< فهرست دروس

استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/12/05

بسم الله الرحمن الرحيم

 

5/12/91

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در زمینة نظریه و نظام اجتماعی اسلام در قرآن روایات و مجموعة کلمات فقها به اینجا رسید که اگر ما بخواهیم استنباطی از آیات قرآن نسبت به نظریه و نظام اقتصادی داشته باشیم شرط اولش این است که ما به موضوع مستنبطمان که عبارت باشد از نظریه یا نظام وقوف کامل داشته باشیم یعنی چه چیزی در نظریه و چه چیزی در نظام باید وارد جستجوی ما باشد یعنی ما دقیقا در نظریة اجتماعی دنبال این هستیم که ماهیت این اجتماع انسانی که عبارت باشد از روابط بشری و روابط انسانی و فلسفة این اجتماع به تعبیر قرآن کریم لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم در دو سطح این فلسفه بیان شده است و بعد هم در نظام اجتماعی ما دنبال قانونمند کردن این روابط باید باشیم یعنی قانونمندی روابط آن نقطة اصلی و نقطة جوهری نظام اجتماعی خواهد بود این دو گمشده را ما باید دنبال کنیم برای این مهم عرض کردم که به جز مجموعة آیتمهایی که در آن روش استنباط روش تفسیر ترتیب نزولی و همچنین نگاه به بستر آیه تا این که بتوانیم دلالتهای یک آیه را به طور کامل احصاء کنیم اضافه بر آن عرض کردم که ما ناگزیریم که به سه امر توجه کنیم که آن سه امر عبارت بودند از انسان جامعه و سنتهای حاکم یعنی انسان کیست چه ظرفیتهایی دارد چه توانمندیهایی دارد به کجا این انسان باید حرکت کند یک انسان شناسی لازم داریم و یک جامعه شناسی هم لازم داریم و یک سنت شناسی خب این دو امر از این سه امر را شهید صدر صریحا در بحثهای عناصر جامعه بیان کردند یعنی آن بحث سنتها و بحث خود این که جامعه چیست یک جامعه شناسی قرآنی و سنت شناسی قرآنی را شهید صدر در بحث خودشان در المدرسه القرآنیه بیان کردند و اما این امر ثالثی که الآن می‌خواهیم بر روی آن متمرکز شویم خود انسان شناسی که انسان کیست و انسان چه ظرفیتهایی و چه توانمندی‌هایی دارد و به کجا این انسان باید سیر کند و حرکت کند این یکی از آن شاخصهای بسیار مهمی است که می‌تواند ما را در فهم بهتر و برتر منظومة اجتماعی کمک کند خب چرا ما نسبت به این امر داریم حساسی نشان می‌دهیم به دو دلیل جهت اول این است که خود قرآن کریم نسبت به انسان شناسی یک سرمایه‌گذاری کلانی کرده است یعنی ما در کنار احکام و قوانینی که خدا برای انسان قرار داده است فصل مشبعی وفصل بسیار گسترده‌ای در کلیة سوره‌های قرآن ما نسبت به انسان می‌بینیم که مورد توجه ویژه قرار گرفته است یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم الذی خلقک فسواک فعدلک فی ای سورة ما شاء رکبک ونفس وما سواها فألهمها فجورها وتقواها قد افلح من تزکی وذکر اسم ربه فصلی یا می‌فرماید که کلا ان الانسان لیطغی ان رأها استغنی قبل از این می‌فرماید اقرأ باسم ربک الذی خلق یعنی اولین سوره در ترتیب نزول سورة انسان شناسی است اقرأ باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقرأ وربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم کلا ان الانسان لیطغی ان رأها استغنی و تا آخر سوره آن هم مواردی از انسان شناسی و صنف‌شناسی یا جامعه شناسی هم در آن مطرح است بسیار بسیار فراوانند آیاتی که دربارة انسان سخن گفتند این سخن گفتن دربارة انسان برای کتابی که هدفش هدایت انسان است معنایش این است که هدایت انسان بدون شناخت انسان میسر نیست شناخت انسان شناخت هدایت انسان منهای شناخت انسان این ممکن است یک بعدی و ابتر باشد چون شما می‌خواهید درمانی را برای کسی یا چیزی عنوان کنید که آن کسی و آن چیز برای شما مشخص نیست چه کسی است دقیقا و چه ویژگیهایی دارد چطوری امکان پذیر هست که شما درد و درمان را با هم نمی‌بینید و بعد می‌خواهید به درمان کامل برسید باید این انسان حقیقتش و ابعادش و توانمندیهایش و استعدادهایش و آن نقطه‌ای که باید به آن برسد هدفی که باید به آن صعود پیدا کند کل این باید روشن باشد آسیبهای انسان آسیب پذیریهای انسان همة اینها مشخص شود تا درمانی که در هدایت الهی در قرآن برای انسان آمده است متناسب با این موضوع متناسب با این موجودی که برای او درمان داده شده است تحقق پیدا کند بدون شناخت انسان شما ببینید همة پزشکها یک دوره فیزیولوژی انسان می‌خوانند اضافه بر آن روان شناسی انسان را هم می‌خوانند جسم و روح و انسان را در دستشان تا حدودی وقتی که آمد بعد می‌گویند شما می‌توانید پزشک شوید بدون این علوم یا که اگر این علوم پایه نباشد اصلا پزشک نمی‌تواند باشد خب شما چطوری در پزشکی دارو دادن برای انسانی که کسی او را نمی‌شناسد جائز نمی‌دانید اما در بحث نظام اجتماعی و نظام وحیانی که خدا برای انسان می‌فرستد خدا می‌گوید خیلی خوب لازم نیست شما خودت را بشناسی بدون این که خودت را بشناسی چون من تو را می‌شناسم خیلی خوب درمان تو هم این است این درمان خدا می‌داند الا یعلم من خلق وهو اللطیف الخبیر اتفاقا خود این آیه هم شاهد بر این است که خدا می‌فرماید که من می‌دانم چه آفریدم پس من می‌دانم چه چیزی مناسب اوست خب وقتی خدا می‌داند چه آفریده و چه مناسب اوست من در مقام فهم درمان خودم و اجرای این درمان هم باید من بفهمم که چه هستم و که هستم لذا قرآن هم می‌فرماید بله باید بفهمید بل الانسان علی نفسه بصیرة ولو القا معاذیره انسان خودش را می‌شناسد خوب هم می‌شناسد حالا بعضی از آگاهیها بدیهی است و فطری است یا حضوری است بعضی از آگاهیها هم باید وحی به انسان بدهد که بگوید که تو که هستی و چه هستی بنابراین اهتمام گستردة قرآن به تبیین مفصل از انسان در جهت تربیت انسان یک اصل اجتناب ناپذیری است که قرآن همین اصل را مراعات کرده است و خود این گستردگی و اهتمام وافر قرآن خودش یک آیتمی است و پدیده‌ای است که جلب توجه می‌کند برای یک کسی که در قرآن سیر می‌کند این یک بعد یک نکته که باعث شد که ما به این امر توجه کنیم و بگوییم که برای شناخت یک نظام اجتماعی که برای تربیت انسان آمده است شناخت خود انسان هم یک آیتم بسیار مهمی است تا اینکه تناسب این درد و درمان تناسب این موضوع با محمود بتواند کمک کند در فهم بهتر و برتر و دقیقتر این درمان و این احکامی که برای این انسان تعریف شده‌اند حالا ممکن است که کسی مناقشه کند بگوید خب این چه ضرورتی دارد و چگونه یک اشاره‌ای داشتیم در درس گذشته که تناسب هماهنگی نظام تکوین و نظام تشریع این هماهنگی ایجاب می‌کند این فهم را و ضرورت این فهم را اگراز این اصل هماهنگی نظام تکوین دست برداریم ممکن است مناقشه کنیم در این امر اما اگر او را به عنوان یک اصل پذیرفتیم پس به هر اندازه‌ای که ما به نظام تکوین انسان واقف باشیم به همان اندازه در فهم نظام تشریع این انسان می‌توانیم دقیقتر باشیم و به همین خاطر وقتی که گفته می‌شود که تفقه در دین یعنی فهم عمیق دین خب معلوم است وقتی شما موضوع را بهتر و دقیقتر فهمیدید حکم را هم برای این موضوع دقیقتر خواهید فهمید یعنی می‌دانید که این حکم حدودش ابعادش وقتی تطابق هست بین نظام تکوین و تشریع شما بین استعدادها و توانمندی‌ها و اهدافی که برای انسان ترسیم شده‌اند شما بین اینها به اینها اطلاع کامل داشته باشید آن وقت آن اهداف تشریع می‌شود همان اهدافی که برای انسان در نظر گرفته شده و لذا حالا بعدا در آیاتی که مربوط به اهداف است نظام تشریعی و اهداف آفرینش انسان ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم که یک تطابق بسیار بسیار عجیبی اینجا در آیات مطرح می‌شود ان الی ربک المنتهی خب آنجا فرموده است وان اعبدونی هذا صراط مستقیم وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون اصلا هدف از آفرینش انسان عبادت است ببینید هدف از آفرینش رفت به یک امر تشریعی چه ربطی بین این عبادت یعنی این تشریع و بین آن تکوین هست ما شما را آفریدیم تا مرا عبادت کنید بعد می‌فرماید این عبادت شما برای من صراط مستقیم شماست وان اعبدونی هذا صراط مستقیم خب این صراط به کجا می‌انجامد آخرین این خط کجاست می‌فرماید ان الی ربک المنتهی آخر خط خود خداست خب در اینجا هدف از آفرینش انسان و هدف از این هدف از تشریعی که برای انسان مطرح می‌شود که عبادت خداست این عبادت باید منتهی بشود به خود خدا انسان را به خدا برساند هدف از بعثت انبیاء چیست بعثت انبیاء که تشریع را برای و هدایت را برای بشریت به ارمغان می‌آورند خب انبیاء کاری می‌کنند که همین عبادت تحقق پیدا کند ان اعبدوا الله واتقوه واطیعون خب وقتی که دقیقتا می‌شویم که چه کار می‌کنند انبیاء که این هدف تحقق پیدا می‌کند می‌فرماید در خصوص حالا پیامبران به طور عام در خصوص پیامبر اسلام هم می‌فرماید و لقد نسبت به عامة پیامبران و لقد بعثنا فی کل امة رسول وان ابعدوا الله واجتنبوا الطاغوت همین حرفی که در سورة یس می‌فرماید اعبدونی هذا صراط مستقیم لا تعبد الشیطان انه لکم عدو مبین مرا عبادت کنید که عبادت من صراط مستقیم شماست در برابر عبادت من از عبادت شیطان دوری گزینید شما باید عبادت کنید یا خدا یا شیطان یا خدا یا خود نفس افرأیت من اتخذ الهه هواه واضله الله علی علم در اینجا یا خدا یا غیر خدا آنجا هم انبیاء آمدند همة انبیاء همة انبیای هر امتی ما به آنها گفتیم ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت خب دقیقا چه کار می‌کنند انبیاء در رسالت خاتم پیامبران دقیق این مشخص شده است این نوع کاری که باید انبیاء انجام دهند فرموده لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم من آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه یا آیة دیگر که می‌فرماید هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم من آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه کار اصلی انبیاء تزکیه است این نکتة دومی که می‌خواستم عرض کنم از دو باب ما ضرورت انسان شناسی را احساس می‌کنیم که در قرآن مورد توجه و عنایت خاص قرار گرفته است یزکیهم ببینیم تلاوت آیات مقدمه است روشن است یعنی وقتی شما کار انبیاء پیامبر خاتم را با هم بسنجید تلاوت آیات یک مقدمه است و زمینهاست و مدخلی است برای کار اصلی کار زمان دار پیچیدة نیازمند به مدیریت و نیازمند به یک مربی توانمند که بعارت باشد از تزکیه و تربیت کار پیامبر تربیت مردم است تربیت جامعه است این جمع است فی الامیین یا من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم جامعة ایمانی جامعة امی پیامبر آمده است تلاوت آیات کند که این مقدمه است تلاوت آیات اعم است ممکن است این آیات تلاوت بشود فرد ایمان بیاورد ممکن است هم ایمان نیاورد آن کار اصلی یزکیهم هست که در بستر این تزکیه آن تعلیم کتاب وحکمت مطرح شده یعنی زمانی جامعة آرمانی مطلوب قرآن و اسلام می‌تواند به کسب علم و علم زایی و رشد علمی مطلوب برسد که تزکیه شده باشد یعنی اگر بگویم یکی از شاخصهای تمدن اسلامی یکی از شاخصهای جامعة اسلامی مطلوب و متمدن این است که علم و دانش در این جامعه اصل است و سرآمد همة کارهاست چون از میان همة کارها و از میان همة ابعادی که برای انسان مطرح شده است بعد تعلیم وعلمهم الکتاب والحکمه بعد علم آموزش دهی آن هم کتاب و حکمتی که حالا کتاب اوصافی دارد که هدی الله است حکمت هم که به تعبیر خود قرآن ومن یؤتی الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا شاخص این جامعة متمدن اسلامی علم است و دانش است شاخص آن حکومت امام زمان علیه السلام و جامعة امام زمانی هست علمی است که قابل مقایسه نیست با مراحل قبل از ظهور ولی این علم در بستر تربیت و تزکیه مطرح می‌شود یعنی می‌شود کار اصلی کار تربیت و تزکیه خب کسی که شما نمی‌شناسید کیست و چیست و چگونه است چگونه ما را می‌خواهد تربیت کند اگر پیامبر صل الله علیه وآله یک انسان شناس توانمند نباشد چگونه این انسانها را میخواهد تزکیه کند این از بدیهیات و الفبای کار تربیت است وقتی یک کسی به آن یک مرغی بدهند که آن مرغ را مدیریت کند اداره کند یک اطلاعاتی راجع به آن مرغ به آن میدهند که آقا این مرغ چه خصوصیاتی دارد مواظب باش چه خوب است برایش وچه بد است و چه ویژگیهایی دارد در اروپا اخیرا شنیدیم به کسی اجازه می‌دهند سگ داشته باشد در خانه‌اش یا با او سگ باشد مجوز به او می‌دهند زمانی به او مجوز می‌دهند که دورة تربیت سگ و سگ شناسی را پشت سر گذاشته باشد یعنی اول بشناسد با چه کسی دارد تعامل می‌کند و چگونه دارد تعامل می‌کند بعد حق دارد که یک سگ داشته باشد که در کنار او باشد این از بدیهیات است ما به انسان می‌گوییم که تو باید خودت را تربیت کنی اما تو که هستی لازم نیست بدانی تو که هستی تو باید با این احکام با این تکالیف خودت را مدیریت و تربیتی و تزکیه کنی خودت مدیرخودت هستی یا پیامبر و امام معصوم مدیر و مربی تو هستند اما لازم نیست حتما بدانند تو که هستی و چه هستی اصلا این خلاف بداهت است بنابراین خود عنصر تزکیه و تربیتی که در آیات قرآن روی آن تأکید شده و آن محور اصلی و حقیقی کار انبیاء قرار داده شده است این ایجاب می‌کند که بدون انسان شناسی امکان نداشته باشد که انسان به توان مدیریت و تربیت خودش نائل شود زمانی انسان توانمند می‌شود که به این سلاح مسلح شود قرآن هم متناسب با همین آمده چه کار کرده است برنامه‌ریزی کرده است ویک مجموعة فراوانی از آیات را در انسان شناسی برای ما به ارمغان آورده است و این نشان دهندة این است که قرآن با این فضایی که ایجاد کرده است و با این تعبیرهای گوناگونی که مثالش را عرض کردم بعضی آیات خیلی صیح است که از انسان شناسی انسان به خدا شناسی از انسان شناسی به تکلیف شناسی حرکت می‌کند وقتی می‌فرماید که ما غرک بربک الکریم الذی خلقک فسواک فعدلک فیای سورة ما شاء رکبک بعد می‌آید اینجا قرآن نقد می‌زند رفتار انسان را پس چرا این چنین نیستید را این چنین نباید باشید این ارتباط بین یک مجموعة اطلاعات راجع به انسان وبعد در خواست تکلیف یا مؤاخذه یا تشویق به یک رفتار معین معنایش این است که ارتباط هست بین خود شناسی و بین رفتار شناسی و تکلیف شناسی بنابراین ما این سه آیتم را که انسان شناسی جامعه شناسی وسنت شناسی سنتهای حاکم بر انسان فرد وجامعة انسانی را هر چه ما بهتر و بیشتر به این سه آیتم آگاهی داشته باشیم ما بیشتر می‌توانیم و بهتر می‌توانیم تکالیف را بفهمیم و در مقام استنباط حدود ثغور این تکالیف را با این موضوع له این تکالیف که انسان باشد و جامعة انسانی باشد باید انطباق و هماهنگی داشته باشد مگر این که از این اصل دست برداریم که می‌گوییم ما نه نیازی به مثلا این نیازی نمی‌بینیم که هماهنگ باشد تکلیف با مکلف مثلا تکلیف با مکلف مکلفٌ به یا تکلیف با مکلف باید انطباق داشته باشند چون این تکلیف برای این مکلف است صرف این که ما عنوان مکلف را ؟؟ می‌دانیم اما حقیقت این مکلف را نمیشناسیم ابعاد وجودی او را نشناسیم به همان نسبت ما ابعاد اسلام را نخواهیم فهمید ما اگر توانمندیهای او را متوجه نشویم این که از انسان تکالیفی ظاهرا شاق خواسته شده است بعد می‌گوییم خیلی خوب عسری است هرجی است اگر شما ظرفیت و توانمندی انسان را خوب بدانید خیلی از چیزهایی که به ظاهر عسری و هرجی است می‌گوییم نه عسر و هرج نیست اصلا توانمند است می‌تواند ظرفیتش را دارد این که شارع آمده یک چنین تکلیف ظاهرا شاق این به ظاهر و به احساس اولیه ما بسنده نمی‌کنیم به آن توانمندی واقعی انسان توجه خواهیم داشت و همچنین بقیة آن حیثیتهای مربوط به انسان مثلا می‌گوییم انسان موجودی است که چند رابطه دارد هم با خودش دارد هم با خدای خودش هم با جامعه دارد هم با طبیعت برای همة اینها ما دنبال قانون خواهیم گشت اگر ما به یک بعد از این ابعاد انسان را به بخشی از این روابط توجه کنیم ما هم تکلیف را مخصوص همان بعد خواهیم دید یعنی چون موضوعی دیگر ندارید تا برایش دنبال تکلیف بگردید پس هم دایرة جستجوی ما وسیعتر می‌شود برای این انسان فرد و انسان جامعه و هم عمق آن تکلیف برای ما مشخص‌تر و ملموس‌تر وروشن‌تر می‌شود و تناسب این حکم موضوع این تکلیف و مکلف ما را به فهم برتر این تکلیف می‌رساند و به این ترتیب ما ناگزیر هستیم که به بخش انسان شناسی توجه ویژه‌ای داشته باشیم و حالا در این زمینه هم مطالبی هست و آماده شده است من از بحثهای سالهای گذشته که مفصل بحث انسان شناسی را تدریس کردم در دانشگاه جزوه‌ای هست که می‌توانیم بدهیم خدمتتان باشد نگاه کنید که یک دوازه فصل قابل توجه از آیات قرآن به دست می‌آید که اینها یک انسان شناسی گسترده‌ای به ما قرآن داده است که با توجه به این دوازده فصل ما انسان را به طور دقیق می‌توانیم شناسایی کنیم و تکالیف را هم خواهیم دید روی این مجموعه به گونه‌ای هستند مرتبط به هم که مجموعة تکالیف را هماهنگ و متناسب با این دیدی که قرآن نسبت به انسان می‌دهد مطرح می‌شود واصلا خیلی بعضی آیات بسیار بسیار ظریف است ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها قد افلح من زکاها ومن قد خاب من دساها اصلا این آیه یکی از شواهد بسیار ظریفی است که ما در اینجا می‌توانیم به آن استشهاد کنیم اول انسان شناسی بعد آن هدف آن مقصود نهایی وقتی که ما انسان را به گونه‌ای آفریدیم که ونفس وماسواها فالهمها فجورها وتقواها ما تعبیه کردیم بر این نفس الهام نمودیم به این نفس فجورش و تقوایش را یعنی مرز شناسیش را و خروج از این مرز بل الانسان علی نفسه بصیره انسان می‌فهمد که اینجا تخطی کرده می‌فهمد اینجا زیاده روی کرده است می‌فهمد اینجا پرده دری کرده است اینجا از حقوق و حدود و مقررات پا را فراتر گذاشته است می‌فهمد انسان این را در درون خودش در وجدان خودش خب انسانی که چنین توانمندی دارد که خیلی از تکالیف را انسان بالفطره می‌فهمد که تکلیف دارد در اینجا و از او خواسته شده است و اگر انسان از زیر بار این تکلیف فرار کند فرار کرده است نه این که واقعا توانمند نبوده و مکلف نبوده خب این انسانی که این چنین است فالهمها فجورها وتقواها بعد می‌فرماید قد افلح من زکاها خیلی خب شما تکلیفی که در این دار تکلیف داری این است که شما باید به تزکیه خودت برسی باید خودت را تربیت کنی ورستگاری تو در گرو این تربیت است خب قرآن می‌آید می‌گوید که تزکیه چگونه حاصل می‌شود تزکیه در چه ابعادی با چه ابزاری با چه شیوه‌های از چه منابعی به طور مفصل این شد همان برنامة چه نظام تربیتی اسلام برای انسان این نظام تربیتی مبتنی بر آن انسان شناسی است تکالیفی که می‌آید بر چارچوب همین نظام تربیتی هستند یعنی تکلیف که می‌آید نماز روزه حج جهاد زکات همسایه داری مردم داری احسان نیکو کاری همه می‌آید در چارچوب این نظام تربیتی در جهت تربیت خود انسان می‌آید ان احسنتم احسنتم لانفسکم کار به مزد نداشته باش شما قبل از اینکه به مزد فکر کنی به خودت فکر کن اگر کار خوب کردی اولین باز دهی مال خودت است وان اسأتم فلها شما ببینید چقدر روی رفتار اثر می‌گذارد آن شخصی که آمد خدمت امیر المؤمنین علیه السلام و کاری را در خواست کرد خدمتی را از حضرت خواست آن خدمت را انجام داد حضرت بعد تشکر کرد حرت فرمود نه نیازی به تشکر نیست چرا چون من این کار را برای خودم انجام دادم فرمودند یعنی چه برای خودت انجام دادی شما که هیچ منفعتی و مصلحتی در این کار برایتان متصور نیست فرمودند که مگر قرآن نخوانده‌ای که می‌فرماید ان احسنتم احسنتم لانفسکم وان اسأتم فلها من اول باید خودم انجام بدهم بعد حالا مصلحت شما هدف شما حاجت شما در حقیقت اول به خوبی آن کار فکر کردم دیدم کار خوبی است احسان به نفس است من دارم یک پله ارتقاء پیدا می‌کنم دارم بالا می‌روم گفتم خب این کار را خوب است که من انجام بدهم خب ان احسنتم احسنتم لانفسکم خب باید انسان خود شناس باشد که بفهمد این کار اولین بازدهیش به خودش بر می‌گردد و اگر هم دنبال مصالح شخصی هم باشد باز ایجاب می‌کند که آن کار را انجام دهد امام حسین علیه السلام در روایتی می‌فرمایند اگر کار نیکی کردید به کسی نیکی کردید وآن قدر آن نیکی را ندانست و ناشکری و ناسپاسی کرد شما هیچ وقت از آن کار پشیمان نشو چرا زیرا که اگر آن اهلیت برای معروف و نیکی نداشته باشد شما اهلیت دارید شما اهل معروفید و اهل نیکی هستید چون شما برای خودت کردی خودت ارتقاء پیدا کردی یک رتبه رفتید به کمال ارتقاء پیدا کردید خب این نگاه این بینش مال کسی است که خود شناس باشد واین تأثیر رفتار را بر روان انسان بر روح انسان بر جسم انسان بر عقل انسان را خوب درک بکند آن وقت می‌فهمد که اگر شارع مقدس تکلیف یا مستحب یعنی تکلیف الزامی یا استحبابی داد که شما صدقه را بده چه کار داری نگو آن شخص حالا شاید مستحق نباشد در روایت می‌فرمایند سائلی که می‌آید این رسول الله است این پیام آورندة خدا است آمده از شما بگیرد آمده از شما چیزی را کسب کند و خدا دارد شما را امتحان می‌کند که شما چکاره هستید بده هستید واقعا دهنده هستید یا نه بخیلید شما مثلا خسیسید شما که حالا میتوانید در راه خدا بدهید آن هم طالب انفاق شماست شما واقعا منفق هستید یا نیستید لذا می‌فرماید السائل رسول الله جاء المسکین رسول الله مسکینی که می‌آید سؤال می‌کند قبل از این که فکر کنی که آیا این واقعا دارد یا ندارد مستحق است مستحق نیست به این فکر کن که این دارد آمده از شما چیزی را بخواهد و طلب کند خب این دارد از شما چیزی را طلب می‌کند که شما خواسته حالا شما را امتحان کند یا خدا او را فرستاده که شما دهنده بشوید چرا چون در آیة دیگر می‌فرماید ومن یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون اگر بخواهید بفهمید انفاق یعنی چیست وبرای چه انفاق برای این که ما جلو بخل وخساستی که انسان بر او سرشت شده است وانسان وقتی که به دنیا می‌آید یک انسانی که حریص است و بخیل باید انسان از این حرص و بخل از این بخل حد اقل به تعبیر این آیه انسان باید فراتر برود و بتواند از ذات از درون خودش بیرون بیاید و سعة وجودی پیدا کند این انسان از آن کوچک بودن و حقارت بیاید بالا بزرگ شود و بزرگ‌منش بشود زمانی انسان بزرگ و بزرگ‌منش می‌شود که دهنده بشود جواد شود کریم شود پس ما وقتی می‌گوییم انفاق کنید فقط هدف انفاق این نیست که پول در جامعه گردش پیدا کند آن اهداف اقتصادی که نظر اقتصاد دانان هست آن هم هست لکی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم آن یکی از اهداف است اما یک هدف تربیتی مهمتری هست وآن ومن یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون اگر کسی جلو بخل خودش را بگیرد این رستگار خواهد بود خب هدف بعد این است که می‌آید بله این مال تقسیم شود در ارث تقسیم شود در خمس و زکات تقسیم می‌شود در جامعه این امکانات مادی به نحو احسن مورد گردش قرار می‌گیرد ویک تعادل در زندگی انسانها پیش می‌آید وافرادی که مسکین هستند و فقریند از آن حالت فقر می‌آیند بالا و ارتقاء پیدا می‌کنند و نیازها مثلا بر طرف میشود آن نیازهای اجتماعی آنها هم هدف است ولی هدف اول تربیت خود انسان است هدف دوم این است که ما منابع گناه و منابع سبقت منابع بی عفتی منابع گناهان و مشکلات را با حل با رفع مشکلات اقتصادی حل کنیم و هکذا اهداف دیگری که در آیات قرآن برای این بحث انفاق مطرح می‌شود خب بنابراین نگاه ما به انسان که اگر نگاه تربیتی شد ایجاب می‌کند که حتما یک انسان شناسی داشته باشیم تا این که رابطة این تکالیف را با این انسانی که موضوع این تکالیف است یا مکلفی است که این تکالیف برای اوست اینها به طور کامل دقیق سنجیده شده مفهوم بشوند آن وقت این در کجاها اثر دارد خیلی جاها اثر دارد مثلا در تعارضها در تضاخمها در اعم و مهم‌ها در جاهای که انسان فکر می‌کند مثلا اینجا این مال به هدر رفته است خب از یک بعد ممکن است به هدر رفته و از بعد دیگر ممکن است نه آن مصالح دیگر را اگر در نظر بگیریم می‌بینیم نه هدر نرفته است این مال بلکه این مال مالی که برای انسان تجربه به وجود بیاورد انسان وارد یک معامله‌ای می‌شود ولی آن تجربه عقل انسان را هوشیار می‌کند توانمندش می‌کند خب اینجا نمی‌شود بگوییم پس ما ضرر صد در صد کردیم ضرر مادی کردی ولی شما به یک ابزاری به یک سطحی ارتقاء پیدا کردید که جلو آسیبهای بعدی را می‌گیرد پس اینجا نمی‌شود گفتن اینجا ضرر صد در صد انجام گرفته است چون یک نفع معرفتی ویک نفع آموزش ویک تجربه و خیلی از عملیات انجام می‌شود و خیلی از اموال تلف می‌شود چرا تلف حسابش نمی‌کنند در این مانورها مثلا چقدر امکانات تلف می‌شود آیا اینها را عقلاء تلف حساب می‌کنند تلف حساب نمی‌کنند اینها در جهت آموزش و ارتقاء علمی معرفتی ایجاد توانمندی در نیروهایی که در این آزمون قرار می‌گیرند وممکن است هم تلفات جانی هم باشد ولی در مجموع وقتی که حساب می-کنند می‌گویند این یک تجربة بسیار موفقی بود و بشریت دارد از این تجربه بهره‌برداری مثبت می‌کند بنابراین هر چه نگاه وسیعتر و دقیقتر باشد وما انسان را بهتر بشناسیم فهم ما برای این تکالیف دقیقتر خواهد بود هم ممکن است کسی انسان شناس نباشد یک چیزی را اصراف حساب کند یا بیجا حساب کند در حالی که در شرع در روایات مثلا برای او باکسی باز کردند واو را به عنوان یک امر مطلوب وبعد انسان می‌گوید حالا نمی‌فهمم اینجا چرا شارع می‌بیند این دارد اصرار می‌کند در حالی که من مثلا فائده‌ای احساس نمی‌کنم چون انسان را نشناخته فایدة او را نمی‌داند یعنی فایده را سطحی وظاهری و مادی می‌گیرد و به این خاطر می‌توانیم به عنوان یک اصل مطرح کنیم که هر چه انسان شناسی وسیعتر و دقیقتر باشد تکلیف شناسی هم برای این انسانها به همان نسبت دقیقتر و مفیدتر و مطلوبتر خواهد بود والحمدلله رب العالمین وصل الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo