< فهرست دروس

استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/09/18

بسم الله الرحمن الرحيم

 

18/9/91

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی الیبشیر والنذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

از بحثهایی که در گذشته دربارة منهج شهید صدر رحمة الله علیه نسبت به کشف نظام اجتماعی یا نظام اقتصادی داشتیم مسائلی روشن میشود که شهید صدر بر مبنای قوم وقتی که حرکت می‌کند وفتواهایی که فقهای ما در مقام بیان وظیفة مکلف بیان می‌کنند و صادر می‌کنند با هدف بزرگتری که ایشان در مقام کشف نظام یا نظریة ابداع وابداع می‌کنند و تأکید می‌کنند بر کشف بر کاشفیت کاشفیت نظام نه ابداع نظام خب در حقیقت چند مطلب را اینجا همزمان دارند بیان می‌کنند که دقت بر اینها به طور مجموعی فکر می‌کنم برخی از شماها که در ذهن دوستان خلجان می‌کند می‌تواند پاسخگو باشد ببینید خیلی روشن است در بیان شهید صدر دو مسیر استنباطی دو مسیر اجتهادی دو نظام برای استنباط دارند مطرح می‌کنند دو راه است دو مسلک است با دو هدف دو مسلک و با دو هدف مسلک اول که عموم فقهاء و قوم بر او سیر می‌کنند و در کلمات متأخرین هم موج می‌زند مسلک تنجیز و تعزیر است یعنی خداوند از عبد و بندة خودش وظائفی خواسته و برای رسیدن به این وظائف راهی قرار داده است اما سلوک این راه برای این ملکفین این طور نیست که این را حتما به حکم واقعی بر ساند به حکم ظاهری می‌رساند که حالا این حکم ظاهری ممکن است با حکم واقعی منطبق باشد ممکن است منطبق نباشد خب اینجا بحث کاشفیت اصلا مطرح نیست یعنی هدف داشتن عزر برای مکلف است داشتن عزر می‌سازد با رسیدن به حکم واقعی و داشتن حجت یا داشتن حجت و نرسیدن به حکم واقعی اما رسیدن به حکم واقعی و کاشفیت این هم مطلوب است این طور نیست که مسلوب نباشد یعنی اگر مکلف بتواند به حکم واقعی دسترسی پیدا کند خب خیلی برای او بهتر است که نرسد به این حکم و صرفا یک معزری داشته باشد که حالا ممکن است در مسیرش گرفتار یک خطا شده باشد و معذور باشد در این خطا خب پس چند چیز از هم حدا شدند یکی وظیفة فردی فرد فرد مکلفین و عذر داشتن مکلف وحجت داشتن مکلف در هر رفتاری که می‌کند که اصلا غایت این غایت اولیه‌اش رسیدن به واقع نیست غایت اولیه‌اش حجت داشتن وعذر داشتن مکلف است بله از اهداف بعیده‌اش این است که این مکلف اگر بتواند خودش را به حکم واقعی برساند در مقابل این منهج و این مسلک گفته می‌شود که ما یک نظامی داریم یک نظام اجتماعی و یک نظام سیاسی و یک نظام اقتصادی یعنی یک منظومه داریم برای جامعه یک منظومه‌ای از تکالیف برای جامعه داریم واین منظومه بیانگر حکم واقعی اسلام هست این را هم می‌شود در دو رده و در دو رتبه قرارش داد به این شکل که ممکن است دسترسی من و شما به این نظام و به این منظومه به گونه‌ای باشد که من به واقع صد در صد برسم و ممکن است من به واقع صد در صد نرسم به برخی و بخشی از این منظومه و درجة علم من به این منظومه هم متفاوت می‌تواند باشد می‌تواند یقینی باشد می‌تواند باز احتمالی باشد در حد یک بند راجح خب ببینید قلمروها متفاوت شدند مسیرها متفاوت می‌شوند چون ما هم اهداف متفاوتی و هم قلمرو استنباطمان متفاوت است قلمرو استنباطمان در مسلک تنجیز و تعزیر بیان وظیفة فرد بود نه حکم واقعی فرد وظیفة فعلی فرد با امکانات محدودی که دارد با دوری از عصر تشریع با وجود ابزاری در فهم قرآن و حدیث یعنی منابع تشریع و شرائط حاکم بر زمان و مکان همة اینها دست به دست هم می‌دهند و با متناسب با توامندیهای فرد تکلیفی بر عهدة فرد گذاشته می‌شود تو باید دنبال وظیفة شرعی خودت باشی حالا ممکن است به حکم واقعی برسی ممکن است نرسی یعنی ما دو هدف داریم برای تو یک هدف مستقیم و مباشر داریم که تو به تکلیفت عمل کنی این تکلیف تکلیفی است که یکی از اهداف این تکلیف این است که آن تکلیف واقعی را شما کشف کنید که از اهداف است اما اگر به آن نرسیدی شما لا اقل معذور هستی پس یک حد اقل تکلیف که عذر آور باشد آن هم برای فرد آن هم نه برای کشف نظام یا اجزای آن نظام خب ببینید این اصول فقه موجود وروش استنباط موجود متعارف فقهای در این مسیر حرکت می‌کند خب جالا شهید صدر می‌خواهد از این فراورده بیاید برای کشف یک نظام که در این کشف نظام قلمرو این مستنبط ما خیلی وسیعتر است یک منظومه است برای جامعه و قصد و هدف ما در این کار کشف واقعیت است کشف احکام واقعیه است که اگر کنار هم باشند دست به دست هم می‌دهند و یک منظومة کاملی را از اسلام نشان می‌دهند که این هم دو درجه دارد کشف ما کشف علمی یقینی یا کشف ما کشف ظنی باشد خب ببینید آسیبها کجا اینجا می‌آیند آسیبها یا در مقام یعنی در درجة علم ما است که علم است یا ظن راجح است این یک آسیب و یترتب بر این امکان نسبت دادن این منکشف ما به اسلام که هذا هو الاسلام هذا هو النظام الاسلامی هذا هو النظام الاجتماعی الاسلامی آیا می‌توانیم بگوییم نظام اجتماعی اسلامی اسن است این یک سؤال که باید ببینیم با روشی که شهید صدر دنبال کرد و می‌کند چه مقدار از این منکشف ما به درجه‌ای مثلا یقینی یا دون یقین به آن می‌رسیم یعنی این یک آسیب و یک منشأ اشکال می‌تواند باشد که چقدر ظنی است یا علمی است و حالا این ظن حجت است یا نه در رسیدن ما به این منکشف دو یترتب بر این مقدار صحت انتساب این به اسلام که این خود اسلام باشد یا المسمی به نظام اجتماعی اسلام المنسوب الی الاسلام این تفسیر امام حسن عسکری یا تفسیر منسوبه به امام حسن عسکری فرق است بین این دو روایت امام صادق علیه السلام روایت منسوب به امام صادق علیه السلام بین این دو تا فرق هست ممکن است شما بگویید این نسبت داده شده واقعیت دارد اما این روایت امام صادق است اعم است لازم اعم است اینجا هم گفته می‌شود که شما با این کشفی که می‌کنید کشفتان به دلیل این که برخی از مقدماتش ظنی است حجت است اما این حجت در حد کاشفیت کامل ارتقاء پیدا نکرده است به همین خاطر شما با این ابزار نتیجه تابع اخص مقدمات است با خطاهایی که هر کدام برای خودش حجت است به چه معنی حجت به معنای این که منجز و معزر است خب از منجز و معزری که اعم از واقع است و ممکن است اوسع از واقع باشد چون به قصد تسهیل بر مکلفین ودادن عزر به مکلف این تشریع قبول شده و آن حکم ظاهری در فتوای این مصلح استنباط شده است حالا فتوی بر اساس اصول عملیه وبر اساس فرض کنید ادلة ظنیه این مجتهد آمده فتوایی صادر کرده است این نسبت بین این فتوی با این مسیری که طی می‌کند فقیه وبین آن منکشفی که می‌خواهد حکم فرد نباشد نظام باشد یا بخشی از یک مجموعة نظام‌مند باشد چند پل اینجا و چند خاکریز را باید شهید صدر یا هر مکتشف دیگری پشت سر بگذارند تا برسند به آن حکم واقعی آن هم به طور منظومه‌ای آن هم در یک درجة علمی یقینی بالا یعنی سه ویژگی را اگر بخواهد شهید صدر در اینجا جمع کند معلوم است راهکار رسیدن به این سه مشخصه و سه ویژگی که یک درجة کشف درجة بالا باشد مجرد انتساب به اسلام نباشد یعنی جواز انتساب به اسلام یک بحث واقعا حکم اسلام این باشد ما دنبال کشف هستیم در کشف دیگر بحث انتساب مطرح نیست آن انتساب یک کاری است که ما انجام می‌دهیم باید مجاز باشیم و کافی است اگر حجت شما خبر واحد غیر یقینی صدور هم باشد کافی است شما برای انتساب صحت انتساب بیایید به اسلام نسبت بدهید اما این عین آن اسلام مطلوب حکم واقعی لازم اعم است این از لحاظ درجة کشف از لحاظ این که آن که دارد کشف می‌شود حکم فرد نیست یک منظومه‌ای است که دارد برای جامعة انسانی قوانینی و مقرراتی را عرضه می‌کند که این جامعه را اداره کند در آن بعد در بعد اجتماعی وتربیتی یا اقتصادی یا سیاسی وواقعی هم باشد به حکم ظاهری نمیخواهیم اکتفا کنیم حکم ظاهری همیشه می‌شود تکلیف اعم از واقع خب با تبیینی که شهید صدر داشتند در آن بیانات گذشته معلوم شد اینها را از هم دارد جدا می‌کند شهید صدر وقتی اصرار میکنند که ما به قصد اکتشاف المنهج لاکتشاف النظام الاقتصادی ما منهجی برای کشف نظام اقتصادی می‌خواهیم داشته باشیم خب آقایان فقهای دیگر مطمح نظرشان به دست آوردن عذر است برای تکلیف فردی خب این حاصل است هر طور یکه ایشان در اینجا بخواهند بیان کنند و عمل کنند هر یک از این فتاوایی که حجت دارد مستند دارد حالا ممکن است حجت بالفعل و مستند بالفعل برای هر مکلفی نباشد خصوصا اگر فرض کنید مکلفین افرادی بودند که این مجتهدین را در یک حد می‌دیدند یعنی همشان از لحاظ علمیت در یک سطح بودند اعلم در آنها نبود که تکلیف تقلید اعلم بر گردن ایشان باشد مخیر بودند بین این تقلیدها هر کدام از این فتواها قابل عمل بود برای این مکلفین خب این قابل عمل بودن یعنی عذر داشتن خب شهید صدر اگر بخواهد بیاید از این تکالیفی که عذر دارد برای مکلف به ما هو فرد ومکلف از این بخواهد بهره‌برداری کند برای کشف یک جزئی از نظام از بابی که این فقیه دنبال عزر است و دنبال کشف حجت تکلیف واقعی نیست دنبال کشف وظیفه است این فقیه چه اشکالی بر کار شهید صدر یعنی اصلا فضای کار وسطح کار و هدفی که شهید صدر دنبال می‌کند اصلا تخصصا خارج از مسلک و قواعد و قلمرو کار مفتیانی که دارند فتوی صادر می‌کنند خلط اینها با هم این موجب التباس میشود دو دستگاه است ودو کار در دو سطح وقتی که اینطوری شد ما به راحتی می‌بینیم که راه برای شهید صدر هموار است یعنی او حالا بخواهد با روش استنطاقی با آیات روایات وارد بشود و بعد آن خطهای کلی خط کشی کند و آن چارچوبها را ترسیم کند و بعد بیاید این فتواها را در درون آن چارچوبها بررسی کند بعد از اینها پلی بزند و کشف کند بعضی از اجزای این نظام را هم آنها اشکالی بر شهید صدر از این لحاظ از لحاظ استفاده از حجت نمی‌توانند داشته باشند بله شهید صدر ممکن است در اینجا خودش ایراد بگیرد و ایراد گرفته بر خودش که آقا ما آمدیم از یک معلول دست چندم که حالا از فیلترهای مختلف در ذهن فقیه رد شده است حالا ما او را داریم باز یافت می‌کنیم و داریم برمی‌گردانیم به آن اصول و ریشه‌ها سعی می‌کنیم تلاش کنیم آن ما حصل را و این عرضه شدة فقیه را به صورت فقتوی برگردانیم بدهیم به آن ما وراء آن وآن ریشه‌اش و آن خاستگاهش و آن نظامی که در چارچوب او این فتوی صادر باید می‌شده است هر چند فقیه بدون نگاه به آن نظام این کار را کرده است چون ممکن است فقیه اصلا توجه به نظام نداشته باشد یعنی چون او مستقیم با یک متنهایی یا روایت چند آیه وچند روایت سر و کار داشته است و مستقیما برداشت کرده است و استنباط کرده از آن ولی این معنایش این نیست که حالا اگر فقیه متوجه آن منظومه نباشد به نتیجه نمی‌رسد نه ممکن است به واقع برسد ولی آن پل ارتباطی بین آن ریشه‌های بعید و بین آن نظام واره و بین این فرآورده دقیقا مثل کسی است که می‌رود الآن مغازة لبنیاتی ماست می‌خرد اصلا نمی‌داند این چگونه این ماست چه مراحلی طی کرده تا ماست شده است او ماست را می‌خواهد حالا این ماست ضمن یک پروسة مفصلی از آن مبادی تهیة شیر تا این نتیجة ماست شدن و پنیر شدن طی شده است و او اصلا آگاهی ندارد به این مقدمات او نتیجة که به دست می‌آورد با آن مقدمات و با آن منظومه هیچ تقاطع و تنافی ندارد قابل جمع هستند اینجا هم همینطور فرآوردة فقیه که فتوای اوست ممکن است اصلا بدون توجه به آن منظومة در بر دارندة این فتوی که باید در بردارندة فتوی می‌بود حالا ممکن است این فتوی این فرآورده سازگار باشد با آن منظومه ممکن است سازگار نباشد فقیه و مکتشف و مستنبط می‌خواهد آن منظومه را به دست بیاورد و پل ارتباطی برقرار کند میان این فتوی و میان یکی از این فتواها و میان آن لذا جا دارد که شهید صدر بگوید که من فتوای خودم را ممکن است در یک جایی با این که فتوای خودم است او را به کار نگیرم چرا چون فتوای این شهید صدر در مقام بیان تنجیز وتعزیر است یا در مقام عمل به آن فتوی عمل می‌کند اما در مقام اکتشاف که مقام دیگری است وحوزة دیگری است بگوید این فتوای من که برای تنجیز و تعزیر بود به درد این جزء از اجزاء نظام نمی‌خورد این هماهنگی ندارد با آن بقیة اجزاء و لذا تناقض با خودش نکرده یعنی این شبهه است در ذهن بعضیها که او چطوری می‌فرماید که من ممکن است از فتوای خودم بگذرم و چشم پوشی کنم فتوای شیخ طوسی را بگیرم در این منظومه جا بدهم و این مگر می‌شود فتوای خودش را و مستنبط خودش را یا خودش در فتوی اشتباه کرده مسیر غلط برای استنباط طی کرده است یا این که شیخ طوسی باید فتوایش فتوای درستی نباشد این شبهه رفع می‌شود با این بیان که اصلا دو مقامند دو مسیرند دو هدفند دو قلمرو هستند ممکن است ارتباط جزئی موجبت جزئیه با هم داشته باشند ویک درجه‌ای از کاشفیت شاید داشته باشد اما اینها کاملا از هم متفاوت هستند و در عین این که فتوای خودش را اعمال نمی‌کند چون در مقام اکتشاف است می‌گوید من اینجا باید فتوای شیخ طوسی را در منظومه‌ام بیاورم و به این ترتیب ما با این تفاوتهای که تبیین شد و روشن گردید به راحتی می‌توانیم از خیلی از اشکالات و ابهاماتی که پیش می‌آید در نتیجة این خلط از بین ببریم پس نتیجه می‌گیریم 1ـ فتاوایی که فقیه می‌گوید برای افراد در مقام تنجیز و تعزیر که ممکن است هیچ کاشفیتی از واقعیت نداشته باشد نه کل واقعیت نظام نه حتی اجزاء آن نظام ممکن است هیچ کاشفیتی نداشته باشیم در حد و عذر مقبول باشد نزد مولا چون با شرائط و امکانات فرد و کلیة آن امکاناتی که در اختیارش هست هماهنگ بوده لا یکلف الله نفسا الا وسعها یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر بر اساس این ضوابط خداوند اکتفا کند به این فتوی در مقام دوم ممکن است این فتوی به کار بیاید برای به دست آوردن بخشهایی از یک منظومه اما کاشفیتش از آن اجزاء و آن بخشها هم کاشفیت کامل نباشد ظنی باشد حجت دارد برای عمل مکلف برای رسیدن به منظومه که ممکن است اگر دست در قابل دسترسی نباشد اصلا تکلیف من نیست ولی چه بسا به زحمت به آن برسم ولی چون هدف ما کشف آن منظومه است در عین اینکه من معذورم اما می‌تواند کمک کند در کشف اجزائی از آن منظومه و این کاشفیتش در حد خودش است بیشتر از درجة اطمینانی که ما به آن داریم به عنوان وظیفة مکلف که آنجا عذر است اما اینجا کاشف ظنی است کاشف احتمالی است ممکن است ارتقا پیدا کند هم عذر است و هم در صد کاشفیتش خیلی بالا است یعنی شواهد و قرائن فراوانی داشته باشید که تأیید کند که این که الآن به عنوان وظیفة من است این مطابق است با حکم واقعی که این حکم واقعی بخشی از آن واقع آن منظومه است و لذا اگر این طور شد آن فتوی می‌تواند در آن اجزاء آن منظومه می‌تواند محاسبه شود و دیده شود و اینجاست که شهید صدر به آن اوج هدف خودشان می‌رسند که برای اجزای این منظومه از ابزاری و از منابعی استفاده کند که کاشفیت داشته باشد کل واقعه را بعد ایشان می‌گوید خیلی خوب ما این کار را که می‌خواهیم بکنیم می‌آییم این اجزاء این منظومه را به هم پیوند می‌دهیم یا پیوندشان را کشف می‌کنیم این هم یک منشأ اشکال پس یک منشأ در آن مسیری که طی می‌کنیم یک منشأ اشکال در کار شهید صدر که ممکن است بگیرند بگویند آقا شما در اینجا چه کار دارید می‌کنید دارید خودتان منظومه درست می‌کنید یا دارید منظومه را کشف می‌بنید اگر خودتان دارید منظومه درست می‌کنید چقدر حجیت دارد چقدر اعتبار دارد چون این ابداعی شما است یا دارید منظومه را کشف می‌کنید اجزای این منظومه را به روشی شما در کنار هم می‌بینید یا می‌گذارید و آن منظومه را کشف می‌کنید که شهید صدر این دومی را ظاهرا باید مورد نظر قرار بدهد وداده است که ما نظام را کشف می‌کنیم نظام را کشف می‌کنیم یعنی اجزاء این پازل را در کنار هم دیدیدم یا گذاشتیم روابط این اجزاء با هم قابل درک خواهند بود ودرک می‌کنیم که این اجزاء اینها اجزاء این منظومه هستند نه آن منظومه مثال می‌زنیم در مثلا بعضی از آزادیهایی که در اقتصاد به فرد داده می‌شود بحثی شهید صدر دارند که ما اگر یک تلاقی جزئی بین نظام سوسیالیستی واسلام یا نظام سرمایه‌گذاری و اسلام دیدیم این دلیل نمی‌شود که این اجزائی که این احکامی که در اسلام کمی نزدیک است با بعضی از قوانین سوسیالیستی یا سرمایه‌داری پس شد این اجزاء مال نظامهای دیگر نه چون همین اجزاء در این نظام که می‌آید یک حال و هوای دیگر پیدا می‌کند این اجزاء در نظام اسلامی معنای دیگر و مدلول دیگری دارد چون اقتصاد اسلامی جزئی است از یک کل و تک تک احکام اقتصادی این منظومه باز جزئی است از یک کل مبنی بر این تلاقی جزئی موجبة جزئیه بین اجزاء بعضی نظامها دلیل نمی‌شود به این این نظام یکی است دو نظام یکی است یا مثل آن معنای حرفی مثل الی مثل فی وقتی در جمله میآید معنای خاص آن جمله را می‌گیرد همین فی را ببرید در یک جملة دیگر ظرفیت کلی ظرفیت را نمی‌رساند ظرفیت خاصی را می‌رساند اینجا هم همینطور اجزائی که در یک نظام هستند اینها بخشی از آن نظام هستند ومتعلق به آن بقیة اجزاء هستند لذا ممکن است ماهیتشان ظاهرشان متشابه باشد در نظامهای مختلف اما ماهیتا وکارکرد آنها متفاوت باشد یعنی این وقتی بیایید جزئ نظام اسلامی به منظومة اسلامی کمک می‌کند و او را به صورت مطلوب در می‌آورد وهمین طور وقتی دارد در یک نظام سرمایه‌گذاری یا سوسیالیستی آنجا هم قابل هضم می‌شود در آن نظام ولازم اعم می‌شود این جزء اگر در هر نظامی بیاید خب حالا ممکن است بعضی از احکام این چنین باشند آنی که برای فقیه مهم است به عنوان مکتشف این است که بیاید واجزاء این منظومه را کشف کند حالا این چقدر باید مایه بگذارد چقدر باید مسلط باشد که بتواند اجزاء را کشف کند نه ابداع کند روابط را یا روابط ایجاد کند روابط را کشف کند خب ظریف است این بحث که من روابط موجود میان اجزاء این نظام را کشف کردم و در نتیجه منظومه را کشف کردم که در اینجا این ظرافت یا این سطح از استنباط یا و اجتهاد یک سطح برتری خواهد بود نسبت به کشف نه یعنی به دست آوردن یک حکم ظاهری در حدی که برای من عذرآور باشد فاصله بسیار زیاد است بین این دو مسیر دو مستنبط دو نظام برای استنباط چون قلمروها با هم کاملا متفائت هستند و مکتومها هم متفاوت هستند و به این ترتیب فکر می‌کنم تا اینجا ما یک گام بسیار بزرگی در فهم کلام شهید صدر را باید برداشته باشیم وآن منبع شبهات و ریشة شبهات را متوجه شده باشیم و آن نتائج این دو مسیر را هم به خوبی از هم بتوانیم جدا کرده باشیم والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo