< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1ـ اعراض غریبه نباید در علم مورد بحث قرار بگیرند 2ـ نظریه بعضی در اینکه چرا در براهین باید از عرض ذاتی استفاده کرد و از عرض غریب نباید استفاده کرد/ تمایز علوم به چه چیزی است؟/ بیان عرض ذاتی بودن/ فصل اول/مقاله دوم/ برهان شفا.
«و اخذت النتیجه لا عن وجهها الذی تبین به حین لم یوخذ فی بیانها مقدمه بینه بنفسها»[1]
بحث در این بود که در برهان باید ذاتی یا عرض ذاتی را محمول قرار داد به این مناسبت وارد این بحث شد که در علوم هم باید عرض ذاتی موضوع مورد بحث قرار بگیرد و از عرض غریب نباید استفاده شود. اگر از عرض غریب استفاده شود این مساله، مساله ای می شود که بالعرض داخل در علم است و برهان هم برهانی است که بالعرض در این علم اقامه می شود.
در ادامه بیان شد در جایی که عرض غریب در برهان راه پیدا می کند دو فرض دارد:
فرض اول: حد وسط، عرض غریب برای اصغر است.
فرض دوم: اکبر، عرض غریب برای اوسط است.
یعنی خلل یا در صغری است یا در کبری است. اگر حد وسط، عرض غریب برای اصغر باشد خلل در صغری است و اگر اکبر، عرض غریب برای اوسط باشد خلل در کبری است و اشاره کردیم که مصنف تمام بحث را در شکل اول اجرا می کند که در شکل اول، حد وسط محمول در صغری است و موضوع در کبری است.
حکم فرض اول: اگر حد وسط عرض غریب برای اصغر باشد این برهان مربوط به علم کلّی تر می شود نه به آن علمی که این برهان در آن اقامه شده چون عرض غریب به توسط امر کلی می خواهد عارض بر اصغر شود و چون امر کلی در علم بالاتر مورد بحث قرار می گیرد پس این برهان مربوط به علم بالاتر می شود و اگر بخواهد در این علم جزئی که تحت آن علم بالاتر است طرح شود باید بالعرض طرح شود. این مطلبی بود که در فرض اول بیان شد.
حکم فرض دوم: اگر اکبر عرض غریب برای اوسط باشد مثل «الانسان حیوان» که حد وسط ذاتی برای اصغر است که مشکل در صغری نیست. سپس گفت «کل حیوان متحرک» که مراد «متحرکِ» عام است «نه متحرک بالاراده» زیرا اگر «متحرک بالاراده» مراد باشد اکبر برای اوسط ذاتی می شد. که با واسطه جسم بر حیوان حمل می شود. یعنی حیوان چون جسم است و جسم، متحرک است پس حیوان متحرک است. در این مثال واسطه عامی که عبارت از جسم بود در این قیاس وجود داشت که ذکر نشد.
پس این کبری که در اینجا موجود است نمی تواند در علمی که درباره حیوان بحث می کند مناسب باشد بلکه مناسبِ علم بالاتر است یعنی علمی که درباره جسم بحث می کند که بالعرض در این علم دخالت کرده است.
تا اینجا در جلسه قبل بیان شده بود الان ادامه مطلب بیان می شود. گفتیم حد وسطی در اینجا ترک شده که جسم بوده ولی آیا حد وسط خودش ترک شده یا مقدمه ای حذف شده است.
آیا فقط لفظ «جسم» برداشته شده و آورده نشده یا مقدمه ای که موجود بوده آورده نشده است؟ مسلما مقدمه آورده نشده همانطور که اشاره شد. ما باید می گفتیم «کل حیوان جسم» و «کل جسم متحرک» سپس نتیجه می گرفتیم «فکل حیوان متحرک». این نتیجه را کبری در قیاس قرار دادیم اما آن دو مقدمه ای که این نتیجه را به ما داد حذف کردیم پس در واقع حد وسط حذف نشد بلکه مقدمه و قضیه حذف شد. این مقدمه ای که حذف شده یا مقدمه بیّن بوده که حذف شده یا مقدمه ای بوده که در جای دیگر بیان می شده و در اینجا به عنوان اصل موضوع پذیرفته شده است. پس آنچه که در اینجا حذف شده یا مقدمه ی بینه است یا اصل موضوع است.
مصنف بیان می کند «ما حد وسط را حذف کردیم» که با عبارت «اواسط آخر قد ترک» بیان کرده سپس که وارد بحث می شود می گوید این نتیجه از راه صحیح گرفته نشده چون از مقدمه بیند بدست نیامده و از اصل موضوع هم بدست نیامده، کسی ممکن است به مصنف بگوید: تو گفتی حد وسط را ترک کردی پس باید بگویی نتیجه را از این حد وسطی که باید می گرفتیم نگرفتیم چرا می گویید از مقدمه بیند نگرفتیم. چرا می گویید از اصل موضوع نگرفتیم؟
با این توضیحی که بیان کردیم معلوم شد که چرا مصنف از حد وسط وارد مقدمه شد. چون مصنف در واقع حد وسط را حذف نکرده بلکه مقدمه حذف شده است. مقدمه ای که می توانست حد وسط را به ما بشناسد. مقدمه ای که برداشته شده بر دو قسم است یا بیّن است و احتیاج به استدلال ندارد یا احتیاج به استدلال دارد وقتی هم که احتیاج به استدلال داشته باشد چون در این علم ما مورد بحث قرار نمی گیرد «چون مقدمه ی عام بود زیرا مربوط به جسم بود و مربوط به حیوان نبود و ما بحث در حیوان می کردیم» در علم دیگر مورد بحث قرار می گیرد و در علم دیگر اثبات می شود ولی در این علمِ ما به عنوان اصل موضوع است. پس یا بیّن است یا به عنوان اصل موضوع قبول می شود و فرض سوم ندارد که مبیَّن باشد زیرا مقدمه ی مبیّن در جای خودش، مبیّن است ولی در اینجا آن مقدمه چون کلی است مبین نشده است.
در علمی که بحث می کنیم علمِ جزئی است و جای اثبات این کلی نیست پس مقدمه ای نداریم که در این علم مبیّن باشد.
نتیجه ای که مصنف می گیرد این است: حال که از عرض غریب استفاده شد و اکبر، عرض غریب برای اوسط است یعنی در واقع آن مقدمه که باید آورده می شد ولی آورده نشد نتیجه، از آن راهی که باید بدست می آمد به دست نیامده است. زیرا نتیجه باید از مقدمه ای که بیّن است یا اصل موضوع است بدست آید و آن مقدمه حذف شد. بالتبع آن یقینی که به این نتیجه باید داشته باشیم نیست. اگر این نتیجه از مقدمه بیّن گرفته می شد یقین مطلق پیدا می شد اگر این نتیجه از اصل موضوع گرفته می شد یقین مناسب با اصل موضوع پیدا می شد.
توضیح عبارت
«فیکون من حق الاوسط ان یکون بینه و بین الاکبر اوسط آخر قد ترک»
در جایی که حدّ اکبر، عرض غریب برای اوسط است و ما آن واسطه را که عام است نیاوردیم یعنی بین اوسط و اکبر، اوسطِ دیگری باشد که ترک شده مثلا بین حیوان که حد وسط است و متحرک که اکبر است یک حد وسط دیگری که عام بوده و عبارت از جسم بوده وجود داشته که ترک شده.
«و اُخِذت النتیجه لا عن وجهها الذی تُبَیَّن به حین لم یوخذ فی بیانها مقدمه بینه بنفسها»
ضمیر «وجهها» به «نتیجه» برمی گردد.
نتیجه گرفته شد ولی نه از آن راهی که باید گرفته می شد. نتیجه باید از راهی که در آن راه، جسم ذکر می شد گرفته می شد ولی از آن راه، نتیجه گرفته نشد.
«الذی تبین به»: آن وجهی که این نتیجه به توسط آن وجه بیان می شود «یعنی نتیجه را از آن وجهی که باید گرفته می شد گرفته نشد».
«حین لم یوخذ»: چرا از آن وجهی که باید گرفته می شد گرفته نشد؟ چون در بیان این نتیجه، آن مقدمه ای که باید گرفته می شد گرفته نشد. بیان کردیم که چرا مصنف از آن حد وسطی که ترک شده منتقل به مقدمه شده زیرا خود آن حد وسط از طریق مقدمه گرفته می شود به بیان که گفته شد. پس وقتی می گوید حد وسط را نگرفتم یعنی مقدمه را نیاوردم.
«و لا مقدمه یجری امرها علی انها مبدا لعلم و اصل موضوع»
و نه مقدمه ای که امرش جاری بر این است که مبدأ برای علم دیگری باشد و اصل موضوع برای علم ما باشد.
از هیچکدام از این دو مقدمه استفاده نشد در حالی که باید از یکی از این دو مقدمه استفاده می شد.
«فلا یحصل من ذلک یقین مطلق و لا یقین لازم عن اصل موضوع»
از این قیاس که نتیجه اش علی وجهها گرفته نشده است حاصل نمی شود از این قیاس، یقین مطلق که در صورت استفاده از مقدمه بینه مطلقه می توانست استفاده شود. و یقین، مناسب با اصل موضوع هم نیست چون از مقدمه ای که اصل موضوع باشد استفاده برده نشد.
اگر بخواهید یکی از این دو حاصل شود باید از مقدمه ای که حاصل است استفاده برد و آن حد وسطی که ترک شده آورده شود در این صورت، نتیجه عن وجهها گرفته می شود و یقین حاصل می شود.
«فلا یکون البیان بیانا حقیقیا بل بالعرض»
بیانی که در این علم که در مثال ما مربوط به شناخت حیوان است بیان حقیقی نبوده، بلکه بیان بالعرض و المجاز بوده است یعنی بیانی نبوده که مربوط به این علم باشد بلکه بیانی بوده که مربوط به علم بالاتر بوده و ما بالعرض داخل در این علم کردیم. مصنف نمی گوید «ما بالعرض داخل در این علم کردیم» بلکه می گوید «خود بیان، بیان بالعرض است نه اینکه ادخالش در این علم، بالعرض است».
نکته: مصنف در سطر 14 فرمود «انما یکون بیانا علی سبیل العرض» اما در اینجا فرمود «فلا یکون البیان بیانا حقیقیا» یعنی خود بیان را می گوید بیان بالعرض است قهرا داخل کردن در این علم هم دخول بالعرض می شود یعنی مصنف قبل از اینکه دخول بالعرض باشد خود بیان را بالعرض می کند چون روشن است که بیان به معنای بیانِ نتیجه است. این قیاسی که تشکیل داده شده حقیقتا بیانِ نتیجه نکرد بلکه بالعرض یعنی بالواسطه، بیان نتیجه بود که آن واسطه هم آورده نشده است.
نکته: «بالعرض» دو معنا دارد:
1ـ بالواسطه
2ـ بالمجاز
یعنی نسبت دادن تحرک به حیوان، نسبتی مجازی است و نسبت دادن تحرک به جسم نسبتی حقیقی است. به جای اینکه تحرک به جسم نسبت داده شود و از طریق جسم به حیوان نسبت داده شود مستقیما به حیوان نسبت داده شده که این اسناد، اسناد مجازی و غیر ماهوله است پس هم مجاز و هم واسطه صحیح است یعنی بالعرض، هم به معنای بالمجاز می تواند باشد هم به معنای بالواسطه باشد.
صفحه 134 سطر اول قوله «و قد ظن»
تا اینجا مطلبی که بیان شد این بود که در براهین باید از عرض ذاتی استفاده کرد حال می خواهد بیان کند که چرا باید از عرض ذاتی استفاده کرد. چرا استفاده از عرض غریب در برهان ممنوع است و چرا استفاده از عرض ذاتی در برهان لازم است. بحث اینکه چرا استفاده از عرض غریب در برهان ممنوع است را با عبارت «بل یجب ان یعلم» در صفحه 134 سطر 13 بیان می کند اما بعضی گمان کردند «قد ظن بعضهم» که علت، چیز دیگری است. این عبارت «قد ظن» نظر دیگران درباره سبب توجه نکردن به عرض غریب را بیان می کند و در «بل یجب ان یعلم» نظر خودش را می گوید.
نکته: وقتی که مصنف از صفحه 132 سطر 9 قوله «و اعلم ...» شروع کرد به ظاهر درباره صنایع برهانیه بحث می کرد اما الان درباره خود برهان بحث می شود. این، به ظاهر تفاوت دارد ولی در باطن یکی است چون در صنایع برهانیه اگر اجازه داده می شد که در برهان، عرض غریب بکار برود در صنایع برهانیه هم عرض غریب بکار برده می شد مشکل این است که در برهانی که در صنایع کاربرد دارد اجازه ندادند که عرض غریب بکار برود به همین جهت در علوم و صنایع برهانیه اجازه نمی دهند از عرض غریب استفاده شود پس در واقع علت، این است که برهان، خالی از عرض غریب باشد لذا بحث قبلی با بحث بعدی یکی می شود و لو آن بحث قبلی درباره صناعات است و این بحث درباره برهان است ولی در واقع هر دو یکی هستند. چون در صنایع که اجازه نمی دادند از عرض غریب استفاده شود به خاطر این بود که در برهان اجازه داده نمی شد که از عرض غریب استفاده شود.
اگر عرضی، عرض ذاتی باشد و به عبارت دیگر اگر حد وسط، عرض ذاتی باشد و چون اصغر، ذاتش اینچنین است این واسطه را داشته باشد و همچنین اکبر به لحاظ ذاتش این واسطه را داشته باشد در این صورت هر گاه که این واسطه حاصل شد. علت می شود که اکبر حاصل شود و این علت باعث می شد که اکبر به اصغر مرتبط شود. پس حد وسط علت ثبوت اکبر برای اصغر می شود. در همه قیاس ها حد وسط، علت ثبوت اکبر برای اصغر است اثباتا و علماً. یعنی اگر بخواهیم علم به ثبوت اکبر برای اصغر پیدا کنیم این حد وسط باید آورده شود. پس وساطت، در مقام اثبات و مقام علم در همه قیاس ها شانِ حد وسط است که ثبوت اکبر برای اصغر را معلوم کند و این علم را برای ما ایجاد کند اما در خارج از علم ما لازم نیست حد وسط همیشه علت ثبوت اکبر برای اصغر باشد بلکه گاهی می تواند معلول باشد و گاهی می تواند علت باشد و گاهی هم می تواند نه معلول و نه علت باشد بلکه مناسبتی داشته باشد که به توسط آن مناسبت بتواند اکبر را به اصغر مرتبط کند. با هر دو مناسب باشد ولی بدون اینکه حالت علیت برای آن وجود داشته باشد.
در صورتی که حد وسط معمولی باشد «یعنی نه علت و نه معلول باشد» قیاسی که تشکیل می شود برهان نیست اگر حد وسط علت برای ثبوت اکبر برای اصغر خارجاً بود برهان، لمّ می شود و اگر معلول برای ثبوت اکبر برای اصغر خارجاً بود برهان، انّ می شود. پس سه گونه حد وسط وجود دارد اما به لحاظ علم فقط یک صورت حد وسط است که همیشه باید علت برای ثبوت اکبر برای اصغر باشد اما به لحاظ عین سه صورت می شود که بیان شد.
همانطور که توجه کردید در برهان لازم نیست حد وسط، علت باشد «یعنی علت برای ثبوت اکبر برای اصغر خارجا نه علما» بلکه می تواند علت باشد و می تواند معلول باشد. بله در برهان لمّ لازم است که حد وسط علت باشد نه در مطلق برهان. زیرا در مطلق برهان می تواند علت باشد و می تواند معلول باشد چون مطلق برهان شامل برهان انّ هم می شود و در «انّ» حد وسط معلول است بعضی گفتند سبب اینکه در برهان، ذاتی بودن عرض اخذ می شود یا حد وسط را ذاتی قرار می دهد این است که علت برای ثبوت اکبر برای اصغر باشد. اگر عرض، ذاتی نباشد نمی تواند علت باشد پس برهان تشکیل نمی دهد.
مصنف این مطلب را قبول نمی کند و می گوید این حرفی که زدید در برهان لمّ درست است که حد وسط باید علت باشد اما در مطلق برهان صحیح نیست. در مطلق برهان حد وسط می تواند سبب یعنی علت باشد و می تواند معلول باشد. اگر برهان را منحصر در «لمّ» کنید می توانید چنین بیانی داشته باشید که شرط کردیم عرض، ذاتی باشد تا علت باشد زیرا اگر علت نباشد برهانِ «لمّ» نداریم. اینها حرف صحیحی است ولی بحث ما که در برهان لمّ فقط نیست بلکه در کتاب برهان بحث می شود که هم شامل برهان «لمّ» و هم برهان «انّ» می شود پس باید طوری این شرط «شرط این است که عرض باید عرض ذاتی باشد نه غریب» را توضیح دهید و بگوید سبب اعتبار این شرط چیست؟ که هم با برهان انّ سازگار باشد هم با برهان لمّ سازگار باشد.
در اینجا اشکالی بر مصنف می شود.
اشکال: مصنف در اوایل این فصل، عرض ذاتی را شرط کرده بود و گفته بود علت شرط کردن عرض ذاتی این بود که عرض ذاتی، علت است یعنی علت ثبوت اکبر برای اصغر است. اما در اینجا نفی می کند یعنی بین کلمات مصنف، تهافت است. این را چگونه جواب می دهید در یکی از این نسخه های خطی که به بنده دادند این حاشیه نوشته شده است
«المستفاد من کلام الشیخ هاهنا انّه لیس السبب فی اشتراط الذاتیه فی مقدمات البرهان اعتبار العلیه فی مقدمات البرهان»
یعنی آنچه در اینجا استفاده می شود این است که ما اگر ذاتیتِ عرض را شرط کردیم جهتش این نیست که بخواهیم علیت را در مقدمات برهان درست کنیم تا برهان، برهان لمّ شود.
«و المستفاد من اول الفصل خلاف ذلک»
یعنی آنچه از اول فصل استفاده می شود خلاف این است.
«و لکن التوجیه بانّ نظره اولا علی اعتماد ذلک فی خصوص برهان اللمی و هاهنا علی مطلق البرهان»
در اول فصل که اعتبار عرض ذاتی را به این جهت می دانست تا حد وسط، علت شود نظرش به برهان لمّ بود لذا مثل همین بعض گفت عرض را ذاتی می گیریم تا بتواند علت برای ثبوت اکبر برای اصغر باشد. اما اینجا چون نظر به مطلق برهان دارد می گوید حد وسط را عرض ذاتی می گیریم به بیانی که خواهیم گفت نه به بیانی که این بعض گفته است. بیان این بعض، باطل نیست بلکه ناقص است. و فقط شامل برهان لمّ می شود اما بیانش صحیح است در برهان نه در مطلق برهان.
پس نظر مصنف هم دو نظر بوده است اگر همان نظر قبلی را حفظ می کرده در اینجا اشکال نمی کرد آن نظر قبلی را در اینجا رها کرده و در اینجا توجه به مطلق برهان کرده و بر این بعض اشکال می کند.
نکته: مراد از «مبادی برهان» حد وسط است نه اصغر و اکبر چون اصغر و اکبر نمی توانند علت باشند زیرا علت ثبوت اصغر برای اکبر، خود اصغر و اکبر نیست فقط حد وسط است لذا چه تعبیر به مقدمه و چه تعبیر به حد وسط کند یکی است.
توضیح عبارت
«و قد ظن بعضهم ان السبب فی الا یستعمل فی البراهین وسط من عرض غریب»
ترجمه: بعضی گمان کردند سبب در اینکه استعمال نشود در براهین، حد وسطی که از سنخ عرض غریب است «و لو که حد وسط لازم باشد ولی عرض غریب است و عرض ذاتی نیست. این را گفتند جایز نیست در برهان بکار رود. مثلا سواد برای غراب لازم است اما لازمی است که از طریق اعم می آید. غراب نه به خاطر اینکه غراب است اسود می باشد بلکه چون جسم مرکب است اسود می باشد ـ این مطلب را خود مصنف قبلا گفت ـ و چون واسطه اعم دارد عرض ذاتی نیست بلکه عرض غریب است و لو عرض لازم هم هست. پس شرط شد که وسط باید عرض غریب نباشد اگرچه لازم هم باشد. لازم بودن کافی نیست بلکه باید ذاتی هم باشد.
«انه لایکون عله ذاتیه للطرف الاکبر»
سبب اینکه در براهین، وسطی که از سنخ عرض غریب باشد استعمال نمی کنیم یا استعمال نمی شود این است که چنین وسطی علت برای طرف اکبر نیست.
«عله ذاتیه»: یعنی علتی که ذات اکبر را تامین کند. یعنی علت برای خود اکبر نیست. باید علت برای خود اکبر باشد همان اکبری که می خواهد برای اصغر ثابت شود. قبلا گفتیم که لازم نیست علت برای خود اکبر باشد بلکه علت برای ثبوت اکبر برای اصغر باشد.
ترجمه: سبب اینکه عرض غریب استعمال نمی کنیم این است که عرض غریب «یا حد وسطی که عرض غریب باشد» نمی تواند علت برای طرف اکبر باشد «و وقتی نتوانست علت باشد» برهان، برهان لمّ نخواهد بود «در حالی که ما می خواهیم برهان لمّ تشکیل بدهیم».
«طرف الاکبر»: مراد این است که بر اکبر و اصغر گاهی طرف اطلاق می شود در آن وقت هم که لفظ «طرف» اطلاق نمی کنیم لفظ «طرف» در تقدیر است و به صورت خلاصه تعبیر به اکبر و اصغر می کنیم در حالی که واقعا طرف اصغر و طرف اکبر است. چون باید اصغر و اکبر در طرف باشند تا حد وسط در وسط باشد. هر وسطی دو طرف دارد که یک طرفش اکبر و یک طرفش اصغر است. مثل اینکه تعبیر به حد اکبر و حد اصغر می شود.
لفظ «طرف اکبر» و «طرف اصغر»، موصوف و صفت است و اضافه نیست اگر اضافه باشد اضافه بیاینه است.
«و لیس الامر علی ذلک»
مصنف می گوید امر اینچنین نیست که این بعض گفته است. یعنی سبب نفی عرض غریب در برهان، این نیست که این بعض گفته است. سبب، چیز دیگری است که بعدا باید گفت.
«فان هذا النظر»
از اینجا توضیح ردّ این گروه است.
نکته: این بعض وقتی نظرش را اعلام می کند نظرش در واقع تبیین مساله است ولی مساله را طوری تبیین می کند که دلیل، اخص از مدعا شود. مدعا این است که همه براهین مشروطند به اینکه حد وسط آنها عرض ذاتی باشد. این گروه فقط در برهان لمّ این مدعا را طرح می کند یعنی طوری بیان می کند که گویا در مطلق براهین عرض ذاتی بودن شرط نکردیم فقط در برهان لمّ شرط کردیم.



[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص133،س20،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo