< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان اقسام موضوع مساله / بیان اقسام موضوع علم/ بیان موضوع علم/ علوم مشتمل بر سه چیز « مبادی، موضوعات، مسائل » هستند/ فصل 6 / مقاله 2/ برهان شفا.
« و الکائنه من اعراضه فاما عرض ذاتی لموضوعه کقولنا هل حرکه کذا مضاده لحرکه کذا؟ او عرض ذاتی لانواع موضوعه »[1]
بحث در مسائل بود و وقتی وارد مسائل شد بحث از موضوع مساله کرد و موضوع مساله را به دو قسم تقسیم کرد:
1 ـ یا داخل در موضوع علم است.
2 ـ یا عرض ذاتی برای موضوع علم است.
قسم اول به دو قسم تقسیم شد که در جلسه قبل خوانده شد. در این جلسه اقسام قسم دوم بیان می شود که به 4 قسم تقسیم می شود.
بیان اقسام چهارگانه:
قسم اول: موضوع مساله عرض ذاتی برای خود موضوع علم است..
قسم دوم: موضوع مساله، عرض ذاتی برای نوعی از انواع موضوع علم است.
قسم سوم: موضوع مساله، عرض ذاتی برای عرض ذاتی موضوع علم است.
قسم چهارم: موضوع مساله، عرض ذاتی برای نوعی از اعراض ذاتی موضوع علم است.
توضیح عبارت
« و الکائنه من اعراضه فاما عرض ذاتی لموضوعه کقولنا هل حرکه کذا مضاده لحرکه کذا؟ »
مثال قسم اول: وقتی به علم طبیعی مراجعه کنید می بینید موضوع علم طبیعی، « جسم » است. یکی از اعراض ذاتی جسم، حرکت است. یعنی حرکت، عرض ذاتی برای خود موضوع علم است و موضوع مساله قرار می گیرد و گفته می شود « فلان حرکت مضاد با فلان حرکت است ». در این مساله، حکمش تضاد است و موضوع مساله، حرکت است و موضوع علم، جسم است.
ترجمه: موضوعات مسائلی که از اعراض موضوع علم هستند « و به عبارت دیگر عرض ذاتی برای موضوع علم هستند » یا عرض ذاتی برای خود موضوع علم هستند مثل اینکه گفته شود « آیا فلان حرکت مضاد با فلان حرکت است یا نیست؟ ».
نکته: حرکت کیفی با حرکت کمّی، مضاد نیست مثل اینکه یک موجود در حین اینکه حرکت کیفی می کند رشد هم می کند که حرکت کمی است اما حرکت کیفی که از سواد به بیاض باشد و حرکت کیفی دیگر که از بیاض به سواد باشد تضاد دارند زیرا در یک زمان، یک شیء نمی تواند هم به سمت بیاض شدن حرکت کند هم به سمت سواد شدن حرکت کند.
« او عرض ذاتی لانواع موضوعه کقولنا هل الاضاءه الشمسیه مسخنه »
قسم دوم این بود که موضوع مساله، عرض ذاتی برای نوعی از انواع موضوع علم باشد.
مثال قسم دوم: موضوع علم طبیعی، جسم است. یک نوع از انواع جسم، شمس است. عرض ذاتی شمس که « اضاء » است موضوع مساله قرار می گیرد. اضاءه، عرض ذاتی برای شمس است که شمس نوعی از انواع جسم است.
ترجمه: یا موضوع مساله، عرض ذاتی برای انواع موضوع علم است مثل قول ما که می گوییم « آیا نوری که از شمس طالع می شود گرم کننده است یا نه؟ ».
نکته: ممکن است که عرض ذاتی برای یک نوع یا دو نوع یا چند نوع باشد.
نکته: فرق مثال اول و مثال دوم: در مثال اول خود موضوع، نوعی از حرکت است اما در مثال دوم اضاءه، نوع نیست بلکه اضاءه عرض است برای نوعی که شمس است.
توضیح مثال دوم: معنای « هل الاضاء الشمسیه مسخنه » چیست؟ آیا در این مطلب، شک وجود دارد که وقتی کسی در نور خورشید قرار می گیرد گرم می شود؟ جواب این است که علما معتقد بودند حرارت و برودت از کیفیات مربوط به عناصر است و در افلاک و کواکب نیست پس خورشید، گرم نیست. اگر خورشید گرم نباشد شعاعی که از خورشید ساطع می شود هم گرم نیست و گرم کننده هم نیست. پس این مساله که آیا اضاءه خورشید گرم کننده است یا نیست یک بحث می طلبد و اینطور نیست که واضح باشد. علما می گفتند وقتی در نور خورشید قرار می گیرید و گرم می شوید بر اثر یک فعل و انفعال است نه اینکه این شعاع گرم باشد و شخص را گرم کند بلکه این شعاع معدّ می شود بر اینکه عواملی دست به دست هم بدهند تا شخص، گرم شود در اینصورت این سوال به جا است که گفته شود آیا اضاءه خورشید گرم می کند یا آن فعل و انفعالات، گرم می کند.
« او عرض ذاتی لعرض ذاتی له کقولنا هل الزمان بعد السکون ؟ »
ضمیر « له » به « موضوع » بر می گردد.
قسم سوم این است که موضوع مساله، عرض ذاتی برای عرض ذاتیِ موضوع علم است یعنی دو عرض ذاتی وجود دارد که عرض ذاتی دومی بر عرض ذاتی اولی عارض می شود و عرض ذاتی اولی هم بر موضوع علم عارض می شود.
مثال قسم سوم: مثلا موضوع علم طبیعی جسم است و عرض ذاتی آن، حرکت است. حرکت هم دارای عرض ذاتی می باشد که زمان است به عبارت دیگر زمان، مقدار حرکت و عرض ذاتی برای حرکت است و حرکت، عرض ذاتی برای جسم است پس زمان با واسطه، عرض ذاتی برای جسم است یعنی موضوع مساله که زمان است عرض ذاتی برای عرض ذاتیِ موضوع علم است.
ترجمه: یا موضوع مساله، عرض ذاتی برای عرض ذاتیِ موضوع علم است مثل قول ما که می گوییم « هل الزمان بُعدُ السکون ».
توضیح مثال سوم: زمان، بُعد و مقدار حرکت است اما آیا بُعد و مقدار سکون هم هست یا نیست؟ یعنی حرکت به وسیله زمان اندازه گیری می شود آیا سکون را هم می توان به وسیله زمان اندازه گیری کرد؟
نکته: در بعضی نسخه ها آمده « هل الزمان یُعَدّ السکون » یعنی زمان، حرکت را عاد می کند و می شمارد اما آیا سکون را هم می تواند عاد کند و بشمارد یا نه؟ مثلا عدد 8 به توسط 2 عاد می شود یعنی با چهار مرتبه خارج کردنِ عدد 2 از 8، عدد 8 صفر می شود اما یک حرکت وجود دارد که مثلا در 10 ساعت طول می کشد این حرکت را می توان با زمان عاد کرد و گفت 10 ساعت طول می کشد یعنی یک چیزی « مثل ساعت » معیار قرار داده شده و 10 تا از آن معیار، طول می کشد تا این حرکت واقع شود. سوال این است که زمان می تواند حرکت را عاد کند اما آیا زمان می تواند سکون را هم عاد کند یا نه؟
« فان الزمان عارض للحرکه التی هی عرض ذاتی للجسم »
« التی » صفت برای « حرکه » است.
مصنف بعد از دو مثالِ اولی که ذکر کرد توضیحی نداد چون آسان بود اما وقتی مثال سوم را آورد توضیح می دهد و می گوید زمان، عارض حرکت می شود و حرکت هم عارض جسم می شود پس زمان که موضوع مساله است عارضِ عارضِ ذاتی جسم می شود یعنی عارضِ عارضِ موضوع علم می شود « نه اینکه عارض ذاتی جسم باشد ».
« او عرض ذاتی لنوع عرض له کقولنا هل ابطاء الحرکه هو لتخلل سکون »
قسم چهارم این است که موضوع علم، عرض ذاتی برای نوعی از عرض ذاتی موضوع است یعنی موضوع مساله، عارض بر عرض ذاتی موضوع نمی شود بلکه عارض بر نوعی از عرض ذاتی موضوع می شود.
مثال قسم چهارم: جسم، موضوع علم طبیعی است و حرکت، عرض ذاتی این موضوع است و حرکت بطیئه، نوعی از این عرض ذاتی است. زیرا حرکت بر دو نوع است:
1 ـ سریع.
2 ـ بطیء.
ابطاء، عرض ذاتی این نوع است به عبارت دیگر ابطاء، عرض ذاتی برای حرکت بطیئه شد و حرکت بطیئه، نوعی از حرکت شد و حرکت، عرض ذاتی برای جسم شد و جسم هم موضوع علم بود. پس ابطاء، عرض ذاتی برای نوعی از عرض ذاتیِ موضوع علم می شود.
ترجمه: یا موضوع مساله، عرض ذاتی برای نوع عرضی که برای موضوع هست. مثل قول ما که می گوییم « هل ابطاء الحرکه هو لتخلل سکون ».
توضیح مثال چهارم: حرکت گاهی سریع است و گاهی بطیء است. چرا حرکت کُند می شود؟ توجیه کُند بودن حرکت چیست؟ بعضی ممکن است بگویند نیروی قاسر اگر قوی باشد حرکت، سریع می شود و اگر ضعیف باشد حرکت، بطی می شود. این مطلب در حرکت قسری گفته می شود اما علتِ در حرکت طبیعی چیست که بعضی از حرکت ها کُند و بعضی تند است؟ بعضی گفتند در حرکت کُند، سکنات فاصله می شود یعنی این شیء که حرکت کُند می کند با همان سرعتی حرکت می کند که متحرک سریع، حرکت می کند ولی متحرک سریع، توقف ندارد اما در حرکت بطیء اینچنین نیست بلکه مقداری که حرکت می کند ساکن می شود سپس دوباره حرکت می کند و دوباره ساکن می شود اما این سکون هایی که در وسط حرکت وجود دارند ملموس و مشهود نمی شوند لذا افراد متوجه این سکونات نمی شوند. اما بعضی گفتند تخلل سکنات در حرکت بطی وجود ندارد و عامل حرکت بطی، چیز دیگری است. در این مساله، این سوال می شود که آیا ابطاء حرکت به خاطر این است که سکون بین حرکات فاصله می شود یا عامل دیگری دارد؟
« فان الابطاء من عوارض بعض الحرکات دون بعض »
مصنف این مثال را هم توضیح می دهد و می فرماید چون ابطاء از عوارضِ نوعی از حرکات است « توجه کنید که مصنف فرمود عرض ذاتی برای نوعی از حرکات است که به جای لفظ ـ نوع ـ از لفظ ـ بعض ـ استفاده کرده » و حرکت هم عرض ذاتی برای جسمی که موضوع علم است می باشد پس ابطاء، عرض ذاتی برای نوعی از عرض ذاتیِ موضوع علم است.
« فان بعض الحرکات مستویه السرعه لا تبطئ البته »
چرا گفته شد ابطاء از عوارضِ بعضی حرکات است؟ چون بعضی حرکات، سرعتشان یکنواخت است و کُند نمی شود « آنچه که سرعتش کُند است احتمال دارد که سکون فاصله شود اما بعض حرکت ها مستوی السرعه و یکنواخت هستند یعنی مسلم است که تخلل سکون ندارند لذا آنها در مساله آورده نمی شود پس مساله، درباره نوعی از حرکت است نه درباره کل حرکت ».
ترجمه: بعض حرکات سرعت یکنواخت دارند که ابطا پیدا نمی کنند « تا در این مساله مطرح شوند بنابراین ابطاء برای همه حرکات نیست بلکه برای بعض حرکات و نوعی از حرکات است ».



[1] الشفاء،ابن سینا، ج9، ص158، س3، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo