< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

92/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه جواب به دو سوال:
1 ـ فرق بین تجربه و استقراء ناقص چیست که استقراء مفید علم نیست ولی تجربه مفید علم است؟
2 ـ چرا بعضی از اقسام تجربه خطا پذیر است و بعضی خطا پذیر نیست؟

«واذا اعتبرت هذا القانون الذی اعطیناه سهل لک الجواب»[1]
بحث در تجربه و استقراء داشتیم که به مناسبت وارد این بحث شدیم و فرق بین این دو را بیان می کردیم.
سوال اول: سائلی سوال کرد که چه فرقی بین استقراء و تجربه است با اینکه ما در هر دو، افرادی را ملاحظه می کنیم و حکم را در ان افراد می یابیم و در هر دو، حکمی را که در افراد یافتیم به کلّی سرایت می دهیم اما این حکمِ سرایت داده شده به کلی، در تجربه یقینی می شود و در استقراء یقینی نمی شود. چه فرقی بینا ین دو است.
سوال دوم: بعضی تجربه ها مفید یقین هستند و به خطا منتهی نمی شوند اما بعضی تجربه ها مفید یقین هستند و به خطا منتهی می شوند مثلا وقتی می گوییم سقمونیا مسهل صفرا است بعد از تجربه، یقین پیدا می کنیم «و خطا هم نمی کنیم»
اما وقتی انسانهای در سودان را بررسی می کنیم و می بینیم اسود هستند یقین پیدا می کنیم تمام انسانها سیاه هستند و متوجه می شویم که این، خطا بوده است. درهر دو مثال، ما بعض افراد را ملاحظه کردیم اما حکم را به کل افراد سرایت دادیم. درهر دو تجربه بوده ولی می بینیم در یک جا خطا واقع شد و در یک جا خطا واقع نشد.
ما این دو سوال را جواب دادیم
جواب از سوال اول: دراستقراء بعد از جستجو کردن بعض افراد به علتِ حکم دسترسی پیدا نمی کنیم بلکه فقط به خاطر اینکه این حکم در این جزئیات موجود است می خواهیم سرایت به کل بدهیم و این، اشتباه می شود اما در تجربه ما به علت پی می بریم یعنی وقتی حکمی را در چند مورد می یابیم علت آن حکم را هم می یابیم و علت در تمام افراد موجود است حکم را هم در تمام افراد موجود می کنیم یعنی حکم را به همه افراد سرایت میدهیم اما سرایتی است که با کمک علت بوده و چون سرایت به کمک علت بوده یقین پیدا می کنیم.
جواب از سوال دوم: اگر تجربه ی ما با قیودی همراه بوده که آن قیود دخالت در تجربه داشتند ما در وقتی که می خواهیم حاصل تجربه خودمان را اعلام کنیم باید آن قیود را ذکر کنیم مثلا ما در بلاد سودان تجربه کردیم و همه انسانهایی که متولد می شدند سیاه بودند خود بلدِ سودان در تجربه ما دخالت داشت و ما وقتی داشتیم حاصل تجربه را بیان می کردیم به طورمطلق گفتیم انسانها سیاه هستند. آن موضع تجربه که در تجربه ما دخالت داشت را قیدِ تجربه قرار ندادیم یعنی نگفتیم «در سودان همه انسانها سیاه متولد می شوند» اگر این قید را می آوردیم تجربه ما صحیح می شد و خطا در نمی آمد. ما قید را نیاوردیم بلکه تجربه ما در سودان بود ولی حکم را برای کل انسانها صادر کردیم.
حال مصنف در جلسه امروز می فرماید اگر آن قانونی را که به تو دادم رعایت کنی هیچ وقت تجربه، خطا در نمی آید و سوال سائل را می توان جواب داد چون سوال سائل این بود که تجربه به نظر شما در همه جا مفید یقین است چطور در اینجا مفید یقین نشده است. مصنف می فرماید اگر قانونی را که در تجربه به تو دادم لحاظ کنی میتوانی جواب این سائل را بدهی قانون این بود که اگر تجربه در یک حالت و موقعیت خاصی انجام شده که آن موضع و حالت در تجربه دخالت دارد شما در وقتی که حاصل این تجربه را اعلام می کنید باید آن قیود را بیاورید و تجربه را به طور مطلق نگویید.
جواب سائل این است که آن تجربه ای که در انسانهای اسود داشتی آن قیدی را که باید رعایت کنی رعایت نکردی لذا به خطا افتادی.
با این بیان جواب از سوال دوم هم داده شد.
توضیح عبارت
«و اذا اعتبرت هذا القانون الذی اعطیناه سهل لک الجواب عن التشکک المورد لحال الناس السود فی بلاد السودان و ولادتهم السود»
اگر تو رعایت کنی این قانونی که ما در باب تجربه به تو عطا کردیم، برای تو آسان می شود که جواب بدهی از آن اشکالی که ذکر شده بود که مربوط به حالت انسانهای سیاه در بلاد سودان بود «انسانها در بلاد سودان حالتی دارند که آن حالت، سیاه بودن است»
«و ولادتهم السود»: این کلمه عطف تفسیر بر «حال» است اینطور بحث می کنیم که انسانهای متولد در سودان همه آنها با حالت اسود متولد می شوند ما وقتی این تجربه را می کنیم حکم می کنیم به اینکه انسانها، سیاه متولد می شوند.
«و بالجمله فان الولاده اذا اخذت من حیث هی ولاده عن ناس سود او عن ناس فی بلاد کذا صحت منه التجربه»
ولادت اسود از کجا گرفته شده؟ از دو چیز گرفته شده:
1 ـ ولادت اسود از تولدهایی که در بلاد سودان اتفاق می افتد گرفته می شود. یعنی تولد را منحصر به تولدهایی که در سودان است مقید کنید.
2 ـ یا از این حیث که ولادت، از پدر و مادر سیاه می باشد. «یعنی خود کشور سودان هم مهم نیست بلکه ولادت از پدر و مادر سیاه مهم است ولو این پدر و مادر سیاه در کشوری بروند که همه آنها سفید پوستند باز از پدر و مادر سیاه، انسان سیاه متولد می شود».
«صحت منه التجربه»: اگر با این قید اخذ کنید و حاصل تجربه را با آن قید در نظر بگیرید تجربه صحیح می شود. ضمیر «منه» به «اخذ» بر می گردد یعنی از چنین اخذی، تجربه صحیح است.
توضیح بیشتر مثال: این مثال، کامل است و مودر نقض ندارد. اگر پدر و مادر سیاه باشند فرزند حتما سیاه می شود و تخلف نمی کند مگرا ینکه در اجداد قبلی، سفید پوستی باشد و اتفاق می افتد که فرزند به یکی از اجداد قبلی شباهت پیدا می کند. می گویند تا 70 پشت، احتمال سرایت وجود دارد این همان مساله ژن است که می گویند منتقل می شود. اما اگر همه اجداد سیاه پوست هستند این بچه حتما سیاه پوست بدنیا می آید.
سفید پوست هایی که مدتی در آفریقا زندگی می کنند بچه های آنها سیاه نمی شوند خیلی از هلندی ها و انگلیسی ها در آفریقای جنوبی زندگی می کردند و تا آخر هم سفید پوست بودند.
در هر صورت منظور ما این است که «الناس فی بلاد کذا» نمی تواند کلیت داشته باشد یعنی اگر کسانی به بلاد سودان مسافرت کنند و پدر و مادر، سفید باشند فرزند هم سفید می شود. لذا این عبارت «الناس فی بلاد کذا» را باید توجیه کنیم و بگوییم مراد از «ناس»، ناسی است که بومی آنجا باشند و مهاجر نباشند. در اینصورت، صحیح می شود. پس این دو عبارت «من حیث هی ولاده عن ناس سود» و «عن ناس فی بلاد کذا» مثل هم هستند و مرجع هر دو جمله یک چیز است.
«و اما ان اخذت من حیث هی ولاده عن ناس فقط»
اما اگر این ولادت را فقط، ولادتِ عن ناس گرفت یعنی قیدِ سود را نیاورد.
«فلیست التجربه متاتیه باعتبار الجزئیات المذکوره»
تجربه ممکن نیست به اعتبار جزئیات وافرادی که ذکر شدند یعنی این تجربه به اعتبار همه افراد انسان نیست بلکه فقط به اعتبار همان افرادی است که دیده شده است پس این تجربه در افراد دیگر نمی آید تا ما بتوانیم مجرَّب را عبارت از امر کلی قرار بدهیم بلکه مجرّب را باید عبارت از امر کلیِ مقید قرار بدهیم.
کلیِ مقید، همان انسانهای سود است.
پس تجربه به اعتبار انسانهای سود انجام شد اما به اعتبار همه جزئیات متاتی نشد.
«اذ التجربه کانت فی ناس سود والناس المطلقون غیر الناس السود»
تجربه درا نسانهای سود و اسود انجام شد و ناسِ مطلقی که شما در مجرَّبِ خودتان بیان می کنید غیر از انسانهای سود هستند. تجربه را در یک جا بکار گرفتید و جزئیاتی را که در آن تجربه دخالت نداشتند دخالت دادید و حکم را که کلی مقید بود کلی مطلق اعلام کردید و لذا خطا شد.
«و لهذا فان التجربه کثیرا ما تغلط ایضا اذا اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات»
مصنف، بیان کرد که در یک مورد تجربه خطا می کند و آن، موردی است که قیدی را که در تجربه دخالت داشته در بیان خودتان دخالت نمی دهید در اینجا تجربه ای که اعلام می شود تجربه مفید ظن است و مفید یقین نیست یعنی در واقع تجربه نیست. این مطلب را مصنف بیان کرد الان می خواهد تعمیم بدهد و بگوید اگر به جای ما بالذات، ما بالعرض را در تجربه اخذ کردیم تجربه از یقینی بودن می افتد و مفید گمان می شود. یکی از موارد اخذ ما بالعرض به جای ما بالذات همین است که گفتیم. موارد دیگر هم دارد لذا مصنف از کلمه «ایضا» استفاده می کند و می گوید اگر ما «ما بالعرض» را به جای «ما بالذات» بیاوریم تجربه خراب می شود. یعنی در موارد دیگر «ما بالعرض» به جای «ما بالذات» بیاید تجربه مفید یقین نمی شود. ما در آینده وقتی که این مطلب راتوضیح بدهیم ما بالذات و ما بالعرض را بر همین مثال تطبیق می کنیم چون یکی از مواردش همین مثال است.
مصنف در صفحه بعد که شروع به توضیح دادن می کند توضیح را عام می کند و ما بالعرض را اختصاص به موردی که الان می زنیم نمی کند در جایی که مصنف بحث را عام کرد ما هم عام می کنیم ولی الان در این قسمت که می خوانیم برای «ما بالعرض» و «ما بالذات» همین مثال سودان را می آوریم تا مطلب، کاملا روشن شود.
مصنف می فرماید گاهی ما «مابالعرض» را به جای «ما بالذات» قرار می دهیم. این در هر جایی باعث پیدایش مغالطه است. یکی از اقسام 13 گانه مغالطه همین است که ما بالعرض به جای ما بالذات برسد چه در قیاس باشد چه در تجربه باشد. الان «ما بالعرض»، در مثال ما «ناسِ مطلق» بود و «ما بالذات»، «ناس سود» بود ما در تجربه باید ما بالذات را می آوردیم و ما بالعرض را که ناس مطلق است به جای ما بالذات قرار دادیم و خطا شد. اگر ما «ما بالذات» را در تجربه اعلام می کردیم خطا واقع نمی شد.
«ما بالذات» یعنی این حکم برای ذات و خود آن است حکمِ اسود بودن برای ناسِ سود است نه ناس مطلق. پس این حکم اسود بودن برای ناس سود، «ما بالذات» و برای ناس مطلق «ما بالعرض» می شود اگر این حکم را برای «ما بالذات» درست کردیم تجربه ما صحیح است و اگر این حکم را برای «ما بالعرض» درست کردیم تجربه ما خطا است.
«لهذا»: یعنی و چون باید قانونِ موجود در تجربه را رعایت کنیم و اگر این قانون رعایت نشود احیانا تجربه خطا در می آید.
ایضا: یعنی همانطور که در مثال های خطا در آمد در جایی هم که ما «ما بالعرض» را به جای «ما بالذات» قرار بدهیم کثیراً غلط در می آید مراد از «کثیرا» این است که ممکن است مواردی، اتفاقا صحیح در آید ولی موارد زیادی هست که خطا در می آید.
ترجمه: پس تجربه کثیرا مّا غلط درمی آید وقتی که ما بالعرض «که در مثال ما ناس مطلق بود» مکان ما بالذات «که در مثال ناس سود بود» قرار بگیرد.
«فتوقع ظنا لیس یقینا»
پس این تجربه در جایی که ما ندانیم غلط است یا غلط نیست چون احتمال غلط بودن را می دهیم یقین حاصل نمی شود بلکه این تجربه، ظن را ایجاد می کند.
«لیس یقینا»: این عبارت را چگونه معنی کنیم؟ نمی توان صفت برای «ظنا» گرفت زیرا هر ظنی این صفت را دارد که یقین نیست. احتیاج به گفتن آن نبود.
جواب این سوال این است که مصنف کثیراً به جای «لا» از لفظ «لیس» استفاده می کند. این قانون باید در عبارات مصنف ملاحظه شود لذا عبارت اینگونه می شود «فتوقع ظنا لا یقینا»
حال اگر خواستید «لیس» را به معنای خودش قرار دهید به «لا» تبدیل نکنید و آن را صفت قرار بدهید باید بگویید صفت توضیحی و تاکیدی است نه احترازی.
«و انما یوقع الیقین منها ما اتفق ان کان تجربه و اُخذ فیها الشیء المجرّب علیه بذاته»
ضمیر «منها» به «تجربه» می گردد. «کان»، ناقصه است و ضمیر آن به «ما» بر می گردد که کنایه از تجربه است.
مصنف دوباره عبارت را تکرار می کند و می فرماید منحصراً یقین در تجربه ای حاصل می شود که در آن تجربه، مجرَّبِ بذاته اخذ شده باشد یعنی خود مجرّب اخذ شده باشد. اما اگر اعم از مجرب یا اخص از مجرّب رااخذ کنی تجربه مفید یقین نیست بلکه مفید گمان است. این اعم و اخص بودن را مصنف در صفحه بعد توضیح بیشتری می دهد.
ترجمه: منحصراً از بین تجربه ها ایقاع یقین می کند تجربه ای که اتفاق افتاده که تجربه است «یعنی تجربه اش، تجربه است» درحالی که در این تجربه خود مجربٌ علیه اخذ شده باشد.
«فاما اذا اخذ غیره مما هو اعم منه او اخص فان التجربه لا تفید الیقین»
ضمیر «غیره» و «منه» به «مجرب بذاته» بر می گردد. «من» در «مما» بیانیه است و بیان غیر می کند. «مما هو اعم او اخص» قید احترازی است چون غیر مجرب بذاته سه گونه می تواند باشد:
1ـ اعم باشد
2 ـ اخص باشد
3 ـ مباین باشد. مباین، نه تنها مفید یقین نیست بلکه مفید ظن هم نیست. لذا مصنف قید می کند که آن غیر، یا اعم باشدیا اخص باشد در اینصورت می تواند مفید ظن باشد. لذا معنی ندارد که مراد از غیر را مباین بگیریم و بگوییم حکمی را در یک مساله تجربه کردیم و می خواهیم به مباینِ این هم سرایت بدهیم. این واضح است که غلط است. اما اگر تجربه در چیزی واقع شود و خواستیم آن را به اعم یا اخص آن سرایت بدهیم احتمال دارد که صحیح باشد و یا غلط باشد لذا مصنف می فرماید اگر اخذ کنیم غیر مجرب بذاته که آن غیر، عبارت باشد از اعم من المجرب بذاته یا اخص من المجرب بذاته، در اینصورت تجربه ما مفید یقین نیست و الا اگر مباین با مجرب باشد تجربه نخواهد بود.
اما اگر در تجربه، غیر مجرب بذاته اخذ شود که آن غیر، عبارتست از اعم از مجرب بذاته یا اخص از مجرب بذاته. در این صورت تجربه، مفید یقین نیست.


[1] الشفاء، ابن سینا، بخش برهان منطق، ص 96، س 13.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo