< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اگر عرض، برای جنس بود آیا آن عرض، ذاتی نوع هم است؟/ بیان معنای عرض ذاتی/ فصل2/ مقاله2/ برهان شفا.
«و لو کان الموضوع یخلو عنها لا الی مقابل مثلها بل الی سلب فقط لکان ذات الموضوع لا یقتضیها فی المقارنه و لا فی التقوم بها »[1]
مرحوم خواجه در شرح اشارات در جایی که عرض ذاتی را توضیح می دهد آن را به دو قسم تقسیم می کند:
1 ـ عرضِ ذاتی که بلا واسطه عارض می شود مثل تعجب.
2 ـ عرض ذاتی که با واسطه عارض می شود اما نه با واسطه اعم بلکه با واسطه عارض می شود مثل ضحک. در مورد تعجب می گوید عرض ذاتی اولی است ولی در مورد ضحک می گوید عرض ذاتی است و قید «اولی» را نمی آورد. قید «اولی» برای جایی می آورند که عرض ذاتی باشد و بدون واسطه، عارض شود. در جایی که عرض ذاتی باشد و با واسطه وارد شود اما نه با واسطه اعم «چون اگر واسطه ی اعم بیاید عرض ذاتی نیست بلکه عرض غریب است. در جایی که واسطه هست ولی شرایط ذاتیت فراهم است، می گوید عرض ذاتی است ولی قید «اولی» را نمی آورد.
نکته: اساس الاقتباس، قویترین کتاب منطقی است.
ما عبارت اساس الاقتباس را می خواندیم که مقداری از آن در جلسه قبل خوانده نشد و در این جلسه خوانده می شود. مرحوم خواجه فرمود «باشد که یک چیز، ذاتی بود هم جنس را و هم نوعش را مانند زوج، عدد را و هشت را» زوج هم ذاتی برای 8 می باشد که نوع است هم ذاتی برای عدد است که جنس می باشد یعنی هم عدد را می توان متصف به «زوج» کرد هم 8 را می توان متصف به «زوج» کرد. هم جنس که عدد است متصف می شود هم نوع که عدد است متصف می شود. در اینجا عرض ذاتی برای هر دو وجود دارد.
فرقی بین ماشی و زوج وجود دارد. ماشی، هم برای حیوان ثابت است که جنس می باشد هم برای انسان که نوع است اما زوج، هم برای عدد حاصل است که جنس می باشد هم برای 8 که نوع است. هر دو مثل هم هستند چگونه می توان تفاوت گذاشت چرا ماشی را ذاتی انسان نمی گیرد ولی زوجیت را ذاتی 8 می گیرید.
نکته: زوجیت منوع 8 نیست بلکه عارضِ بعد از نوعیت 8 است 8 خودش نوع است و در الهیات شفا بیان شده که هر عددی نوع مستقل است اینطور نیست که شما اگر بخواهید با زوجیت یا با قرار گرفتن فلان مرتبه نوعیت را به آن بدهید خود عدد 8 یک نوع مستقل دارد که زوجیت عرضی برای آن است و منوّع آن نیست. زوجیت ممکن است منوّع عدد باشد چون عدد، جنس است ولی منوّع 8 نیست بلکه نوعیت 8 تمام شده و زوجیت بر آن عارض شده است زوجیت بر نوع 8 حمل می شود ولی بر نوع 7 حمل نمی شود. بعضی نوع ها فلان عرض را می گیرند و بعضی نوع ها فلان عرض را نمی گیرند مثلا در فلان حیوان هم همینطور است که بعضی نوع ها مثل انسان، کتابت را می گیرند و بعضی نمی گیرند.
بله زوجیت، منوع عدد است ولی وقتی نوع را ساخت زوج را می سازد که یک مصداقش 8 است اما عدد 8 را نمی سازد و برای ساختن عدد 8 باید فعالیت دیگری کرد. مثلا قرار گرفتنش در این ترتیب که بین 7 و 9 باشد فصلِ عدد 8 می شود. اما زوجیت را نمی توان فصل 8 حساب کرد. ولی وقتی ناطق به حیوان ضمیمه شد انسان را می سازد.
بحث ما این بود که یک شیء هم عرض ذاتی برای جنس باشد هم عرض ذاتی برای نوع باشد الان مثال زوجیت زدیم که « البته نمی خواهیم آن را منوّع کنیم» هم عرض ذاتی برای عدد است هم عرض ذاتی برای 8 است که نوعی از عدد است. اما چگونه عدد 8 درست شد و چگونه این زوج وقتی عرض برای عدد که جنس می باشد قرار گرفت و نوع را ساخت مورد بحث ما نیست. فقط منظور ما این است که بگوییم این عرض ذاتی هم عرض ذاتی جنس است هم عرض ذاتی نوع است. یعنی هم برای عدد است و هم برای 8 است سپس اشکالی متوجه به این مطلب می شود که در ادامه بیان می شود.
پس عبارت مرحوم خواجه این بود «باشد که یک چیز ذاتی بود هم جنس را و هم نوعش را مانند زوج، عدد را و هشت را» و در ادامه می فرماید «و باشد که نوع، ذاتی نوع بود و جنس، ذاتی جنس» عرضِ ذاتی خودش نوع و جنس دارد معروض هم نوع و جنس دارد جنسی که برای عرض ذاتی است جنس معروض می شود و نوعی که عبارت از عرض ذاتی است عارض بر نوع می شود. یعنی عرض ذاتی که جنس باشد عارض جنس می شود و عرض ذاتی که نوع باشد عارض نوع می شود. مثلا عدد و کمّ را ملاحظه کنید عدد، نوع است و کمّ، جنس است چون می تواند متصل و منفصل باشد و کم متصل می تواند قار و غیر قار باشد این انواع در کمّ هست که یکی از انواعش منفصل است که همان عدد است پس کمّ، جنس است و عدد، نوع است. حال عرض را ملاحظه کنید. یک عرض به نام «منقسم» داریم و یک عرض به نام «زوج» داریم. هم منقسم و هم زوج عارض می شود. منقسم جنس برای زوج است چون زوج را تعریف به «منقسم بمتساویین» می کنیم. منقسم، اعم از منقسم بمتساویین است. زوج، منقسم به متساویین است ولی منقسم، عام است که هم منقسم بمتساویین را شامل می شود هم منقسم به غیر متساویین را شامل می شود مثلا 7 را قسمت به 4 و 3 می کنید که عدد 7 منقسم شد ولی منقسم به متساویین نشد. منقسم بمتساویین همان زوج است پس منقسم بمتساویین که زوج است نوع می باشد و منقسم، جنس است. بنابراین در معروض، کمّ را داریم که جنس است و عدد را داریم که نوع است. در عارض، منقسم را داریم که جنس است و زوج را داریم که نوع است. در عارض جنسش بر جنسی که معروض است عارض می شود در عارض، نوعش بر نوعی که معروض است عارض می شود مثلا منقسم عارض بر کمّ می شود منقسم، جنس بود که عارض شد برای کمّ که جنس است و زوجیت که نوع بود عارض بر عدد که نوع بود شد پس در عارض، جنس و نوع درست شد در معروض هم جنس و نوع درست شد. جنسی را که عارض بود بر جنسی که معروض هم جنس و نوع درست شد. جنسی را که عارض بود بر جنسی که معروض بود وارد کردیم. نوعی را که عارض بود بر نوعی که معروض بود وارد کردیم لذا مرحوم خواجه فرمود «و باشد که نوع، ذاتیِ نوع بود و جنس، ذاتیِ جنس مانند زوج، عدد را و منقسم که جنس اوست کمّ را» سپس مرحوم خواجه می فرماید «و همه اجناس و انواع را از نوع اخیر تا جنس عالی، ذاتی تواند بود» یعنی از انسان تا جوهر، همه آنها می توانند ذاتی «یعنی عرض ذاتی» داشته باشند «چنانکه ضاحک انسان را و موجودِ نه در موضوع، جوهر را» مراد از «موجود نه در موضوع» تعریف جوهر است و تعریف رسمی است و در تعریف رسمی از عرض استفاده می کنند نه از ذاتی. پس «موجود نه در موضوع» عارض جوهر می شود و ضاحک هم عارض انسان می شود. «و همچنین امور عامه را که غیر اجناس باشد هم ذاتی بود مانند کثرت و وحدت، وجود را» وجود از امور عامه است ولی جنس نیست چون ماهیت، نیست. با اینکه جنس نیست ولی عرض ذاتی دارد زیرا وحدت و کثرت، عرض ذاتی وجودند.
پس معلوم شد که ما، هم برای جنس، عرض ذاتی داریم هم برای نوع عرض ذاتی داریم. حال سوال را دوباره تکرار می کنیم و جواب می دهیم.
سوال: مصنف و دیگران گفتند که عرض ذاتی یا برای ذات شی است یا برای جنس شیء است این عبارت نشان می دهد که اگر چیزی عرض ذاتی برای جنس شیئی شد عرض ذاتی برای خود شیء هم هست در حالی که ما وقتی وارد مثال می شویم در مثال می بینیم ماشی را عرض ذاتی حیوان گرفتند و حیوان هم جنس انسان است این عرضِ ذاتیِ جنس باید عرض ذاتی نوع هم باشد پس ماشی که عرض ذاتی برای حیوان است باید عرض ذاتی برای انسان هم باشد در حالی که خودشان گفتند چون در اینجا عرض با واسطه عام برای انسان ثابت می شود عرض ذاتی نیست. پس از یک طرف گفتند چون واسطه، واسطه ی عام است عرض ذاتی نیست از یک طرف گفتند اگر عرضی، عرض ذاتی جنس باشد عرض ذاتی نوع هم هست. این دو مطلب چگونه با هم جمع می شوند.
جواب: برای این عبارت که می گوید «اگر عرضی، عرض ذات شیء شد عرض ذاتی است و اگر عرض جنس هم شد عرض ذاتی است» دو بیان می توانیم داشته باشیم.
1 ـ عرضی که برای ذات شیء است عرض ذاتی ذات شیء است همانطور که مرحوم خواجه فرمود عرض ذاتی نوع، عرض ذاتی نوع است و عرض ذاتی که ذاتی جنس است عرض ذاتی جنس است یعنی هم برای نوع، عرض ذاتی داریم هم برای جنس عرض ذاتی داریم بدون اینکه عرض ذاتی این را برای آن بگذاریم. نه عرض ذاتی نوع را برای جنس می گذاریم که واسطه ی اخص بخورد نه عرض ذاتی جنس را برای نوع می گذاریم که واسطه ی اعم بخورد فقط عرض ذاتی جنس را برای جنس می گذاریم و عرض ذاتی نوع را برای نوع می گذاریم.
این بیان خیلی برای ما فایده ندارد. چون اگر گفته شود «هر شیئی عرض ذاتی دارد» روشن است زیرا هر شیئی عرض ذاتی برای خودش دارد یعنی جنس، عرض ذاتی برای خودش دارد نوع هم عرض ذاتی برای خودش دارد.
شاید مصنف در عبارت خودش به این مطلب توجه نکرده باشد چون خیلی بعید است که گفته شود عرض ذاتی برای ذات شیء است و یک عرض ذاتی هم داریم که برای جنس شیء است و یک عرض ذاتی هم داریم که برای عوارض شیء است.
2 ـ عرض ذات از طریق جنس بر نوع حمل شود ولی خود عرض ذاتی که بر نوع وارد شده شرائط عرض ذاتی بودن را داشته باشد درست است که عرض ذاتی، ذاتی جنس است ولی این عرض برای نوع هم لیاقت ذاتی بودن را داشته باشد مثل مثالی که مرحوم خواجه زد که زوجیت برای عدد و برای 8 می آید اما آیا زوجیتِ 8 از ناحیه عدد آمده یا مستقیم بر خود 8 وارد است؟ زوج یعنی منقسم بمتساویین است و 8 منقسم به متساویین است و لازم نیست در تحت عدد داخل کنید و از طریق عدد، منقسم به متساویین را برای آن بیاورید. خود 8 نوعی است که «منقسم به متساویین» را که همان زوج است ذاتا قبول می کند ولو از طریق عدد هم می توان زوجیت را به آن بدهید و بگویید عدد زوج انواعی دارد که یک نوعش 8 است می توان زوجیت را که عرض جنس است برای نوعی آورد ولی نوع خودش باید این عرض را وقتی قبول کرد شرایط ذاتیت عرض را داشته باشد یعنی باید بتواند در تعریف آن عرض اخذ شود. گفتیم محمول ذاتی بر دو قسم است یکی آن که محمول، مقوّم موضوع باشد در اینجا گفته می شود ذاتی موضوع است و در تعریف موضوع اخذ می شود یکی اینکه عرض ذاتی موضوع باشد که در این صورت موضوع را در تعریف محمول اخذ می کنیم.
ما می توانیم در تعریف زوج، 8 را اخذ کنیم. عدد را هم می تو انیم اخذ کنیم یعنی زوجی که بر عدد وارد شده. آن زوجی که بر عدد وارد می شود وقتی می خواهیم آن را تعریف کنیم عدد در تعریفش اخذ می کنیم اما زوجی که بر 8 وارد می شود وقتی می خواهیم آن را تعریف کنیم عدد 8 را در تعریفش اخذ می کنیم پس هر دو عرض ذاتی خصوصیت عرض ذاتی بودن را دارند و لازم نیست زوجیت عدد را برای نوع بیاورید.
اما در ماشی که از طریق حیوان می خواهد بر انسان وارد شود مستقیم بر انسان وارد نمی شود بلکه واسطه عام می خورد مگر اینکه مشی را که عرض ذاتی انسان شده تخصص بدهید وقتی تخصص دادید انسان در تعریفش اخذ می شود و آن مشی هم عرضی ذاتی انسان می شود. جلسه قبل گفتیم انسان با این شرائط که مستوی القامه راه می رود ماشی است یعنی خصوصیاتی به مشی اضافه کنید و مشی را تخصص بدهید که عرض ذاتی انسان شود که در این صورت از طریق حیوان نمی آید. اگر آن مشی که می خواهد از طریق حیوان بر انسان حمل شود، ذاتی انسان نیست چون عام می شود همانطور که اگر حیوان را ضاحک گرفتید ولی از طریق انسان بودن ضاحک گرفتید ضاحک، عرض ذاتی حیوان نمی شود اما اگر ابتدا حیوان را تخصص دادید به طوری که انسان شد سپس ضاحک را بر آن وارد کردید عرض ذاتی می شود. در صورتی که جنس را متخصص کنید یا عرض ذاتی را متخصص کنید می توان از عرض ذاتی جنس، عرض ذاتی نوع را بدست بیاورید. اگر این کار را نکنید عرض ذاتی جنس، عرض ذاتی نوع نیست زیرا واسطه ی اعم می خورد.
نکته: مرحوم صدرا می فرماید ابتدا باید این جنس را نوع کرد بعداً عارض را بر آن عارض کنید در اینجا عرض، عرض ذاتی نیست اما اگر می بینید لازم نیست که این جنس را نوع کنید خود بخود عرض بر آن وارد می شود در اینجا می توان گفت عرض ذاتی هست یعنی باید در عارض و معروض تصرفی کرد تا بتوان عرض را ذاتی کرد اینچنین عرضی، ذاتی نیست. اما اگر قبلا تصرف در آن شده و الان می خواهد وارد شود ذاتی هست ما در عدد 8 می گوییم از ابتدا نوع شده و زوجِ مخصوص خودش را گرفته و زوجی که بر او حمل می شود زوجی نیست که بر عدد حمل می شود. بلکه زوج مخصوص خودش است که در غیر خودش یافت نمی شود و واسطه هم نمی خواهد اما زوجی که بر عدد حمل می شود زوج مربوط به عدد است آن وقت در تعریف زوجی که بر 8 حمل می شود 8 را اخذ می کنید اما در تعریف زوجی که بر عدد حمل می شود عدد را اخذ می کنید.
نکته: عددِ زوج که عدد است نوع برای عدد است ولی خود زوج، نوع نیست بلکه صفت است. یکبار مراد شما از زوج، آن عددی است که این صفت را دارد آن، نوع برای عدد است ولی زوج بما اینکه این صفت است. اما زوج بما اینکه عدد است نوع برای عدد نیست بلکه عرض ذاتی برای عدد است. زیرا نوع، عرض جنس نیست بلکه مصداق جنس است بله فصل، عرض جنس است. ما زوج را بما اینکه وصف زوج است نوع عدد حساب نمی کنیم بلکه وصف عدد و عارض بر عدد حساب می کنیم بله زوج به معنای آن عدد که زوج است مثل 8 و 12 و ... نوع عدد می گیریم.
زوج دو معنا دارد: یکی آن صفت است و یکی آن ذاتی است که این صفت را گرفته است مثل عالِم که گاهی بر علم، اطلاق عالم می کنیم گاهی بر این ذات اطلاق عالم می کنیم.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،. س131، س20، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo