< فهرست دروس

استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/08/24

بسم الله الرحمن الرحيم

 

24/8/91

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در فقه اجتماعی دربارة این بود که مباحث مربوط به فقه نظریه و فقه نظام که معتقدیم از عمده‌ترین مباحث فقهی است و از مباحث پیشرفتة فقه به شمار می‌رود در نظر برخی اینها نسبت به فقه خروج موضوعی دارد و جزو فقه به شمار نمی‌آید خب این شبهه یا این ذهنیتی که برخی از فقه دارند و فقه را هم با یک نگاه فردی و هم با یک نگاه موضوعی محض که به صورت افعال یعنی احکام افعال مکلفین مد نظرشان هست با آن معیار و مقیاس اگر بخواهیم مقایسه کنیم طبیعی است در فقه نظریه یا فقه نظام ما مستقیما به عمل افراد توجهی نخواهیم داشت در نظریة فقهی و همچنین نظام کلیاتی مطرح می‌شود مجموعه‌ای از قواعد اصول و آنچه را که ما را به سمت یک نظام رفتاری هدایت می‌کند توجه خواهیم کرد خب با این توجه با این دیدگاه ما هم روی مبنای این آقایان می‌توانیم صحبت کنیم و هم روی مبنای دیگری که برای فقه می‌توانیم مطرح کنیم که در فقه چه اتفاقی باید بیفتد در علم فقه یعنی در علم فقهی که شریعت آن را تأسیس کرده و وادار کرده که مکلفین تفقه در دین کنند و کلیت دین را با همة ابعاد و در همة زمینه‌هایی که دین حکم دارد رهنمود دارد و سازماندهی می‌کند رفتار انسان را و حرکت وزندگی انسان را برنامه‌ریزی میکند کل این برنامه‌ها باید در علمی به نام علم فقه مورد بررسی قرار بگیرند بین این دو دیدگاه تفاوتهایی قاعدتا خواهند بود تفاوت یعنی از لحظا مبنایی قلمرو بحثهای فقهی بر آن مبنای اول بسیار محدود فردی و محدود و نظر به عمل مکلفین مستقیما خواهد بود و بنا بر مبنای دوم فقه یک دایره وسیعتر خواهد داشت کلیة مباحث مربوط به نظریه شناسی ونظام شناسی هم وارد حوزة فقه خواهند شد لذا آنهایی که با آن نگاه وآن دیدگاه به بحثهای فقه اجتماعی نظریه و نظام فقهی اشکال می‌خواهند بگیرند از یک طرف این اشکال به خاطر این است که از اول قلمرو فقه را خیلی محدود و به عنوان احکام مستقیم رفتار دارند می‌گیرند و لذا اگر بحثی به رفتار ارتباط مستقیم نداشت خارج خواهد بود از بحث فقهی خب از طرف دیگر ما در بحث فقه اجتماعی اشاره کردیم که ما مجموعة واجبات کفایی یا مجموعة واجبات عینی که به طور عام استغراقی همة مکلفین را در بر می‌گیرد و همة مکلفین مکلف به انجام آنها هستند و یک پدیدة اجتماعی را تشکیل می‌دهد اینها هم جزو فقه اجتماعی خواهند بود یعنی بنا بر مبنای اول ما این نوع واجباتی که به مکلفین ربط دارد اما به اجتماع ربط دارد یعنی دو بعدی است مکلفی که در جامعه دارد زندگی می‌کند و باید نیاز جامعه را تأمین کند خب اینها بنا بر مبنای اینها بحثهای فقهی هستند همین طور وظایف دولت اسلامی شخصیت حقوقی دولت مکلف اگر شد متعلق به تکلیف یا موضوع تکلیف این دولت مکلف است که یا حاکم مکلف است که نسبت به رعیت خودش چنین و چنان کند خب اینجا هم بنا بر مبنای اینها باید اینها در حوزة بحث فقهی قرار بگیرد حالا به جای شخصیت حقیقی شخصیت حقوقی مطرح می‌شود بنابراین بر مسلک اول ما به طور طبیعی ما چنین بحثهایی را بحثهای اجتماعی بحثهای فقهی باید بدانیم و در حقیقت قدر مشترک بین دو مبنی همین بحثهایی است که مکلفش مشخص است یا مکلف فرد است به طور عینی یا فرد است علی البدل است که احد یا مجموعه‌ای از افراد مجتمع همانطور که به طور منطقی وطبیعی مفاد آیة وما کان المؤمنون لینفروا کافة فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة اینها در فقه بحث می‌کنند در بحث کتاب اجتهاد وتقلید بحث می‌کنند آقایان بحث فقهی است با اینکه برای همة افراد که مکلف نیستند و واجب نیست چون واجب کفایی است لذا چنین بحثهایی به طور طبیعی بحثهای مشترک فقه اجتماعی خواهد بود بین مبنای اصحاب مبنای اول و اصحاب مبنای دوم واجبات و وظائف دولت هم قاعدتا باید بر مبنای اول جا داشته باشد در بحث فقه یا وقتی که فقه را به عبادات و معاملات و ایقاعات و سیاسات تقسیم می‌کنند در آنجا نیز بحث قضا بحث اجرای حدود ودیات اینها در فقه بحث شده است حالا مجری اینها ممکن است شخص حاکم باشد یا ممکن است آن شخصیت حقوقی دولت وآن نظامی که به عنوان نظام اسلامی مطرح می‌شود و جایگاهش را مشخص می‌کنیم مثلا در قوة قضائیه ریاست عالی قوة قضائیه یا یک شورای قضائی یا هر راه کاری که برای بهتر انجام دادن این واجبات در نظام طراحی می‌شود بنابراین اینها بحثهای فقهی خواهند بود خب اگر ملا نقطی بخواهیم بحث کنیم و بگوییم مثلا در یک نظریة فقهی یا فقه نظریه ما مستقیما به تکلیف و مکلفین سر و کار نداریم آن وقت است که جا دارد که بحث کنیم این بحث فقه نظریه یا نظریة یک نظریه‌های فقهی کجای فقه باید قرار بگیرند در مبادی مباحث فقهی یا در متن مباحث فقهی خب با توجه به توضیحاتی که قبلا دادیم گفتیم در یک نظریة فقهی یعنی در فقه النظریه که یک نظریة اجتماعی را ما می‌خواهیم کشف کنیم بعد بگوییم این مبنای کار در یک نظام اجتماعی به طور طبیعی به دست آوردن استنباط این نظریه کار استنباط است استنباط در یک حوزه‌ای که فقیه فقط می‌تواند این کار را بکند غیر فقیه و غیر متخصص در فقه اصلا در صلاحیتش نیست که وارد این حوزه بشود خب فقیه که این کار را می‌کند مثل فقیهی که می‌آید اصول هم می‌خواند اصول هم درس می‌دهد چون ساز و کار استنباط را فراهم می‌کند حالا به طور فنی گفته می‌شود آن جزو علم اصول است یعنی مقدمات استنباط حالا آیا این فقه نظریه هم از مقدمات استنباط است یا این یک مستنبطی است از مستنبطها با توضیحی که قبلا دادیم گفتیم مستنبط ما ممکن است یک حکم جزئی باشد ممکن است یک حکم کلی باشد مستنبط ما می‌تواند یک نظام یا نظام فقهی یا مستنبط ما یک نظریة فقهی باشد وقتی مستنبط ما یک نظریه شد نظریة فقهی یعنی آن بستری که و آن مجموعة عناصری که در یک نظام خودشان را باید در یک نظام قرار بگیرند تا آن عملیاتی شود طبیعی است چنین نظریة فقهی باید در فقه و جای دیگر جای بحثش نیست یعنی امکان بحثش نیست خروج اگر در جای دیگر بحث شود یک بحث غیر فنی خواهد بود یعنی کسی که تسلط بر استنباط نداشته باشد روش استنباط و قواعد استنباط را وارد نباشد بعد بخواهد نظریة فقهی استنباط کند یعنی همین رجوع به غیر متخصص خواهد بود لذا به ناچار ما باید نظریه‌های فقهی را در مباحث فقهی جای بدهیم با توضیحی که جلسة قبل دادیم گفتیم اصلا اساسا فقه ما نظام‌مند است و قاعده‌مند هست و آن توضیح دیگر این تقریب و این بیان خیلی روشنتر خواهد بود که فقهی که بر قواعد مبتنی است واین قواعد فراگیرند همة ابعاد زندگی انسان را پوشش میدهند همة جبنه‌های حقوقی را در نظر می‌گیرد و بر اساس حق و عدل این نظام را می‌خواهد برقرار کند با چنین دیدگاهی اگر ما قاعد و قاعدمندی فقه شدیم خب ما در یک نظریة فقهی در حقیقت داریم در یک قاعده یا مجموعه‌ای از قاعده یا یک قاعدة کلان یا مجموعه‌ای از قواعد را در کنار هم قرار می‌دهیم که یک نظریه را تشکیل می‌دهد یک نظریة اجتماعی حالا از باب تطبیق در بحث نظریة اجتماعی که شهید صدر مطرح کردند نظریة استخلاف قرآن کریم فرموده انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه خب در اقتصاد در بعد اقتصادی در نظام اقتصادی بحث انفاق مطرح می‌شود این بحث انفاق پشتوانه‌اش پشتوانة نظری این انفاق می‌گوید که بر چه اساس شما و چرا باید شما انفاق کنید و مأمور به انفاق هستید تبیین علت لزوم انفاق با همین کلمة مستخلفین فیه انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه خدا دستور می‌دهد به من و شما که ما مستخلف هستیم خلیفه قرار گرفته‌ایم او مستخلف ماست انی جاعل فی الارض خلیفه او که مستخلف ماست و صاحب این ملک است به ما می‌گوید آقا این ملک من را در این راه‌ها شما انفاق کن از لحاظ فنی از لحاظ حقوقی از لحاظ روانی یعنی همه چیز قابل قبول و منطقی و ردیف است یعنی اینجا هیچ وقت در ذهن هیچ کس نمی‌آید که خیلی خب چرا من باید انفاق کنم جواب چرا باید انفاق کنم در همین کلمة مستخلفین فیه که بر اساس نظریة خلافت استخلاف انسان است جواب داده شده است این که من چرا باید انفاق کنم چون مالک نیستم چون من امانتدارم و آن صاحب ملک او دارد ملک خودش را در هر جایی که می‌خواهد بگذارد و من واسطه هستم تا این که جا به جا کنم این ملک را از آن که در حوزة من بوده به عنوان امانت ومن دارم او را در جایی که او دستور می‌دهد فی سبیل الله فی السائلین وفی الرقاب و مواردی که تعیین کرده است من دارم این اموال را به اصحابش می‌رسانم جواب داده شده در همین یک کلمه انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه خب در نتجة اجتماعی که پشتوانة نظریة اقتصادی است اینجا گفته می‌شود که انسان خلیفة الله قرار داده شده است همین بحث را شهید صدر باز کردند که یعنی چه استخلاف یعنی مستخلِفی هست مستخلَفی هست مستخلفٌ علیه است مستخلفٌ له هست بنابراین چون ما به طور عام خلیفة خدا هستیم این را در همة ابعاد چه در بعد اقتصادی چه در بعد غیر اقتصادی من امین خدا بر نفس خودم هستم و امین خدا بر خلق خدا هستم لذا اگر او به عنوان ثابت امانت دستور بدهد من موظفم که دستور او را عملی کنم خب این دیدگاه و این بینش وقتی که وارد حوزة فقه می‌شود بحث تحلیل است یا فلسفه یا تحلیل یا استدلال بر یکی از این مفاهیمی که اینجا مطرح میشود بسیار مفهوم می‌شود و این شبهة دیگری که دیروز اشاره کردم آن را هم متکفل حلش می‌شوید که آقا تعقل و تعبد چه رابطه‌ای و چه نسبتی با هم دارند قرآن جمع کرده اینها را با هم که شما من اگر دستور دادم به امام مولا صلی اقیم الصلاة به عنوان مولا شما قبول می‌کنید اما بعضی دستورهایی که ممکن است به انسان داده شود برای انسان نامفهوم باشد قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک قال یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین خب مولا و عقل مولا مولویتش مطلق است عبد هم عبودیتش مطلق است هر چه مولا دستور بدهد عبد باید اجرا کند اما اگر این عبد بخواهد بداند که خدا چرا این کار را می‌کند حق دارد یا حق ندارد قرآن جواب می‌دهد در مواردی که خدا خودش این راه را باز کرده است وقتی که به ابراهیم اجازه داده می‌شود که سؤال کند قال ربی ارنی کیف تحیی الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی خدا رد نکرد گفت حق نداری نگفت حق نداری سؤال کنی حق نداری فراتر بروی روش بلکه جواب عملی به ابراهیم داد قال فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک برو این کار را بکن تا ببینی خدا چگونه مرده‌ها را زنده می‌کند یعنی قرآن با به رسیدن به جواب به قانع شدن به اطمینان رسیدن را در مسائل اعتقادی باز می‌کند در مسائل غیر اعتقادی هم همچنین یعنی بسیاری از موارد پاسخ داده همین که فرموده انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه اگر این سؤال پیش بیاید اقا من کار کردم زحمت کشیدم چرا باید انفاق کنم چرا من باید پرداخت کنم خب در یک در بعضی از مجامع می‌گویند اقا شما باید مالیات بدهید چون خدمات به شما می‌دهیم و این مالیات صرف خودت می‌شود این یک جور جواب است یک جور جواب هم مولای تو خواسته تو هم عبدی حق سؤال هم نداری تسلیم باید بشوی یک جواب هم این است که آقا درست است عبدی و او مولاست ولی همین مولا طبق ضابطه و منات و طبق یک دلیل این کار را می‌کند چرا دستور دیگری نداد چرا به گونه‌ای دیگر دستور نداد فرمود انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه جواب کامل داده است هم من مولا هستم و مستخلفم و چون مستخلف هستم خودم مالک هستم دارم می‌گویم که این ملکم را کجا انفاق کن کجا خرج کن یعنی دو تا جواب همزان قرآن داده است و آن بعد اقناع را هم اشباع کرده است و در نتیجه تعقل و تعبد را با هم جمع کرده خب اگر چنین پاسخی ما از قرآن دریافت کنیم کجا باید بحث شود این بحث که روش پاسخ دهی قرآن روش دستور دادن و روش تفهیم این دستور روش طرح حکم و روش اجرای این حکم اینها را چه کسی و کجا باید بحث کند آیا آنطور که بعضیها فکر می‌کنند اینها فرا فقهی است و لذا در غیر علم فقه با قاعدتا باید بحث شود طبیعی است ما ناچار خواهیم بود که اگر بخواهیم یک فقه قرآنی و فقه اسلامی داشته باشیم کلیة بحثهایی که در حوزة فقه به گونه‌ای یا مقدمات فقه هستند یا مقدمات استنباط هستند یا نتائج استنباط یا مقارنات استنباط اینها را در کاری که فقیه انجام می‌دهد به نام استنباط اینها مد نظر باشد تا اینکه هر چیزی با دلیلش با فلسفه‌اش با تبیینش همانطور که خود قرآن آورده است اگر مطرح شود آن وقت آن فقیه افق دیدش و قدرت استنباطش بالا می‌رود یعنی کمک می‌کند به عمق او در استنباط و به همة ابعاد یک مثلا مبانی و ادله و ابعاد و قلمروی که باید در استنباط داشته باشد همة اینها را اگر در نظر بگیرد آن وقت یک حرکت علمی کامل خواهد داشت حالا شما برای هر یک از اینها یک علم قرار بدهید مجبور است این فقیه مجموعه‌ای از علوم را داشته باشد همانطوری که هم باید صرفی باشد نحوی باشد منطقی باشد اصولی باشد تا اینکه بتواند استنباط کند بالاخره کار استنباط که یک کار بسیار پیچیده‌ای است ودر استنباط نظریه که کمی پیچیده‌تر از استنباطهای معمولی است ما ناگزیریم این کار را در حوزة فقاهت بیاوریم و به جز این هیچ جای دیگری که بتواند این کار را انجام بدهد وجود ندارد و اشکال ندارد ما دایرة فقه را و قلمرو فقه را که وظیفه‌اش سازماندهی زندگی انسان هست یعنی از آن نگاه فردی بیاییم بیرون و سازماندهی کل زندگی انسان فرد و جامعه این سازماندهی کاری است که خدا خواسته تلک حدود الله خب حد و حدود مرزهایی که خدا برای زندگی انسان وانسانیت انسان قائل شده است همة این حدود را فقیه باید تشخیص بدهد و بعد بتواند این حدود را به اجرا در بیاورد به زمینه‌های اجرای حدود را فراهم کند لذا وقتی ما می‌رویم در بحث ولایت فقیه به اجرا به عالم اجرا یعنی از عالم فتوی بیرون می‌آییم و اضافه بر فتوی فقیه حاکم می‌شود مجری می‌شود مجری احکام الهی می‌شود یعنی شما هم استنباط حکم را و هم اجرای حکم را به عهدة آن متخصصش قرار دادید اگر بخواهید اجرای حکم را فتوی و تشخیص را به عهدة کسی بگذارید و اجرای حکم را به عهدة کسی دیگر که آن قابلیت را ندارد بگذارید بین اجرا و بین تشریع بین فتوی و اجرا یا بین تشریع واجرا یک نوع ناهماهنگی به وجود خواهد آمد کسی که چیزی را خوب نفهمیده و به عمقش نرسیده است طبیعتا در اجرا کوتاهی خواهد کرد یعنی خوب اجرا نمی‌کند یک تخلیة چاهی که به مسلط به کل اوضاع یک ساختمان نباشد گاهی می‌بینید به جای این که مشکل شما را حل کند مشکل شما را دو برابر می‌کند خب این تخصص این طوری یعنی تخصص منهای توجه به سایر ابعادی که به یک بعد ربط دارند این تخصص تخصص ناقص خواهد بود چرا چون شما به یک بعدی می‌پردازید که اجبارا به ابعاد دیگر ارتباط دارد وشما بدون درک آن ارتباط می‌خواهید در آن بعد قضاوت کنید یا کاری انجام دهید این کار گاهی به ضد یعنی به ضد هدف منتهی می‌شود چرا چون شما مجموعة روابط را در نظر نمی‌گیرید لذا ما در بحث نظام چه کار می‌کنیم باید مجموعة روابطی که بین عناصر یک نظام باید حاکم باشد این مهمترین کاری که در یک نظام اجتماعی یا در یک نظام کلا اقتصادی یا اجتماعی یا سیاسی شکل می‌گیرد آن روابط وعناصری که با هم مرتبط می‌شوند آن ارتباط بین آن عناصر آن حقیقت آن نظام است لذا در بحث نظام اصرار می‌کنیم که باید مجموعة احکامی که به هم مرتبط هستند در واقع هر چند در ظاهر مرتبط نیستند اما از درون یا در ریشه با هم مرتبط هستند و اینها نمود یک بعد از زندگی انسان هستند فرض کنید بعد سیاسی یا بعد اقتصادی کلیة آن عناصر باید مد نظر قرار بگیرند و روابط میان آن عناصر باید مشخص و روشن شود و لذا می‌گوییم نظام سازی یا نظام شناسی یعنی بیاییم آن منظومه را بشناسیم درک کنیم درک این منظومه به خاطر این است که شما در هر کی از اعضاء این منظومه اگر بخواهید نظری بدهید یا کشفی کنید استنباطی کنید مجموعة روابطی که این عنصر با بقیة عناصر دارد باید او را درک کنید تا اینکه بتوانید در آن تحکم کنید هم در فهم حقیقتش هم در اجرای آن حکم لذا اجرا ناقص خواهد بود اگر شما آن درک کامل از آن نظام نداشته باشید به همین خاطر مثل شهید صدر اصرار می‌کنند که باید ما نظام مند اسلام را نظام‌مند ببینیم وکل اجکام اسلامی منظومه‌وار باشد تا اینکه هر جزئی و هر بخشی در جایگاه خودش و با درک آن مجموعة روابطی که با اجزای دیگر دارد با آن دیده بشود و حالا احکامش را اگر بخواهیم استنباط کنیم وبخواهیم در مقام اجرا در یک نظام اجتماعی را اجرا کنیم بدون این هم درک احکام آن جزء ناقص خواهد بود چون منهای آن روابط شما او را خواهید دید یعنی یک روی سکه را خواهید دید و هم در اجرا شما دچار مشکل خواهید شد لذا اگر فقیه حالا این یا در فقه بنابر بعضی از مبانی بگوییم در علم فقه باید انجام بگیرد آن نظام شناس باشد یا در علم دیگری در کنار علم فقه حالا می‌گویید فلسفة فقه اشکالی ندارد شما در اصطلاح خیلی سخت نگیرید شما بگویید چندین علم پیرامونی فقه در یک علم مبانی فقه مثلا باید خوانده و شد در یک علم آن روح کلی حاکم بر فقه که این نظریه‌ها ونظام‌ها را در بر بگیرد مثل قواعد فقهی که بعضیها از فقه جدایش کردند یعنی فقه متعارف را از علم قواعد فقهی جدا کردند اگر این طوری بخواهید مجموعه‌ای از علوم فقهی ما داشته باشیم بعد یک علم فقه احکامی که مستقیما به رفتار ارتباط دارد بگوییم این هم بخشی از فقه است یعنی یکی از علوم فقهی است خب این اصطلاحی است حالا می‌توانید شما این اصطلاح بمانید ولی آن که شایسته و زیبنده است ما فقه را به عنوان علمی که کلیة رفتارهای فرد و جامعه را ساماندهی کند و سازماندهی کند این چنین فقهی را اگر بخواهیم سامان بدهیم و به دست بیاوریم مجبور هستیم و باید هم مبانی و هم نظریه‌ها و هم نظامها را در درون این فقه ببینیم تا بتوانیم آن احکام مستقیم رفتار را در هر بخشی به طور دقیق استنباط کنیم و این مجموعة مرتبط به هم را نمی‌شود ما از هم ببریم وبعد مدعی باشیم که ما توانستیم حکم فلان مورد را استنباط کنیم روشن شد یعنی ما میخواهیم این که اگر این کار را نکنیم در فقاهتمان حتی در استنباط آن مورد خاصی که در نظر فقها به عنوان یکی از مصادیق بحثهای فقهی مطرح است در آن خلل جدی ممکن است وارد بشود همانطوری که اگر شما یک بحثی را منهای مقدماتش بخواهید سامان بدهید و نمی‌توانید خب این جا هم ما می‌گویید یکی از مقدمات درک صحیح حکم شرعی در آن مورد این است که نظام حاکم بر آن مورد را شما هم باید در نظر بگیرید که بدانید این حکم در چه فضائی قابل طرح و قابل اجراست به این خاطر ما ناگزیر می‌شویم که بحث نظریه و نظام را وارد حوزة فقهی بدانیم تا این که یک نگاه کامل و یک نگاه جامعی فقیه در هر موردی که بخواهد داشته باشد خب به این ترتیب دیگر ما در حقیقت از این اشکالی که در ذهن بعضیها خلجان می‌کند و با شک و تردید به این بحثها به عنوان بحثهای فقهی نگاه می‌کنند در حقیقت می‌توانیم از این خاکریز بگذریم بله قبول داریم که این کار کمی سخت است از لحاظ علمی و از لحاظ فنی احتیاج به احاطه دارد احتیاج به دقت دارد احتیاج به تعمق دارد تا این که شما بیایید یک نظریه‌ای را در یک زمینه‌ای کشف کنید شاید از یک متن یا از یک آیة یک روایت نتوانید یک نظری را تشخیص دهید مجبور باشید مجموعه‌ای از قواعد مجموعه‌ای از متون مجموعه‌ای از آیات و روایات را کنار هم بگذارید تا اینکه آن نظریه به طور کامل تبلور پیدا کند و همینطور نسبت به نظام که پیچیده‌تر از آن است چون باید شما کلیة روابط موجود میان عناصر یک نظام را کشف کنید پس هم باید عناصر یک نظام را احصاء کنید و هم باید روابط میان این عناصر را به دست بیاورید خب این طبیعتا صعوبت فنی دارد احاطه می‌خواهد و قدرت انتخاب و گزینش و تشخیص این که این عنصر این نظام است یا عنصر این نظام نیست و طبیعتا ما باید خودمان را برای یک چنین فضایی علمی آماده کنیم تا بتواینم ان‌شاءالله متناسب با نیاز حرکت کنیم و در قرون وسطایی علوم نمانیم ان شاءالله والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo