< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان موضوعات علوم و مبادی علوم و مسائل علوم و اقتران مبادی و مسائل در محمولاتشان/ فصل 6/ مقاله 2/ برهان شفا.
« الفصل السادس فی موضوعات العلوم و مبادئها و مسائلها و اقتران مبادئها و مسائلها فی حدودها المحموله »[1]
در این فصل سه بحث مطرح می شود:
1 ـ موضوعات علوم.
2 ـ مبادی علوم.
3 ـ درباره مسائل علوم.
هر کدام از این سه مشخص می شوند و سپس بعض تقسیمات و احکامشان ذکر می شود.
ابتدا یک بحث کلی می شود که علوم دارای این سه امر « موضوع و مبدء و مساله » هستند سپس یک بحث کوتاهی درباره این سه می شود که تقریبا بحث مشترکی است سپس وارد بحث در مبادی می شود و بعدا وارد بحث در موضوعات می شود و در پایان وارد بحث در مسائل می شود.
« و اقتران مبادئها و مسائلها فی حدودها المحموله »: از طرفی هر قضیه ای که ملاحظه شود از دو حدّ تشکیل می شود یک حد عبارت از موضوع است و حد دیگر محمول است. از طرف دیگر، هم مبادئی که در علوم مطرح می شود قضیه هستند و هم مسائلی که در علوم مطرح هستند قضیه می باشند. البته بعضی ها مساله را تعریف به محمولات قضایا کردند ولی نوعا به کل قضیه، مساله گفته می شود نه اینکه فقط به محمول، قضیه بگویند. مصنف هم به کل قضیه، مساله می گوید. پس مبدأ و مساله هر دو قضیه هستند و هر د و دارای محمول اند.
سوال این است که آیا مبدأ و مساله، در حدودی که عبارت از محمول است با یکدیگر فرق می کنند یا فرق ندارند به عبارت دیگر این مسائل و مبادی در حدود خودشان اقتران دارند یا افتراق دارند مثلا مبادی عبارت از قضایای بدیهیه است که از آنها، برهان تشکیل می شود اما مسائل عبارت از قضایای نظریه هستند که برای اثبات آنها، برهان تشکیل می شود. به عبارت دیگر مسائل، قضایای غیر اثبات شده هستند که باید اثبات شوند ولی مبادی، قضایایی بدیهی هستند که می توانند ما را در اثبات مسائل کمک کنند یعنی قیاس از مبادی تشکیل می شود و بر مسائل اقامه می شود.
اما مبادی و مسائل، در محمولاتشان چه رابطه ای با هم دارند؟ هر دو قضیه هستند و هر دو محمول دارند آیا در محمولاتشان با یکدیگر اقتران دارند « طبق نسخه ای که لفظ اقتران آمده » و یا با یکدیگر افتراق دارند « طبق نسخه ای که لفظ افتراق آمده ».
مثلا در محمول مساله، غرض این است که انّیّتِ آن محمول برای موضوع ثابت شود و گفته شود این محمول برای موضوع موجود است و وجود دارد اما یکبار منظور این است که لمّیت اثبات شود « یعنی ثبوت آن روشن است ولی لمیت آن می خواهد اثبات شود ».
پس در مبادی، بحث از انیّتِ محمولات می شود و در مسائل هم بحث از انیت محمولات می شود در اینصورت مسائل و مبادی با یکدیگر مقترن می شوند یعنی مبادی و مسائل، در حدود با هم اقتران دارند « یعنی در هر دو بحث از انّیّت می شود یا در هر دو بحث از لمّیّت می شود ».
در این فصل، یک بحثی مطرح می شود که آیا می توان محمولات را ذاتیات مقوّمه در مسائل قرار داد؟ یعنی محمول مساله، ذاتی مقوم برای موضوع باشد؟ جواب می دهند که اینگونه نمی شود چون مساله، امری است که روشن نیست و باید استدلال بر آن شود در حالی که ثبوتِ محمولی که ذاتی است برای موضوعی که ذی الذاتی است احتیاج به اثبات ندارد « ذاتی شیء لم یکن معللا ». پس در مسائل نمی توان محمولات را عبارت از ذاتیات گرفت و الا لازم می آید ثبوت ذاتی برای ذی الذاتی واضح نباشد و با استدلال ثابت شود.
توضیح عبارت
« الفصل السادس فی موضوعات العلوم و مبادئها و مسائلها و اقتران مبادئها و مسائلها و حدودها المحموله »
توضیح این عبارت، داده شد.
« حدودها المحموله »: حدودی که این صفت دارند که محمول اند یعنی مبادی و مسائل در محمولاتشان اقتران دارند.
صفحه 155 سطر 4 قوله « نقول »
مصنف، موضوع و مبدء و مساله را به طور مجمل توضیح می دهد و در پایان فرق این سه را هم بیان می کند.
مصنف در ابتدا می فرماید همه صناعات « علی الخصوص صناعاتی که نظری اند و مباحثشان باید با عقل مطرح شود » دارای این سه جزء « یعنی موضوع و مبدء و مساله » هستند. مصنف می فرماید مبادی، سازنده و تشکیل دهنده ی براهین هستند یعنی قضایایی هستند که یا بدیهی اند یا اگر هم بدیهی نیستند در جای دیگر اثبات شدند و در این علم به عنوان مبدء به کار می آیند. یعنی مبدء قیاس و مقدمه ی قیاس می تواند صغری یا کبرای قیاس قرار بگیرد، چه بدیهی باشد و چه نظری باشد که در جای دیگر اثبات شده باشد.
سوال: آیا مبادی در همان علم ثابت می شود و سپس از آنها استفاده می شود یا در علم دیگر اثبات می شود؟
جواب: مصنف می فرماید مبدء علم حتما باید در علم دیگر ثابت شود و در خود آن علم مورد بحث قرار نمی گیرد بلکه یا چون بدیهی است در هیچ علمی بحث نمی شود یا اگر نظری باشد و بدیهی نباشد باید در علم دیگر بحث شود در این صورت دو حالت پیدا می کند زیرا یا این مبدء، مهم است و به خاطر اهمیتش باید در علم فوق ذکر شود یا مبدء، اهمیت کمی دارد و به خاطر اهمیت کمی که دارد باید در علمی که پایین تر است بحث شود.
توضیح عبارت
« نقول ان لکل واحد من الصناعات ـ و خصوصا النظریه ـ مبادی و موضوعات و مسائل »
« خصوصا النظریه »: صناعات می توانند نظری باشند مثل فلسفه و مانند طبیعی به اقسامش و ریاضی هم به اقسامش، و صناعات می توانند غیر نظری باشند مثل فقه که یک صنعت است و نظری نیست بلکه نقلی است و با فکر حاصل نمی شود بلکه با نقل حاصل می شود به عبارت دیگر دلیل نقلی دارد و دلیل عقلی ندارد اگر چه می توان از دلیل نقلی، دلیل عقلی ساخت. مثلا نقل در صغری قرار داده می شود و کبری به صورت حکم عقلی می آید ولی لزومی نداردکه حتما اینگونه استفاده شود بلکه گاهی روایت آورده می شود و به همان روایت استناد می شود اگر چه در آن وقت که به روایت استناد می شود قیاسی تشکیل می شود به این صورت: این، روایت است و روایت، حجت است پس این، حجت است و باید به آن عمل شود.
پس در فقه، استدلال می شود که ظاهراً استدلال عقلی است اما چون مقدمه ی نقلی دارد به آن استدلال نظری گفته نمی شود قهرا به آن علم نظری هم گفته نمی شود.
مصنف می فرماید هر یک از صناعات به خصوص صناعات نظریه احتیاج به این سه امر دارند.
نکته: به همان ترتیبی که مصنف در این عبارت بیان کرده بحث را ادامه می دهد یعنی ابتدا درباره مبادی بحث می کند بعداً درباره موضوعات و سپس درباره مسائل بحث می کند.
نکته: ممکن است مساله بدیهی در یک صناعت وجود داشته باشد ولی اینکه کل صناعت بدیهی باشد وجود ندارد.
« و المبادی هی المقدمات التی منها تُبَرهن تلک الصناعه »
مقدماتی که از این مقدمات، این صناعت برهانی می شود « یعنی مقدماتی که کنار یکدیگر قرار می گیرند و قیاس از آنها تشکیل می شود ».
« و لا تبرهن هی فی تلک الصناعه اما لوضوحها و اما لجلاله شانها عن ان تبرهن فیها »
ضمیر « فیها » و « هی » به «مبادی» بر می گردد. البته ضمیر « فیها » را می توان به « تلک الصناعه » هم برگرداند و به معنای این است: در همان صناعت، برهانی شود.
مبادی عبارت از چیزهایی است که سازنده برهان می باشند اما آیا بر خود سازنده های برهان می توان برهان اقامه کرد؟ می فرماید نمی توان برهان اقامه کرد.
ترجمه: این مبادی در خود همان صناعت برهانی نمی شوند یا به خاطر وضوح آن مبادی « که بدیهی اند و احتیاج به برهان و دلیل ندارند » و یا به خاطر جلالت شان مبادی از اینکه برهان در آن مبادی اقامه شود.
« و انما تبرهن فی علم فوقها »
از این عبارت بر می آید که مصنف نمی خواهد بگوید آن مبادی به طور کامل، جلالت شان از برهان دارند به طوری که در هیچ جا نتوان آنها را برهانی کرد بلکه می گوید جلالت شان دارند از اینکه در این علم، برهانی شوند ولی اشکال ندارد که در علم فوق برهانی شوند بر این مورد مثال می زنند به مبادی که در طبیعیات و ریاضیات است که در علم الهی اثبات می کنند. مثلا گفته می شود « الحرکه موجوده »، که مبدئی از مبادی است و در علم طبیعی مورد بحث است و یا مانند « المقدار موجود و منقسم الی المتصل و المنفصل » که در علم ریاضی مورد بحث است ولی اثبات نمی شود. وجود حرکت و وجود مقدار که همان کمیت است در فلسفه الهی که علم فوق است اثبات می شود.
می گویند این مبادی، جلالت شان دارند از اینکه در خود علم مطرح شوند چون مبدء این علم است و تقدم بر این علم دارد لذا شان این مبادی نیست که در این علم اثبات شوند.
« و اما لدنو شانها عن ان تبرهن فی ذلک العلم بل فی علم دونه »
ضمیر « شانها » به «مبادی» بر می گردد.
و یا اینکه اگر مبدئی در علم مربوط به خودش اثبات نمی شود به خاطر این است که شان این مبدء پایین تر از این علم است و جا ندارد که در خود این علم بحث شود مثلا در علم الهی در نمط 6 اشارات ملاحظه کردید که از طریق حرکت وضعی و دورانی فلک اثبات موجود مجرده مثل عقول عشره می کند. به این صورت گفته می شود که حرکت وضعی معلول یک نفس است و این نفس نیاز به مدبّر دارد.
اما آیا بحث در حرکت مستدیر جا دارد که در علم فلسفه مطرح شود یا شان حرکت مستدیر کمتر از این است که مساله ای از مسائل فلسفی قرار بگیرد؟ مسلما شانش پایین تر از مساله الهی است لذا در علم طبیعی اثبات می شد که حرکت مستدیر وجود دارد نه اینکه در خود علم الهی که از حرکت مستدیر بهره برده می شود اثبات شود. پس مقدمه ای از مقدمات علم الهی به خاطر اینکه شانش پایین تر از علم الهی بود در علم پایین تر که طبیعی بود ثابت می شد و در علم الهی مورد بحث و استفاده قرار می گرفت.
ترجمه: و یا اگر این مبادی در این علم مطرح نمی شود به خاطر دُنوّ شان این مبادی است از اینکه در آن علمی که مورد استفاده قرار می گیرند برهانی شوند بلکه این مبادی در علمی پایین تر از علم مورد بحث، اثبات می شوند.
« و هذا قلیل »
این قسم سوم که مبدء، مبدئی باشد که در آن علم، دنوّ شان دارد و باید در علم دیگر که پایین تر است مورد بحث قرار بگیرد کم است.
« و الموضوعات هی الاشیاء التی تبحث الصناعه عن الاحوال المسنوبه الیها »
تا اینجا بحث اجمالی در مبادی گفته شد و تمام شد و بعداً بحث تفصیلی می کند سپس وارد بحث در موضوعات می شود و به نحو اجمال مطرح می کند و بحث تفصیلی آن بعدا می آید.
موضوعات هر علمی در خود آن علم مطرح می شود ولی نه تعریف می شوند و نه اثبات می شوند بلکه محمولاتی که برای این موضوعات هست مورد بحث قرار می گیرند و به عبارت مصنف: احوالی که مربوط به این موضوعات هستند در آن علم مورد بحث قرار می گیرند نه خود موضوعات.
« و العوارض الذاتیه لها »
« العوارض » عطف بر « الاحوال » است و واو برای تفسیر است یعنی از عوارض ذاتی که برای موضوعات است بحث می شود.
« و المسائل هی القضایا التی محمولاتها عوارض ذاتیه لهذا الموضوع او لانواعه او عوارضه »
خوب بود که « و المسائل » را ابتدای خط می نوشت همانطور که « و الموضوعات » را ابتدای خط نوشت.
مسائل، قضایایی است که محمولات آن قضایا، عوارض ذاتی برای موضوعشان هستند. اما در چه صورتی محمولات مسائل،عوارض ذاتی برای موضوع علم هستند؟ در وقتی که موضوع مساله با موضوع علم یکی باشد مثلا موضوع فلسفه، وجود علم است و موضوع مساله هم «وجود » باشد و گفته شود « الوجود اصیل ». در چنین جایی محمول عارض ذاتی یا ذاتی برای موضوع است.
« لانواعه »: بعضی مسائل اینگونه اند که موضوعشان همان موضوع علم نیست بلکه موضوعشان نوعی از موضوع علم است. مثلا موضوع علم، کلمه و کلام است و موضوع این مساله، فاعل است که نوعی از کلمه است.
« او عوارضه »: مثلا کلمه ای موضوع علم نحو می شود و اعراب کلمه از عوارض آن می شود. و در یک مساله ای ممکن است از اعراب کلمه بحث شود و گفته شود که اعراب اگر ظاهری باشد چگونه است و اگر اعراب محلی باشد چگونه است و یا مثلا در اسماء سته، اعراب به چه صورت است و یا در تثنیه و جمع، اعراب به چه صورت است. بحث در اعراب، بحث از عوارض کلمه است.
ترجمه: مسائل، قضایایی است که محمولات آن قضایا، عوارض ذاتیه است یا برای موضوع علم « این، در صورتی است که موضوع مساله با موضوع علم، یکی باشد » یا برای انواع موضوع علم « این، در صورتی است که موضوع مساله، نوعی از موضوع علم باشد » یا برای عوارض موضوع علم « این، در صورتی است که موضوع مساله، عارضی از عوارض موضوع علم باشد.
« و هی مشکوک فیها فیستبرأ حالها فی ذلک العلم »
به چه علت مساله، در علم مطرح می شود؟
بیان شد که چرا مبادی، در علم مطرح می شود؟ چون از آنها برهان ساخته می شود و بیان شد که چرا موضوعات، مطرح می شود؟ چون از احوال آنها بحث می شود اما الان بیان می کند که چرا مساله، مطرح می شود؟ چون وضع مساله و حکم مساله مجهول است و ثبوت محمول برای آن مجهول است لذا باید روشن و تبیین شود.
ترجمه: و محمولاتی که در مسائل می آیند « و برای مسائل اثبات می شوند » مشکوکٌ فیها هستند « یعنی قبل از اینکه از آنها در این علم بحث شود مشکوکٌ فیها هستند » پس به از حالت آنها در آن علم بحث می شود « یعنی به حال آنها رسیدگی می شود و زوائد و چیزهایی که لازم است کنار گذاشته شود کنار گذاشته می شود و آنچه که لبّ مطلب است اثبات می شود ».
نکته: در بعضی نسخ به جای « فیستبرأ »، « فیستبین » آمده است یعنی این مسائل، مشکوکٌ فیها هستند و حالشان در آن علم تبین می شود.
« فالمبادی منها البرهان و المسائل لها البرهان و الموضوعات علیها البرهان »
تا اینجا سه مطلبی که در هر علمی باید مورد بحث قرار بگیرد مطرح شد و توضیح مختصر داده شد از عبارت « فالمبادی ... » می خواهد جمع بندی کند و دوباره مبادی و موضوعات و مسائل را مطرح می کند ولی خلاصه تر از آنچه که قبلا مطرح کرده بود. سپس همین عبارت خلاصه را عوض می کند و به بیان دیگری مطرح می کند.
« فالمبادی منها البرهان »: مبادی، عبارت از قضایایی هستند که برهان از آنها تشکیل می شود یعنی این مبادی، اجزاء برهان هستند.
« و المسائل لها البرهان »: مسائل، عبارت از قضایایی هستند که برای اثبات آنها، و حقیقت آنها، برهان به کار می آید.
« و الموضوعات علیها البرهان »: موضوعات، چیزهایی هستند که برهان بر آنها اقامه می شود یعنی اقامه برهان می شود تا محمولات برای این موضوعات ثابت شوند.
« و کانّ الغرض فیما علیه البرهان الاعراض الذاتیه »
مصنف با این عبارتی که می آورد، مطلب را دقیق تر بیان می کند.
بیان شد که موضوعات، عبارت از « ما علیه البرهان » است در اینجا بیان می کند که « ما علیه البرهان »، اعراض ذاتیه هستند یعنی محمولاتِ حمل شده بر موضوعاتِ مسائل اند.
« و الذی لاجله ذلک هو الموضوع »
آن که به خاطر آن، اقامه برهان می شود، موضوع است زیرا برهان اقامه می شود تا محمول برای موضوع اثبات شود.
« و الذی منه هو المبادی »
« و الذی منه » یعنی « و الذی یتشکل البرهان منه ».
آن که برهان از آن تشکیل می شود، مبادی است.
« و نقول »
مصنف از اینجا وارد بحث تفصیلی در مبادی و موضوعات و مسائل می کند.



[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص155،س1،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo