استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/09/19
بسم الله الرحمن الرحيم
19/9/91
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد واله الطاهرین .
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
به نظر میآید که ما تفکیکی که میان دو مسیر علمی مطرح در اقتصادنا برای کشف نظام اقتصادی شهید صدر اشاره کرده و بین مسلک تمجید و تعزیر وبین مسلک اکتشاف قائل شده است و این تفاوت را بیان کرده به نوعی و توضیحاتی که در جلسة پیش دادیم که این دو مسلک چه مشترکاتی دارند و چه تفاوتهایی دارند و چگونه مسلک تمجید و تعزیر یک مسلکی است جدای از مسلک کشف نظام خلاصهاش این شد برای این که بحث را تکمیل کنیم و انشاءالله آن شبههای که باقیمانده در ذهن دوستان نسبت به حجیت مسلک اکتشاف که هنوز در ذهن بعضی وجود دارد هر چند حاضر نیستند در جلسه ما باید پاسخ مناسبی برای این شبههای که در ذهن است بدهیم خلاصة کلام این است که نگاه فقهای ما به مکلف به عنوان مکلف که باید بین خود و خدای خود در انجام اعمال و رفتارهای خود عذری داشته باشد یعنی تکلیفی به او داده میشوداگر از آن تکلیف تخلف کرد به هر دلیل به آن تکلیف نرسید معذور بود از رسیدن به آن تکلیف تا زمانی که عذر دارد قابل قبول است و تا زمانی که بیان از طرف مولی میآید و کشف میکند آن حکم واقعی را و آن تکلیف مطلوب را در آنجا او ملطم خواهد بود به انجام آن تکلیف یعنی تکلیف بر او منجز است و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا بیان که آمد دیگر او ملزم است که به این بیان عمل کند مگر این که این بیان نرسد یا خودش به این بیان نرسد یعنی نتواند آن تکلیف موجود در آن بیان را استنباط کند در نتیجه معذور خواهد بود فتوایی که اینجا صادر میشود برای او یا خودش فتوی به آن فتوی میرسد ممکن است فتوای به احتیاط باشد ممکن است اصلا فتوی نباشد احتیاط کند اما فتوی ندهد به احتیاط اختلافی که بین احتیاط در فتوی وفتاوای به احتیاط آقایان دارند در این است که فتوای به احتیاط یعنی متن دین شریعت تکلیف ما احتیاط است حکم واقعی من احتیاط است احتیاط در دماء و فروج حکم واقعی من این است اما احتیاط در فتوی من نمیدانم حکم واقعی من چیست شبهه مثلا در مثلا مکلف به است به همین خاطر من احتیاط میکنم در اینجا در عمل و نمیدانم حکم واقعی چیست پس در مورد اول که احتیاط در فتوی است مبتنی براین است که واقع من نمیدانم چیست حکم واقعی نمیدانم چیست برای من مجهول است اما در موردی دیگر که فتوی به احتیاط است یا حکم شارع به احتیاط واین حکم احراز شده است به دلیل محرزی یا به دلیل قطعی در اینجا تکلیف و حکم شرعی احتیاط است لذا اینجا جای عدول از این تکلیف نیست برای مکلف اما در آن مورد قبلی میگویند حق تقلید غیر دارد و حق عدول دارد چون این آقا مدعی است که من علم ندارم به تکلیف و من به خاطر احراز واقع احتیاط میکنم خب این سبک از اجتهاد واستنباط که مبتنی است بر اذعان به امکان مخالفت واقع و حالا یا احتیاط یا برائت در چنین مواردی در موارد عدم کشف واقع در هر دوی اینها ما میبینیم مفتی ما و مستنبط ما مجتهد ما مسیر تمجید و تعزیر را طی میکند یعنی برای این که مکلف ایمن باشد از عذاب الهی بینه و بین الله مرتکب خطایی در تعامل با قوانین الهی نشود ضمن این که نمیداند به واقع رسیده است یا نه به همین خاطر ما گفتیم که مخطئه هستیم در اینجا وظیفة عملیه را دنبال میکند نه حکم شرعی اولی نه حکم واقعی اصلا دنبال کشف حکم واقعی نیست دنبال وظیفة عملیة خودش هست حالا یا احتیاط یا برائت این مسیر تمجید و تعزیر است در این مسیر کشف واقعی اصلا مطرح نیست کشف حکم واقعی برای فقیه مطرح نیست خب حجیت در اینجا در این مسیر تمجید و تعزیر همان ادلهای است که برای منجزها و معزرها مطرح میشوند در آیات و روایات خب حالا اگر فتوایی بر این اساس شکل گرفت این فتوی در عین این که فتوی است باز فقیه خودش را از مخطئه میداند یعنی میگوید این فتوی یک حکم ظاهری است چون این فتوی مبتنی مثلا بر خبر واحد است فتوای مبتنی بر خبر واحد نزد چنین فقیهی میگوید من میخواهم حکم واقعی را کشف کنم اما علم ندارم که به واقع رسیدم چون علم ندارم که به واقع رسیدم از طرفی من مکتشف هستم اما این اکتشاف برای من صد در صد نیست قائل به تخطئة خودم هستم مخطئ هستم هر چند هدف من آن است اما من به آن هدف رسیدم یا نه نمیدانم در نتیجه مثل شهید صدر میفرمایند این باز فتوای صادر بر اساس حکم واحد باز یک حکم ظاهری است حکم ظاهری به قصد این که کشف کند آن واقعه را ممکن است این حکم ظاهری منطبق با واقع باشد ممکن است منطبق نباشد پس باز به آن میگوید حکم ظاهری از این حیث از حیث این که ممکن است با واقعیت فاصله داشته باشد ولی غرض و مسیری که میخواهد طی کند مسیر استفاده از ادلة محرزه است که کاشف درجهای از کشف واقع را دارد بعد نقصی که در این کشف هست این نقص جبران شده با چه با ادلة حجیت ادلة حجیت خبر واحد میگوید من به تو ایمنی میدهم من به تو اطمینان میدهم که اگر در این مسیر شما خطا کردی چون به حجت تمسک کردی تو معزوری و بنابراین فقهای ما که مسیر تنجیز و تعزیر را طی میکنند چه در آنجایی که احتیاط میکنند و چه در آنجایی که فتوی میدهند اما کل هدف این فقیه رسیدن به منجز و معزر است امکان کشف واقع چند در صد است یک بحث با این راه نتیجهای که فقیه به آن میرسد آیا میتواند ادعا کند که واقع را کشف کرده است و آیا میتواند نسبت بدهد این مکتشف خودش را به شارع خب بین اینها ما تفاوت قائل شدیم گفتیم از لحاظ شرعی شارع به او میگوید بله چون مشا دلیل دارید دلیل حجت دارید شما میتوانید این مکتشف خودت را به شارع نسبت دهی اسناد به مولی کنی با این احتیاط که من نمیدانم حکم واقعی چیست امیدوارم این حکم واقعی باشد و این حکم الله در حق من است یعنی قید میخورد هذا حکم الله فی حقی چون من به اندازة توان خودم و به اندازة امکانات وابزاری که خدا به من داده است من حرکت کردم و من در اینجا فکر میکنم این حکم واقعی است شاید هم نباشد حد دلالت این مسیر همین است تا اینجاست خلاصه حجت فراهماست بر انسان مکلف یا انسان مفتی که دارد فتوی میدهد و هیچ داعیهای این انسان ندارد که من یک نظام اقتصادی مثلا یا نظام اجتماعی که آن منظومة واقعی الهی باشد برای جامعة بشری آن را من دنبال کردم و کشف کردم و هیچ ادعایی در اینجا ندارد شهید صدر میخواهد بگوید من میخواهم یک پل ارتباطی بین این فتواهای موجود فقهاء که بر اساس مسلک تنجیز و تعزیر شکل گرفته است و بین آن نظامی که باید کشف بشود من میخواهم بین اینها پل ارتباطی برقرار کنم و ابزار متنوعی و متعددی در اختیار دارم غیر از محکمات کتاب و سنت فتاوایی داریم که اینها مسلم است بین فقهاست ونقاط ثابت این منظومه را میتوانند تشکیل بدهند و فتاوایی داریم که اینها میتوانند گزینههای در عرض هم باشند برای این منظومه که یا با این منظومه سازگار باشند یا نباشند سؤال این بود سؤال دوستان که بالاخره وقتی شهید صدر وقتی میآید این فتواها را انتخاب میکند گاهی غیر فتوای خودش هم میآید انتخاب میکند وبه آن منظومه بخواهد دسترسی پیدا کند حجیت این کار و آن نتیجه بر چه اساسی سؤال کل سؤال این است شما با این تفکیکی که اولا بین مسلک تنجیز و تعزیر با مسلک کشف بیان کردیم شد دو قلمرو و دو مسیر و حجیت مسیر تنجیز وتعزیر همان ادلهای که برای منجزها و معزرها میآورند از آیات و روایت ادلة حجیتشان فراهم است لذا هر فتوایی برای هر فقیهی حتی اگر برای این فقیه بالفعل حجت نباشد اما برای خودش برای آن فقیه که حجت بوده پس هر فتوایی دلیل حجیتش در کنارش هست یعنی حجیت به معنای این که آن فقیه در آن شرائط اگر به آن دلیل عمل میکرده است وبه آن مضمون عمل میکرده چون مستند به حجت بوده بر او حجت است لذا به عنوان یک مکلف مکلف مستنبط و مجتهد یا مقلد این مجتهد او دلیل معزر یا منجز به عنوان حجت دارد خب حالا به کار گیری این فتوی که دلیل منجز و معزر دارد به کار گیری این فتوی برای کشف و استنباط نظام که چند کار را در اینجا ما در حقیقت چند خاکریز را باید پشت سر بگذاریم وچند پل ارتباطی باید برقرار کنیم یعنی ما از منجز و معزر میخواهیم به حوزة اکتشاف عروج کنیم و صعود کنیم منجز و معزری که اعم از واقع بود از این میخواهیم پل برنیم برای عالم اکتشاف و کشف کنیم یعنی ارتقاء بدهیم این کارمان را از تنجیز و تعزیر به اکتشاف چون درجة چون عالم اکتشاف یعنی عالم رسیدن به واقعه در حالی که آن اعم است خب این یک کار است که دارد انجام میگیرد توسط این فقیه از انتخاب این فتوی میخواهد برود و آن اجزاء آن منظومة اقتصادی را کشف کند این یک کار دارد انجام میبرد کار دیگر این است که آن مکتشف آن چه دلیلی برای حجیت دارد آن مقدماتش و ابزارش و اعم بودن از کشف واقع حجت بود منجز و معزر بود به عنوان وظیفة فردی که دارد اکتشاف میکند با آن شرائطی که دارد لا یکلف الله نفسا الا وسعها آن به اندازة وسعش به آن تکلیف رسید یعنی آن تکلیفی که فکر میکرد تکلیف است و عزر دارد اما این که ما بیاییم یعنی شاید روح اشکال بعضی از دوستان این بود که این چگونه بیاید این فتوی را وسیله قرار بدهد برای رسیدن به آن واقع و آن هم با این دو ارتقاء 1ـ ارتقاء از منجز و معزر به انکشاف و کشف واقع 2ـ کشف یک منظومة کامل که آنجا اگر فردی نگاه میکرد و جزء نگر بود اینجا کل نگر هم شده است پس دو ارتقاء دو ترقی در این کار انجام شده است ترقی دادن منجز و معزر به مقام کاشف و 3ـ این کاشف کاشف یک نظام باشد نه کاشف یک جزء یا یک بخش باشد و این ممکن است گرفتاری ایجاد کند برای یک کسی که دنبال حجت باشد یعنی حجیت این نظامی یا منظومهای که ما کشفش کردیم اگر کل اشکال این باشد چه جوابی میشود داد خب یک مقدمهای که لازم است مطرح شود تا ما راه و مسیر جواب اشکال را پیدا کنیم این است ما بحث از کاشف که میکنیم ما دو طور کاشف داریم در اصول خواندید یک کاشف ظنی داریم یک کاشف قطعی داریم کاشف ظنی که مکمل و متمم میخواهد چون کشفش ناقص است به زمینة مثلا دلیل حجیت خبر واحد میآیید شما آن نقص این کاشف ظنی را برطرف میکنید با این که برطرف میکنید باز شما نمیتوانید ادعا کنید که واقعیت را کشف کردید این در کاشف ظنی است اما در کاشف قطعی یا یقینی خب وقتی میرسیم به قطع و یقین به چه دلیل این کاشف حجت است حواب به ما میدهند که القطع حجة لذاته حجیت قطع ذاتی است قطع کاشف صد در صد است و حجیتش ذاتی است خب چگونه حجیتش ذاتی شد بر اساس این که احتمال خلاف دیگر منتفی است یعنی واقعیت را آن طور که هست دارد به ما نشان میدهد ورسیدن به واقعیت از طریق قطع همان و روشن شدن واقعیت یا انکشاف واقعیت و داشتن واقعیت همان یعنی ما دیگر بین خودمان و بین واقعیت هیچ فاصلهای نمیبینیم به دلیل انکشاف تام خب حالا این انکشاف تام گاهی دفعتا خاصل میشود گاهی تدریجا مثلا اگر شما بر اساس حساب احتمالات حرکت کنید وبا هر آیتمی که به دست میآورید در مجموعة بحثهای خودتان قرینهای به دست بیاید این قرینه بیاید و در کنار این کاشفهای ناقص قرار بگیرد و در صد احتمال رسیدن به واقع را بالا ببرد و در صد دور بودن از واقع را کم کند تا شما در اثر فراهم شدن مثلا مجموعة زیادی از قرائن به قطع و یقین برسید دیگر از شما سؤال نمیشود بعد از اینکه به قطع رسیدید و به یقین دست یافتید از شما سؤال نمیشود چگونه و چرا شما به قله رسیدید دیگر به شما نمیگویند که این قرائن هر یکی از آنها احتمالی است و در صدی از خطا دارد وبعد شما چون درصدی از خطا دارد پس شما چگونه و بر چه اساسی از این مجموعة آیتمهایی که خطا پذیر است شما آمدید به یقین رسیدید کسی سؤال نمیکند و حق ندارد هم سؤال کند بر اساس آن توضیحی که شهید صدر در نظریة احتمال میدهند این تراکم این احتمالات وبالا رفتن سطح کاشفیت این یک مسیر منطقی دارد یک مسیر علمی دارد که طی میشود و لهذا در خبر متواتر در اجماع در شهرت و امثال اینها نمیآیند از آن مفردات و از آن اجزاء تشکیل دهندة این پدیدة مثلا شهرت یا اجماع یا تواتر سؤال نمیکنند ممکن است تک تک این افراد فی حد نفسه هر کدام از این اجزاء را شما بگیرید نقد بزندی و در صد کاشفیتش از واقع را زیر سؤال ببرید اما وقتی در با هم جمع میشوند و متراکم میشوند یک مدلول دیگری خواهند داشت خب بنابراین ما اینجا شاید خطا باشد اگر یعنی ذهنمان همیشه بپرد به سمت سؤال از حجیت تک تک این احتمالات چرا این سؤال غلط است به خاطر اینکه این احتمالات را جدا جدا دارید میبینید و شما میگویید هر کدام خطا پذیر است اما تراکم احتمالات که دارد این خطا را به حد اقل به صفر میرساند این تراکم احتمالات را شما همیشه نادیده میگیرید یعنی شما دارید از واقعیت فاصله میگیرید لذا مدام ذهنتان دنبال دلیل حجیت میگردد برای تک تک این فتواها و میگویید این تک تک فتواها که دلیل حجیتش منجز و معزر بود برای خود فقیه دیگر برای فقیه و برای مکتشف دیگر چه معنایی دارد که حجت باشد بنابراین توجه به این که ما داریم جمع احتمالات و قرائن میکنیم و تراکم درست میکنیم و بر اساس نگاه کردن به آن اجزاء آن پازلی که یک منظومة اقتصادی است یا منظومة اجتماعی است فتاوی را داریم در کنار هم قرار میدهیم تا ببینیم کدام فتوی به آن کلیت آن نظام نظامی که بخواهیم کشفش کنیم سازگاری دارد یعنی چه فتوایی با هم سازگار هستند که بتوانند یک منظومة منطقی و معقولی را به دست بیاورند چون که ما میخواهیم کشف کنیم ما اگر به این کشف رسیدیم دیگر سؤال از حجیت به معنای این که تک تک این اجزاء باید حجت بشوند تا مجموع حجت باشد این سؤال دیگر بی معنی است چرا چون ما به کشف تام رسیدیم و دیگر سؤال نمیشود نه اجزاء وراهی که طی کردیم برای این واجزای این مسیر کشف کردیم سؤال معنی ندارد و نه از مجموعه و نه آن فرآورده چون فرض این است که آن فرآورده آن منظومه برای ما به طور قطعی یقینی منکشف شده است و قطع و یقین اگر پیدا شد آقایان میگویند حجیتش ذاتی است یعنی بنابراین مبنای خود قوم دیگر سؤال بی معنی است از چیزی ورای این انکشاف که قطعی است ورای انکشاف قطعی سؤال از حجیت بی معنی است مثل آدمی که دلیل قطعی دارد بعد دنبال دلائل ظنی بگردد دیگر معنی ندارد وقتی به قطع رسیدید دلیل ظنی مخالف دیگر اصلا خود به خود منتفی خواهد شد از حجیت میافتد شما وقتی یقین پیدا کردید به این که این ایکس صحیح است ضد و نقیض این ایکس حتی اگر مهمترین دلیل غیر یقینی داشته باشد آن کلا دلیل است کالعدم است چون تناقض امکان ندارد چون جمع ضدین امکان ندارد خود به خود آن جهت مقابل آن گزینة مقابل از اعتبار میافتد اصلا یک احتمالی است که میگویید این احتمال با این یقین مثلا احتمال هم صفر میشود گشتن دنبال دلیل حجیت برای تک تک این فتاوی در مقام به کار گیری این فتاوی برای کشف آن منظومه با یک چنین مشکل جدی رو به راه خواهد بود آن مشکل جدی این که خطا است که ما بیاییم دلائل حجیت این فتاوی را برای مجتهدینی که دنبال کشف تکلیف فردی خودشان یا مقلدینشان هستند بگردیم و بعد بگوییم خیلی خب آن دلیل حجیت که اینجا به درد نمیخورد خیلی خب به درد نمیخورد اما این که این فتوی میتواند سهیم باشد در رسیدن به آن واقعیت و آن منظومة واقعی چون میگوییم حکم واقعی چون میگوییم حکم واقعی این منظومه مجموعهای از احکام واقعی هستند که در کنار هم آن نظام را دارند تشکیل میدهند اگر شما به یقین به قطع رسیدید دیگر خودش حجت میشود مگر این که شما در رسیدن به آن منظومه در قطع به آن منظومه شک داشته باشید یا تشکیک بکنید یا بگویید که مثل شهید صدر مثلا به چنین منظومهای قطع پیدا نمیکند حدس میزند احتمال میدهد بر اساس احتمال حرکت میکند خب حداکثر چه میشود اگر بر اساس احتمال حرکت کرد احتمال میدهد آن منکشف آن حکم واقعی خدا باشد میگوید احتمالا در صد رسیدن به واقعیت چقدر است به اندازة آن فرض کنید انکشافی که حاصل میشود خب میشود تازه مثل آن فتواهایی که برای افراد مطرح میکردند منجز و معزر که بود صحت انتساب به خدا را هم حل کردیم با وجود خبر واحد حجت صحت انتساب آن فتوی با خود آن حکم را با خدا هم خدا حل کرده برایمان اینجا هم میگوییم دیگر بالاتر از سیاهی رنگی نیست حد اکثر همان میشود که شما در مسیر تنجیز و تعزیر طی کردید شما بر مبانی خودتان چطور آنجا حجت داشتید و صحت انتساب درست کردید میگوییم اینجا این منکشف ما ما فکر میکنیم کشف شده است اگر به یقین نرسیدیم و احتمال میدهیم که داریم واقعیت را کشف میکنیم باز با احتیاط میگوییم شاید خطا داریم میکنیم حد اکثرش این است دیگر ما میگوییم احتمالا این منظومه همان حکم واقعی خداست برای جامعة اسلامی دیگر بدترین فرض این است خب وقتی که شما بعد از این یعنی بگویید من دیگر هیج راهی ندارم برای کشف حکم واقعی و این عزر برای من میآورد خب همین حرف را همینجا بزنید آقا ما سعی کردیم نظام اقتصادی را کشف کنیم این هم ابزار ما است حالا یا ابزرا ما را به یقین ارتقاء میدهد یا ارتقاء نمیدهد اگر اتقاء نداد اینجاست که میگوییم خیلی خب اینها هر کدام برای خوشد فتواست هر فتوایی برای خودش حجت داشت حالا ما این فتواهایی که حجت دارد گفتیم اینها در کنار هم یک منظومه میتوانند بیانگر یک منظومه باشند حالا این منظومهای که به آن رسیدیم احتمالا حکم واقعی خدا باشد برای آن نظام اقتصادی حالا اگر خود شهید صدر هم اشاره کردند اگر باز چند گزینه اینها میتوانستند در این منظومه مطرح بشوند یعنی این فتوی با فتوای ضدش هر دو هر دو سازگار بودند با آن منظومه به گونهای و بد هم با این فتوی هم با فتوای مخالفش سازگار بوده است خب دو منظومة احتمالی مطرح میشود یعنی منظومه با این اجزاء یک منظومه با اجزاء دیگر ما در چنین شرائطی قرار خواهیم گرفت خب از لحاظ حجیت از لحاظ اعتبار آن درجة کاشفیت با آن دلائلی که دارد این کاشف را ترمیم میکند وعزر برای مکلف مطرح میکند آنها هنوز که هستند در کنار آن فتاوی هستند لذا پل زدن از این فتاوی برای رسیدن به آن منظومه اولا ما نمیخواهیم مسیر تنجیز و تعزیر را دنبال کنیم میخواهیم مسیر کشف را دنبال کنیم اگر موفق نشدیم ما با همین ابزار یکه عزر برای دیگران درست کرد با همین ابزار آمدیم به یک منظومهای رسیدم ما هم معزور خواهیم بود ما در حد توان خودمان سعی کردیم این یعنی اینجا میشویم منجز و معزر مسیر تنجیز و تعزیر در آخر خط بر ما جاکم خواهد شد نه مسیر کشف صد در صد واقع و بر این اساس ما بر مسلک قوم این طور نخواهیم بود که دیگر بی سلاح و بیدلیل حرکت خواهیم کرد گمانه زنی محض ما نداریم بلکه از این فتاوایی که دلیل تنجیز و تعزیر دارند از همین فتاوی داریم حرکت میکنیم و به این ترتیب با توجه به این تفاوت و آن نتائجی که بر اینها بار میشود ما اگر دقت کنیم میبینیم که مسیری که شهید صدر طی میکند مسیری است که از لحاظ علمی تا حدود زیادی قابل اعتماد هست یعنی در حد توان ما داریم حرکت میکنیم و انشاءالله این حرکتی علمی حساب شده حساب خواهد شد والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد واله الطاهرین.