< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فايده دوم در جايي كه اگر نتيجه در برهان ضروري نباشد چنين قياسي لغو نخواهد بود / بين نتيجه و مقدمات برهان بايد مناسبت باشد / فصل 5 / مقاله 2 / برهان شفا.
« و الثاني الزام الخصم و المخاطب عند ما سمح بتسليم المقدمه »[1]
بحث در اين بود كه گاهي مقدمات قياس، مقدمه عرضي هستند يعني محمول در آن مقدمات، ذاتيِ موضوع و ضروري موضوع نيست در چنين حالتي گفته شد كه اگر چه نتيجه ی ضروري نمي دهد ولي ضرورتاً نتيجه مي دهد و گفته شد كه گمان كنيد چنين قياسي بي فايده است بلكه در باب برهان داراي دو فايده است « و در باب قياس، مفيد فايده است »:
فايده اول: وجود محمول براي موضوع به توسط چنين قياسي اثبات مي شود اگر چه ضرورتش را نمي تواند اثبات كند ولي اصل ثبوت را اثبات مي كند و وقتي كه محمول براي موضوع ثابت شد مي توان با كمك چيز ديگري اين ثبوت را ثبوتِ ضروري قرار داد.
فايده دوم: اگر خصم يا مخاطب « ممكن است مخاطب بر سر مساله اي با متكلم درگير نباشد و خصم به حساب نيايد و ممكن است در مساله اي با متكلم درگير باشد و خصم به حساب آيد. در هر صورت فرقي نمي كند كه مخاطب با متكلم درگير باشد يا خوش باور باشد و حرف متكلم را قبول كند » به محض اينكه اين مقدمه عرضي و غير ضروري را پذيرفت متكلم مي تواند او را الزام بر اين مطلب كند. متكلم نمي تواند مخاطب را معتقد به اين مقدمه عرضي كند زيرا برهان اقامه نشده.
مصنف مي فرمايد اگر چه وجه دوم فايده ي چنين قياسي را در باب برهان ذكر مي كند ولي چنين قياسي از جايگاه برهان بيرون است چون در برهان تسليمِ مقدمه لازم است و در ما نحن فيه تسليم مقدمه حاصل است ولي تسليمي كه در اينجا حاصل است تسليم خصم است « يعني خصم يا مخاطب، اين مقدمه را قبول مي كند » اما تسليمي كه در باب برهان لازم است تسليم حق است يعني حق بايد اين مقدمه را قبول كند و كاري به مخاطب يا خصم ندارد ».
اگر چنين قياسي كه جايگاه برهان را ندارد در صورتي جايگاه برهان پيدا مي كند كه محمول براي موضوع، ضروري و ذاتي باشد.
نكته: چنين قياسي كه آورده مي شود به اين اندازه مفيد است كه مقاومت خصم را مي شكند و خصم را آماده براي پذيرش قياس بعدي و اعتقاد به آن قياس بعدي مي كند.
نكته: فرق التزام و اعتقاد اين است كه در اعتقاد، دلِ شخص واقعا آرام است اما در التزام، شخص مجبور است كه اين مطلب را قبول كند.
توضيح عبارت
« و الثاني الزام الخصم و المخاطب عند ما سمح بتسليم المقدمه »
فايده دومي كه بر چنين قياس هاي مركب از مقدمات عرضي در باب برهان مترتب است اين است كه خصم يا مخاطب بايد ملزم شو وقتي كه جود کند به این نحو جود که مقدمه را قبول کند « یعنی آماده شود و از خصوکتی که دارد دست بردارد.
« و هذا بعید عن ماخذ البرهان »
« هذا »: این فایده یا چنین قیاسی که فقط اعتمادش به تسلیم مخاطب یا خصم است نه اینکه اعتمادش به تسلیم حق باشد.
ترجمه: این فایده یا چنین قیاسی، بعید از ماخذ و جایگاه برهان است.
« لان البرهان لا یتوقف علی تسلیم الخصم للمقدمه بل علی تسلیم الحق ایاها و ان تکون ضروریه »
چون برهان توقف ندارد بر اینکه خصم، مقدمه ی این برهان را قبول کند بلکه برهان توقف دارد بر تسلیم حق این مقدمه را اولا و ضروری باشد ثانیا « یعنی برهان توقف بر دو چیز دارد:
1 ـ حق، این مقدمه را تسلیم کند و به عبارت دیگر مطابق با واقع باشد.
2 ـ صرف مطابقت با واقع کافی نیست بلکه باید غیر متغیر هم باشد در صفحه 151 سطر 9 هم بیان شد « و لیس کل حق مناسبا » یعنی حق بودن کافی نیست بلکه ضروری بودن لازم است.
« و لا تکون ضروریه علی النحو الماخوذ فی البرهان الا ان تکون محمولاتها مع ضرورتها ذاتیه علی احد وجهی الذاتی »
در برهان بودن یک قیاس، علاوه بر اینکه تسلیم حق « یعنی صادق بودن مقدمه » لازم است ضروری بودن مقدمه هم لازم است اما مقدمه، چگونه ضروری می شود؟ بیان می کند که به همان دو نحوه ای که بیان شد ضروری می شود:
1 ـ محمول، ذاتی مقوم برای موضوع باشد « فرقی نمی کند که جنس باشد یا فصل باشد ».
2 ـ محمول، ذاتی مقوم برای موضوع نباشد بلکه عرض ذاتی برای موضوع باشد « و مراد از عرض ذاتی آن بود که محمول طوری باشد که موضوع در تعریفش اخذ شود ».
با این عبارت، ضروری باب برهان را توضیح می دهد.
ترجمه: ضروری نخواهد بود به همان نحوی که ماخوذ در برهان است مگر اینکه به این صورت باشد که علاوه بر اینکه این محمولات برای موضوع، ضرورت دارد باید ذاتی برای موضوع هم باشد به یکی از دو وجه ذاتی که قبلا گفته شد.
« مع ضرورتها »: مراد، ضرورت مطلق است نه ضرورت باب برهان چون ضرورتِ باب برهان متوقف بر ذاتی بودن است که هم باید ضروری باشد هم باید ذاتی باشد لذا در اینجا ضرورت مطلق هست ولی ذاتی بودن نیست لذا ضروری باب برهان نیست.
« فان الضروریات الخاصه بکل جنس هی اما اجناسها و فصولها و اما عوارضها الذاتیه »
ضمیر « اجناسها و فصولها » و « عوارضها الذاتیه » به « کل جنس » بر می گردد ولو مذکر است اما کنایه از خیلی امور است لذا می توان به لحاظ معنا مونث قرار داده شود. دقت کنید که مراد از « جنس » جنس لغوی است.
مصنف با این عبارت، دو وجهی که برای ذاتی در باب برهان گفته شده بود را بیان می کند که یکی ذاتی مقوّم بود و یکی عرض ذاتی بود.
ضروریات، یا اجناس و فصول اند یا عوارض ذاتی اند یعنی محمولی که جنس و فصل برای موضوع باشد یا عرض ذاتی برای موضوع باشد به این صورت که موضوع در تعریف محمول اخذ شود.
« الخاصه بکل جنس »: در باب برهان احتیاج است که محمول، ضروری باشد. علاوه بر ضروری بودن، باید ذاتی هم باشد. محمول اگر ذاتی موضوع باشد اختصاص به موضوع پیدا می کند لذا محمول ذاتی، اختصاص به موضوع دارد و اگر ضروری باب برهان باشد ذاتی خواهد بود پس ضروری باب برهان به خاطر اشتمال بر ذاتی بودن، اختصاص به موضوع دارد. و چون موضوع می تواند هر جنسی باشد لذا تعبیر به « کل جنس » کرد. پس محمولِ ذاتی اختصاص به هر موضوعی « و هر جنسی » دارد و این محمول گاهی جنس برای موضوع است و گاهی عارض ذاتی است.
ترجمه: ضروریاتی که اختصاص به کل جنس دارد « کلمه الخاصه برای این آمده تا بفهماند که این ضروریات، فقط ضروری نیستند بلکه ضروری و ذاتی هستند و آن ذاتی، عاملِ اختصاص می شود » یا اجناسِ آن جنس و فصولش هستند یا عوارض ذاتی آن جنس هستند.
« و ما سوی ذلک فهی اما ضروریات غریبه و اما غیر ضروریات بل اعراض مطلقه »
« ما سوی ذلک »: در اینجا دو ضروری مطرح شد:
1 ـ ذاتی باب مقوم « ایساغوجی ».
2 ـ ذاتی به معنای عرض ذاتی.
مشار الیه « ذلک » این دو مورد است.
اعراضی که ما سوای این دو مورد هستند یا عرض لازم هستند و مختص نیستند یا اصلا عرض لازم نیستند و به عبارت دیگر یا ضرورت هست و عام هم هست یعنی اختصاص ندارد مثل سیاهی برای کلاغ که ضرورت دارد ولی اختصاص به کلاغ ندارد زیرا سیاهی برای کلاغ ذاتی نیست نه ذاتی باب ایساغوجی است نه ذاتی باب برهان است. و به تعبیر مصنف، ضروری غریب است و می تواند در جای دیگر هم پیدا شود.
« غریب » در مقابل « ذاتی » است چون ذاتی، مختص است و غریب، با اینکه ضروری هست ولی مختص نیست.
یا اصلا ضرورت نیست مثل مشی برای حیوان که از عوارض مفارقه است و ضروری نیست که دائما باشد بر خلاف سواد که برای کلاغ دائما هست ولو به خاطر عام بودنش ضروری غریب باشد.
ترجمه: ما سوای این دو مورد « که یکی اجناس و فصول بود و یکی عوارض ذاتی بود » یا ضروریات غریبه اند « مثل سیاهی برای کلاغ » یا اصلا ضروری نیستند بلکه اعراض مطلقه اند « مثل مشی خارجی برای انسان نه قوه مشی برای انسان ».
« و لا یعلم منها لمیه شیء البته »
از چنین ضروریات غریبه یا غیر ضروریات، دانسته نمی شود که چرا سواد برای غراب هست. پس در جایی که ضروریت خاصه باشد با سبب دانسته می شود اما در غیر آنجا با سبب دانسته نمی شود.
« فاذا کان الاوسط للاصغر ذاتیا و الاکبر للاوسط ذاتیا لم یمکن ان ینتقل من علم الی علم آخر »
تا اینجا بیان کرد که در چه صورت مقدمه، مقدمه ی برهان است و در چه صورت نیست. مصنف از اینجا موردی را مطرح می کند که مقدمه، می تواند مقدمه ی برهان نباشد و اختصاص از آن استفاده شود. وقتی اختصاص از آن استفاده شد مخصوص و منحصر به علمِ مخصوصِ خودش می شود و نمی توان از این علم به علم دیگر تجاوز داد مثلا مقدمه ای که در برهان بکار می رود محمولش ذاتی و ضروری برای موضوع است لذا گفته می شود که این محمول اختصاص به موضوع دارد و در هر علمی که این موضوع، صادق است این محمول آورده می شود و چنین قیاسی اجرا می شود. اما اگر علمی، موضوع دیگر داشت چنین محمولی نمی تواند بیاید و این برهان، مورد استفاده قرار نمی گیرد پس برهان، مخصوصِ علمِ مرتبط با خود همان برهان است مگر اینکه مقدمه، مقدمه ی عام گرفته شود که در اینصورت از ضرورت، خارج می شود.
ترجمه: اگر اوسط برای اصغر ذاتی باشد « که صغری، ذاتی یا ضروری می شود » و اکبر هم برای اوسط ذاتی باشد « که کبری، ضروری می شود » در این صورت « چون محمولِ چنین قضیه ای به موضوعش اختصاص دارد و موضوعش هم یکی از مصادیق موضوع علم است پس این برهان اختصاص به موضوع همین علم دارد و در علم دیگر که موضوع دیگر دارد جاری نمی شود پس نمی توان برهانی را از علمی به علم دیگر منتقل کرد مگر اینکه در کبری تصرف کرد مثلا کبری مربوط به باب هندسه است و نمی توان در باب حساب استفاده کرد مگر اینکه در کبری تصرف شود به طوری که شامل حساب و هندسه هر دو شود در اینصورت این دلیل، مشترک می شود و وقتی مشترک شد هم در هندسه و هم در حساب بکار می رود » نمی توان این برهان را از علمی به علم دیگر منتقل کرد « بلکه باید اختصاص به همان علمی داد که موضوعِ مقدمه ی این برهان یعنی اصغرش مطابق با موضوع آن علم است ».
« بل یُبَیَّن کلُّ علمٍ بمقدمات خاصه مثل الهندسیات ببراهین خاصه بالهندسه »
« مثل الهندسیات » مثال برای « مقدمات خاصه » است و « ببراهین خاصه » متعلق به « یبین » است.
ترجمه: بلکه بیان می شود هر علم به مقدمات خاصه ای مثل هندسیات، به وسیله براهین خاصه ی به هندسه « یعنی اگر مقدمه اختصاص به هندسه دارد برهان هم باید اختصاص به هندسه داشته باشد ».
« و العددیات بالعدد »
این عبارت به این صورت هست « و یبین کل علم بالعددیات الخاصه براهین خاصه بالعدد ».
« و لم یدخل فی شیء من العلوم بیانٌ منقول او بیان غریب الا فیما یشترکان فیه ـ و سنوضح هذا بعد ـ »
« بیان منقول » فاعل « لم یدخل » است.
در این صورت باید گفته شود که در هیچ یک از علوم، بیانی که از علم دیگر نقل شده وجود ندارد بلکه بیاناتِ در هر علمی، مناسب با همان علم است.
ترجمه: بیان منقول «یعنی بیانی که از علم دیگر به اینجا نقل شود» با بیانی که غریب و بیگانه باشد در هیچ یک از علوم دیگر داخل نشده است مگر در آنچه که هر دو علم در آن مشترکند « یعنی مربوط به هر دو علم است مثلا فرض کنید مخصوص هندسه است و بخواهید در حساب از آن استفاده کنید در اینجا یک مقدمه ی مشترک وجود دارد که باعث می شود این قیاس هم در هندسه بکار رود هم در عدد بکار رود لذا می توان در هر دو علم بکار برد.
« فتکون المقدمات مناسبه للنتیجه »
در ابتدای فصل بیان شد که مقدمات باید مناسب نتیجه باشند در این جا روشن شد که مقدمات باید مناسب نتیجه باشند یعنی اگر مقدمه، مخصوص علم است نتیجه هم باید مخصوص همان علم باشد و اگر مقدمه، ضروریه است نتیجه هم باید ضروریه باشد.





[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص153،س18،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo