< فهرست دروس

استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

92/01/20

بسم الله الرحمن الرحيم

 

20/1/92

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در نظام اجتماعی بر گرفته شده از قرآن کریم بود که در سوره‌های مکی بحث داشتیم و به سورة انبیاء و مؤمنون رسیدیم و در یک بحث گذشته ما یک استقراء نسبت کاملی از این بعد در سورة انبیاء داشتیم که به چند نکتة مهم رسیدیم و خلاصه‌اش این شد که قرآن کریم در این سورة مبارکه روی محور عدالت گرایی و عدالت مداری تأکید فراوان دارد و این را از بحث مضمومیت ظلم و نفی ظلم در همة ابعاد و زمینه‌ها در دنیا و در آخرت و در برای فرای فرد و برای جامعه تأکید کرده و با این محکومیت ظلم انسان را به قیام به قسط به اعتدال به عادل بودن متعادل بودن و به اینجا باید برسد جامعة انسانی که هر چیزی را در جای خود قرار بدهد این مفهوم اولی بود که از آیات فراوان این سوره به دست می‌آمد بعد عرض کردیم که این عدالت اگر بخواهد ترجمه شود ترجمة علمی شود یعنی مصداق پیدا کند این عدالت در بعد اعتقادی مصداقش چیست یعنی چگونه حاصل می‌شود در بعد اعتقادی کسی عادل است که به توحید برسد به نفی شرک برسد اگر به اینجا نرسد به شک و تردید یا به جهل اکتفا کند یعنی علمش قاصر و کافی نباشد قاصر باشد علم فیزیکش شیمیش او را به خدا نرساند مثلا شما وارد دانشگاه می‌شوید چهار ترم می‌خوانید بد نمی‌توانید مدرک بگیرید خب زحمت کشیدید به علمی رسیدید اما علم این علم شما را به مدرک نرساند چایان نامه ننوشتید شما نتوانستید آن منصب را و آن رتبه را احراز کنید به شما معادل می‌دهند چرا چون شما یک قدم عقب هستید یک کسی آمده فیزیک شیمی خوانده است اما به خدا نرسید طبیعت را کشف کرده است اما به ما وراء طبیعت راه پیدا نکرده است ودر وسط راه سرکوب شده است خب در اینجا می‌توانیم بگوییم که این انسان به آن عدالت مطلوب نرسیده یعنی به آن چه که باید باشد به آنچه که باید برسد نرسیده اینجا قصور دارد یا تقصیر دارد به اعتقاد صحیح ان الله هو الحق وانما یدعون من دونه الباطل به حق نرسیده حالا القصورین یا التقصیرین این در بعد اعتقادی لذا قرآن به عنوان یک اصلی که زیر بنای تمام اصول است بحث توحید را مطرح کرده است اینجا و نفی شرک پس شد ترجمة این اعتدال در بعد اعتقادی به این است که انسان باید به توحید برسد واین توحید مقدمه و اصل اجتناب ناپذیری است که عبادت خدا پیروی از خدا بر او مبتنی است پس شد اصل توحید اصل عبادت سه این عبادت باید برای این که این عبادت سر بخش و نتیجه بخش باشد باید به تقوی مرتبط باشد به عبارت دیگر تقوی بیاید این عبادت را حفظ کند و به بهره‌وری برساند تقوی یعنی تعهد کامل و صد در صد به قوانینی که نشان دهندة عبادت خدا هستند و اصل بعدی این شد که همة اینها آمیخته است با اطاعت از رهبری الهی برای بشریت وهمة اینها دست به دست هم می‌دهند خدای واحد رهبر واحد برنامة واحد یک امت واحدة منسجم و هماهنگ داشته باشیم تا این که این عبادت یا عبودیت به نحو صحیح و کامل تحقق پیدا کند وهمینطوری که قران در آیاتی می‌فرماید که تفرق و تفرقه و گروه گروه شدن این سبیل سبیل الله نیست سبیل شیطان است راه خدا شما را به این هماهنگی وپیوستگی و یک دست بودن درراه خدا دعوت می‌کند روشن هم هست وقتی که شما می‌بینید مثلا یک جامعه یک پارچه باشد یک صدا باشد یک حرکتی را انجام بدهد هماهنگ باشد تأثیر گذاریش در دیگران و در خودش جامعة انقلاب اسلامی ایرانی وقتی که یک پارچه و یک دست صدا زد که استقلال آزادی جمهوری اسلامی بالاخره توانست با طاغوت مبارزه کند و در کل معادلات جهانی تأثیر گذار شود هم خودش متحول شد از این وحود و یکپارچگی و به کمال و تکامل رسید و هم جامعة بشری را متحول کرد خب خدا یک چنین عبادتی از انسان می‌خواهد یعنی عبادتی که جامعة بشری عابد خدا باشد و یک دست ویک پارچه این کل من فی السماوات والارض الا آتی الرحمن عبدا برای چیست پیام این آیه چه می‌تواند باشد همه چیز برای خدا سر سپرده و خاضع است خب انسانی که اختیار و اراده دارد هم انتظار می‌رود که یک پارچه عابد و خاضع برای خدا باشد خب ببینید این نکاتی که در این سوره مطرح شدند نکاتی هستند که چشم گیر هستند چشم گیر بودند و هستند و از تکرار تأکید پیوسته بودن به هم مرتبط بودن این مطالب ما این مجموعه را به دست آوردیم و می‌توانیم بگوییم اینها شاخصهای کلی آن منظومة قرآنی که برای انسان عدالت را توصیف و ترسیم کرده است و عدالت را خواسته است عدالتی که خدا برای انسان خواسته عدالتی است همه جانبه در بعد اعتقادی رفتاری عاطفی و فردی و اجتماعی این شد یک ترسیم و دور نمایی از منظومة اجتماعی مطلوب یا نظام اجتماعی مطلوب برای جامعة انسانی که مورد پسند خدا باشد این در سورة انبیاء بود در سورة مؤمنون متوجه شدیم که این امور یعنی بحث این که عبادت چگونه باشد و چه باشد وچه مصادیقی باشد این خورد شد و به تفصیل به تعبیر خود قرآن احکمت آیاته ثم فصلت آنجا محکمات نظام اجتماعی مطرح شد در سورة انبیاء در سورة مؤمنون تفصیل این نظام اجتماعی تفصیل برنامه‌های مورد نظر و مطلوب که عرض کردیم قد افلح المؤمنون که در صدر سوره آمد از نماز و از اعراض از لغو و زکات و عفت و امانتداری و حفظ تعهدات سخن آمد خب حالا در ادامة این بحث و سؤالی که دوستان داشتند اینجا که از این تکالیفی که اینجا مطرح شده است یا حالا به صورت تکلیف نیامده اینجا به صورت وصف آمده است یعنی مؤمنون را دارد ترسیم می‌کند چه ویژگیهایی دارند از ویژگیهای مؤمنین ما میفهمیم که اینها مطلوب است و محبوب خداست و رستگاری در گرو این مجموعه است این مجموعة هماهنگ و منسجم یعنی حفظ نماز و خشیت در نماز در کنار اعراض از لغو بیهوده گرایی و فاعلیت در مقام پرداخت زکات یا از خود گذشکتگی یا انفاق فی سبیل الله و حفظ خرج یا عفت نفس و امانتداری و مراعات تعهدات وپیمانها خب اولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون قرآن کریم در اینجا وارد یک گذشتة انسان می‌شود و واقعیتی که اسنان بر او استوار است یعنی وارد بحث حالا بگوییم مراحل تکبر انسان مراحل تکامل انسان قبل از این که به سن تکلیف و به عهده گرفتن بار مسئولیت برسد می‌پردازد لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین اصلا قبل از این که انسان از نطفه به وجود بیاید از آن گذشته‌های بسیار دور انسان که انسان از گل آفریده شده از آنجا شروع می‌کند اقتضاءات این زندگی مادی و از گل بودن انسان چیست بعد این گل تبدیل به نطفه شد نطفه به علقه تبدیل شد علقه به مضغه مضغه به گوشت و پوست و استخوان و بعد یک خلقت دیگر و آفرینش دیگر برای انسان رقم خورد ثم انشأناه خلقا آخر بعد فرمود فتبارک الله احسن الخالقین بهترین خالق که بهترین مخلوق را آفریده است ثم انکم بعد ذلک لمیتون بعد از این زندگی دنیا هم مرگ به سراغ شما خواهد آمد بعد از مرگ هم قیامت برپا خواهد شد و شما برانگیخته می‌شوید و بدانید که ما در روی سر شما هفت راه هفت مسیر آفریدیم از خلق هم غافل نیستیم و از آسمان آبی به اندازه و متناسب به قدر فاسکناه فی الارض به او جای دادیم در زمین و ما می‌توانیم این آب را از بین ببریم و شما را در تشنگی در تشنگی مطلق قرار دهیم و ما با این آب برای شما باغهایی و میوه‌هایی و شرائط خاصی برای زندگی برای مشا به وجود آوردیم وچهار پایان را هم مورد عبرت قرار دادیم از آنچه که چهار پایان دادند نعمتهای فراوان در اختیارتان گذاشتیم و شما خدا شما را بر این چهار پایان و بر کشتیهایی که در آبهای الهی روی زمین هست خداوند شمارا حمل کرده است بلا فاصله می‌فرماید ولقد ارسلنا نوحا الی قومه سخحن از گذشتة بسیار دور انسان از وضعیت فعلی انسان از نعمتهای الهی از امکانات رفاهی و امکانات اولیة زندگی به طور کافی صحبت می‌کند بعد می‌فرماید خیلی خب ما برای شما پیامبرانی را فرستادیم یک نوح را فرستادیم ببینید نوح چه خواست از مردم رسالت نوح این بود فقال یا قوماعبدوا الله ما لکم من اله غیره بحثی که در سورة انبیاء آمد اینجا تکرار می‌شود به جز خدا هیچ کس دیگری ندارید اله دیگری ندارید پس او را عبادت کنید هم نفی شرک و توحید را اینجا بیان کرده است وهم عبادت خدا را ضرورت عبادت خدا را بیان کرده است بعد می‌فرماید افلا تتقون آنجا فرمود عبادت که می‌کنید تقوی هم باید پیشه کنید اینجا می‌فرماید باید خدا را عبادت کنید آیا نمی‌خواهید تقوی پیشه کنید یعنی توحید عبادت تقوی را در کنار هم حضرت نوح مطرح کرد خب بعد می‌آید حالا برخوردها و درگیریهای مفصلی که بین نوح و بین کفاری که در زمان نوح بودند از قوم نوح بودند بهانه‌گیریهایی که اینها داشتند مطرح می‌کند جواب نوح وبرخورد نوح را ذکر می‌کند آخر می‌فرماید نوح به سطوح آمد وعرض کرد خدایا من را یاری کن یاری ده اینها مرا تکذیب کردند و ما دستور دادیم وبه او یاد دادیم که کشتی را بسازد و از تمام مخلوقاتی که در آن زمان بودند از هرکدام یک زوجی را بر دارد و در این کشتی جای بدهد و بعد خداوند فرمود ولا تخاطبنی بالذی ظلموا دیگر سخن بس است با من دربارة ستمگران سخن مگو چرا چون اینها طبق سنت الهی باید غرق شوند انهم مغرقون اینها از بین می‌روند یعنی عذاب و سنت الهی برای ستمگران به این است که پروندة آنها در زندگی دنیا برچیده می‌شود ومختوم هم می‌شود فاذا استویت انت ومن معک علی الفلک فقل الحمدلله الذی نجانا من القوم الظالمین عاقبت چه شد از آن نوح و پیروان نوح که در خط هدایت الهی و عبودیت خدا حرکت کردند و خدا آنها را نجات داد و کافران از بین برد پس شد چه آنچه که خدا بر این نظام تکوین انجام داده است آن تکالیفی که قرار داده است در نظام تشریع هماهنگ با نظام تکوین است یک و سنتهای الهی تحقق می‌پذیرد و تحقق پذیرفته در زندگی دنیوی هلاکت و نابودی از آن متخلفین از خط عبادت الهی است و نجات و پیروزی از آن پیروان عبادت پیروان انبیاء که در خط عبودیت الهی حرکت کردند بعد می‌فرماید در این آیات فراوانی هست و ما هر آینه و همیشه امتحان کننده هستیم شما را داریم آزمایش می‌کنیم یعنی زندگی در دنیا برای انسان یک آزمایشی است که در این آزمایش انسان باید ظرفیتهای خودش را به فعلیت برساند و آن فطرت خدا گرایی بیاید تجلی پیدا کند در ایمان به خدا وتوحید او و در رفتار او عبادت خدا وتقوای الهی این معنای این است که ما شما را داریم امتحان می‌کنیم دیدید عبرت بگیرید و دیدید چه شد بعد می‌فرماید پیامبران فراوانی بعد از قوم نوح ما داشتیم همة اینها سخنشان این بود همة این پیامبران ان اعبدوا الله ما لکم من اله غیره افلا تتقون توحید عبادت تقوی خب کسانی که اهل زرق و برق دنیا بودند اهل ترف در دنیا بودند اینهایی که خوشگذران بودند و در ناز و نعمتهای مادی غرق بودند مترف ما هذا الا بشر مثلکم اینها شروع کردند به بهانه‌گیری که این پیامبر یکی است مثل شماست صحیح است بشر است ولی از این دارند استفاده می‌کنند از این واقعیت از واقعیت بشر بودن انبیاء 1ـ پتکی درست می‌کنند تا بر سر انبیاء بکوبند در نظر مردم جاهل و نابخردان شاهدش این است که این بشر است یأکل من ما تأکلون منه ویشرب من ما تشربون مثل شما غذا می‌خورد راه می‌رود پس اینحا فریب دغل کاری اینجاست حالا که مثل شما بشر است پس این چرا پیامبر باشد چه کسی می‌گوید پیامبر است چرا پیامبر است چرا ادعای یأمر فوق العاده‌ای می‌کند چرا مثل ما نیست پس در همة چیزها چرا مثل ما فکر نمی‌کند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو چرا این جور نیست ولأن اطعتم بشرا مثلکم شما از بشری که مثل خودتان است چه امتیازی بر شما دارد چرا از او پیروی می‌کنید انکم اذا لخاسرون ببینید اینجا چشم بندیها شروع می‌شود بله چه کار می‌کند این پیامبر به شما می‌گوید که اگر بمیرید و خاک بشوید و استخوانهای شما بالیده و پوسیده شود سپس شما زنده خواهید شد هیهات هیهات لما توعدون چه حرف گزافی چه تصور باطلی چه چیزی که هیچ دلیلی ندارد ما به جز این که ما بمیریم ما زنده می‌شویم و می‌میریم و چیزی فراتر از این وجود ندارد یعنی ندیدن و نیافتن را دلیل بر نبودن قرار دادند این هم غیر منطقی بودن این انسانها را نشان می‌دهد از این بالاتر میروند ان هو الا رجل افتری علی الله این دروغگو است این آدمی که این حرفها را می‌زند تازه بر خدا دارد دروغ می‌بندد و ما به او ایمان نخواهیم داشت اینها مترفین این حرف را می‌زدند یعنی انسانهایی که غرق در نعمتهای مادی بودند به گونه‌ای و به جایی رسیدند که این منطق را منطق خودشان قرار دادند و به تگذیب انبیاء رسیدند بعد می‌فرماید به زودی اینها پشیمان خواهند شد و صحة آسمانی آمد و آنها را نابود کرد فبعدا لقوم الظالمین ستمگران از رحمت الهی دورند و دور خواهند ماند خب پس چه شد ستمگری و ظلم عامل نابودی شد ثم انشأنا من بعد قرونا آخرین همینطور ما نسلهای بشری نسل اندر نسل آمدند و انبیائی برای آنها آمدند ما تسبق من امة اجلها وما یستأخرون هر امتی در جای خود در زمان خود می‌آید و می‌رود و هر پیامبریکه برای هر امتی می‌آمد مردم آن یعنی آن امت آن رسول را تکذیب میکردند و به گونه‌ای شدند به تعبیر بعضیها در زباله دان تاریخ قرار داده شدند و جعلناهم احادیث این فقط در کتابهای تاریخی از اینها یاد می‌شود دیگر وجودی برای آنها نمانده است فبعدا لقوم لا یؤمنون بعدا للقوم الظالمین بعدا لقوم یا یؤمنون بین عدم ایمان شد ظلم وظلم مصداقش عدم ایمان به انبیاست سپس موسی و هارون را و آیاتمان و با یک سلطان بسیار روشن دلیل و محکم گسیل کردیم به فرعون و قوم فرعون و متکبران ومستکبران فرعونی فستکبروا وکانوا قوما هم استکبار کردندوهم خودشان را بالا قرار میدادند برتر از دیگران برتر جو بودند باز همین مقولة گذشته را اینها داشتند هیچ چیز جدیدی را در کردار ورفتار وباور اینها نمیبینیم قالوا ان اؤمن لبشرین مثلنا ما به دو انسانی که مثل ما بشرند ما ایمان بیاوریم چه امتیازی برای ما دارند وقومهما لنا عابدون تازه اینها قوم موسی و هارون بنده‌های زر خرید ما بودند و ما آقا و مولای اینها هستیم چگونه ما بیاییم از این آدمهای طبقة سوم تبعیت و پیروی کنیم فکذبوهما فکانوا من المهلکین تکذیب کردند حالا در حالی که ما به موسی چه داده بودیم الکتاب لعلهم یهتدون کتابی فرستادیم تا این که هدایت شد وجعلنا ابن مریم وامه آیة وآویناهما الا رغبة ذات قرار ومعین یا ایها الرسل این یکی از آیاتی است که می‌تواند الهام بخش ما باشد در بحث نظام اجتماعی یا ایها الرسل کلوا من الطیبات ای پیامبران شدند پیامبران انسانهای برگزیدة الهی انسانهایی که خدا نظر لطف به آنها کرده است و ما یک همچنین جامعه‌ای می‌خواهیم جامعه‌ای که انسانهایش مورد توجه حق قرار بگیرند جامعة اسلامی خب گل سرسبد جوامع رسل وانبیاء بودند انبیاء خدا اینچنین به آنها گفته خطاب کرده است یا ایها الرسل ای پیامبران ای پیام آوران من برای بشریت کلوا من الطیبات واعملوا صالحا این که ما این همه باغ و میوه و حیوانات مختلف که از گوشت و پوست و استخوانها استفاده می‌شود قرار دادیم من به شما میگویم کلوا من الطیبات از طیبات وخوبیهای این دنیا بهره ببرید طیبات نه محرمات طیبات دو نکته دارد طیب یعنی گوارا در مقابل خبائث یکی هم طیبات حلال در مقابل حرام کلوا من الطیبات شاخص اصلی خورد و خوراک ما این است که طیب باید باشد طیب یعنی حلال وگوارا یعنی به دور از حرام و از خبائث نباشد و اعملوا صالحا انی بما تعملون علیم دو چیز را ما میگوییم آقا خوب بخورید خوب کار کنید خوب بخورید خوب کار کنید غذای خوب آذوقة خوب انرژی لازم اما عمل مطلوب یعنی این خورد وخوراک بشود مقدمة عمل از کجا از اینجا که می‌فرماید کلوا واعملوا اقتران اینها با یکدیگر بخورید از طیبات بهره ببرید از طیبات و عمل صالح انجام دهید وان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاتقون عرض کردم در سورة انبیاء فرمود ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون اینجا عبادت را گفت مطلوب از عبادت را تبیین کرد تخلف از عبادت را هم بیان کرد و همة انبیاء آمدند به عبادت خدا دعوت کردند و هشدار دادند نسبت به عدم تقوی اگر تقوی نداشته باشید هلاک می‌شویم گرفتار ظلم می‌شوید ظالم و ستمگر یعنی خروج از تقوی مساوی است با ظلم و ستمگری و تقوی مساوی است با عدل گرایی و اعتدال این بحث خیلی مهم است که عدالت یکه ما می‌گوییم در تقوی تبلور پیدا می‌کند و تقوی تحقق بخش عدالت است وخروج از تقوی ورد در وادی ظلم است ورود در وادی ظلم یعنی بی‌تقوایی اینها با هم لازم و ملزوم هستند لذا فرمود ان هذه امتکم امة واحدة این امت شما امت انبیاء کل این انبیاء یک امت هستند کل این امتها اینها یک امت امتی هستند که واحده هستند در حالیکه من پرودگار شما هستم پس فاتقونی پس تقوای مرا داشته باشید مرا بر حذر باشید خدا را بر حذر داشته باشید یعنی اوامر و نواحی را مواظب باشید این هم ترجمة دیگر تقویت یعنی تقید و تعهد به حدود الهی که حدود انسانی که هست تعهد به حدود الهی یعنی تقوای الهی داشتن است پس شد چه وحدت امت امتی که ربش واحد است مدیرش واحد است پیامبران او یک سخن گفتند یک رسالت داشتند و یک مسیر را طی کردند و به تقوی دعوت کردند پس شما هم باید تقوی پیشه کنید خب چه چیزی این تقوای شما را خراب می‌کند فتقطعوا امرهم بینهم اینها گروه گروه شدند از وحدت فاصله گرفتند از یک پارچگی فاصله گرفتند فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بما لدیهم فرحون حزب حزب شدند گروه گروه شدند هر کسی به حزب و گروه خودش می‌بالد و می‌نازد و خوشحال است که یک گروهی دارد جدای از گروههای دیگر یعنی فاصله گرفتن از وحدت و یکپارچگی در حقیقت پاره کردن این حصار تقوی است و منهدم کردن حصار تقوی است ما گفتیم تقوی پیشه کنید در حالی که اینها گروه گروه شدند چه جیزی از این می‌فهمیم ما گفتیم تقوی پیشه کنید امت واحده هستید رب واحد دارید تقوی پیشه کنید لکن اینها گروه گروه شدند چه مفهومی دارد این تعبیر یعنی تفرقه شد چه منافی تقوای مطلوب منافی چه هست وحدت است و چون این وحدت باید حفظ بشود تقوی او را حفظ می‌کند پس در حقیقت آن اصل وحدت از بین رفت وقتی از بین رفت دیگر اینجا تقوی معنی ندارد من می‌آیم برای خودم گروهی درست می‌کنم خودم را از دیگران جدا می‌کنم بعد شعار وحدت می‌دهم می‌گویم خب شعار غیر از عمل است اینجا تقوایی وجود ندارد من آن وحدت را حفظ نکردم با عملم آن وحدت را از بین بردم پس نمی‌توانم اینجا من شعار وحدت دهم فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بما لدیهم فرحون فذرهم فی غمرتهم حتی حین خب چه شد که اینها به اینجا رسیدند آیا اینها خیال می‌کنند که هرچه مال و منال و فرزند و امکانات ما به آنها دادیم فکر می‌کنند ما داریم آنها را در خیرات وخوبیها داریم غوطه‌ور می‌کنیم و ما پی در پی داریم نعمتهای خودمان را به آنها می‌دهیم اینها خیال می‌کنند که مورد لطف و عنایت ما هستند ایحسبون انما نمدهم به من مال وبنین نسارع لهم فی الخیرات ما خیرات را برای آنها گسیل می‌کنیم بل لا یشعرون متأسفانه احساس نمی‌کنند شعور ندارند نمی‌فهمند متوجه نیستند که این ناز ونعمت زیاد دلیل بر مطلوبیت حال آنها ووضع آنها نیست یعنی امکانات فراوان دنیوی دلیل بر موفقیت نمی‌باشد بله می‌تواند عامل موفقیت باشد اگر انسان خوب بهره برداری کند اما صرف کثرت نعمت دلیل بر مطلوبیت زندگی انسان نزد خدا نیست ان الذین هم من خشیة ربهم مشفقون والذین هم بأیات ربهم یؤمنون والذین هم بربهم لا یشرکون والذین یأتون ما آتوا وقلوبهم وجلة انهم الا ربهم راجعون اولئک یسارعون فی الخیرات وهم لها سابقون می‌دانید چه کسانی موفق هستند چه کسانی پیش تاز هستند در خیرات و خوبیها و شتاب دارند در انجام خوبیها اینها هستند که از پروردگارشان در خیشت هستند ونسبت به این خشیت هم اشفاق دارند شفقت دارند یا حراس دارند یعنی مواظب هستند مبادا این حال از دستشان برود مبادا حال خشیت از خدا توجه به خدا دل برای خدا تپیدن مبادا این حال از دستشان برود مواظب هستند والذین هم بآیات ربهم یؤمنون اینها کسانی هستند که به آیات الهی ایمان دارند قبول دارند باور دارند و کسانی هستند که برای خدا هیچ شریکی قائل نیستند و شرک نمی‌ورزند موحد هستند پس شد توحید در کنار ایمان به آیات ربوبی در کنار چه هراس ترس از دست دائن خشیت خدا و وقتی که آن اعمال صالحی که عرض کردیم اینها انجام می‌دهند آنچه را که انجام می‌دهند در حالی انجام می‌دهند که قلوبهم وجله ترسناک هستند در هراسند که مبادا قبول نشود مبادا این زحمات این تلاش این همه درس خواندنها این همه کار کردنها هدر رود اینها انهم الی ربهم می‌ترسند از این که به خدا به گونه‌ای برگردند که خدا اینها را نپذیرد و نپسندد یأتون ما آتوا وقلوبهم وجله انهم الی ربهم راجعون از این در ترسند که در حال برگشت به سوی خدا هستند داریم گام به گام به حق به خدا نزدیک می‌شویم اما توشه‌ای بر نداشتیم اینها هستند یعنی اگر این حال برای انسان حاصل شد این انسان پیشتاز می‌شود به خوبیها ببینید آدمی که نمی‌داند چه نمره‌ای خاهد گرفت آیا این درس درسی که خوانده او را موفق می‌کند می‌تواند نمرة خوبی بیاورد یا نه آیا می‌تواند از مرحله بگذرد یا نه این چنین انسانی که مأیوس می‌شود و رها می‌کند یا مأیوس نیست امیدوار می‌شود می‌رود درس می‌خواند تلاش می‌کند وت لاش او تلاش پر بار و مضاعفی می‌شود چرا چون نگران است نگران این است که موفق نشود این نگرانی که باعث می‌شود که او را به تلاش و تکاپو وادار کند اولئک یسارعون فی الخیرات اینها هستند که انگیزه دارند و زمینه دارند که بشتابند به سوی خیرات و بر دیگران پیشی بگیرند وهم لها سابقون ولا نکلف نفسا الا وسعها ولدینا کتاب ینطق بالحق وهم لا یظلمون ما هیچ انسانی را بیش از ظرفیتش تکلیف نمی‌کنیم این یک اصل است در نظام اجتماعی و تمام قوانین الهی که هیچ یک بیش از وسعش تکلیفی ندارد پس اگر ما به شما جامعة انسانی تکالیفی از نماز و روزه و حج و زکات وجهاد قرار دادیم بدانید این در وسع شماست در ظرفیت شماست که اینها انجام بدهید کاهلی نکنید نگویید چقدر سخت است و ما نمی‌توانیم و ما کتابی داریم که این همه چیز در آن گزارشس شده است و می‌شود و ینطق بالحق زبان گویایی دارد که آن زبان گویایش حق است یعنی شاخص دارد شاقول دارد ومعیار داریم وهم لا یظلمون یعنی هیچ کس در این جا ستم نمی‌بیند نه در تکلیف الهی بر او چون متناسب با ظرفیتش تکلیف می‌شود و نه در حساب کتابی که با او می‌شود در هیچ مرحله‌ای به انسان ستم وارد نمی‌شود یعنی چه شد یعنی قانون عین عدالت است مسیر عادلانه و نتائج مطلوب و مقبول و حق از پس باز اینجا نفی ظلم شد یعنی همان عدالت گرایی اصل اساسی شد ترجمة این عدالت این است که به اندازة ظرفیت تکلیف به انسان داده شود واین تکالیفی که داریم می‌گوییم برای انسانها به اندازة ظرفیتشان است پس چیزی بالاتر از ظرفیتمان به ما تحمیل نمی‌شود باز تکرار می‌کند که ما در حالی که حالا مردم اینچنین نیستند اینها در هیاهوی زندگی در فاز و نشیب زندگی اصلا به دورند از این واقعیتها در غفلتند کارهای انجام می‌دهند که این کارها معلوم نیست به ثمر برسد و کم‌کم اینها به اتراف در حیات دنیا به ترف و خوش گذرانی گرفتار می‌شوند وقتی این خوش گذرانها را ما به عذاب گرفتار کردیم اینجا دادشان در می‌آید آه و واویلایشان سر به فلک می‌کشد اذا هم یجأرون لا تجأروا الیوم انکم منا لا ترسلون داد و فریاد فایده‌ای ندارد ما یاری نخواهیم کرد شما را دیگر شما مستحق یاری نیستید کمکی از ما ساخته نیست قد کانت آیاتی تتلی علیکم این همه آیات این همه پیامبران این همه امکانات این همه هشدار فکنتم علی اعقابکم تنکصون شما مسیر برگشت را گرفته بودید به جای این که پیش روی کنید و بهره‌برداری کنید از این آیات الهی شما عقب نشینی می‌کردید مستکبرین به آن هم با استکبار با یال و کوپال با ناز و غمزه با تکبر بر خدا شما یک مسیر ارتجاعی را دنبال می‌کردید و شب و روزتان را به مسخره کردن و انتقاد کردن و ضربه زدن به این مسیر یعنی مسیر انبیای الهی سپری کردید افلم یدبروا القول چرا تدبر نکردند این هم یک تکلیف دیگر و یک هشدار دیگر و یک پدیده دیگر که جوامع بشری می‌توانند بفهمند و نیاز به تدبر دارند نیاز به تأمل دارند این که قرآن می‌آید باید تدبر شود این که اسنان باید علم کسب کند این به تعبیر اصولیها مقدمة واجب است که عقل می‌گوید انسان باید برود تحقیق کند باید برود تکلیف خودش را روشن کند چرا چون این انسان در مسری قرار گرفته است یا به اینده‌ای خواهد رسید که خودش آن آینده را دارد به وجود می‌آورد و به عاقبتی گرفتار می‌شود که گریبان گیرش می‌شود از پدران خودشان چرا عبرت نمی‌گیرند ام لم یعرفوا رسلهم ام مگر این قد نا آگاه بودند نا آشنا بودند و جاهل بودند که پیامبرشان را هم نمی‌شناختند ما اتمام حجت کردیم کسی نمی‌تواند بگوید من پیامبر آن بیانگر حق و حقیقت را من نفهمیدم ندیدم نشنیدم نتوانستم به او دسترسی پیدا کنم بله می‌فرمایند ام یقولون به جنه به او تهمت می‌زنند می‌گویند گرفتار اوهام وخیالات شده جن زده شده بل جاءهم بالحق واکثر للحق کارهون همة این حرفها از این جا نشأت می‌گیرد که اینها نمی‌خواهد زیر بار حق بروند نسبت به حق کراهت دارند این حالا این علتش چیست چگونه انسان به اینجا میرسد که از حق بدش میآید چون حق تلخ است چون حق سنگین است چون حق تعهدات و لوازمی دارد که انسان دوست دارد از زیر بارش فرار کند همانطور که در سورة قیامت می‌فرماید بل یرید الانسان لیفجر امامه یسأل ایان یوم القیامه سؤال از قیامت نه به خاطر این که خب نمی‌داند یا مثلا امکان بر او ندارد که بفهمد و بداند نه چون او می‌خواهد بگوید قیامتی نیست تا این که بگوید من مسئولیتی ندارم و آزاد و رها هستم به این خاطر می‌آید سؤال استنکاری می‌کند یعنی منکر قیامت است اما به زبان سؤال مثل آدمی که چیزی میداند مثلا غلط است یا نیست سؤال می‌کند طرف را محکوم می‌کند نه این که سؤال را می‌کند که فهم پیدا کند یعنی استفهام نیست استنکار است طلب فهم نیست بلکه می‌خواهد یک انکاری بکند و زجر بکند طرف مقابل را واکثر للحق کارهون بله اگر ولو این که محال است ولو اتبع الحق اهوائهم می‌دانید چه می‌شود اگر حق بخواهد به هواهای اینها اهمیت بدهد و پیرو اینها بشود و به ساز اینها بزند به سازی که می‌زنند بخواهد در بیاوید به تعبیر مثل معروف به سازشان برقسد چه می‌شود لفسدت السماوات والارض ومن فیهم آسمان و زمین خراب می‌شوند و هر چه در آسمان و زمین است به هم می‌ریزد بل اتیناهم به ذکرهم فهم عن ذکرهم معرضون متأسفانه ما ذکری برای آنها آوردیم آنها را یاد کردیم آنها را در اینجا به خوبی یاد کردیم ولی آنها حتی از این نعمتی که در اختیارشان گذاشتیم اعراض می‌کنند و توجهی نمی‌کنند مثل کسی که یک کسی را تعریف می‌کند طرف خیال می‌کند ها غیبتم می‌کنید بابا داریم تعریفت می‌کنیم غیبتت نمی‌کنیم نه داری غیبت می‌کنی چون من دوست ندارم این مطلب را بگویی حالا مطلب حقیاست خوب است در غیبت می‌گویند ذکر اخاک بما یکره منظور از یکره آن عیبی که کراهت داشته باشد نه کار خوبی که کرده و دوست ندارد حالا این فاش شود شما می‌خواهید کار خوب او را فاش کنید می‌خواهید ستایشش کنید واز دیگران بگویید بیایید از این کار خوب دست بگیرید میگوید آقا من دوست ندارم حتی کار خوب من را بگویید پس داری غیبت می‌کنی ام تسألهم خرجا فخراج ربک خیر وهو خیر الرازقین وانک لتدعوهم الی صراط مستقیم این راهی که ما می‌گوییم و مردم را به آن راه دعوت می‌کنیم این صراط مستقیم همین است پس اینجا بحث نظام اجتماعی یا می‌گوییم منهج برنامة الهی برای بشریت همین است وان الذین لا یؤمنون بالاخره کسانی که ایمان به آخرت ندارند عن الصراط از این صراط فاصله گرفتند خب در اینجا چقدر از این مطالب به نظام اجتماعی ربط دارد ظاهرا قصص انبیاست ولی قصص انبیا همه درس است برای ما وبیانگر این است که این سوره دارد فرهنگ سازی می‌کند و نهادینه می‌کند این چند اصل را اصل عدالت محوری و عدالت گرایی ونفی ظلم توحید و عبادت خدا و تقوای الهی خب تا اینجا ما در حقیقت تا آیة هفتاد و چهار این سوره به ترتیب این آیات را نگاه کردیم و دلالتهای این آیه را نسبت به مطالبی که می‌تواند برای نظام اجتماعی مفید باشد بررسی کردیم تتمه‌ای دارد که ان شاء الله برای بحث آینده و نتیجه گیری والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo