< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث اینکه اگر موضوعِ عرض یا خود عرض تعمیم داده شود آن علم از جزئی بودن در می آید / در هرعلمی باید از عوارض ذاتی آن علم بحث شود / تمایز علوم به چه چیزی است / بیان عرض ذاتی بودن/ فصل اول/مقاله دوم/ برهان شفا.
«الا ان یجعل السواد سوادا مخصصا بالانسان لیس ان یجعله سوادا لانسان»[1]
بحث در این بود که در براهین، محمولات باید ذاتی موضوعات باشند و اگر ذاتی مقوم نبودند عرض ذاتی باشد. سپس به مناسبت وارد موضوعات علوم شدیم و گفتیم در علوم هم باید محمولات، عارض ذاتی موضوع علم باشند. اگر ما عرض ذاتی بودن محمولات را رعایت کنیم اولا علم جزئی پیدا می شود و این چنین نیست که علوم فقط همان علوم کلیه باشند ثانیا این علوم جزئیه با هم خلط نمی شوند. سپس مثالهایی زده شد که در آن مثالها خلط علوم واقع می شد یا تبدیل شده علوم جزئی به علوم کلی حاصل می شد. آخرین مثالی که شروع کرده بودیم این بود که یک صفت جزئی مثل طب را در نظر می گیریم می بینیم موضوعش بدن انسان است ما موظف هستیم که در این علم از عوارض ذاتی این بدن بحث کنیم چون موضوع، عبارت از بدن است پس باید از همین موضوع بحث شود. اگر در علم طب از عرض ذاتی جسم مرکب که سواد است بحث کنیم یا از عرض ذاتی جسم بحث کنیم که حرکت است در این دو صورت، بحث ما بحث از اعراض غریبه می شود اگرچه نسبت به جسم، حرکت عرض ذاتی است و لون نسبت به جسم مرکب، عرض ذاتی است ولی نسبت به انسان یا بدن انسان که موضوع علم طب است لون و حرکت، عرض غریب می شوند چون با واسطه اعم به انسان نسبت داده می شوند حال اگر بتوان در علم طب از اعراض غریبه بحث کرد می توان از حرکت و لون و امثال ذلک بحث کرد در این صورت علم طب، همان علم طبیعی می شود یعنی علم خاص، علم عام می شود و علم طب که جزئی بود جزئی باقی نمی ماند مگر اینکه آن عرضی را که برای انسان به واسطه اعم حاصل شده تخصیص داده شود که در این صورت آن عرض، مخصوص انسان و ذاتی انسان می شود بدون اینکه واسطه ی اعم بکار بگیرد. در این صورت می توان هم در برهان از آن عرض استفاده کرد هم در علم جزئی مثل علم طب از آن عرض استفاده کرد. این، مطلبی است که قبلا هم گفته شده بود که اگر عرضی عام بود و به توسط یک امر عام برای یک معروضی ثابت شده بود اگر چه این عرض برای معروضِ اولیه اش عرض ذاتی است ولی برای این معروضی که با واسطه معروض شده عرض غریب است مگر اینکه آن عرض عام را تخصیص بدهیم و با معروض خاص مطابقش کنیم در این صورت می توان گفت که عرض، عرض ذاتی می شود مثلا اگر ماشی را اختصاص به انسان بدهید عرض ذاتی برای انسان می شود با اینکه قبل از تخصیص، عرض ذاتی برای انسان نیست بلکه عرض ذاتی برای حیوان و عرض غریب برای انسان است. حال مصنف اشاره می کند که به چه نحوه تخصیص بدهیم. این مطلب، مطلب جدیدی است که قبلا بیان نکرده بود. قبلا گفته بود تخصیص بدهیم ولی نحوه تخصیص را نگفته بود.
مصنف می فرماید نحوه تخصیص نباید با اضافه باشد یعنی نسبت مشی به انسان داده نشود و گفته نشود «مشیِ انسان». چون نسبت مشی به انسان، مشی را خاص می کند ولی این کافی نیست.
این نوع خاص کردن، عرض را ذاتی نمی کند بر فرض هم اگر بخواهد ذاتی کند در برهان بکار نمی رود. ما باید به نحو دیگری خاص کنیم نه از طریق اضافه و نسبت. باید از طریقی خاص کرد تا بعدا اضافه ی خاص حاصل شود نه اینکه با اضافه کردن خاص شود. حال اگر به این صورت گفته شود «الانسان الماشی ماش بالضروره» یعنی برای انسان قید آورده شد به لفظ «ماشی». وقتی قید آورده شود صفت می شود و در صفت، نوعی نسبت است و نسبت می تواند از طریق اضافه یا از طریق صفت باشد. در این مثالی که زده شد از طریق صفت است.
نسبتی برای مشی برای انسان درست کرد و با این نسبت آن کلیتِ مشی را تبدیل به خصوصیت کرد و تبدیل به مشی انسان شد. سپس محمول که «ماشٍ بالضروره» است آورده می شود. این «ماشٍ» که می آید بر همان «الانسان الماشی» حمل می شود. و همان مشیِ انسان را بیان می کند لذا عرض ذاتی می شود. اما در مقدمات برهانی احتیاج به ضرورت است یعنی محمول باید برای موضوع به ضرورت ثابت باشد. در اینجا هم به ضرورت ثابت است ولی ضرورت، ضرورت بشرط المحمول است و ضرورت بشرط المحمول در برهان کافی نیست و الا همه قضایا را می توان ضرورت بشرط المحمول درست کرد پس اگر بخواهید عرضی را که عام است از طریق نسبت دادن به موضوع خاص کنید «چه نسبت دادن به صورت اضافه باشد چه به صورت توصیف باشد «کافی نیست بلکه باید از طریق دیگری این عرض را خاص کرد».
سپس همین عرض خاص را بر انسان و موضوع حمل کنید تا نسبت درست شود یعنی نسبت، بعد از حمل درست شود. یعنی ابتدا با آوردن «الماشی» انسان را خاص نکنید و الا ضرورت بشرط المحمول می شود که کافی نیست بلکه به صورت دیگری خاص کنید. مثلا بگویید «الانسان ماشٍ مستوی القامه» یعنی «ماشی» خاص شود سپس همین خاص به انسان نسبت داده شود که در اینصورت، ضرورت بشرط المحمول درست نمی کند. این، عرض ذاتی برای انسان می شود و بعد از اینکه این عرض ذاتی را حمل کردید تازه نسبت به انسان پیدا می شود. نسبت بعد از خاص کردن درست می شود یا اگر بخواهد صفت برای انسان قرار داده شود اشکال ندارد ولی با صفت قرار دادن آن را خاص نکردید. بلکه قبلا خاص کردید بعدا صفت قرار دادید.
در علوم هم اگر بخواهید بحث کنید باید از اینگونه ذاتی ها بحث کنید که اگر تخصیص خورده باشد تخصیصش با نسبت نباشد یعنی از طریق نسبت دادن به انسان نباشد و گفته نشود «مشی انسان» بلکه باید مشی طوری معنا شود که از داخل آن، «مشی انسان» در بیاید. یعنی نسبت، حاصل شود نه اینکه با نسبت خاص کنید بلکه اول خاص کنید بعدا نسبت حاصل شود. یعنی آن حالتی در عارض قرار دهید که آن حالت مخصوص انسان است و این عرض را مخصوص انسان می کند در این صورت این عرض، خاص می شود و وقتی خاص شد می توان آن را ذاتی انسان قرار داد و هم در علم از آن بحث کنید و هم در مقدمه برهان بیاورید.
پس نحوه تخصیص دادن عرض عام و تبدیل کردنش به عرض ذاتی روشن شد.
توضیح عبارت
«الا ان یجعل السواد سوادا مخصصا بالانسان»
حق نداریم در علم طب از سواد بحث کنیم. حق نداریم در مقدمه برهانی سواد را محمول قرار بدهیم مگر اینکه سواد، سوادِ مخصَّصِ به انسان شود بعدا در علم طب از آن بحث شود و محمول در مقدمه برهانی قرار داده شود.
«لیس ان یجعله سوادا لانسان»
می توان عبارت را به صورت «سواد الانسان» و می توان به صورت «سواداً لانسان» خواند.
چگونه سواد را مخصَّصِ به انسان کنیم؟ نحوه تخصیص را بیان می کند و می گوید نه به این صورت که سواد را سوادِ انسان قرار بدهی که فقط با یک اضافه، مخصوص به انسان شود.
ترجمه: نحوه تخصیص به این صورت نیست که شخص قرار دهد این سواد مطلق را سواد انسان، و با این نسبتی که به انسان می دهد این سواد را خاص کند.
«بل سوادا هو بحال مع تلک الحال یکون للانسان»
«بل سوادا» یعنی «بل یجعله سوادا»
بلکه باید سواد را دارای حالتی بکند که با آن حالت برای انسان حاصل شود حال به هر نحوی که می تواند. مشی را بیان کردیم که باید مثلا مستوی القامه باشد. سواد را باید طوری بیان کند که مخصوص به انسان باشد نه اینکه اضافه به انسان کند. مثلا «نمی دانم صحیح است یا نه» بگوید سواد بشره ای که از زندگی کردن در فلان نقطه زمین بوجود می آید. این مربوط به انسان است. حیوان ممکن است در نقطه ای زندگی کند که انسان های سفید پوست زندگی می کند در عین حال سیاه باشد اما انسان اگر در این منطقه زندگی می کرد. سفید پوست بوده و اگر در فلان منطقه زندگی می کرده سیاه پوست بوده. یعنی سواد را طوری معنا کنیم که مربوط به منطقه شود مثلا سوادی که در قاره آفریقا است یعنی سواد خاص شده را بر انسان حمل کنید نه اینکه با حمل کردنش بر انسان، خاصش کنید.
ترجمه: تخصیص دادن سواد به این نیست که شخصی این سواد را سواد انسان قرار دهد بلکه سواد را سوادی قرار دهد که دارای حالت و قیدی است که این سواد با این قید برای انسان است «یعنی ابتدا قید بزند بعدا آن را برای انسان کند»
نکته: شخصی که اصلا هیچ اعتمادی به قولش نیست و دروغ هایش بیشتر از راست هایش می باشد برای بنده قضیه ای نقل کرد و گفت در تهران به شخصی برخورد کردم که یک طرف صورتش سیاه بود و یک طرف سفید بود. «این بخش از حرفش دروغ نیست» در مجلسی از آن شخص سوال شد که چرا یک طرف صورتت سیاه است؟ گفت یک روز در یک بیابانی بودم که در اطراف یکی از شهرهای ایران بود که نمی خواهم اسم آن شهر را ببرم چون خود آن شخص که این حالت برایش به وجود آمده اهل همان شهر است. گفت من در بیابان می رفتم که شتری که رم کرده بود به من حمله کرد من وارد شکاف کوهی شدم تا از شتر در امان باشم وقتی وارد شدم در آن شکاف ماری وجود داشت حس کردم که بالاخره یکی از دو خطر را بپذیرم که یا داخل شکاف بروم و مار من را نیش بزند یا بیرون بمانم و شتر رم کرده من را بکشد. می دانید که شتر وقتی رم کرده باشد به سختی انتقام می گیرد و تا شخص را نکشد رها نمی کند. بالاخره وارد سوراخ شدم و مار به آرامی از کنار دیوار بیرون رفت و من را نیش نزد و شتر را نیش زد و کشت. بعدا من بیرون آمدم و مار داخل سوراخ رفت بعدا به دو مار گیر برخورد کردم آنها به من گفتند در این صحرا مار زیاد است تو آن را ندیدی. اشاره کردم که در آن سوراخ مار است اینها آن مار می گرفتند و داخل گونی گذاشتند و روی زمین کشیدند. سپس گونی پاره شد و از داخل این گونی یک مار بیرون آمد این دو نفر، مارگیر بودند چون مار بزرگی گرفته بودند ولی نمی توانستند آن را بلند کنند روی زمین می کشیدند و گونی پاره شد و مار بیرون آمد و حمله کرد این مارگیرها را کشت سپس به سراغ من آمد. من در حق این مار کار بدی کرده بودم حتما متوجه هم شده بود سپس به سمت من آمد ولی من را نیش نزد و آب دهان به صورت می انداخت و صورت من از آن وقت سیاه شد.
در هر صورت این سیاهی که در صورت این شخص بود یک نوع مریضی به حساب می آید که اگر مخصوص به انسان شود می توان در علم طب از آن بحث کرد و گفت اگر ماری آب دهان بر بدن انسان انداخت چنین مرضی تولید می شود و مداوا کردنش به این صورت است.
«حتی لایکونَ تخصیصُ نسبه فقط»
به این صورت نباشد که فقط از طریق نسبت، تخصیصی حاصل شود
«بل تخصیص لامر خاص لذلک الخاص تخصصت النسبه»
این سواد را به خاطر امر خاصی تخصیص بدهد و دایره اش را خاص کند که به خاطر این سواد، خاص شده نسبت خاص به انسان پیدا کرده باشد یعنی اگر آن خصوصیت برای سواد پیش نمی آمد این سواد را نمی شد به انسان نسبت داد ولی چون آن خصوصیت پیش آمده این سواد را به انسان نسبت می دهیم.
«فبین ان الاعراض الغریبه لاینظر فیها فی علم من البرهانیات»
این عبارت، تفریع بر مطالب قبل است و تفریع بر مطلب اخیر نیست
حال که معلوم شد باید ما از اعراض ذاتی بحث کنیم چه در برهان چه در علوم، روشن شد که در علوم برهانی «که فلسفه و ریاضی و طبیعی و منطق هستند» حق نداریم از اعراض غریبه موضوع بحث کنیم.
ترجمه: روشن شد که در هیچ علمی از برهانیات، در اعراض غریبه نظر و تفکر و بحث نمی شود «فقط از اعراض ذاتی باید بحث شود. علتش این است که اگر بخواهیم از اعراض غریبه بحث کنیم هم علوم جزئیه با هم مخلوط می شوند هم ممکن است یک علم جزئی داخل در یک علم کلی شود و آن علم جزئی، محو شود.
نکته: اگر عرض ذاتی نباشند نمی توانند علل باشند و در نتیجه نمی توانند برهان «لمّ» بسازند ولی برهان «انّ» می توانند بسازند. پس علت بودن مهم نیست آنچه که مهم است عرض ذاتی بودن است. بله اگر بخواهیم برهان «لمّ» بسازیم علت بودن هم مهم می شود. حد وسط هم باید عرض ذاتی باشد هم باید علت برای ثبوت اکبر برای اصغر باشد تا برهان «لمّ» درست شود ولی چون در کتابِ ما بحث در برهان «لمّ» به تنهایی نیست بلکه در مطلق برهان بحث می شود عرض ذاتی بودن معتبر می شود و علت بودن اعتبار نمی شود این مطلب را خود مصنف در صحفه بعد بیان می کند.



[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص133،س10،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo