استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
92/02/03
بسم الله الرحمن الرحيم
3/2/92
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در نظام اجتماعی که در قرآن مطرح شده است متمرکز شد روی چند بحث بحث اول اهدافی که یک نظام اجتماعی اسلامی باید دنبال کند و عرض کردیم که این اهداف و ارزشهایی که آن نظام بر آنها مبتنی است اینها دو خط کلی هر نظامی هستند و شاخصهای هر نظامی هستند که یکی از امتیازات آن نظام را هم میتواند تعریف کنند و به عهده بگیرند نسبت به نظام اجتماعی اسلامی عرض شد که آن رسیدن انسان به کمال لائقش که عبارت باشد از قرب به خدا لقاء الله یا رسیدن به خدا تکامل و رشدی که انسان را به خدا پیوند بدهد پیوندی که انسان را به صفات الهی متصف و متخلف بنماید یعنی انسان رفتارهای او به گونهای او را کمک کند که بتواند آن ملکات و صفات کمال الهی را در خودش به وجود بیاورد ولله الاسماء الحسنی فدعوه بها و مفهوم این و معنای این تخلقوا باخلاق الله است که مضمون حدیث است و این تخلقوا باخلاق الله را هم مصداقش و آن شاه فردش اخلاق خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله است که بالاترین رتبة وجودی و بالاترین نقطة کمالی که بشر میتواد به آن برسد طبق اعتقاد ما و طبق تصریح پیامبر و طبق تصریح قرآن کریم انک لعلی خلق عظیم شاید اینها برای هیج پیامبر خداوند نگفته باشد وخود پیامبر هم فرمودند بعثتوا یا انما بعثتوا لاتمم مکارم الاخلاق مکارم اخلاق را پیامبر برانگیخته شده است که به اتمام برساند وبه اتمام رساندن مکارم اخلاق یعنی رساندن جامعة بشری وانسانها به بالاترین سطح ممکن از اخلاق و اخلاق برای انسان صفاتی است که شخصیت انسان و وجود انسان به آنها برسد و به عبارتی دیگر ظرفیتهای وجودی انسان به گونهای پر بشود که انسان در تمامی ابعاد بالاترین کمالات را در خود داشته باشد این مسیر کلی وکلانی است که نظام اجتماعی باید طی کند یعنی یک در حقیت نظامی است که مبتنی بر یک نظریة تربیتی است نظام اجتماعی نظامی است که مبتنی بر یک نظامم تربیتی مبتنی بر نظریة تربیتی است البته حالا این چرا اینطوری از لحاظ تحلیل این از لحاظ منطقی چگونه و چرا اصلا باید یک چنین نظریهای تربیتی قرآن عرضه کند وچرا یک چنین نظام گستردة تربیتی که در درون این نظام تربیتی یک نظام اجتماعی تعریف شود این خب جای بحث مفصل دارد حالا وارد این بحث نمیشویم و معتقد هستیم که آن نگاهی که قرآن به انسان دارد یک نگاه ویژه است آن نگاه ویژه و آن سناختی که قران از انسان میدهد به طور طبیعی ومنطقی چنین نظریهای در تربیت برای انسان را ایجاب میکند و این نظریة تربیتی یک نظام تربیتی مناسب میطلبد و این نظام تربیتی برای جامعه برنامه ریزی میکند و برنامه ریزی خاصی را ایجاب میکند بنابراین نظام اجتماعی اسلامی و قرآنی نظامی است تربیتی و خاستگاهش تربیتی است یعنی پربار کردن انسانها در تمام ابعاد وجودیشان پس باید این نظام اجتماعی به گونهای باشد که همة نیازهای فرد و جامعه را در تمام ابعاد مورد دقت قرار بدهد و همة این نیازها را برایشان قانون بگذارد قوانین متناسب که بتواند آن تربیت مطلوب یا آن رشد مسلوب را برای انسانها به وجود بیاورد و به این ترتیب ما میتوایم ادعا کنیم که اساس نظام اجتماعی وقتی میفرماید ان اکرمکم عند الله اتقاکم وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ما شماها را باهم ما شما را گوناگون آفریدیم متعدد آفریدیم تا این که با هم ارتباط داشته باشید روابط اجتماعی شما در اینجا مورد عنایت است اما ان اکرمکم عند الله اتقاکم اما باید بدانید که نزدیکتزین شما گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست یعنی باید این نظام اجتماعی به سمت تقوی بلکه به سمت مسابقة در تقوی پیشتازی در تقوی باید جامعة انسانی را رهنمون باشد جامعة انسانی در یک نظام اجتماعی جهت دهنده به رفتارهای انسانها در این جهت که در تقوی پیشتاز باشند و استفاده از واژة تقوی یک واژهای است که بار تربیتیش بیشترین بارش است بیشترین بار در تقوی بار تربیتی است انضباط و قانون مداری و خدا گرایی در مسیر از راه انضباط تقید به واجبات و محرمات انجام واجبات و ترک محرمات قانون مدار بودن حلال وحرام بودن خدا را مراعات کردن به طور دقیق این معنای تقوی است بنابراین در یک نظام اجتماعی که همة قوانین او در آیه ولکم فی القصاص حیاة یا اولوا الالباب لعلکم تتقون کتب علیکم الصیام لعلکم تتقون حج را تشریع میکند میفرماید وتزوجوا فان خیر الزاد التقوی از تقوی بهره برداری کنید از تقوی توشه بگیرید پس تمام تکالیف اجتماعی جهتشان به تقوی رسیدن است خب پس باید قانونگذار به گونهای قوانین را تنظیم کند و انتخاب کند اگر بنا شد در شرائطی خاصی قوانین خاصی بگذارد باید در این جهت در جهت قانونگذاری کلان تشریعی که عبارت باشد از نظام اجتماعی برخواسته از یک نظام تربیتی در این مسیر باید حرکت کند و کافی نیست که به یک بعد و فقط به بعد اقتصادی یا بعد مادی مثلا توجه کند به بعد اخروی انسانها قبل از بعد دنیوی باید توجه کند چرا چون انسان انما خلقتم للبقاء لا للفناء شما را برای ماندگار شدن آفریدیم نه برای یک زندگی زود گذر عاجل شما را برای یک زندذگی طولانی ماندگار آفریده شدهاید باید مقدمات آن زندگی را فراهم کنید در این دنیا که نظام اجتماعی دنیوی که رابطة دنیا وآخرت را اشاره کردیم که یک رابطة تنگاتنگ و الدنیا مزرعة الآخرة اینجا میکاریم آنجا درو میکنیم پس ما باید در اینجا در نظام اجتماعی دنیوی باید همین نظام وسیلهای باشد برای آن تحقق آرمانهای مطلوب در آخرت باشد بای آن قانونگذار در جامعه به این سمت حرکت کند تمام توجهش به تعمیم عاقبت خوب انسانها قبل از این که در فکر رفاه مادی آنها باشد و حتی هم اگر رفاه مادی آنها را هم در نظر بگیرد همانطور که خود قرآن اشاره میکند که آن بعد معنوی تضمین شود ولو ان اهل القری آمنوا والتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض رفاهی مطلوب است و رفاهی مقبول است که در بستر ایمان و تقوی باشد یعنی انسان خودش را نبازد گم نکند رفاه نزده نشود به گونهای که دنیا و آخرت را از دست بدهد یا دنیایی به دست بیاورد که در آن دنیا آخرت صفر باشد بلکه دنیایی باشد که آخرت را هم تضمین میکند آن وقت در اینجا خواهیم دید که این نظام دنیوی هر طور بخواهد برنامهریزی شود یابد یک نظام تربیتی باید باشد باید در مسیر تربیت انسان قرار گرفته باشد خب این نتیجة بحث قبلی ما است که اگر ما هدفمند دیدیم نظام اجتماعی را که هدفمند است و نوع هدفی که در این نظام مطرح شده هم دقت کردیم و دیدیم که یک هدفی است بسیار متعالی بالاتر از او هدفی قابل تصور نیست هدفی است که همة ابعاد وجود انسان را در برمیگیرد ویک بعدی نیست و قلهای که در این هدف مطمح نظر انسانها باید باشد آن خداست لذا میشود حضور خدا در جامعه و در نظام اجتماعی حضور اول در صدر جدول قرار میگیرد قل الله ثم ذرهم بگو خدا بعد همه را رها کن ماذا فقد من وجدک کسی که خدا را یافت چه چیزی را گم کرده است به تعبیر امام حسین علیه السلام و اگر خدا را داشتید همه چیز را دارید اما باید نهادینه شود این خدا گرایی این توجه به حق وراه رسیدن به حق اینها همه نهادینه شود کار نظام اجتماعی نهادینه کردن این اصل در وجود انسانهاست بنابراین اولین رکن از ارکان نظام اجتماعی اسلامی توحید است توحید مداری است خدای واحد احدی که شریکی و همتایی ندارد او اصل جهان است و اصل نظام اجتماعی است یعنی نظام اجتماعی از او گرفته میشود او قانون گذار و مشرع است و مشروعیت دهندة به نظام است و این توحید در همة ابعاد این نظام باید حضور داشته باشد یعنی در همة قوانین توحیدی که اولین و مهمترین اصل ارزشی است و واقعی یعنی هم واقعیت بر این است جز خدا کسی ما در وجود و در هستی نداریم که خدایی کند و مثل خود خدا رفتار کند یا صفاتی داشته باشد یا حتی در پایینترین مدل ما بیاییم تصور کنیم که احتمال داشتن چیز دیگر کسی دیگر مدیری دیگر وجود ندارد به تعبیر خود قرآن کریم لو کان فیها آلهة الا الله لفسدتا اصلا جهان فاسد میشود نظام تکوین به هم میخورد به هم میخورد اصلا به وجود نمیآید خب پس این واقعیتی که خدا دارد و توحیدی که در اسلام میبینیم و به او تأکید شده است این توحید در قانونگذاری و در نظام اجتماعی باید اصل اولیه باشد و حضور داشته باشد یعنی مشروعیت قوانین از خدا قانونگذار خداست مشروعیت قوانین از خداست وهر کاری که میشود در زمینة قانونگذاری باید به او منتهی بشود و منتسب بشود و مجاز باشد یعنی اگر قرار شد ما اجتهاد کنیم واستنباط کنیم باید اجازة اجتهاد واجازة استنباط هم به ما بدهد بدون اجازة اجتهاد و استنباط از مشرع و قانونگذار ما حق چنین تلاشی یا چنین استنباطی را ما نخواهیم داشت این بحث بسیار مهمی است لذا بحثی که در فقه حالا مطرح میشود مشروعیت اجتهاد است حالا بعضیها به آن ور غلطیدند و گفتند اجتهاد مشروعیت ندارد یعنی بین وجوب اجتهاد و ممنوعیت اجتهاد و جواز اجتهاد سه رأی حد اقل وجود دارد که ما مدعی هستیم که اجتهاد واجب و لازم است واجب کفایی و عینی و آنهایی که شبهه برایشان ایجاد شده است قائل به ممنوعیت اجتهاد شدند چرا چون آسیبهای برخی آسیبهای اجتهاد را متوجه شدند وآن آسیبها را بهانه قرار دادند برای عدم ورود به حوزة اجتهاد خب توحید اولین رکن از ارکان این نظام اجتماعی است به این معنی شد که نظام اجتماعی این قانون اجتماعی یک قانون گذار میخواهد یک مشرع میخواهد مشرع اولیه که مشروعیت این قانون را او بدهد و او خداست و وقتی رکن شد باید در همة اجزاء و ابعاد این نظام و ارکان این نظام باید این توحید روح توحید ساری وجاری وحاضر باشد رکن دوم خلافت انسان در زمین انی جاعل فی الارض خلیفه خدایی که قانونگذار است و خدایی که ولی انسانهاست و حاکم مطلق و فعال ما یشاء است خود این خدا برای انسان جایگاه خاص داده است و او را خلیفة خودش قرار داده است و معنای این که او را خلیفة خودش قرار داده است یعنی مسئولیت ادارة خودش را به خودش سپرده است اما زیر نظر خدا یعنی با هدایت و راهنمایی حق انسان خود را مدیریت میکند تربیت میکند البته نه هر انسانی اینجا البته دو تعبیر داشتیم در بحثهای گذشته یک خلافت عام و یک خلافت خاص داشتیم همة انسانها خلیفة الله هستند ولی چه کسی از این خلافت بهرة مثبت میبرد بعضیها سوء استفاده میکنند از این تکریم الهی واز این جایگاه و مقام و موقعیت و ساز استقلال میزنند از خدا و میافتند در دامن ودر درة اومانیست درههای بسیار خطرناک اومونیست و خود را از دست میدهند و خسارت میکنند ان الانسان لفی خسر و برخی دیگر این خلافت انسان را درست میفهمند و از آن بهره برداری صحیح میکنند خب این خلافت خلافت عام یک خلافت خاص و خلافت اصطفاء دارد یعنی خداوند برخی از این انسانها را گزینش میکند تا مدیریت خودشان و دیگران را به دست بگیرند که اینها انسانهای خود کفا و معصوم هستند یعنی انسانهایی که به رشد رسیدند و میتواند چنین مدیریتی چنین مسئولیتی را به عهده بگیرند هم خود را اداره کنند انسان معصوم خودش را اداره میکند و دیگران را دیدید مثلا مادری که دارد بقه بچهاش غذا میدهد خودش هم غذا میخورد در آن واحد بعضیها نمیتواند یا به بچهاش باید غذا بدهد یا خودش بخورد نمیتواد دوتا کار را همزمان انجام بدهد اما یک مادر مدیر و مدبر که وقتش هم تنگ است و بچهاش را هم باید اداره کند و برسد و برود به کارهای دیگرش هم برسد در یک جلسة واحد در یک وقت واحد دو کار را همزمان انجام میدهد هم به خودش میرسد هم به بچهاش خب جامعة بشری بعضی افراد هستند که اگر یک کار به آنها بسپرید دیگر کارهای دیگر تعطیل میشود نمیتواند دو کار انجام دهند و به تعبیر خودشان دو هندوانه در یک دست نمیگیرند اما افرادی هستند که خودشان را و دیگران را همزمان میتواند کمک کنند و مدیریت کنند حالا تعبیر ما این است که انسان معصوم که خدا برگزیده انتخاب کرده است آن خلیفة اللهی است که خودش و دیگران را میتواند به نحوة احسن مدیریت کند وحلقة وصل خواهد بود ببین خدای هدایتگر گر و قانونگذار وبین انسانی که مجری قانون و مجرای این قانون الهی باید باشد وبه این ترتیب این انسان معصوم میتواند تحقق بخش وضامن سلامتی قوانینی که از خدا تشریع شده وبه انسان باید برسد ضامن سلامت این قوانین باید باشد هم در تلقی وفهم این قوانین وهم در اجرای صحیح این قوانین ضمانت خواهد داد یعنی مصونیت معصوم از خطا دو امر مهم را برای ما انسانهای نیازمند قانون به ارمغان بیاورد یکی این است که فهم صحیح از قانون دریافت صحیح قانون دریافت سلیم قانون دو اجرای صحیح قانون را به عهده میگیرد و این انسان معصوم میتواد یک راهبر و راهنمای امینی باشد که این شریعت خدا را در طول مسیر پاسداری کند این هم رکن سوم رکن چهارم آزادی انسان که ان شاءالله این را مورد بحث قرار میگیرد وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد واله الطاهرین.