استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
92/02/16
بسم الله الرحمن الرحيم
16/2/92
اعوذ بالله من السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در نظام اجتماعی به ویژگیهای ارکان و سپس به ویژگیهای نظام اجتماعی و پس از آن به بازتاب این نظام اجتماعی در جامعه به صورت بیان ویژگیهای جامعة اسلامی رسید که پنج ویژگی را تاکنون پشت سر گذاشتیم و ویژگی ششم اعتدال و توازن واستواء است یعنی تعادل و توازن در جامعة اسلامی یک واقعیت بسیار مهمی است که شریعت با پایه گذاری عدل و اعتدال در نظام خود جامعه را به سمت تعادل و توازن در اهداف و در تمام ابعاد میرساند وکذلک جعلناکم امة وسطا در این تعبیر بسیار به بحث ما مرتبط میباشد بحث را روی امة برده است چه میشود و چگونه خداوند امت را وسط و میانهرو معتدل و متعادل و محور وسط به معنای محور میتواند باشد مرکز میتواند باشد که بقیة پیرامون او در حرکت باشند که این مرکزیت اگر و محوریت اگر بخواهد یک محوریت واقعی باشد یک کشور زمانی که به اقتدار میرسد به تعادل میرسد میتواند بر بقیه تأثیر گذار باشد خود به خود میتواند محوریت پیدا کند و مرجع میشود و یک رکن میشود که بقیه به او اتکا پیدا میکنند امت اسلامی چنین حالتی دارد یک امت وسط هست وکذلک جعلناکم امة وسطا لتکونو شهداء علی الناس ما شما را یک امت وسط به معنای محور و مرکز یا میانهرو یعنی متوسط و معتدل قرار دادیم که این میانهرو بودن اساس آن مرکزیت است یعنی جامعهای که متعادل است و میانهرو است نه افراط نه تفریط خود به خود مرکزیت ومحوریت پیدا میکند حالا چرا چنین جامعهای به اینجا میرسد به خاطر آن نظامی که در آن جامعه بر آن جامعه حکومت میکند اگر آن نظام نظامی بود که عدالت پرور بود عدالت گرا بود و عدالت محور بود امت هم به همین نسبت خواهد بود الناس علی دین ملوکهم تعبیری است که معروف است اشاره به همین واقعیتی است که مردم طبق آن الگوهایی که دارند شکل میگیرند حالا چه کسی الگو میدهد دین الگو میدهد فرهنگهای گوناگون میتوانند الگو بدهند به انسان لذا امت وسط امتی است که دین آن نظام آن یک نظام وسط یک نظام معتدل و متعادل و هماهنگ باید باشد در اسلام در آیات قرآنی به آیات بسیار زیادی برمیخوریم که این واقعیت را و این ویژگی اعتدال وتعادل را به شکلهای مختلف بیان کرده است در سورة مبارکة والعصر که فرمود وتوصوا بالحق و تواصوا بالصبر جامعهای که اینها همدیگر را به حق سفارش میکنند خب این یک رکن بسیار مهمی است یعنی چگونه یک جامعه به این ایده آل خودش میرسد زمانی که به هیچ وجه این ایده آل را فراموش نکند و همیشه به یاد داشته باشد در هر کاری در هر حرکتی که باید حق گرا و میانهرو باشد چون حق گرایی و میانهروی با هم متلازم هستند لازم وملزوم هستند عدل آن است که هر چیزی را در جای خود قرار بدهیم این یک معنای عدل است یا تعادل در هر دو صورت این فرع بر این است که حقی باشد یک حقی باشد که ما به آن حق عمل کنیم وممن خلقنا امة یهدون بالحق وبه یعدلون انسانهایی که ما آفریدیم گروهی هستند که هدایت میکنند به حق یعنی به سبب حق نفرموده یهدون الی الحق فرمود یهدون بالحق یعنی آن هدایتگریشان بر اساس حق است یک حقی هست آن حق را مراعات میکنند بر اساس آن حق هدایت میکنند و به یعدلون و به این حق متعهدند و عمل میکنند و حق را در حدود خودشان متبلور میکنند متجلی میکنند به وجود میآورند یعنی مقیدند به این حق پس حق گرا هستند وبه این حق متعهد هستند پس حقی باید باشد هر جا حقی بود عدل هم در آنجا معنی پیدا میکند اگر حقی تصور نکردیم عدلی هم شاید نتوانیم تصور کنیم چون هر چیزی را در سر جای خود قرار دادن وقتی برای چیزی جایی وجود ندارد کسی بر کسی حقی ندارد عدالت یعنی چه حقی که ندارد من مراعات کنم حقی که دارد باید مراعات کنم لذا تواصوا بالحق در این سورة مبارکة عصر در حقیقت دارد یک اصل بسیار مهمی را در جامعه نهادینه میکند ومیگوید که نه فقط حق شناس باید باشم حق گرا هم باید باشم بلکه آمر به معروف هم باشم تواصوا بالحق تواصی اگر امر هم نکنند اما همدیگر را سفارش میکنند هوای همدیگر را دارند که مبادا یکی از آنها از حق فاصله بگیرد چون فاله گرفتن برخی از افراد جامعه از حق کافی است که آن جامعه را به هم بریزیم حالا میخواهد حاکم باشد یا محکوم آمر باشد یا مأمور شهروند باشد یا رییس جمهور فرق نمیکند هر کدام از این دو طقه یا دو طیف یا یک گروهی از مسئولین با گروهی از مردم اگر اینها از حق فاصله گرفتند کل آن جامعه به هم میریزد لذا فرمود توصوا بالحق آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق ویژگی این جامعة ایمانی جامعهای است که هوای همدیگر را وپشت همدیگر را در حق گرایی وعمل به حق دارند و مواظب هستند که کسی از این گرئونة حق بیرون نیاید و خارج این دایرة حقگرایی نماند چون خروج از این دایرة حقگرایی همان وضربه پذیر شدن جامعه همان به تعبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در تشبیه نغزی که فرمودند اگر گروهی در یک کشتی سوار شده باشند و کسی بیاید بگوید من زیر پای خودم را میخواهم سوراخ کنم آزاد هستم اگر بقیه از این تخریب جلوگیری نکنند همه غرق میشوند او چنین حقی ندارد او اگر حقی داشته باشد این چون حق موجب ضرر زدن به دیگران وپایمال کردن حقوق دیگران است چنین حقی برای او معنی ندارد یعنی حق مستقلی ندارد به تعبیر اصولیها اقل و اکثر ارتباطی هستند اینها به هم وصل هستند مرتبط هستند این طور نیست که کسی در یک جامعه بگوید من آزاد هستم چون آزادم فکر میکنم آزادم پس هر چه خواستم بکنم و من در حریم آزادی خودم دارم حرکت میکنم نه شما کجا آزادید شما در حریم دیگران دارید تجاوز میکنید وقتی تجاهر به فسق وفجور تجاهر به منکر شد ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا فبشرهم بعذاب الیم شما پا را از گلیم خودت فراتر قرار دادی داری به حقوق دیگران داری به دیگران الگوی بد معرفی میکنی داری دیگران را به منکر به فحشا تشویق میکنی شما در اینجا نمیتوانید بگویید من در حریم آزادی خودم حرکت میکنم اسمش در حریم آزادی خودم هست اما واقعا در حریم آزادی دیگران من دارم دخالت میکنم همانطور که با سیگار کشیدن به حریم دیگران دارم تجاوز میکنم و آنها را مجبور میکنم که هوای آلوده را استنشاق کنند همینطور که با یک صدای ساز وآوازی که گوش خراش باشد من دیگران را دارم اذیت میکنم اینجا در حریم دیگران من دارم تجاوز میکنم خب تواصوا بالحق میفرماید که بالاترین مرتبه و مرحلهای که قابل تصوراست حق شناسی حق گرایی تعهد به حق و همدیگر را به حق سفارش کردن یعنی کمک کنم دیگران را در تعهد به حق یعنی بالاترین مرتبة حق گرایی که همان عدل گرایی مطلوب یا عدل پروری را در بر دارد واین یک آیه از یک سوره یا بخشی از یک آیه این قدر میتواند مطلب داشته باشد قرآن کریم در جای جای تشریعاتش این بحث عدل وحق را به گونههای بسیار ظریفی تبیین کرده است مثلا میفرماید که ان الله یأمر بالعدل والاحسان اول عدل بعداحسان بعد نیکی وایتاء ذا القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون اول امر به عدل کرده است اصلا قبل از این خود خدایی که آمر به عدل است خودش قائم به قسط است شهد الله انه لا اله الا هو الملائکه واولوا العلم قائما بالقسط یعنی حال کونه قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم شهادت خدا به این اعتبار ارزش دارد که او کسی است که قائم به قسط است کسی که عدل است و قائم به قسط است آن است که دارد شهادت میدهد پس شهادت او شهادتی است که هیچ رد خوری ندارد و نمیتواند داشته باشد یا در آیات دیگری میخوانیم که یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ولو علی انفسکم او الوالدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا وان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا در سورة نساء در سورة صد وبیست وهشت میفرماید که ای مؤمنان قوام به قسط باشید قوام صیغة مبالغه است یعنی آن چنان به قسط باشید وقائم به قسط باشید که صفت گویا وروشن شما همین قیام به قسط باشد عدالت گرایی در بالاترین حد ممکن قوام به قسط نفرمود قائمین بالقسط قوامین بالقسط شهداء لله در این قیام به قسط هم برای خدا باید این کار را بکنید و شهید باشید شهادت بدهید برای خدا کسی که قائم به قسط است میتواند شهادت خالصانه داشته باشد گواه بی طرف گواه بدون افراط و تفریط بدون اینکه به طرفی میل پیدا کند به دو طرف دعوا نسبت به این دو طرف دعوا میتواند بینظر و بیموضع باشد ولو علی انفسکم حتی در جاهایی که بر شماست یعنی کاری کردید که بر شما حکمی صادر شده باشد یا شما در حقیقت محکوم یک زیاده روی شده باشید شما باید اینقدر قائم به قسط باشید که بتوانید خودتان را هم محکوم کنید و خودتان را نقد کنید وکوتاهی و افراط وتفریسی که در حقیقت خروج از مرز عدالت هست در حق خودتان هم بتوانید ببینید و اقرار کنید اینطور نباشد که همینطور که قرآن فرمود دربارة آدم قال ربنا ظلمنا انفسنا خدایا ما به خودمان ستم کردیم انسان به جایی برسد که اقرار به تقصیر وکوتاهی بتواند بکند در جایی که کوتاهی بکند نه این که چشم پوشی کند از گناهان خودش دیگران را مؤاخذه کند محاسبه کند اما خودش را استثناء کند چه خودتان چه والدینتان چه نزدیکان خودتان اینطور نباشد که به خاطر قرابت و رابطة فامیلی شما از فک وفامیل خودتان جشم پوشی کنید اما برای مردم دیگر رقیب وعتید باشید بعد میفرماید فلا تتبعوا الهوی مواظب باشید هواگرا نباشید ان تعدلوا یعنی کسی که دنبال هوی باشد از عدل فاصله میگیرد اگر میزان و معیار عدل باشد هیچ وقت انسان به هوای نفس خودش عمل نمیکند گرایش پیدا نمیکند پس اینجا یک تقابلی هست بین هوای گرایی و بین عدل گرایی عدل اگر باشد حتی بر خودش هم انسان مسلط خواهد بود و خودش را هم میتواند محاکمه کند قاضی خودش باشد ولذا در بحث ولایت فقیه گفته میشود که فقیه بر خودش هم ولایت دارد بر نفس خودش و ذات خودش همینطور که بر مردم ولایت دارد به جایی میرسد که بر خودش هم ولایت دارد باید خودش را تحت امر ولایت که ملاک ولایت باز عدل است یعنی عدل است که ولی را به ولایت میرساند وبه او ولایت میدهد همینطور که این آیه فرمود جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس این که ما به شما مقام شهادت دادیم و شما را نسبت به مردم مسلط کردیم مال این است که وسط هستید مال این است که شما معتدل ومتعادل هستید اعتدال شما به شما چنین جایگاهی میدهد یا میگذارد که ما این جایگاه را به شما بدهیم به همین خاطر اگر ولی خدایی نکرده یک فاصلة بسیار بسیرا کمی از عدل بگیرد و روشن بشود که او از عدالت واعتدال فاصله گرفته خود به خود ولایتش ساقط میشود این که خود به خود ساقط میشود یعنی دلیلی برای ولی بودن دیگر نمیماند اینجاست که ما معتقد میشویم و معتقدیم که ائمه علیهم السلام اهل بیت معصومند یعنی هیچگاه وهیچ وقت چنین اتفاقی برای آنها نمیافتد که اینها وقتی که میخواهند ولی مطلق مردم باشند زمانی این ولایت برای آنها تثبیت میشود که عدالت آنها به طور مطلق و بدون هیچ گونه احتمال جا به جایی یا انحراف باشد یعنی صد در صد عصمت یعنی عدالت صد در صد و تضمین شده عدالت تضمین شده با عدالت غیر تضمین شده چه تفاوتی دارد روشن است عدالت غیر تضمین شده هر وقت از دست رفت آثارش هم از بین میرود در نتیجه ولایت هم ساقط میشود اگر ولایت بستگی داشته باشد به عدالت که دارد خب اینکه قرآن میفرماید کونوا قوامین بالقسط یا در آیهای دیگر در سورة مائده شبیه این را میفرماید یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط در اینجا میفرماید برای خدا بسیار قیام کنید قائم و قوام قوام کثیر القیام قوامین لله شهداء بالقسط برای خدا قیام کنید بسیار قیام کنید و به قسط هم شهید باشید یا به سبب قسط شهداء باشید شهید باشید شهادت شما برتری شما بر دیگران تقدم شما بر دیگران گواه بودن شما بر دیگران بستگی به قسطی است که مراعات میکنید ولا یجرمنکم شنئان قوم علی ان لا تعدلوا اگر نسبت به گروهی شما دلخور باشید ناراحت باشید و کینهای داشته باشید نباید این باعث شود که شما از عدالت فاصله بگیرید چقدر عدالت باید دقیق مراعات شود اعدلوا هو اقرب للتقوی عدالت داشته باشید اگر عدالت پیشه کنید به تقوی نزدیکتر خواهید بود نزدیکترین راه به تقوی عدالت است که همان احقاق حق است والتزام وتعهد به حق که ان اکرمکم عند الله اتقاکم خب این کلیات بود در جای جای قوانین اسلامی هم بحث عدالت میبینیم مطرح میشود در شاهدین شاهدین عادلین شاهدی که عادل باشد قبول میشود شهادت فاسق مخبر فاسق ان جائکم فسق بنبأ فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین حق ندارید شما بر شهادت و خبر فاسق ترتیب اثر بدهید باید احتیاط کنید باید تحقیق کنید در بحث ازدواج یا حفظ اموال ایتام میفرماید وآتوا الیتامی اموالهم ولا تتبدلوا الخبیث بالطیب ولا تأکلوا اموالهم الی اموالکم انه کان حوبا کبیرا میگوید از ظلمها این است شما خبیث را با طیب جا به جا کنید یکی از آن ستمها این است که اموال این یتامی را در کنار اموال خودتان قاطی کنید بعد اینها را بالا بکشید یا اموال آنها را شما از بین ببرید رد آنها تصرف غیر مناسب داشته باشید نوان خفتم ان لا تقسطوا فی الیتامی اگر هر آینه هراس داشتید که مبادا شما نسبت به یتامی زیاده روی یا کند کاری داشته باشید یعنی کوتاهی کنید یا در آن زیاده روی کنید فنکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة شما زمانی ازاد هستید که چند همسر داشته باشید که مطمئن باشید که میتوانید عدالت را مراعات کنید اگر ترس از مراعات از عدالت داشته باشید یعنی احتمال میدهید و فکر میکنید که نمیتوانید عدالت را مراعات کنید پس به همان یکی اکتفا کنید یعنی ملاک ومعیار مراعات عدالت است در زندگی فردی و اجتماعی و زمانی انسان مجاز است که توانمند باشد و در این توانمندی فقط توانمندی مالی نباشد توانمندی واقعی در حد مراعات حقوق دیگران باشد بعد فرمود ذلک ادنی ان لا تعولوا این بهتر است تا این که شما کم نیاورید چون اگر به شما چنین اجازهای داده شود یعنی اگر قانون اجازه بدهد که فرد به ظلم وبه ستم کشیده شود این در حقیقت نقض غرض است چون قانون میخواهد عدالت در جامعه برقرار و استوار باشد پس نباید قانون زمنیهای ایجاد کند و جایی سوء استفادهای باز شود تا فرد یا بگوییم افراد جامعه به ظلم وستم کردن کشانده شوند و بگویند خب قانون اجازه داده است پس قانون همة راهها و همة مسیرهای انحراف به سوی ظلم را میبندد دعوت به عدالت میکند خدای عادل خدای قائم به قسط قوانین او بر اساس عدل است ولا یظلم ربک احدا خدا به هیچ کس ظلم نمیکند پس همة قوانین او بر اساس عدل است و دعوت به عدل کرده است درحد بسیار بالا اینطور که توضیح دادیم و حالا تک تک قوانین درش این عدالت مراعات شده است و هر جا آسیبی به این عدالت بخواهد بزند این آسیب را شارع مقدس جلوگیری کرده است و به این ترتیب ما میبینیم که قرآنی که دعوت به تقوی میکند و میفرماید واتقوا الله حق تقاته ولا تموتن الا وانتم مسلمون راه و مسیر این رسیدن به این حق تقوی را هم فراهم کرده است فراهم کردن این مقدمات رسیدن به تقوی بلکه به حق تقوی یعنی بالاترین درجات تقوی که اینجا هم رابطة بین حق و عدل و تقوی هم روشن میشود که تقوی در حقیقت آن تعهد بسیار دقیقی است که انسان نسبت به قوانین الهی پیدا میکند خب قوانین الهی بر اساس عدل استوار است عدل هم بر اساس حق معنی پیدا میکند بنابراین حق است که اصل عدل است وعدل است که راه و مسیر تقوی را هموار میکند به همین خاطر فرمود اعدلوا هو اقرب للتقوی آن حالت پایبندی به قوانین الهی ملکة تقوی ملکة پایبندی به قوانین الهی تمرین میخواهد تمرینش به این است که انسان عدل را مراعات کند راست و درست و صحیح راه برود و آنچه که باید باشد مراعات کند اعدلوا رفتار است دیگر عدل پیشه کنید عدل را انجام بدهید آنچه که صحیح است انجام بدهید پس شد چه اعدلوا عدل را پیشه کنید هو اقرب للتقوی این عدالت پیشه کردن و به عدالت گراییدن نزدیکترین راه به سوی تقوی است تقوی شد آن ملکة پایبندی به قوانین الهی که قوانین الهی نماد آن حق است یا مستقیما خود آن حق را بیان میکنند یا آن حق را دارند ترجمه میکنند در یک رفتار مثل نماز مثل روزه مثل حج مثل جهاد این رفتارها نماد حق هستند وظیفه است ولی این وظیفه نمادی است از آن حقی که باید تحقق پیدا کند در رابطة انسان با خدا با خودش با دیگران با طبیعت این روابط را خداوند به صورت حقوقی که در این روابط باید مراعات شود به صورت مجموعهای از قوانین در آورده است که تکلیف به انسان داده است و در این تکلیف این حقوق تعبیه و تضمین شده هستند و لذا توجه به این تکالیف وعمل به این تکالیف به صورت صحیح یعنی شد چه اعدلوا مصداق اعدلوا میتواند میباشد که همة قوانین را انسان مراعات کند وبا هم و هر کدام در حد خودش و در جای مناسب خودش به طور صحیح اجرا کند اگر این را انجام دادید هو اقرب للتقوی شاهد دیگرش فرمود کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون به امید این که به تقوی برسید روزه بگیرید به تقوی میرسید اینجا میفرماید عدالت پیشه کنید به تقوی نزدیکتر خواهی بود خب این آیه دقیقتر است و فراتر است یعنی همة ابعاد را گفته است وقتی میفرماید اعدلوا یعنی همه قوانین را به طور صحیح یکجا مراعات کنید اما اگر فقط یکی روزه بگیرد نماز نخواند نماز بخواند روزه نگیرد بله چه بسا به تقوی برسد زمانی که بقیة قوانین را هم مراعات کند اما اگر قوانین را اجرا کرد قانون دیگر را اجرا نکرد خنثی شد آنچه را که عمل میکرد با روزه یک گام به تقوی نزدیکتر شد با ترک نماز چند گام عقبتر رفت خب به تقوی نمیرسد لذا جا دارد میفرماید لعلکم تتقون در قصاص آنجا حق را مراعات میکند در جای دیگر مراعات نمیکند خب یک گام به تقوی نزدیکتر میشود چند گام عقبتر از تقوی میماند این که فرمود اعدلوا هو اقرب للتقوی عدل پیشه کنید تا به تقوی نزدیکتر باشید یا به تقوی نزدیکتر خواهید بود روشن میکند که اساس آن اعتدالی که جامعة اسلامی باید داشته باشد همان قوانینی است که عدل گرا و عدل محور و عدل پرور است اعدلوا عدل پروری است دیگر این عدل پروری است که جامعه را به اعتدال میکشاند وبه تعادل و استقامت و بعد هم پایداری و قدرت مقاومت و تمام آثار و پیامدهای مثبتی که در اینجا در جامعه خواهیم دید وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.