< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث اینکه آیا ابتدا جنس بر نوع حمل می شود بعدا جنس الجنس حمل می شود یا بر عکس است؟/ ادامه بیان دیگر برای جواب از اشکال اول«اشکال اول: اخص حد وسط قرار داده می شود تا اعم برای مادون اخص ثابت شود. کیفیت ثبوت چگونه است؟ اشکال دوم: وقتی حیوان بر انسان حمل می شود یعنی جزء بر کل حمل می شود، در حالی که ممکن نیست جزء بر کل حمل شود».
«و کذلک حال ما تحت النوع مع النوع»[1]
اشکالی را مطرح کرده بودند که از آن اشکال جواب می دادیم.
بیان اشکال: وقتی می خواهید جسم را برای انسان ثابت کنید حیوان را حد وسط قرار می دهید و می گویید «کل انسان حیوان» و «کل حیوان جسم» نتیجه می گیرید. «فکل انسان جسم» در حالی که باید بر عکس عمل شود زیرا جسم است که حیوان را می سازد پس حیوان متوقف بر جسم است و شما اول باید جسم را برای انسان ثابت کنید که سابق تر ازحیوان است سپس به کمک جسم، حیوانیت را برای انسان ثابت کنید چون جسم، جزء حیوان و قبل از حیوان است.
جواب اول: جسم بما هو ماده مقدم بر حیوان است و ما جسم را بما هو ماده برای انسان ثابت نمی کنیم یعنی آن جسمی که مقدم بر حیوان است را برای انسان ثابت نمی کنیم. یعنی آن جسمی که برای انسان ثابت می شود جسمی است که جنس باشد و موخر از حیوان است پس انسان، اولا باید حیوان باشد بعدا جسم باشد.
جواب دوم: در «کان» تامه جسم مقدم بر حیوان است. یعنی حیوان که می خواهد موجود شود باید جسم و حساس و ... باشد تا حیوان شود.
اما اگر بخواهید «کان» ناقصه را مطرح کنید. جسم مقدم بر حیوان نیست بلکه موخر از حیوان است ابتدا باید کون ناقص حیوان بیاید و برای انسان ثابت شود تا بعدا کون ناقص جسم به کمک کون ناقص حیوان بیاید.
اینها مطالبی بود که توضیح آنها گذشت.
در اینجا سوالی مطرح می شود و جواب داده می شود.
سوال: برای کون ناقص جسم، حیوان را واسطه قرار دادید. برای اثبات حیوان برای انسان چه چیزی را واسطه قرار می دهید؟
در کون تام اینگونه است که کون تامِ جسم باید بیاید تا حیوان حاصل شود ولی لازم نیست حیوان بیاید تا جسم حاصل شود چون ممکن است جسم نباتی باشد که در اینصورت جسم، حاصل است بدون ا ینکه حیوان حاصل باشد. یعنی جسم در نوع دیگری غیر از حیوان حاصل شد.
اما در کون ناقص اینگونه است که کون ناقص جسم «یعنی ثبوت الجسم للانسان» احتیاج به حیوان دارد. اما آیا «ثبوت الحیوان للانسان» احتیاج به جسم دارد؟ می گوییم آن هم احتیاج به جسم دارد بالاخره باید از طریق حیوان ثابت کنید که انسان جسم است و از طریق جسم هم ثابت کنید که انسان، حیوان است.
این توضیحات در مثال «جسم» خیلی روشن نیست اما در مثال «حساس» روشن است چون در جسم ممکن است کسی بگوید ما احتیاج به بساطت حیوان داریم اما در اثبات حیوان برای انسان احتیاج به بساطت جسم نداریم و این حرف صحیحی است اما در حساس اینگونه گفته می شود که حیوان را با حساس مساوی قرار می دهید نه اینکه یکی را اعم بگیرید. پس اگر حساس را برای انسان به توسط حیوان ثابت کنید حیوان را هم برای انسان باید به توسط حساس ثابت کنید چون این دو مساوی اند اگر آن، واسطه برای ثبوت این می شود این هم واسطه برای ثبوت آن می شود و دور لازم می آید. این دور را چگونه جواب می دهید.
این اشکال شاید در باب حیوان و جسم نباشد چون این دو تساوی ندارند ولی در حیوان و حساس، این اشکال خیلی به آسانی معلوم می شود مثلا به این صورت گفته می شود:
به چه دلیل انسان، حیوان است؟ به دلیل اینکه حساس و مغتذی و متحرک بالاراده است تمام شرایط حیوانی را دارد لذا انسان، حیوان است.
به چه دلیل انسان، حساس است؟ به دلیل اینکه حیوان است این مطلب را مرحوم سید احمد علوی در حاشیه خود بر برهان مطرح کرده و جواب داده است.
جواب: حساس را برای انسان به توسط حیوان ثابت می کنیم. اما حیوان از جای دیگر برای انسان ثابت می شود از طریق حساس استفاده نمی شود «اگر از طریق حساس استفاده شود دور لازم می آید» یعنی حیوان را حد وسط برای ثبوت حساس برای انسان قرار بده اما حساس را حد وسط برای ثبوت حیوان برای انسان قرار نده. از یک حد وسط دیگری استفاده کن.
این مطلبی بود که مربوط به جلسه گذشته بود و توضیح دادیم.
عبارتی از جلسه قبل مانده بود که آن را توضیح ندادیم و الان می خواهیم توضیح بدهیم «و کذلک حال ما تحت النوع مع النوع»
قانونی که تا الان ارائه دادیم این بود که اعم را اگر بخواهید برای اخص ثابت کنید باید با واسطه خاص ثابت کنید. جسم را که اعم از انسان است اگر بخواهید برای اخص که انسان است ثابت کنید به توسط خاص که حیوان است باید ثابت کنید. حساس که اعم است اگر بخواهید برای انسان اخص ثابت کنید باید به توسط خاص که حیوا است ثابت کنید تا حیوان نسبت به جسم «همچنین حیوان نسبت به حساس است» خاص است. البته بیان شد که نسبت به حساس، خاص نیست بلکه مساوی است. این اشکال مطرح شد و جواب داده شد و گفته شد که اگر چه خارجا نسبت به حساس مساوی ا ست ولی مفهوما حساس اعم است. در صفحه 104 سطر اول قوله «فهی صالحه لان تقال علی انواع کثیره» گفتیم فصول به لحاظ مفهوم صلاحیت دارند که بر انواع کثیره حمل شوند ولو به لحاظ وجود و خارج و حس اینگونه نیستند و مساوی به حساب می آیند. پس ما حساس را که فصل برای نوع حیوان است مساوی با حیوان قرار ندادیم اگر چه در وجود، مساوی است اما در مفهوم آن را اعم قرار دادیم در اینصورت حساس مثل جسم اعم از انسان و حیوان می شود حال برای انسان، حساس را به توسط حیوان ثابت کردیم همانطور که جسم را به توسط حیوان ثابت کردیم.
این یک قانون کلی بود که هر گاه اعمی را بخواهید برای اخص ثابت کنید باید خاص را واسطه قرار بدهید و این قانون کلی را ما در جنس الجنس اجرا کردیم در فصل الجنس هم اجرا کردیم حال مصنف می فرماید که در نوع هم می توانی اجرا کنی مثلا جنس را می خواهند برای شخص ثابت کنند مثل حیوان که برای زید می خواهد ثابت شود در اینجا باید از خاص که نوع است استفاده کرد. اعم را که حیوان و جنس است برای اخص که شخص است می خواهیم ا ثبات کنیم باید خاص را که عبارت از انسانی است واسطه قرار داد. همیشه همینطور است که اگر اعم را خواستید برای اخص ثابت کنید باید خاص را واسطه قرار داد فرق نمی کند در باب جنس باشد یا در باب فصل باشد یا در باب نوع باشد. در باب جنس گفتیم که جسم را برای انسان به توسط خاص که حیوان است ثابت می کنیم در باب فصل گفتیم که حساس را که اعم است برای انسان به توسط خاص یعنی حیوان ثابت می کنیم. در باب نوع هم می گوییم اگر جنس را بخواهی برای شخص ثابت کنی به توسط خاص که عبارت از نوع است ثابت می کنید.
حال اگر خواستید نوع را برای شخص ثابت کنید نیاز به واسطه ندارد مثل اینکه وقتی می خواستید حساس را برای حیوان ثابت کنید و اسطه ای نبود. یا ناطق را می خواستید برای انسان ثابت کنید واسطه ای نبود یعنی اگر بخواهید خاص را برای اخص ثابت کنید نیاز به واسطه ندارد اما اگر بخواهید عام را برای اخص ثابت کنید نیاز به واسطه دارد که آن واسطه خاص است. اما وقتی جنس را برای شخص ثابت می کنید واسطه می خواهد و واسطه اش خاص است ممکن است کسی اینطور فکر کند که ما نوع را هم به واسطه صنف برای شخص ثابت می کنیم. این اشکال ندارد ولی یک مشکلی دارد که در ضمن مثال بیان می کنیم.
می گوییم «زید ابیض» سپس باید بگوییم«و کل ابیض انسان» تا نتیجه بگیریم «فزید انسان» در اینجا کبری غلط است قبل از اینکه قیاس تشکیل داده شود باید ابیض را صنف قرار داد زیرا ابیض، صنف انسان نیست انسان ابیض، صنف انسان است پس باید قید انسان آورده شود. یعنی نباید بگویی «زید ابیض» بلکه باید گفت «زید انسان ابیض» زیرا صنف، ابیض نیست بلکه انسان ابیض است یعنی باید اینگونه گفت «زید انسان ابیض» و «کل انسان ابیض فهو انسان» نتیجه بگیریم «فزید انسان» قبل از اینکه به نتیجه برسیم در خود صغری به این مطلب رسیدیم که زید، انسان ابیض است و انسان بودنش روشن است. مشکلی که در اینجا پیش می آید این است که اگر بخواهیم از طریق صنف، نوع را برای شخص ثابت کنیم همین که صنف را برای شخص ثابت کردیم نوع ثابت می شود و لازم نیست قیاس را ادامه دهید. وقتی گفته شد «زید انسان ابیض» روشن است و نمی توان گفت «زید ابیض» زیرا ابیض، صنف نیست باید حتما «انسان ابیض» شود و تا «انسان ابیض» آورده نتیجه گرفته می شود زیرا زید انسان فهمیده می شود بنابراین نمی توان گفت که اگر خواستید نوع را برای شخص ثابت کنید باید از طریق صنف پیش بروید. این صحیح نیست زیرا اگر نوع را برای شخص ثابت می کنید بدون واسطه ثابت می شود پس عبارت مصنف که فرمود «و کذلک حال ما تحت النوع مع النوع» که گفته می شود اینطور معنی نمی شود که اگر خواستید نوع را برای ما تحت النوع ثابت کنید خاص را واسطه قرار می دهید بلکه نوع، مستقیم برای ما تحت النوع ثابت می شود. منظور این است که اگر خواستی برای ما تحت النوع، عامی را ثابت کنید از نوع استفاده کن. اگر خواستی برای ما تحت النوع، که زید است خواستی عامی مثل حیوان را ثابت کنید از نوع مثل انسان استفاده کنید.
تا اینجا عبارت «کذلک حال ما تحت النوع مع النوع» روشن شد.
صفحه 104 سطر 16 قوله «فان قال»
تا الان بیان کردیم در وقتی که می خواهیم حساس را برای انسان ثابت کنیم باید حیوان را واسطه قرار داد. عکس این مطلب را نمی توان گفت یعنی نمی توان حساس را واسطه برای اثبات حیوان قرار داد چون حساس یا جسم، معلول حیوان است یعنی کلی معلول جزئی ها است. جنس، ساخته شده از انواع است به تعبیر مصنف «قائما وجود جنس و اجتماع جنس من وجود انواعه» بود یعنی جنس را انواع می سازند به بیانی که در جای خودش گفته شد پس جنس گرفته شده از انواع است حساس هم فصل است و بنا شد آن را عام ببینیم بله حساس فصل است و مساوی با حیوان است ولی قرار شد آن را عام ببینیم لذا بمنزله جنس قرار دادیم و گفتیم حساس اعم از حیوان است. زیرا طبیعت حساس را ملاحظه کردیم نه وجود حساس را. زیرا وجود حساس مساوی با حیوان است اما طبیعت حساس اختصاص به حیوان ندارد بلکه عام است و الان که حساس را مطرح می کنیم به صورت عام ملاحظه می کنیم.
تا اینجا بیان شد که اگر بخواهیم حیوان را برای انسان ثابت کنیم نمی توانیم از حد وسطی که حساس است استفاده کنیم چون بنا شد حساس معلول برای حیوان باشد اگر حساس را حد وسط قرار دادید معلول را حد وسط قرار دادید و در اینصورت برهان ما، برهان «لمّ» نخواهد بود بلکه برهان «انّ» می شود یعنی اگر برهان ما، برهان «لمّ» شود یقین آور است اما اگر برهان ما، برهان «انّ» شود یقین آور نیست.
این قائل، حساس را که معلول است حد وسط قرار می دهد و می گوید قضیه، قضیه یقینی است و ثابت هم می کند که یقینی است. پس چگونه می گویید نمی توان حساس را حد وسط قرار داد. ما حساس را حد وسط قرار می دهیم شما می گویید اگر حساس را حد وسط قرار بدهید یقینی نیست ما می گوییم حساس را حد وسط قرار می دهیم و یقینی هست.
معترض به این صورت بیان می کند که اگر کسی بگوید «کل ج حساس» به جای «ج» انسان می گذاریم و می گوییم «کل انسان حساس» و «کل حساس حیوان» نتیجه می گیریم «فکل ج حیوان» یعنی «فکل انسان حیوان». از طریق حساس به حیوانیت انسان رسید. این نتیجه را ملاحظه کنید که آیا یقینی است یا یقینی نیست؟ این را امتحان می کنیم تا ببینیم که یقینی است یا نیست؟ قضیه ای یقینی می باشد که در مورد آن دو قضیه ساخته شود. یکی از آن دو، خود همان قضیه است یکی دیگر هم با لفظ «ممکن نیست...» می آید. مثلا قضیه «الانسان حیوان» در صورتی یقینی است که اینگونه گفته شود: «انسان، حیوان است» و «ممکن نیست که انسان، حیوان نباشد» این لفظ «ممکن نیست» در هر قضیه یقینی می آید. و مانند «زید موجود» در صورتی یقینی است که بتوان اینگونه گفت «زید موجود است» و «ممکن نیست که زید موجود نباشد». یعنی احتمال خلاف، با لفظ «ممکن نیست» برداشته می شود. و وقتی احتمال خلاف برداشته شود یقین درست می شود. همیشه این قضیه دومی، احتمال خلاف را بر می دارد و قضیه اولی حکم را بیان می کند.
اما در ما نحن فیه آیا این دو قضیه صدق می کند تا قضیه، یقینی شود؟ می فرماید وقتی به قضیه «کل انسان حیوان» به وسیله حساس می رسیم می توانیم اینطور بگوییم «کل انسان حیوان» «ممکن نیست که همه انسانها حیوان نباشند»
توضیح عبارت
«فان قال قائل: انا اذا قلنا ان کل ج حساس و کل حساس حیوان فانتجنا ان کل ج حیوان لم یمکن ان یزول هذا العلم البته»
«فانتجنا» جواب برای «اذا» نیست. فاء در آنبرای تفریع است. «لم یمکن» جواب «اذا» است.
ترجمه: وقتی ما گفتیم «کل ج حساس» و «کل حساس حیوان» و به تبع این گفته خودمان نتیجه گرفتیم که «کل ج حیوان»، این علمی که نتیجه است «یعنی کل ج حیوان می باشد» ممکن الزوال نیست. «مصنف می خواهد با این عبارت یقین بودنش را بیان کند زیرا ممکن الزوال نیست یعنی یقینی است»
«و لم یمکنا الانصدق بانه لا یمکن کل ج حیوانا»
مصنف چهار بار کلمه نفی در عبارتش آورده و عبارت را سنگین کرده اما استاد دو بار کلمه در عبارت خودش آورد و گفت «ممکن نیست که انسان، حیوان نباشد» مصنف می گوید «ممکن نیست ما را که تصدیق نکنیم قضیه لا یمکن را» یعنی مصنف می گوید نمی توانیم بگوییم «ممکن نیست» را تصدیق نکنیم حتما باید «ممکن نیست» را تصدیق بکنیم بنابراین قضیه «لایمکن» را باید بیاوریم. قضیه «لا یمکن» کنار قضیه اصلی می آید و معلوم می شود که قضیه اصلی مفید یقین است.
ترجمه: ممکن نیست ما را که عبارت «انه لا یمکن...» را تصدیق نکنیم بلکه عبارت «انه لایمکن ...» را حتما باید تصدیق کنیم و بگوییم «لا یمکن ان لا یکون کل ج حیوانا» پس «لا یکون» ممکن نیست، «یکون» حتمی خواهد بود. پس معلوم شد اگر حساس را هم حد وسط قرار بدهیم یقین برای ما حاصل می شود بنابراین به شما اعتراض داریم که می گفتید اگر حساس را حد وسط قرار بدهید برهان «لمّ» درست نمی شود و یقین به وجود نمی آید. الان معلوم شد که یقین حاصل شد.
صفحه 104 سطر 18 قوله «فالجواب»
جواب مصنف: شما از یک کبرای ثابت نشده نتیجه گرفتید پس باید به «یمکن» تصدیق کنید یعنی باید تصدیق کنید «یمکن ان لا یکون الانسان حیوانا» و وقتی ممکن باشد، یقین نخواهد بود.
اگر کبرای ثابت می شد نتیجه یقین می شد ولی کبرای ثابت نشد.
به چه دلیل «کل حساس»، «حیوان» است. کدام حساس، حیوان است؟ حساس، مطلق است و در صورتی حساس، حیوان است که حرکت بالاراده را داشته باشد تغذیه را هم داشته باشد. آیا شما می توانید بگویید در ضمن حساس، تغذیه و حرکت بالاراده اخذ شده؟ نمی توانید بگویید، چون اگر حساس را معنی کنید در معنایش تغذیه و حرکت بالاراده اخذ نشده. آیا می توان گفت که حساس، تغذیه و حرکت بالاراده را لازم دارد؟ نمی توانید بگویید: نه در ضمن حساس، تغذیه و حرکت بالاراده اخذ شده و نه تغذیه و حرکت بالاراده لازم حساس است. اگر حساس بخواهد حیوان بودن را افاده کند یا باید بالمطابقه یا بالالتزام یا بالتضمن باشد. یعنی یا از باب اینکه حساس با حیوان یکی است یا از باب اینکه حساس، حیوان را لازم دارد یا از باب ا ینکه حساس، حیوان را در ضمن خودش دارد. هیچکدام در اینجا نیست پس چگونه می توانید بگویید «کل حساس حیوان» شما حساسیت را آوردید ولی حیوانیت از کجا آمد؟ بله در خارج هر چه حساس است تغذیه و حرکت بالاراده هم دارد ولی بنا شد که ما حساس را به لحاظ وجود نگاه نکنیم بلکه به لحاظ مفهوم و طبیعت لحاظ کنیم پس ثابت شد که کبری، مشکوک است و ثابت نشد چگونه نتیجه ای که گرفتید یقینی شد.
توضیح عبارت
«فالجواب ان الامر لیس هکذا»
جواب این است که آنچه شما گفتید نیست یعنی این قیاس که شما آوردید نتیجه یقینی نداد.








[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص.104، س16، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo