< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث اینکه چرا زوج و فرد، عارض عدد گرفته شدند و از ذاتیات قرار داده نشدند/ بیان معنای ذاتی/ فصل 3/ مقاله 2/ برهان شفا.
«و نحن قد علمنا ما معنی الزوج و الفرد»[1]
نکته مربوط به جلسه قبل: در عبارت «فکیف یمکن ان یکون عارضا لازما له» که در صفحه 142 سطر 13 آمده بود عارض لازم را رد می کند و مطلق عارض را رد نمی کند. زیرا در آخر همین فصل در صفحه 143 یک خط به آخر بیان می کند «فبقی ان یکون کل واحد منهما عرضا عاما» که عرض عام بودن را قبول می کند پس در اینجا عارض خاص را رد می کند. البته عرض لازم می تواند عرض عام برای جنس باشد مثل ماشی که عرض لازم است اما نه برای انسان بلکه برای حیوان است ولی در اینجا عرض لازمِ خاص را رد می کند و قرینه آن، عبارت بعدی است که می گوید زوجیت در نوع دیگر هم یافت می شود فردیت هم در نوع دیگر یافت می شود و چیزی که در نوع دیگر یافت بشود خاص نیست پس عرض خاص نداریم فصل خاص هم نداریم. پس اگر چه تعبیر به «خاص» را در عبارت نیاورده ولی منظورش ردّ عرض خاص است و بعداً عرض عام را قبول می کند.
نکته: زوجیت برای عدد 8 عرض لازم است اما عرض لازم خاص نیست و در اینجا عرض لازم خاص نفی می شود نه اصل عرض لازم. پس عرض عام بودن برای زوجیت قائل هستیم لذا عرض لازم می تواند خاص باشد و می تواند عام باشد و ما عرض لازم خاص را از زوجیت و فردیت می گیریم اما عام را نمی گیریم.
بحث امروز: بحثی که شروع کرده بودیم این بود که آیا زوجیت و فردیت برای عدد عارض اند یا ذاتی اند. اقسام ذاتی شمرده شد و در مورد ذاتیاتی که خاص بودند اینچنین دلیل آورده شد و گفته شد که اینها عرض ذاتی خاص نیستند زیرا در یک نوع موجود می شوند و در نوع دیگر هم موجود می شوند. اما عرض ذاتی خاص در یک نوع موجود است و در نوع دیگر موجود نیست. سپس به مطلق ذاتی رسیدیم «چه خاص باشد چه عام باشد» و خواستیم آن را در مورد زوجیت و فردیت نفی کنیم. طریق نفی به این صورت بود: بیان کردیم که عدد را می شناسیم، زوجیت و فردیت را هم می شناسیم اما گاهی به عددی برخورد می کنیم که می دانیم عدد است اما نمی دانیم زوج یا فرد است مگر اینکه فکر کنیم تا بدست بیاوریم. اگر ذاتی بود احتیاج به این فکر و تامل و حساب کردن نبود. بلکه با دریافت عدد، ذاتیاتش را هم دریافت می کردیم.
سپس بیان کردیم اگر چیزی ذاتی عدد بود با شنیدن آن عدد، آن ذاتی هم به ذهن می آید. مثالی هم بیان کردیم که اگر عدد را شناختیم و اربعه به ما القاء شد می فهمیم که عدد است زیرا ذاتی عدد، عدد بودنش است. در حالی که درباره زوجیت آن باید فکر کنیم. در ادامه مصنف فرمود ما فقط در یک صورت درباره ذاتی فکر می کنیم و آن در صورتی است که معنای عدد یا زوج را ندانیم. مصنف می فرماید «و نحن قد علمنا» یعنی ما معنای عدد و زوج را می دانیم در عین حال وقتی عددی به ما القاء می شد فکر می کردیم که زوج است یا فرد است. پس زوجیت و فردیت ذاتی نیستند مصنف مثال به عدد 1500 می زند که عدد بودن آن روشن است و معنای زوج هم روشن است که «ما ینقسم بمتساویین» است ولی وقتی 1500 به ما القاء می شود مدتی باید فکر کنیم تا ببینیم آیا «منقسم بمتساویین» هست تا زوج باشد یا «منقسم بمتساویین» نیست تا فرد باشد. بیان کردیم که ما از خارج قاعده ای بلد هستیم که سریع تشخیص می دهیم این عدد زوج یا فرد است شما باید از آن قاعده قطع نظر کنید و ندیده بگیرید. در اینصورت نیاز به فکر کردن دارد تا معلوم شود 1500 زوج است یا فرد است. پس زوج و فرد، ذاتی نیست.
اشکال: بر مصنف اشکال می شود که بعد از اینکه علم به عدد و علم به زوجیت و فردیت داریم وقتی عددی را می شنویم بلافاصله می فهمیم که زوج یا فرد است مثل عدد 8 یا 7 که سریع می گوییم عدد 8، زوج است و عدد 7، فرد است.
جواب: مصنف می فرماید این به خاطر کوچک بودن عدد است «نه به خاطر اینکه در این اعداد، زوجیت و فردیت عین ذاتند یا ذاتی اند» و خیلی سریع به ذهن می آیند.
توضیح عبارت
«و نحن قد علمنا ما معنی الزوج و الفرد»
ما از کسانی نیستیم که عدد و زوج و فرد را نشناسیم بلکه عدد و زوج و فرد را می شناسیم.
«فاذا احضرنا معناه و معنی عدد مّا مثل الف و خمسمائه امکن ان نشک»
ضمیر «معناه» به هر یک از زوج و فرد بر می گردد.
وقتی معنای هر یک از زوج و فرد و معنای یک عددی مثل 1500 را در ذهن خودمان احضار کردیم ممکن است در زوجیت و فردیت شک کنیم.
«فلا ندری فی اول وهله انه زوج او فرد حتی نستبین و نتامل حال الانقسام بنصفین او مقابله بنوع فکر و نظر»
«بنوع فکر و نظر» متعلق به «نستبین» است.
«وهله» به معنای «بار» است و مراد از «اول وهله»، «اول بار» است وقتی می گوید من اولین وهله فلانی را دیدم یعنی با اولین چشمی که باز کردم او را دیدم، و با اولین دید و نظر در مقابل چشم من آشکار شد.
ترجمه: در اولین بار که این عدد را شنیدیم شک می کنیم و نمی دانیم که زوج است یا فرد است مگر اینکه استبانه کنیم «یعنی طلب کنیم» کشف زوجیت فردیتش را و تامل کنیم این حالت را که آیا انقسام به نصفین پیدا می کند تا زوج باشد یا مقابل انقسام به نصفین پیدا می کند تا فرد باشد.
«فان کان عدد مّا یُعرَف ذلک فیه بسرعه او کانه فی اول وهله مثل الاربعه و الثمانیه»
«ذلک»: زوج بودن یا فرد بودن.
«بسرعه» متعلق به «یعرف» است.
مصنف از اینجا دفع دخل مقدر می کند. بعضی می گویند بعضی از اعداد را که می شنویم زوجیت و فردیت آن را تشخیص می دهیم و احتیاجی به استبانه و تامل نداریم. مصنف جواب می دهد که آن عددها چون کوچک هستند زوجیت و فردیتشان «یعنی انقسام به متساویین و عدم انقسام به متساویین» خیلی آسان انجام می شود به همین جهت سریع می فهمیم که زوج است یا فرد است نه اینکه به خاطر این باشد که زوجیت و فردیت ذاتی باشند.
ترجمه: اگر عدد معینی پیدا کنید که زوج بودن یا فرد بودن در آن عدد به سرعت فهمیده می شود یا گویا این عرفان در اوّل بار اتفاق افتاد مثل 4 و 8.
«فانا انما نحکم بسرعه انه زوج لا لاجل انه ذاتی للاربعه و الثمانیه و لکن لانه قلیل»
این عبارت، بیان برای مثال است یعنی چرا اربعه و ثمانیه طوری است که ما در آن به سرعت حکم می کنیم؟ می فرماید حکم کردن در عددی که مثل اربعه و ثمانیه است نه به خاطر این است که زوج بودن ذاتی اربعه و ثمانیه است بلکه به این جهت است که اربعه و ثمانیه عدد کوچک است و انقسام آن به متساویین به آسانی واقع می شود.
نکته: فرق بین «اول وهله» و «بسرعه» در این است که در «اول وهله» سریعتر از «بسرعه» است.
«فیَلُوح لنا انه منتصف عن قریب»
«عن قریب» متعلق به «یلوح» است و به معنای «بسرعت» است.
ترجمه: به سرعت برای ما آشکار می شود که اربعه یا ثمانیه به دو قسم مساوی تقسیم می شود لذا به سرعت حکم می کنیم که زوج است.
«و لو کان لا یلوح ذلک لکان یُتَوقف الی ان یُستَثبَت»
اگر این زوجیت در اوّل وهله برای ما روشن نمی شد توقف حاصل می شد تا استثبات شود یعنی حکم به زوجیت و فردیت نمی کردیم مگر بعد از استثبات. «استثبات» یعنی با فکر کاوش کردن و جستجو کردن.
«فاذن لیس بیان کون الاربعه زوجا لذاته»
«بیان» اسم و «لذاته» خبر برای «لیس» می شود. مراد از «بیان» همانطور که در پاورقی اشاره کرده ظهور و وضوح است. ضمیر «لذاته» به «اربعه» بر می گردد.
ترجمه: اینکه آشکار است که اربعه زوج است به خاطر ذات اربعه نیست بلکه به خاطر قلّت اربعه است.
«بل لظهور عارض آخر عرفناه له و هو التنصف»
بلکه به خاطر این است که عارض دیگری غیر از زوجیت ظاهر بوده و ما با آن عارض، زوجیت را برای اربعه فهمیدیم و آن عارض، تنصّف بوده است «یعنی به آسانی می فهمیدیم اربعه، نصف می شود و وقتی نصف شد دو قطعه ی مساوی و دو عدد مساوی درست می کند».
نکته: در این بحث دقت شود که همه ذاتیات نوع شناخته شده. در چنین حالتی صفتی برای نوع ذکر می کنند اگر این صفت از ذاتیات باشد آن را در همان ذاتیات که شناختیم می کنییم و فکر نمی کنیم. اما اگر در آن ذاتیاتی که شناختیم نرفت و باید فکر کنیم می فهمیم که بیرون از نوع است لذا عارض است.




[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص142،س20،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo