این مقدمه در علم فوق، مقدمه ی ذاتی و مقدمه ی برهان است اما در علم اسفل با این تخصیص، مقدمه ی ذاتی و مقدمه ی برهان می شود و مناسبت پیدا می کند ». در چنین جایی که می توان تخصیص داد جایی است که علم فوق با علم اسفل موضوعاً مشترک باشند. مشترک بودن مثل این است که عام و خاص باشند. به این صورت که موضوعِ علم فوق، عام باشد و موضوع علم اسفل خاص باشد. در چنین جایی می توان آن مقدمه ای که در علم فوق بکار رفته و مناسب علم بوده را با یک تخصیص، مناسب با علم اسفل کرد و در علم اسفل بکار برد. در اینجا است که علم فوق « یوتی اللمّ » می شود و علم اسفل « یوتی الانّ » است یعنی یک برهان است که این برهان اگر در علم فوق مطرح شود لمّ است و اگر در علم اسفل مطرح شود انّ است.
بعضی ها اعطاء لمّ و انّ را طور دیگری بیان کردند که مصنف آن را قبول نمی کند آنها می گویند بین علم فوق و علم اسفل، یک مساله مشترک باشد « مصنف، برهان را مشترک گرفت ولی این گروه، مساله را مشترک می گیرند » سپس می گویند علم فوق در مساله مشترک، برهان لمّ عطا کند و علم اسفل در مساله مشترک، برهان انّ عطا کند به طوری که برهان ها دو تا باشند. مصنف می گوید این غلط است.
بعد از اینکه مصنف اشکال بر این قولِ ظانّ وارد می کند متمحِّضاً وارد در بحث از این می شود که یکی از دو علم می تواند برهان لمّ عطا کند و علم دیگر برهان انّ عطا می کند.
توضیح عبارت
و قیل فی التعلیم الاول یجب ان یکون الحد الاوسط من العوارض الذاتیه و المحمولات الذاتیه حتی یکون البرهان مناسبا
« المحمولات الذاتیه » عطف بر « العوارض الذاتیه » است.
در تعلیم اول گفته شده که واجب است حد وسط از عوارض ذاتیه برای موضوع باشد و موضوع، اصغر است پس باید عوارض ذاتیه برای اصغر باشد. و از محمولات ذاتیه باشد. شاید بین عوارض ذاتیه و محمولات ذاتیه این فرق باشد که عوارض ذاتیه فقط عوارض اند اما محمولات ذاتیه هم می توانند عارض باشند هم می توانند مقوّم باشند شاید هم بتوان عوارض ذاتیه را تعمیم داد که شامل مقدمات هم بشود اما از نظر لفظی بعید به نظر می رسد. در هر صورت عوارض ذاتیه عارض بر موضوع هستند به طوری که موضوع، در تعریفشان اخذ می شود اما محمولات ذاتیه می توانند عارض بر موضوع، باشند که موضوع در تعریفشان اخذ شود و می توانند مقوم موضوع باشند که خودشان در تعریف موضوع اخذ شوند پس محمولات ذاتیه عام تر از عوارض ذاتیه می شوند.
« حتی یکون البرهان مناسبا »: در چنین حالتی برهان مناسب می شود یعنی مقدمه اش با نتیجه اش مناسب شود یا برهان مناسب با همان علمی باشد که در آن علم اقامه می شود. اگر مقدمه با این نتیجه که مساله ی علم است مناسب باشد با خود علم هم مناسب می شود چون با یکی از مسائل مناسب شده است. بنابراین فرق نمی کند به اینکه گفته شود مقدمه با نتیجه مناسب باشد یا گفته شود برهان با علم مناسب باشد.
و یکون انما قام البرهان علی الشیء من جهه ما هو هو
برهان بر شیء « یعنی بر موضوع » اقامه شود از جهت ما هو هو. چون برهان، بر اصغر و اکبر اقامه می شود تا این دو به هم مرتبط شوند در اینصورت حد وسطِ برهان بر شیء « یعنی موضوع که اصغر است » اقامه می شود از این جهت که موضوع، موضوع است نه از این جهت که واسطه دارد حال واسطه ی عام یا واسطه ی خاص باشد. ممکن هم هست اینگونه این عبارت معنا شود: که مراد از برهان، صغری و کبری است و مراد از « شیء » نتیجه است و مراد از « من جهه ما هو هو » یعنی از این جهت که این نتیجه، نتیجه است نه اینکه این برهان، نتیجه ای دهد که ما از آن نتیجه به این نتیجه ی منظور برسیم بلکه خود این برهان همین نتیجه را دهد و مناسب با همین نتیجه باشد نه اینکه یک نتیجه ی عام بدهد و از آن نتیجه ی عام به این نتیجه رسیده شود.
ترجمه: برهان اقامه بر شیء شد از جهت اینکه این شیء همان شیء است یعنی برهان بر نتیجه اقامه شد چون این نتیجه، نتیجه است یعنی برهان برای خود همین نتیجه است و نتیجه ی دیگری به ما نمی دهد که از آن نتیجه ی دیگر به این نتیجه ای که در اختیار ما هست برسیم.
نکته: لفظ « یکون » عطف بر کجا است؟ ظاهراً می توان عطف بر هر کدام از دو لفظ « یکون » گرفت. به ظاهر عطف بر « یکون » دومی است یعنی « تا برهان مناسب باشد و تا گفته شود که برهان بر شیء از جهت ما هو هو اقامه شود ». اگر بر « یکون » اول عطف گرفته شود هم صحیح است.
مثلا لو اردنا ان نبین ان ثلاث زوایا المثلث مساویه لقائمتین فیجب ان ناخذ الحد الاوسط من الامور الذاتیه للمثلث او لجنس المثلث
مصنف از اینجا وارد مثال می شود در هندسه یکی از نتایج قیاس و یکی از مسائل این است که زوایای مثلث مساوی دو قائمه اند. حال اگر بخواهید این نتیجه را بیان کنید و بر آن اقامه برهان کنید چه برهانی باید بیاورید؟ مصنف می گوید باید برهان و قیاسی آورده شودکه حد وسطش عارض ذاتی برای مثلث یا جنس مثلث « مثل شکل یا حتی مقدار » باشد « چون مثلث تحت شکل یا مقدار داخل است » اگر حد وسط از امور ذاتی برای مثلث یا برای جنس مثلث شد گفته می شود که آن مساله ی موردنظر « که سه زاویه مثلث برابر دو قائمه است » با برهان اثبات شده است.
ترجمه: اگر بخواهیم بیان کنیم « یعنی اثبات کنیم » این مساله را که سه زاویه مثلث مساوی با دو قائمه است واجب است که اخذ کنیم حد وسط را از امور ذاتیه مثلث یا از امور ذاتیه جنس مثلث « که شکل یامقدار است ».
و بالجمله للموضوع الذی المثلث من عوارضه الذاتیه
« للموضوع » عطف بر « للمثلث » است شاید بتوان به « لجنس المثلث » عطف گرفت.
مصنف عبارت را عوض می کند. تا الان بیان می کرد محمول « که حد وسط است » از عوارض ذاتی مثلث یا جنس مثلث باشد اما الان با این عبارت بیان می کند آن موضوعی که این محمول بر آن حمل می شود موضوعی باشد که مثلث از عوارض ذاتیش باشد مثلا فرض کنید موضوع عبارت از مقدار باشد یا عبارت از شکل باشد. مثلث یا از عوارض ذاتی مقدار است یا از امور ذاتی است « مصنف از لفظ " امور " به جای لفظ " عوارض " استفاده کرده تا شامل عوارض و محمولات هر دو شود مثلث نسبت به شکل، فرد یا نوع است و از عوارض نمی باشد ولی می توان به عنوان اینکه فصل مثلث، ذاتی شکل است خود مثلث را هم ذاتی یا مقوم شکل قرار داد در اینصورت اگر موضوع مثلا شکل بود مثلث از امور ذاتی شکل است ولی مصنف تعبیر به امور ذاتی نمی کند بلکه تعبیر به عوارض ذاتی می کند. پس روشن است که مانند شکل یا مقدار ر اموضوع قرار نمی دهد. هر چه را که موضوع قرار می دهید باید مثلث از عوارض ذاتی آن موضوع باشد سپس محمولی را هم بر این موضوع حمل کنید.
ترجمه: حد وسط باید از امور ذاتی باشند برای موضوعی که مثلث از عوارض ذاتی آن موضوع است « یعنی موضوع و اصغری که برای حد وسط انتخاب شده است باید امری باشد که مثلث از عوارض ذاتیش است یعنی مثلث بدون واسطه بر آن عارض شود.
فان جاء حد اوسط من جنس آخر فیجب ان یکون من جنس اعلی و یُنقل عنه الی ما تحته کما بینا من حال الهندسه و المناظر و الحساب و الموسیقی
اگر به این صورت نشد و حد وسط، عارض ذاتی نبود بلکه از جای دیگر آورده شده بود مثلا از نوع دیگر یا از سنخ دیگر بود و به مثلث ارتباطی نداشت یا اگر ارتباط داشت بدون واسطه ارتباط نداشت در اینصورت باید طوری باشد که با تخصیص آن را مربوط به مثلث کنید و ذاتی برای مثلث شود.
ترجمه: اگر حد اوسطی که در برهان بکار رفته از جنس دیگری باشد « یعنی از امور ذاتیه برای مثلث نباشد » واجب است از جنس اعلی باشد « یعنی از جنس بیگانه نباشد چون بیگانه را به هیچ وجه نمی توان ذاتی کرد و با هیچ قیدی نمی توان آن را مربوط با علم مناسب کرد لذا این قیاس هیچ وقت تبدیل به برهان نمی شود و حد وسطِ مطلوب حاصل نمی شود اما اگر از جنس اعلی بود یعنی این حد وسط جنسی بود که با تخصیصش مربوط به علم اسفل می شد اشکال ندارد زیرا با تخصیص زدن می توان آن را نقل به علم اسفل داد » و از جنس اعلی به ما تحت جنس اعلی نقل شود « یعنی از علم فوق به علم تحت نقل داده شود » مثل آنچه بیان کردیم که عبارت بود از حال هندسه و مناظر و حال حساب و موسیقی « هندسه، علم عام و مناظر، علم خاص بود و تحت هندسه قرار می گرفت. هندسه درباره مقدار بحث می کرد و مناظر درباره یکی از این مقدار ها که خط است آن هم خط خاص باشد بحث می کرد یعنی خطی که از چشم خارج می شد و به کوکب وصل می شد و از کوکب هم به سمت زمین می آمد. بالاخره خط های مخصوص در علم مناظر مورد بحث هستند که جزئیات مقدارند. حساب هم موضوعش عدد است و موضوع موسیقی، عدد موزون است و عدد موزون، خاص همان عدد است لذا حساب علم اعلی و عام می شود و موسیقی علم اسفل و خاص می شود. ما می توانیم برهانی را از هندسه به مناظر یا از حساب به موسیقی نقل دهیم زیرا آن برهانی که مناسب حال هندسه یا حساب است با یک تخصیص، مناسب با حال مناظر یا موسیقی می شود و لذا می تواند در علم مناظر و موسیقی به عنوان برهان بکار گرفته شود.
نکته: مصنف فرمود مثلث از عوارض ذاتی موضوع است و نگفته مثلث از امور ذاتی موضوع است. مثلا قانونی وجود دارد که هر زاویه خارجی مثلث برابر با دو زاویه داخلی غیر مجاور می باشد و این زاویه ی مجاورِ زاویه خارجی با خود زاویه خارجی تشکیل دو قائمه می دهد و چون زاویه خارجی برابر با دو زاویه داخلیِ غیر مجاور است پس چه زاویه ی داخلی مجاور را با زاویه خارجی جمع کنید چه با دو زاویه غیر مجاور جمع کنید نتیجه هر دو، دو قائمه می شود پس زوایای داخلی مثلث برابر با دو قائمه می شود چون زاویه خارجی مثلث با زاویه داخلی مجاور برابر با دو قائمه می شود.
در اینجا حد وسط، زاویه خارجی مثلث است و بر اصغر حمل شده است همین حد وسط از امور ذاتیه ای است برای موضوعی که مثلث از عوارض ذاتیش است یعنی موضوع، عبارت از زوایای داخلی مثلث است و « مساویه لقائمتین » اکبر می شود. حد وسط هم استفاده از زاویه خارجی است. این زاویه خارجی برای موضوع که زوایای داخلی است از امور ذاتی مثلث است. این حد وسط، موضوعی دارد که مثلث، عارض ذاتی آن است یعنی مثلث، عارض ذاتی زوایای ثلاث است چون زوایای ثلاثِ مثلث شاید در تعریف مثلث اخذ شوند و اخذ هم می شوند چون مثلث عبارت از سطحی است که سه ضلع او را احاطه کرده باشد به طوری که سه زاویه از احاطه ی این سه ضلع تشکیل شده باشند. پس می توان این موضوع را که زوایای ثلاث است در تعریف مثلث اخذ کرد و لذا مثلث از عوارض ذاتیه می شود.
و یکون السبب فی ذلک هو المشارکه فی الموضوع بوجه ما علی ما قیل من قبل
« علی ما قیل من قبل »: مراد کلام مصنف است که در برهان شفا قبلا گذشت.
سبب اینکه می توان از علم اعلی به علم اسفل نقل داد این است که دو علم در موضوع شریکند یعنی علم اعلی با علم اسفل در موضوع شریکند به همین جهت است که برهان را از یکی می توان به دیگری نقل داد. اگر این دو علم، تباین در موضوع داشتند نمی توانستیم برهانِ مطرح شده در یک علم را به علم دیگر سرایت داد. علت اینکه اجازه داریم برهان را از آن علم به این علم نقل داد این است که این دو علم در موضوع شرکت دارند و یکی از انحاء شرکت این بود که موضوع علم فوق، اعم است و موضوع علم اسفل، اخص است.
ترجمه: سبب در این جواز نقل « که ما برهان را از جنس اعلی به ما تحتش نقل دهیم » این است که دو علم، مشارک در موضوع باشند به همین نحوی که بیان شد « که موضوع علم فوق، اعم باشد و موضوع علم اسفل، اخص باشد ».
فیکون حینئذ العلم الاسفل یعطی برهان انّ و العلم الاعلی یعطی برهان لمّ
« حینئذ »: در این هنگام که موضوع علم فوق، اعمّ است و علم اسفل موضوعش اخص است.
ترجمه: در این هنگام، علم اسفل برهان انّ عطا می کند و علم اعلی برهان لمّ عطا می کند « توجه کنید که مصنف از اینجا کم کم وارد عنوان دوم فصل می شود که اختلاف دو علم به لحاظ اینکه یکی برهان لمّ عطا می کند و دیگری برهان انّ عطا می کند ».
و ذلک لان المقدمات تکون فی العلم الاسفل ماخوذه مسلمه علی سبیل موضوعات او مصادرات غیر معلومه العلل
« ذلک »: مصنف از اینجا تبیین این مطلب را می کند که چگونه می شود یک علم، برهان لمّ عطا کند و علم دیگر برهان انّ عطا کند.
بیان مصنف: علم فوق مقدمه ای را که یقینی است مورد استفاده قرار داده و از آن نتیجه گرفته است و این مقدمه در علم اسفل یقینی نیست بلکه کسی که با علم اسفل ارتباط پیدا می کند این مقدمه را به عنوان اصل موضوع در این علم می پذیرد و می گوید در علم اعلی ثابت شده و من به خاطر اینکه در علم اعلی ثابت شده می پذیریم و در علم اسفل به عنوان اصل موضوع و مصادره پذیرفته می شود نه اینکه مورد یقین باشد اما در علم اعلی این مقدمه مورد یقین است و می تواند برهان ساز باشد ولی در علم فوق به خاطر اینکه مقدماتش یقینی اند آن را برهان لمّ به حساب آوردیم و در علم اسفل به خاطر اینکه مقدمه اش اصل موضوع است آن را برهان انّ به حساب آوردیم. به عبارت دیگر حد وسط در علم فوق علت برای ثبوت اکبر برای اصغر است و چون علت است لذا این برهان، برهان لمّ می شود اما در علم اسفل اینچنین نیست. در علم اسفل حد وسط حمل بر موضوع شده ولی به عنوان اصل موضوع حمل شده است مصنف نمی خواهد بیان کند که حد وسط، معلول است فقط اینطور بیان می کند که چون در علم فوق، مقدمه یقین است لذا برهان، برهان لم است و دو علم اسفل، مقدمه مصادره و اصل موضوعی است و علتش فعلاً روشن نیست اگرچه بعدا روشن می شود « چون اگر به علم فوق مراجعه شود روشن می شود » پس برهان، برهان انّ است.
ترجمه: و این « که علم اسفل برهان انّ را عطا می کند و علم اعلی برهان لمّ را عطا می کند » به این جهت است که مقدماتی که در این قیاس بکار رفته در علم اسفل ماخوذ است به عنوان اینکه مسلّم باشد حال به عنوان اصل موضوع یا به عنوان مصادره باشد « فرق بین اصل موضوع و مصادره این است که مخاطب یا با خوش بینی اخذ می کند یا به عنوان اینکه در جای خودش اثبات شده اخذ می کند » بدون اینکه علل این مقدمه معلوم باشد« یعنی آن حد وسط که این مقدمه را اثبات کرده، معلوم نیست نه اینکه کلاً معلوم نیست بلکه در اینجا معلوم نیست و الا در علم خودش معلوم است پس می توان گفت بالقوه ملعوم است.
و معلوم ان نتائجها لا تکون علی الحقیقه یقینیه ما لم یحصل الیقین بمقدماتها
نتایج، علی الحقیقه یقینیه نیست ولو بالقوه یقینیه است.
« ما لم یحصل الیقین بمقدماتها»: یقین به مقدمات در علم فوق حاصل می شود ولی در علم اسفل نمی شود. در علم اسفل، یقین بالقوه وجود دارد.
و انما یحصل الیقین بمقدماتها فی العلم الاعلی اذ کان الاوسط انما هو بالذات فی العلم الاعلی
یقین به مقدمات این نتایج در علم اعلی حاصل می شود زیرا اوسط در علم اعلی ذاتی بود اما در اینجامع الواسطه ذاتی است.
فهناک نظفر بالعلل و الاسباب الذاتیه
در آنجا دسترسی به علل و اسباب ذاتیه پیدا می کنیم لذا از علل استفاده می کنیم و وقتی از علل استفاده کردیم این برهان، برهان لمّ و یقین آور می شود.
فان نَقَل احدٌ ذلک البرهان من العلم الاعلی الی الاسفل فقد ادخل فی العلم الاسفل ما لیس منه
اگر کسی این برهان را از علم اعلی به علم اسفل نقل دهد برهان را آورده که از علم اسفل نیست بلکه برای علم اعلی است. پس در علم اسفل از قسم برهان لمّ نیست بلکه برهان انّ است.
بیان مصنف: سببی که این مقدمه را اثبات کرده یعنی حد وسط، مربوط به علم فوق است آن سبب یعنی حد وسط در علم اسفل نیست. اگر در علم اسفل آن حد وسط را می آورید برهان، برهان لمّ می شد اما این حد وسط در آن علم است و در علم اسفل به عنوان اصل موضوع می پذیرد یعنی حد وسط آن در نزد شماحاضر نیست. وقتی مقدمه ای را به عنوان اصل موضوع بپذیرید. نتیجه ی عائد از این مقدمه، علی الحقیقیه یقینی نیست.




[1] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص177، س3، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo