استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
92/01/18
بسم الله الرحمن الرحيم
18/1/92
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بسم الله الرحمن الرحیم
اقترب للناس حسابهم وهم فی غفلة معرضون ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه وهم یلعبون لاهیة قلوبهم واسروا النجوة الذین ظلموا هل هذا الا بشر مثلکم افتآتون السحر وانتم تبصرون قال ربی یعلم قول فی السماء والارض وهو السمیع العلیم بل قالوا اضغاث احلام بل افتارهم بل هو شاعر فلیأتنا بآیة کما ارسل الاولون ما آمنت قبلهم من قریة اهلکناها افهم یؤمنون. صدق الله العلی العظیم.
بحث ما در بحث نظام اجتماعی با استناد به آیات قرآن آن هم در سورههای مکی بر این شد که ما سورههایی که توجه ویژهای به نظام اجتماعی ممکن است داشته باشند و کلیات آن نظام اجتماعی خطوط کلی آن نظام اجتماعی یا خطوط تفصیلی آن نظام اجتماعی را بیان کرده باشند مرود دقت و مطالعه قرار بدهیم که در ترتیبی که شروع کردیم در سورههای مکی فعلا رسیدیم به سورة انبیاء و سورة مؤمنون که این دو سوره از لحاظ ترتیب نزول اول انبیاء بعد مؤمنون آمده است واز لحاظ محتوا کلیات در سورة انبیاء آمده است و تفصیل آن وظائف مطلوب در سورة مؤمنون آمده است و در بحث گذشته اشاره داشتیم که مهمترین نقطهای که در سورة انبیاء مطرح میشود و مورد تأکید قرار میگیرد و به گونههای مختلف تکرار میشود بحث نفی ظلم است که در حقیقت شاخص اصلی نظام اجتماعی اسلامی است و نظام الهی برای تمام شرایع آسمانی این بحث بحثی است که برای انسان سرنوشت ساز است و در تربیت انسانها و در خروجی این بحث یعنی در نتائجی که مترتب بر نفی ظلم در وجود انسانی و استقرار عدالت در وجود انسان انسان به تمام آن خواستههای مطلوب برای آفرینش خواهد رسید و در صورت تخلف از این اعتدال و تعادل در زندگی فردی واجتماعی انسان گرفتار هلاکت و بدبختی میشود هم در دنیا هم در آخرت این پیام کلان و کلی این سوره است که در اکثر سورهها روی این مانور داده شده است در اینجا هم میبینیم در مطلع این سوره فرمود و اسروا النجوی الذین ظلموا ستمگران چنین با خودشان نجوی کردند و این نجوی را مخفیانه مطرح کردند که چگونه با این پیامبر که پیامبر اسلام باشد برخورد کنند مردمی که حسابشان بسیار نزدیک است یعنی بین دنیا و آخرت فاصلهای نیست بعد از دنیا آخرت است فاصلهای نیست این زندگی دنیوی در به تعبیر متعارف مرگ این مرگ این شتر مرگ در دم در هر خانهای مینشیند و آنجا صاحب آن خانه را با خود حمل میکند و به آن عالم آخرت میبرد فاصلة انسان تا مرگ بسیار کم است و نزدیک است و مرگ اولین مراحل ورود به عالم آخرت و بعد ورود به عالم حساب و کتاب پس اقترب للناس حسابهم در حالی که این حساب بسیار نزدیک است این در حالی است که مردم غافلند و معرض وهم فی غفلة معرضون در یک خواب خرگوشی آنچنان طولانی به سر میبرند و اعراض میکنند از هدایتهای الهی وپیامهایی که خداوند و پرودگارشان برای آنها میفرستند ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث هر پیامبری هر ذکری از هر پیامبری توسط هر پیامبری از خدایشان به آنها میرسد الا استمعوه وهم یلعبون گوش فرا میدهند اما در حال بازی گوشی یعنی به بازی میگیرند این پیامهای حدی این هشدارهایی که از طرف خداوند میآید لاهیة قلوبهم چون دلهای اینها لاهی است یعنی در حال لهو ولعب است و این دلها در این دنیا به سوی آن اهداف مطلوب و تعیین شده توجه ندارد یعنی آدمی که مشغول است دل مشغول است یعنی مشغول به چه در سورة کهف فرمود مشغول به زینت دنیا زینت دنیا و زرق و برق دنیا آنچنان انسان را فریب میدهد که انسان از وظیفة اصلی خودش باز میماند مثل بچهای که شما میفرستید برود یک قرص نان بیاورد در طول مسیر گرفتار بازی گوشی میشود زمانی به نانوا میرسد که دیگر نان تمام شده است و دست خالی برمیگردد نقش ما در دنیا همچنین نقشی است که آمدیم برای هدفی اما این دل مشغولیهای ما ما را نمیگذارد که به آن پیام جدی الهی که توسط انبیاء به سوی ما آمده است توجه کنیم لذا اینها شروع میکنند به بهانهگیری هل هذا الا بشر مثلکم این شخصی که آمده مگر چه امتیازی بر شما دارد مثل شما است بشر است چرا باید از او حرف شنوی داشته باشید یا این که آن ساحر است آنچه که از کرامت و معجزه آورده به سحر تشبیه میشود و مقایسه میشود و دارد شما را فریب میدهد با این سحری که دارد بلکه اصلا میگوید در یک خوابی است این شخصی که آمده در خوابی است در یک خواب خوابهایی برای خود میبیند و در حقیقت ما بیداریم او خواب بل قالوا اضغاث احلام بل افتاره اصلا این بر خدا افترا میبندد بل هو شاعر همینطور بهانه تراشی فلیأتنا بآیة کما ارسل الاولون معجزات انبیای گذشته را بیاورد در حالی که هر عصری هر پیامبری متناسب با آن عصر معجزه میآورد این که بیایید از زمان عصور گذشته آن آیات گذشته را برای ما تکرار کنید بهانهجویی است این خلاف حکمت الهی است بعد شاهد اینجاست که این مقدمه همه برای بیان این نکته است که ما اگر یک جامعهای را هلاک کنیم به خاطر این است که اینها از ایمان فاصله گرفتند و ما این که پیامبران را میفرستیم برای این که به مردم دانش و علم بدهند اگر ذکری ما بفرستیم و اینها اهل ذکر باشند به خاطر این است که اینها باید منبعی باشند برای آموزش مردم و لذا آنچه که از انبیاء خواسته میشود این بعد است که در هدایت مردم نقش ایفا کنند اما این که اینها غذا بخورند یا نخورند چگونه آیا اینها ملک باشند یا انسان باشند اینها دیگر بحثهای فرعی است ولی با همین حال خداوند میفرمایند ما اینها را مثل خودتان آمدهایی که مثل خودتان بشر هستند امتیازی در این جهت بر شما ندارند و موظفند به وظایفی که برای همه هست فقط این هست که ما اینها را به سلاح وحی و سلاح علم و دانش مسلح کردیم و ما وعدة پیروزی که به اینها دادیم که در دنیا نجات پیدا میکنید و در آخرت ما به این وعدهمان وفا خواهیم کرد فأنجیناهم ومن نشاء و هرکس بخواهیم که را میخواهیم اینهایی که پیرو اینها خواهند بود واهلکنا المسرفین اسراف کنندگان را ما به هلاکت میرسانیم خب این خط کلی که در این سوره تعقیب میشود که استقرار به خاطر ظلم است که انسان و جوامع بشری نابود میشوند به اسراف میافتند و تجربههای فراوانی در جوامع بشری داریم کم قصمنا من قریة کانت ظالمه چه بسیار قریههایی وتجمعاتی و تمدنهایی را در حالی که ظالم بودند ما آنها را کمشران را شکاندیم وخورد کردیم ودو نصف کردیم وانشأنا بعدهد قوم آخرین و بر اساس بعد از این که اینها تار و مار شدند و نابود شدند بر آن ویرانهها جامعة دیگری ما آباد کردیم و توضیح دادیم در جلسة گذشته که اینها چگونه در نتیجة ظلم خودشان هم به روزی از خواب غفلت بیدار میشوند و احساس میکنند که چقدر ستم کردند و بیراهه رفتند و زمانی از خواب بیدار میشوند که دیگر هیچ راه برگشتی وجود ندارد خب بعد میفرمایند که ما به خاطر این که زمان وآسمان را برای هدفی آفریدیم حکمت داشتیم در این آفرینش ما هیچ گونه بازی گوشی وبازی گری را در کار خودمان روا نمیدانیم و بلکه کار ما بر اساس حق است حقگرایی و حق را میفرستیم تا باطل را نابود کند بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا وزغ آنچنان حق بر باطل چیره میشود که باطل را ریشه کن میکند این سنت الهی است در این جوامع بشری ولکم الویل مما تصفون و تمام آنهایی که ملائکه و فرشتگانی که در نزد خدا هستند در آسمان ودر زمین تمام مخلوقات خدا برای خدا خاضعند وخاضع لا یستکبرون عن عبادته در عبادت خدا هیچ گونه تکبری در آنها راه پیدا نمیکند ولا یستحسرون یسبحون اللیل والنهار لا یفترون جامعة جهانی تعبیر اگر درست باشد گل موجودات وکائنات جهانی در حال عبادت حق هستند خب بشر چگونه است بشر در این فضا در این محیط اگر بخواهد در این بستر حرکت کند او هم باید در بستر عبادت خدا حرکت کند پس شد در اینجا دو مقوله تا اینجا مورد دقت قرار داده شد یکی مقولة نفی ظلم و آثار مخرب ظلم و ستمگری در جوامع بشری در دنیا و منتهی به نابودی میشود و دو آن خط کلی حاکم بر جهان آفرینش خط عبادت پرودگار است خب از کجا شروع میشود این بحث انحراف انحراف از این مسیر از اینجا شروع میشود که برای خودشان به جز خدا خدایان دیگری را انتخاب میکنند یعنی مسیر انحرافی از شرک شروع میشود أم اتخذوا آلهة من الارض از زمین خدایانی برای خودشان انتخاب میکنند بعد جواب میدهد که اگر خدا به جز خدا خدایان دیگری میبودند هر آینه به جز خدا خدایان دیگری بودند لفسدتا لو کان فیهما آلهة عند الله لفسدتا این محال است هیچ خدای دیگری در این جهان وجود ندارد اگر وجود میداشت اصلا آسمان و زمین فاسد میشدند اصلا آسمان و زمینی به وجود نمیآمد این که به وجود آمده نشانة توحید است خدایی که لا یسأل عما یفعل وهم یسألون خدا در مقامی است و در موقعیتی است که کسی حق ندارد از او سؤال کند چون او بر اساس علم و حکمت همه چیز را سامان داده است و در حالی که مردم هستند که سؤال میشوند و بازخواست میشوند بعد میفرماید ام اتخذوا من دونه آلهة خلی خوب شما اگر برای خودتان خدایانی انتخاب کردید که بعضیها انتخاب کردند قل هاتوا برهانکم باشد دلیل بیاورید چقدر قرآن با منطقی که دارد مطالبة دلیل میکند ما که میگوییم محال است شما که میگویید خدایانی وجود دارند دلیل بیاورید ما اهل منطق و اهل دلیل هستیم چون آنجا فرمود ان کنتم لا تعلمون اگردانش ندارید بروید از اهل ذکر بپرسید خیلی خوب این منطق قرآن است حالا اگر این چنین بود خلی خوب شما هم ادعایی دارید منطق دارید منطقتان را بیان کنید دلیل بیاورید بعد میفرماید این حرف من نیست حرف تمام انبیاست هذا ذکر من معی ومن قبلی بل اکثرهم لا یعلمون الحق فهم معرضون علت انحراف مردم جهل آنهاست پس اینجا شد چه این که در جامعة اسلامی میفرماید طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة امام جامعة اسلامی به علم است و علم است که انسانها را افراد را از ضلالت و گمراهی دور میکند این یک اصلی است که میتواند بعدها در آن طرح دوم و سوم بعدی که اشاره کردم در جلسة پیش میتواند برای ما راهگشا باشد که چگونه قرآن کریم عالم بودن افراد را در جامعة اسلامی اصل قرار میدهد و تعلم و آموزش میشود یک اصل اجتناب ناپذیری که بعد گفته میشود که مثلا وظیفة دولت اسلامی است وظیفة حاکم اسلامی است که یک جامعة متعلم و آموزش دیدهای را باید داشته باشد و برای آنها اهتمام بورزد میشود حق مردم بر حاکم تعلم و فراگیری و یادگیری است و وظیفة حاکم نسبت به مردم آموزش دادن و تعلیم و پرورش علمی آنهاست چرا چون تمام انحرافات اعراض از حق در نتیجة عدم علم است حالا برخی و در صدی از انحرافات به دلائل دیگر یعنی با این که عالم است منحرف میشود الم تری الا الذی آتیناه آیاتنا فنسلخ منها فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث آن عوامل مرحلة دوم است که میآید وارد صحنه میشود و انسان آگاه را و عالم را از بصیرت دور میکند وعلم او وزر وبال میشود و علم برای او نافع نخواهد بود لذا میفرماید علت عراض مردم از این حق چون به این حق آگاه نیستند بعد میفرمایند که همة انبیا را ما از دم از اولین پیامبر تا آخرین پیامبر به آنها وحی فرستادیم که یک اصل را در جامعة بشری نهادینه کند و آن اصل چیست و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون جز من خدایی نیست الهی و معبودی نیست پس مرا عبادت کنید پس شد اصل عبادت اصل مشترک تمامی انبیاء یعنی خط عبودیت خدا و عبادت خدا خط اصلی است که بر محور توحید استوار است این خط و این خط همان خطی است که آن عدل و عدالتی که گفتیم و نفی ظلمی که در آغاز سوره آمد نفی ظلم در مسیر عبادت خدا تبلور پیدا میکند یعنی نفی ظلم واقعی نفی ظلم میتواند چندین و به چند شکل تفسیر شود چند گزینه داشته باشد آن گزینة اصلی و درستی که همة انبیاء آن را تبلیغ کردند این گزینه است که بر محور توحید خدا باید عبادت شود این مصداق جلی یا اجلای نفی ظلم است که انسان نه به خودش و نه به غیر ظلم خواهد کرد بعد میفرمایند که ببینید حتی نسبت به ملائکه که مشرکین ملائکه را فرزندان خدا معرفی کردند و معتقد شدند میفرماید اولا این ملائکه بندگانی مکرم و گرامی هستند وتکریم شده هستند که اینها اصلا نسبت به خدا به هیچ وجه زیاده لا یسبقونه بالقول وهم بامره یعملون بر خدا پیشی نمیگیرند بلکه صد در صد به اوامر خدا سر فرود میآورند یعنی عابدند و خاضع و پیرو و اگر هم شفاعتی کنند فقط برای آن کسانی که خدا راضی باشد باز هم در این شفاعت در چارچوب آن رضایت الهی است و از ترس از خدا اینها در حال چه هستند نگرانند و مشفق هستند و بر فرض ار یکی از اینها بخواهد دعوی الوهیت کنند چون گفتند اینها فرزندان خدا هستند دعوی الوهیت کند باز ما همان قاعدة کلی که ستمگر را از بین میبرد شامل حال آنها خواهد شد ومن یقل منهم انی اله من دونه فذلک نجزیه جهنم کذلک نجزی الظالمین جزای ظالمان در دنیا نابودی و در آخرت جهنم است یعنی هم اثر وضعی دنیوی هم اثر وضعی اخروی دارد بعد وارد آیات و نشانهها و دلائل توحید میشود و بحث مفصلی را در اینجا در آیات بیست و هشتم به بعد ما میبینیم تا میفرمایند ونبلوکم بالشر والخیر فتنه والینا ترجعون اینها باید بدانید که زندگی دنیا زندگی امتحانی است و آزمایشی است وانسان در چارچوب آزمایش از مسیر آزمایش به تکامل میرسد و به ما برمیگردد کافران چگونه با پیامبر برخورد کردند و برخورد میکنند میفرماید استهزاء میکنند به گونههای مختلف البته شما نگران نباش چون انسان ما به گونهای انسان را آفریدهایم بلاخره انسان عجول است شتاب زده است و آیات ما خواهد آمد یعنی پیامبر را به صبر بردباری و تحمل و ظرفیت داشتن تا اینکه اینها ویژگیهایی دارند که این ویژگیها ایجاب میکنند که پیامبر خیلی بزرگوارتر و با ظرفیت بیشتر نسبت به اینها برخورد کند چون بناست اینها را تربیت کند بعد میفرمایند که ولقد استهزء برسل من قبلک انبیای قبل از خودت هم مورد استهزاء قرار گرفتند واحاط بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزءون تمام استهزاء کنندگان عذاب دامن گیر آنها شد به خاطر آنچه که به آن استهزاء میکردند بعد چه میگویند مثل معروف چاهی نکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی کسانی که به پیامبر استهزاء کردند اینها خودشان گرفتار شدند و انبیاء در امان بودند خب بحث توحید و نفی شرک به گونهای است باید نهادینه شود در وجود انسانها لذا قرآن کریم تمام اشکالاتی که اینها در ذهن دارند یا مطرح میکنند سعی میکند اینها را جواب دهد و تا برسد به این آیه که خیلی مهم است ونضع الموازین القسط لیوم القیامة بعد از این که زندگی محدود دنیا را مطرح میکند و این که بعضیها با اینکه عمر بسیار طولانی به آنها داده میشود اما اینها باز در غفلت به سر میبرند از این که آمدن برای یک زندگی آزمایشی و امتحانی و ما زمین را کم کم اطراف زمین را دور و بر زمین را مردمی که در این زمین هستند میبریم یعنی مرگ میآید اینها را به سمت آخرت میبرد چرا اینها دقت نمیکنند چرا عبرت نمیگیرند از این همه مردههایی که دور وبر خودشان دارند این زندگی را طلاق میدهند وبه آن عالم میروند چه وقت اینها میخواهند از خواب غفلت بیدار شوند بعد میفرماید که خب الآن قیامت بر پا میشود در قیامت چه خواهیم کرد چگونه برخورد خواهیم کرد که باز اینجا بحث نفی ظلم و بحث استقرار عدالت را توضیح میدهد ونضع الموازین القسط یوم القیامه آنجا همه چیز میزان و حساب کتاب دارد در روز قیامت معیار حساب و کتاب ما چیست عدالت است موازینی که آن موازین قسط هستند آن ترازوها یا آن سنگهای ترازویی که در روز قیامت با آنها اعمال انسانها سنجیده میشود خود قسط است خود عدالت است یعنی آن میزان و معیار عدل خواهد بود و قسط خواهد بود فلا تظلم نفس شیئا وان کان مثقال حبة من خردل أتینا بها وکفی بنا حاسبین هیچ نفسی به هیچ وجه و به هیچ نوع و در هیچ سطحی مورد ظلم قرار نمیگیرد حتی اگر مثقال حبهای از خردلی خردل خودش چقدر است این یک جزئی از یک جزء کوچک هم خیلی خورد کوچک باشد اگر ظلم به کسی شود این مورد اغماز قرار نمیگیرد بلکه مورد دقت قرار میگیرد وکفی بنا حاسبین و ما توانا هستیم و میتوانیم و کافی است که ما حساب گر باشیم خب این ببنید پیام کلی این سوره در همین چند آیه به خوبی مطرح میشود و تأکید روی نفی ظلم است هم در دنیا و هم در آخرت ارتباط ظلم در دنیا با خسارت در آخرت وظلم در دنیا با خسارت در دنیا به خوبی تبیین شده است برمیگردد به روش وشیوة موسی وهارون و آنچه که به اینها داده شد در حقیقت یک چراغ راهنمایی است و ذکری است برای متقین که حالا اشاره کردم که بحث تقوی در حقیقت این متمم بحث عبادت است یا بگوییم چارچوب عبادت تقوی است یعنی عبادت با تقوی جواب خواهد داد اگر عبادت با تقوی باشد به نتیجه میرسد در آیهای داریم که میفرماید به این مضمون که آنچه که اسنان را به ثمر میرساند و به نتیجه میرساند تقوی است اگر تقوی نباشد خداوند هیچ کاری را قبول نمیکند انما یتقبل الله من المتقین در سورة مائده است انما یتقبل الله من المتقین هابیل و قابیل هر دو ایمان به خدا داشتند و عبادت خدا هم میکردند اما در قبولی قربانی هابیل و عدم قبولی قربانی قابیل قرآن فرمود وقتی سؤال کرد چرا قربانی تو قبول شد قربانی من قبول نشد جواب هابیل این بود که انما یتقبل الله من المتقین خدا فقط از انسانهای با تقوی میپذیرد پس عبادتی قابل پذیرش میباشد که با معیار تقوی سنجیده شده باشد و قرین باشد به عبارت دیگر تقوی آن عبادت را به ثمر مینشاند اگر تعبیر دقیق باشد تقوی است که این عبادت را سامان میدهد وباز دهی به آن میدهد عبادت چون عبادت بناست انسان را تربیت کند و انسان با عبادت به آن کمال مطلوب برسد اگر این عبادت لق لقة زبان شد اگر این عبادت یک دکور شد اگر عبادت یک ظاهر فریبنده شد اگر عبادت از روح واز محتوی خالی شد این بعادت دیگر اثر بخش نیست چه چیزی این عبادت را به تأثیر گذاری در وجود فرد و جامعه میرساند تقوی است که حالا با آن وصفی که قرآن برای تقوی قائل هست بنابراین بحث عبادت که یک اصل است اساسی است ودر حقیقت تجلی آن عدالت واعتدال در عبادت خدا باشد با اصل تقوی کامل میشود و به بازدهی وبه ثمر مینشیند متقین را هم اینجا معرفی میکند میفرمایند ذکرا للمتقین الذین یخشون ربهم بالغیب وهم من الساعة مشفقون دو خصوصیت دارند متقین چرا این عبادت با تقوی به بازدهی میرسد متقین دو ویژگی دارند ویژگی اول خدا را در غیب در سر در جایی که علن نباشد و کسی نباشد در آنجا بین خود و خدا خود پاسدارند و خود باز دارندهاند از حرام الهی خود نگهدارند از ترس خدا بر آنها غلبه دارد و در نهان نیز خدا را حرمت شکنی نمیکنند و از خدا ترسان هستند و هم من الساعة مشفقون نسبت به قیامت بسیار حساسند و ترسان و لرزان یعنی ذکر قیامت و آینده نگریشان عاقبت اندیشیشان آنها را از هر گونه انحراف در مسیر زیاده روی یا کوتاهی باز میداد وآنها را با تقوی میکند این هم ریشة تقوی و در حقیقت تعریف تقوی است از بیان دو ویژگی وخصوصیاتی که در شخصیت متقین مطرح میشود خب بعد میروند در یک بحث مفصلی راجع به ابراهیم و آن تجربة ابراهیم با قوم خودش وچگونه اینها را سعی کرد از شرک به خدا باز بدارد و اینها را برگرداند به صراط حق بعد میفرمایند بالاخره ما در آخر این مسیر ابراهیم را نجات دادیم و آنها هستند فجعلناهم الاخسرین آنها خسارت دیدند اما ابراهیم و پیروان ابراهیم نجات پیدا کردند ونجیناه ولوطا ابراهیم ولوط را به سمت آن زمینی که برکت به آن دادیم که حالا این زمین اگر شامات باشد و راسه لبنان و سوریه و این محیط باشد این جایگاه باشد از لحاظ جغرافیایی سرزمین مبارکی است که ما نجیناه ولوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین ووهبنا له اسحاق ویعقوب نافلتنا کلا جعلنا صالحین وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا واوحینا الیهم فعل الخیرات واقام الصلاة وایتاء الزکاة وکانوا لنا عابدین وارد جزئیات و خصوصیات شد اینجا ما نسبت به انسانهای صالحی که از نسل ابراهیم به وجود آوردیم و قرار دادیم اسحاق و یعقوب هستند که اینها سر سلسلة بنی اسرائیل شدند و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا ما اینها را امامانی هدایت گر قرار دادیم که به دستور ما عمل میکنند وبه آنها ما این را رساندیم که کارشان خیر رسانی باشد انجام خیرات باشد واقام الصلاة وایتاء الزکات سه تا شاخص برای این انبیاء قرار داده است که حالا ما از این سه شاخص میتوانیم سه اصل را برای آن مدیریت جامعة بشری گرد آوری الهی استفاده کنیم این که اینها که به سمت حق دعوت میکنند وامامت بر دوش آنها سنگینی میکند اینها موظفند که همیشه خیرات را در پیش داشته باشند نماز را به چا دارند و زکات را پاس دارند و بدهند وکانوا لنا عابدین اینها همه مصادیق عبادت است یعنی اصل در انبیاء عابد بودن برای خدا هست واین عابد بودن در اقامة صلاة وایتاء زکات وفعل خیرات تجلی پیدا کرده است بعد میروند نسبت به لوط وآتیناه حکما وعلما ونجیناه من القریة التی کانت تعمل الخبائث باز وارد یک پدیدة انحرافی دیگر میشویم در جامعة حضرت لوط ومنتهی میشود این پدیدة انحراف جنسی به تار و مار شدن این جامعة بشری و خداوند او را نجات میدهد از این مسیر انحرافی که آن جامعه گرفتارش شده است وبعد وارد بحث داوود و سلیمان میشود و حالا بحث مفصلی است دیگر من وارد این جزئیات نمیشوم میخواهم به نتیجههایی که قرآن از این بحث انبیاء میگیرند و بحث ایوب با آن امتحانی که ایوب شد و اسماعیل و ادریس وذی الکفل کل من الصابرین وادخلناهم فی رحمتنا انهم من الصالحین خب ذو النون که باز به خاطر آن وضعیت که برای قومش به وجود آمد و آنها را رها کرد و بعد گرفتار ظلمات شد و اقرار به ظلم ؟؟ یعنی همة انبیاء امتحان شدند امتحانها متنوع بوده است حتی به جایی میرسد که این ذو النون اقرار به ظلم میکند در حالی که در یک منطقه متعارف وقتی که جامعة او زیر بار هدایت پیش نمیرود و معمولا میگوییم که انجام وظیفه کرده است اما آنها زیر بار نرفتند خداوند امتحان خاصی و فشار خاصی بر آنها وارد میکند تا این که هم او را تربیت کند وبعد بر میگردد به حامعة خودش و در حقیقت باز آن بحث تأثیر ظلم و ظالم بودن حتی بر انبیاء چگونه باعث فشار در دنیا بر آنها میشود در حالیکه البته ما معتقدیم انبیاء معصوم هستند ولی این ظلمی که اینجا گفته میشود متناسب با آن مقام عصمتش است یعنی از او انتظار نمیرفت یک پیامبری در این سطح بیاید و مثلا عجله کند و یک تصمیمی بگیرد باید بیشتر از اینها پدری میکرد تحمل میکرد و آنها را به شاه راه و مسیر هدایت هدایت کند در هر صورت قرآن میفرماید که ما ذوالنون را نجات دادیم وهمچنین هم مؤمنین را همیشه اگر به اینجا برسند که در قعر ظلمات تاریکیها به خدا پناه ببرند تسبیح کنند و اقرار به ظلم کنند باز این اقرار به ظلم میتواند در حقیقت یک درجه از آگاهی واز یک درجه از برگشت از ظلم یعنی انسان به جایی برسد که احساس کند اشتباه کرده است ظلم کرده ستم کرده الآن باید برگردد از آن مسیر منحرفی که رفته است به این ترتیب ما این را عامل نجات مؤمنین هم میتوانیم قرار دهیم وکذلک ننجی المؤمنین خب این مجموعة انبیاء مسیرشان مسیر مشخصی است که ما را منتهی میکند به یک نکتة خیلی مهم که در این سوره وسورة مؤمنون تأکید شده است ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون پس همة حرفهایی که تا الآن زدیم در یک جمله خلاصه میشود یا در دو نکته که امت واحدی که بر محور توحید شکل گرفته است این امت واحد در زیر پرتو خدای واحد باید عابد خدا باشند پیرو خدا باشند در حالی که اینها باید متحد شوند در زیر پرتو توجید میفرماید وتقطعوا امرهم بینهم اینها گروه گروه شدند فمن یعمل من الصالحات وهو مؤمن فلا کفران لسعیه هر کس صالحات را فرا روی خود وسر لوحة کار خود قرار بدهد در حالی که مؤمن باشد به هیچ وجه سعی او نادیده نخواهد بود و حتما سعی او نتیجه بخش خواهد بود بعد وارد تکرار میکند آن بحث قبلی را که آن تمدنهایی که ما هلاک میکنیم این تمدنهایی هستند که اینها دیگر گرفتار آن ظلم شدند و برگشتی هم نخواهند داشت اینها یعنی آنچنان ظلم آنها را فرا میگیرد که دیگر راهی برای برگشت قرار میدهد البته نسبت به قوم حضرت یونس در آیات دیگر توضیح داده که آنها بر کشتند توبه کردند فلذا از عذاب الهی رهایی یافتند ولی عموم تمدنهایی که هلاک شدند اینها تمدنهایی بودند که برگشت نکردند و برگشتی نداشتند پس تا اینجا ما در حقیقت میبینیم که در این سورة انبیاء شاخص اصلی چند اگر بخواهیم جمع بندی کنیم چند نکته هستند نکتة اول اصل نفی ظلم وعدالت گرایی وعدالت محوری که این در مصداق واقعی یا بهترین مصداق یا یگانه مصداقی که بتواند عدالت را در خودش تجلی بدهد ایمان به وحدانیت خدا وعبودیت خداست که شرط ثمر بخشی این عبودیت تقوی داشتن یعنی قانونمند بودن و قانون گرا بودن وتقید کامل به قوانین الهی که حدود عبادت عابد و معبود بودن و نحوة صحیح عبادت و ثمر دهی عبادت را دارد تفسیر میکند ضابطهمند میکند و باید در یک جامعة انسانی واحدی که در پرتو وحدانیت خداست این جامعة بشری تکامل پیدا کند و بعد تا بیاید در سورة مؤمنون که میفرماید وانا ربکم فاتقون همین بحث عبادت را که اصل اساسی و شاه راه این جامعة انسانی باید باشد این باید وحدت در کنار تقوی یا تقوی بر اساس این یکپارچه بودن این امت یعنی دو اصل به تعبیر مرحوم کاشف الغطاء میفرماید بنی الاسلام علی کلمتین نفرموده که اسلام بر پنج اصل بنا شده است بر اصول دین پنج تا است میفرماید اصول دین دو تاست بنی الاسلام علی کلمتین کلمة التوحید و توحید الکلمه کلمة توحید اصل توحید لا اله الا الله و توحید الکلمه وحدت کلمه که در همین آیة شریفة وهذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون این در حقیقت این اصلی است که احتمالا مرحوم کاشف الغطاء از این آیه این نتیجه را گرفته که تمام انبیا این حرفشان یک حرف بوده است و همه به یک اصل دعوت کردند اصل این است که این امت شما امت همة انبیاء یک امتی است که پروردگارش خداست در حالی که پروردگارش خداست یا در حالی که این امت امت واحد است و خدا و پروردگار و مربی خداست ان هذه امتکم کونها امة واحدة وانا ربکم فاعبدون حالا که چنین است پس باید فقط خدا را عبادت کنید یعنی وقتی که نظام تکوین بر عبد بودن کل کائنات برای خدا در این مسیر دارد حرکت میکند جامعة انسانی که با اختیار و اراده هم حرکت میکند باید مسیر عبادت خدا را در پیش بگیرد تا این که بر خلاف نظم جهانی حرکت نکند که اگر این چنین حرکتی آغاز شود در حقیقت تباهی و دیدیم در تمام جوامع بشری که به ظلم گرفتار شدند چگونه از مسیر اعتدال وقتی خارج شدند گرفتار نابودی میشوند چرا چون سنتهای الهی که سنتهای ثابت و مطلق هستند و اجتناب ناپذیر نمیشود این سنتها را دگرگون کرد آنچه که دگرگون میشود آن موجود ضعیفی است که در برابر این سنتها نمیتواند غارت کند آنچه که اصل و ثابت و پایدار است آن حاکم میشود بر آنچه که پایدار نیست لذا انسانی که در برابر سنت عبادت خدا عبودیت جهان برای خدا بخواهد صف آرایی کند و موضع بگیرد این انسان است که خورد میشود نه این که آن سنت عوض میشود و اگر این فهم برای انسان جا بیافتد دیگر انسان هیچ وقت نه بازی گوش میشود و نه از عبادت خدا سرباز میزند والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.