< فهرست دروس

استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/08/23

بسم الله الرحمن الرحيم

 

23/8/91

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

بحث ما در فقه اجتماعی و به طور خاص نظریة اجتماعی اسلام که مبنای نظام اجتماعی خواهد بود و باید باشد به اینجا رسیدیم که دیدگاه شهید صدر رحمة الله علیه را در این زمینه که نظریة خلافت انسان را مطرح کرده بودند عنوان کردیم و به تفصیل وارد این نظریه شدیم و عناصر ان نظریه و ابعاد این نظریه و پیامدهای گوناگون این نظریه را از دیدگاه شهید صدر بررسی کردیم و از این مرحله به بعد از لحاظ فنی ما باید وارد مرحلة نظام اجتماعی شویم اما قبل از ورود به بحث نظام اجتماعی چندین عنوان جای بحث دارد یکی از عناوینی که جای بحث دارد این است که این نظریة شهید صدر آیا نظریة منحصر به فردی است که مطرح شده است و همة دیدگاههای دیگر به همین دیدگاه برمی‌گردد یا این که جایگزین و مشابه یا گزینه‌های دیگری هست که به عنوان نظریة اجتماعی قابل طرح باشد از دیدگاه اسلامی این یک سؤال یک سؤال دیگر پس سؤال به این شکل خواهد بود که آیا این نظریة شهید صدر یعنی یگانه نظریه است که در بعد اجتماعی انسان به عنوان نظریة اجتماعی طرح شده است و به عنوان طرح است یا می‌شود نظرات دیگری هم و نظریه‌های دیگری را از قرآن یا از روایات به دست آورد که جای این نظریه باشد یک بحث دیگر این است که خود نظریة شهید صدر آیا نقد شده است قابل نقد است چه نقدهایی در این نظریه وارد شده است یا ممکن است وارد شود این هم یک بحث یک بحث دیگری که اشاره کردیم و سریع از او رد شدیم و لازم است کمی بیشتر در او درنگ کنیم یا شاید در بحثهای دیگری که عنوان کردیم مقدم باشد این که این نظریه یا توجه به این نظریه آن هم در یک بحث فقهی چه معنایی دارد یعنی اصل نیاز به چنین نظریه‌ای و بحث چنین نظریه‌ای مورد تشکیک قرار می‌گیرد و در یک فضای علمی معمول و متعارفی که ما الآن داریم در برخی از حوزه‌های علمیه این سؤال هست که جدی است این سؤال که توجه به چنین مباحثی اصلا خارج از حوزة فقه است چرا در یک بحث فقهی دنبال نظریه سازی یا نظریه شناسی این چنینی هستید که در یک حوزة فقهی بحث از یک نظریة اجتماعی این چه کسی می‌گوید بحث فقهی است این اول الکلام است قبل از این که شما بحث کنید که چه نظریه‌ای و چه نظریه‌هایی داریم و می‌توانیم داشته باشیم و چه نقدهایی در آنها وارد می‌شود اصل این بحث و ورود در این بحث در یک بحث فقهی فقه اجتماعی این مورد تشکیک و مورد سؤال قرار می‌گیرد یک اشاره‌ای داشتیم که این تشکیک عللی دارد و عللی می‌تواند داشته باشد خب این علل بعضیهایش جنبة علمی دارد و بعضیهایش جنبة روانی دارد یعنی وضعیت تاریخی ما و استصحاب حال موجود و گذشته گاهی به ما اجازه نمی‌دهد که وارد بحثهای جدید و نو بشویم خصوصا اگر بحثها تأسیسی باشند و خصوصا اگر بحثها چالشی باشند و احتیاج به یک پایه‌ریزی علمی محکم ونفس طولانی ونیاز به یک تفوق علمی و فوق العاده داشته باشد تا انسان بدون احاطة به منابع به طور کافی و بدون احاطه به نظریات معاصر و رقیب شاید نتواند یک نظریه‌ای را پردازش کند و عرضه کند و تثبیت کند و طبیعتا یک چنین کاری کاری که شهید صدر در اقتصادنا انجام داده است یا در الاسلام یقود الحیاة یا در المدرسه القرآنیه واقعا یک کار بسیار بسیار جدیدی است و طبیعتا می‌تواند چالشی هم باشد جای نقد هم می‌تواند داشته باشد چرا چون این برای اولین بار در یک فضای علمی حوزه‌ای دنبال یک نظریة اجتماعی انسان باشد و این نظریة اجتماعی را سعی کند پردازش دهد و او را مبنی بر یک نظام اجتماعی جامعی قرار بدهد و بعد آن نظام اجتماعی را کشف کند اگر بگیریم مثلا نظام خانواده که یک کلان نظام است تا بخواهیم آن را الآن سامان بدهیم شاید راحت‌تر باشد این کار چون اکثر مقدمات و مقومات این کار در فقه ما فراهم آمده است یعنی بحثهای کتاب نکاح کتاب طلاق وصایا اولاد حقوق اولاد رضاع این ابوابی که در فقه ما هست بسیار از مسائل نظام خانواده را مطرح کرده جواب داده خود کتابهای نکاح را شما می‌بینید که خودشان یک نظمی دارند یک نظم منطقی دارند یعنی نظام تشکیل خانواده شما تقریبا یک نظام دارید در فقه و همینطور در بحث طلاق یک بحث نظام مندی است بله حالا شما مجموعة بحثهای مرتبط به طلاق مثل ایلاء ومثل زهار و مثل فرض کنید انواع طلاق که هر کدام آثاری دارد و باعث بینونت بین زوجین می‌شود اینها را بعد بخواهید سامان بدهید و یک منظومه تشکیل دهید خیلی راحت‌تر است چون مواد اولیه‌اش فراهم است شما باید به آن نظام توجه کنید و با توضیحاتی که قبلا دادیم بعدها هم ان شاءالله بیشتر می‌دهیم که چگونه ما یک نظام را به دست آوریم که بحث مهمی است که این بحثی است که بعد از بحث نظریه باید به آن بپردازیم به طور ریز بحث نظام‌مند بودن قوانین ما قوانین که وجود دارد شما اینها را در کنار هم قرار دهید روابط این قوانین را راحت می‌توانید با هم بفهمید و آن منظومه را به راحتی می‌توانید استنباط کنید تا این که یک نظامی مواد اولیه‌اش فراهم نباشد خب به همین خاطر صعوبت این کار یکی از عوامل فرار از چنین بحثهایی می‌شود وقتی ببینیم مثلا اساتید بزرگواری که این توجه را دارند و این انگیزه را دارند اما این انگیزه را با احتیاط عمل می‌کنند یعنی فقه اصولشان سر جایش است حالا در هفته‌ای در دو هفته‌ای یک جلسه راجع به فقه نظام من بخواهم صحبت کنم یعنی آمد در حاشیة بحث علمی در حوزه به جای اینکه این بحثی که بسیار پیچیده سخت و طاقت فرساست این بشود یک محور و همة تلاشهای علمی متوجه او شود تا اینکه به سرعت ما یک نظامی جامع بتوانیم تعریف کنیم و عرضه کنیم خب یکی از دلائلش صعوبت کار است یکی از دلائلش تشکیک در فقهی بودن این کار است که ما حالا بیشتر به این بعد می‌خواستیم دوستان توجه پیدا کنند و از این ما از این زاویة دید ما وارد این بحث شویم تا اینکه فقهی بودنش را که یک بخش فنی این مشکل خواهد بود این بخش فنی متبلور بشود که باید ما قبول کنیم از این به بعد فقیه ما وفقهای ما وارد حوزة نظریه پردازی شوند نظریه پردازی کلان و بر اساس آن وارد حوزة نظام سازی یا نظام شناسی بشوند تا این که بتوانیم فقهمان را یک فقه جامعی ارائه دهیم و بحثهای خورده نظام اجتماعی موجود مثل نظام اقتصادی نظام سیاسی نظام خانواده اینها را در چارچوب یک کلان نظام باید ببینیم و به طور منطقی رابطة این نظریه با آن کلان نظام و روابط آن کلان نظام با خورده نظامهایی که در فقه داریم و مطرح شده است و با یک حرکت علمی و شاید در یک حرکت بسیار سریع چون مواد اولیه فراهم شده است ما آن خورده نظامها را پیدا کنیم و به این ترتیب یک منظومة جامعی برای قوانین اجتماعی اسلام یا بگوییم نظام اجتماعی جامع نظام اجتماعی جامع این خیلی مهم است هم نظام اجتماعی باید باشد هم جامعیت داشته باشد که تمام ابعاد یک جامعة اسلامی را بتواند سامان بدهد این غایت ومطلوب ما در این بحث است که از خدا می‌خواهیم توفیق بدهد تا همة دوستان سهیم شوند و شریک شوند در فکر کردن و در جستجو و تحقیق تا در این زمینه ما بتوانیم یک راه غیر آسفالتی یک راه غیر موجودی را در حقیقت راهی که هنوز باز نشده است این راه را به نوعی بتوانیم طی طریق کنیم خب اولین مشکلی که مطرح می‌شود و به عنوان شبهه و به عنوان سؤال در ذهن بعضیها شکل گرفته است و چون تصریح کردند به این وتصریح می‌کنند که بحث از نظریة اجتماعی یا نظام اجتماعی یک بحث فقهی نمی‌تواند باشد چون در ذهنها بحث فقیه رفته روی مسائل شرعی که مورد نیاز مکلف فرد مکلف قرار گرفته است و این مکلف با استفتای از یک فقیه جواب مستقیم آن فقیه را نسبت هب آن سؤال خواهان است وکاری که فقیه می‌کند بر اساس قواعد کلی که در ذهنش شکل گرفته است سعی می‌کند حکم آن مورد را استنباط کند و به فرد بدهد خب کمی آقایان فقهاء جلوتر آمدند و دیدند که خب این بحثها اعتماد می‌کند به یک سلسله قواعد فقهی لذا قواعد فقهی را آمدند در ضمن بحث فقهی شکل دادند در بعضی از فقهاء جرأت کردند آمدند قواعد فقهی را جدا کردند شده یک منظومه‌ای از قواعد فقهی تحت عوان القواعد الفقهیه که حالا هم خیلی شاید به این نپردازند بعضی از فقهاء تخصصشان یا توجهشان جذب شده به سوی قواعد فکری و متوجه شدند که اکثر مسائل فقهی ما برمی‌گردد به این قواعد فقهی و این قواعد را تنقیح کرد و به این قواعد باید توجه کرد لذا می‌بینید در صد تألیفات فقهای ما در قواعد فقهی و در صد تألیفشان در مثل شرح عروه در مثل شرح شرایع بسیار بسیار متفاوت و غیر قابل مقایسه است خب این بی علت نیست حالا یا بعضیها قواعد فقهی را در ضمن بحثهای فقهی متعارفشان می‌آورند خب این را هم اگر اضافه کنیم خب می‌بینم که توجه بوده است به قواعد فقهی قواعد فقهی چون عملا آن کبرای کلی قاعدة فقهی را فقیه می‌آورد در فتوی در مصداق مورد بهرره‌برداری قرار می‌دهد و استنباط می‌کند یا تطبیق می‌کند آن قاعدة فکری را بر مورد سؤال به همین خاسر دیگر در ذهنش نمی‌آید که این قاعدة فقهی بحث فقهی نیست قاعده است ولی با همة این حال بحث قواعد فقهی در مدت زمانی در حاشیة بحثها بوده است و اگر بگوییم ما الآن رشتة قواعد فقهی یا تألیفی در خصوص قواعد فقهی داریم به مرور زمان این جا افتاده که این بحث فقهی است وفقیه باید قواعد را داشته باشد تا آن فقیهی که متوجه باشد که ما هیچ بحث فقهی نداریم که غیر قاعده‌ای باشد قاعده مند نباشد همة فقه ما که نظام دارد قاعده‌مند است ما فقه بی‌قاعده نداریم و اصلا قواعد فقهی شالودة فقه ما را تشکیل می‌دهد و به دلیل این که ما بر یک روش منطقی سیر می‌کنیم روش منطقی ایجاب می‌کند که هر مصداقی مصداق قاعده باشد و این مصداق نمی‌تواند خروج از قاعده باشد و لذا فقهای ما در مباحث کلامی از آن قاعدة حسن قبح حسن عدل و قبح ظلم یا حسن قبح عقلی که اساس و شالودة فقه ما را تشکیل می‌دهد از آنجا شروع کردند اما در میانة راهی که دارند استنباط می‌کنند بین آن قاعدة اصلی حسن عدل و قبح ظلم که قاعدة همة قواعد است زیر بنای همة قواعد است بین آن و بین قواعد فقهی مباشر که آنها را فقط تطبیق می‌کنند در مصداق بین آن زیر بنا که قاعده‌مند است و بین این رو بنا که باز قواعد فقهی در آن مطرح است بین این مبدأ و منتهی چه قواعی و چه مجموعه‌هایی از قواعد که بتواند میان رأس آن هرم وبین این تفصیل و ابعاد گوناگونی که فقه به آنها می‌پردازد و به همة ابعاد زندگی قانون می‌دهد و قانونمندش می‌کند وقاعده‌مندش می‌کند ما نمی‌توانیم در این مجموعه یک مجموعة بی قاعده وبی نظام پیدا کنیم یعنی اساس فقه شیعه علی رغم این که ما بر تعبد بحث فقهمان استوار است اما معنای تعبد این نیست که فقه بما خروج از قاعده و ضابطه دارد تعبد هم بر طبق قواعدی انجام می‌گیرد این تعبد و این تسلیمی که از ما خواسته شده است این طور نیست که بگویند که آقا شما ما هر چه بگوییم لازم این معنای هر چه بگوییم هر چه خدا بگوید همان باید باشد خب هر چه خدا بگوید خدا طبق قاعده صحبت می‌کند یا بی‌قاعده یعنی یک شبهه‌ای اینجا در حقیقت یک شبهة بسیار ظریف وریزی به وجود آمده که این مشکل را دارد به وجود می‌آورد که آقا معنای تعبد وتسلیم یعنی شما سؤال از قاعده نکنید اصلا قاعده‌مند نیست هر چه خدا لا یسأل عما یفعل این لا یسأل عما یفعل یعنی ما یفعلش قاعده دارد یا بی قاعده است این طور تصور شده و توهم شده معنای تسلیم و تعبد قصد دیگر سؤال از قاعده نکن سؤال از قاعده نکن یعنی قاعده ندارد یعنی عدم الوجدان یدل علی عدم الوجود شده است و این یک چالشی از لحاظ روانی ذهن بعضیها که نتوانستند و نمی‌توانند بین تعبد و تسلیم و بین قاعده‌مند بودن و بین حالا بگوییم پس تعقل رابطه‌ای برقرار کنند و بداند اگر ما به طرف تعقل و قاعده‌مند شدن و قاعده‌مند بودن و قانونمند شدن بخواهیم برویم این تعقل دیگر تعبد راه تعبد را می‌بندد و راه تعبد را اگر باز کردیم دیگر راه تعقل را باید ببنیدیم در حالی که قرآن کریم بین تعقل وتعبد جمع کرده است از طرفی فرمود و لأیات لاولوا الالباب و از طرفی فرموده ولا تموتن الا وانتم مسلمون هم تسلیم باشید برای خدا و هم از آنچه که می‌گوییم و می‌دهیم برای اولوا الالباب است هدایت برای اولوا الالباب است چگونه می‌شود هدایت برای اولوا الالباب باشد بعد از این اولوا الالباب که هدایت می‌شوند و هدایت مال آنهاست و روش تعقل را هم به آنها یاد می‌دهد اما در میانة راه خداوند از آنها می‌خواهد از تعقل دست بردارد تسلیم شوند این غیر منطقی است بلکه باید گفت این تعقل و تعبد تسلیم و تعقل اینها مکمل همدیگر هستند و پشتوانة این تسلیم تعقل است و قانونمند بودن و قانونمند شدن و قانونمند فکر کردن ضابطه‌مند بودن و ضابطه‌مند فکر کردن این اساس تسلیم است یعنی تسلیم ما بر اساس تعقل است انسان عاقل تسلیم ارادة حق می‌شود نه یک انسان بی فکر و بی‌تعقل چون آن تسلیمش هم کلا تسلیم است که در یک لحظه چون ضابطه ندارد دیگر یک لحظه از این تسلیم دور می‌شود فرار می‌کند چیزی ندارد که آن تسلیمش را ضبط کند و پایدارش کند و نهادینه‌اش کند با تعقل است که انسان ملکاتش صفاتش رفتارهایش دیدگاه‌هایش نهادینه می‌شوند اگر تعقل را برداریم لآیات لاولوا الالباب را برداریم اولوا الالباب بودن را برداریم دیگر هیپ پایه‌ای نمی‌ماند تا اینکه انسان روی آن پایه حرکت کند پایه علمی و منطقی ندارد به همین خاطر می‌خوانیم ان لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة وحجة باطنة حجت ظاهر انبیاء و رسل هستند و حجت باطن عقل است و اگر عقل نباشد انبیاء و رسل هم کاره‌ای نخواهند بود معنای این حدیث همین است که تسلیم وحی شدن یک پایة عقلانی می‌خواهد پایگاه عقلانی انسان این می‌تواند انسان را در مسیر تعبد به وحی قبول وحی اقتناع به وحی ایمان به وحی وتسلیم شدن برای وحی می‌تواند او را رهنمون باشد و او را بتواند کمک کند تا اینکه به طور مطلوب و حساب شده وارد حوزة تسلیم حق و تسلیم وحی شود خب اینها نشان می‌دهد که قابل جمع هستند و باید با هم جمع بشوند و این شبهه‌ای که در ذهن بعضیها هست که یا تعبد و تسلیم یا تعقل تعقل انسان را از تعبد و تسلیم بیرون می‌آورد همانطور که در قرون وسطی شد وقتی که مسیحیها رفتند به سراغ علم دیگر از دین فاصله گرفتند دین گریزی شروع شد و تا زمانی که به سراغ علم نرفته بودند مردم و اکثر دانشمندان به سمت چه به سمت دین گرایش داشتند پس یا دین یا علم یا علم یا دین علم از دین دور می‌کند دین هم شما را از علم دور می‌کند این شبهة قرون وسطایی متأسفانه هنوز آثارش در فرهنگهای مختلف ودر فرهنگ ما کم و بیش نمود پیدا می‌کند و در جاهایی خود نمایی می‌کند که یا علم یا دین در حالی که اسلام علم ودین را با هم جمع کرده است یا تعقل یا تدین اگر تعقل بیاید دیگر تدین معنی ندارد تدین بیاید تعقل معنی ندارد این هم شبهة دیگر که اسلام اینها را هم با هم جمع کرده نعقل و تدین را با هم جمع کرده بلکه تدین را در بستر تعقل می‌خواهد خب چه چیزی ما را به اینجا کشاند بحث قانونمند بودن و قانومندی در یک نظامی که همه چیزش قانونمند است یعنی از آن ایمان به خدایش قانونمند است از خود خدایی که حکیم است و علیم است و خبیر است و کل شیء عنده به مقدار کل شیء عنده بمقدار هر چیزی اندازه‌ای دارد و هر چیزی قانونی دارد خدایی که فقدره تقدیرا خلق احسن کل شیء خلقه ثم هداه احسن کل شیء خلقه طبق قانون طبق نظام نظام احسن باید قانومند باشد و قانومند هست این نظام خدایی که حرکاتش افعالش قانونمند است ولا یلزم ربک احدا از همین قانونمندی شما می‌فهمید یعنی همه چیز بر اساس عدل است یعنی هرچیزی آنچه که باید باشد و آنچه که شایستة اوست به او داده می‌شود خب این که خداوند طبق یک نظام عادلانه در نظام تکوین و تشریع عمل می‌کند یعنی قانونمندی قانونمندی حق قانونمندی خود خدا در افعالش تا برسد به وحی او تشریع او شریعتی که برای بشریت مطرح می‌کند حتما و قاعدتا باید قانونمند و نظام‌مند باشد یعنی شما به تعبیر آیة قرآن ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور آیا گسستی در این نظام خلقت می‌بینی ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر بیچاره برمی‌گردی می‌بینی که اصلا هیچ جایی اصلا برای اشکال برای یک خللی در این نظام هستی شما نمی‌توانی ببینی چون این نظام نظامی است بسیار محکم از حکیم خبیر علیم این نظام را شاید گرفته است خب خدایی که در نظام تکوین چنین نظام محکمی را طراحی کرده است و به اجرا در آورده است ونظام تشریع هم بر اساس نظام تکوین شکل گرفته است این را در یک بحث قبلی اشاره کردیم نظام تشریع بر اساس نظام تکوین شکل می‌گیرد بنابراین شما در نظام تشریع جز نظام جز نظم و قانونمندی پدیدة دیگری نخواهید دید لذا از آن قاعدة قاعدة القواعد در کلام و در فقه حسن عدل و قبح ظلم ان الله یأمر بالعدل والاحسان و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی از اینجا که شما حرکت کنید می‌بینید در تمام ابعاد برای این انسان قانون گذاشته شده است و این قانون متناسب است با آن نیازهای تکوینی انسان است و هماهنگ است با او بنابراین ما یک مجموعه‌های قانونمند و نظام‌مندی را ما از این قاعدة القواعد که حسن عدل و قبح ظلم است تا آن نظام رفتاری که در رساله‌های عملیه می‌بینیم برای فرد رابطة فرد با خود با خدا با دیگران در همة این ابعاد ما می‌بینیم فقیه هم مجبور است و خود را ملزم می‌بیند که بر اساس قواعد و قوانین حرکت کند این که در اصول فقه ما قواعد استنباط می‌خوانیم و این که ما در این استنباط به قواعد فقهی و قواعد اصولی را به کار می‌گیریم تا این که از متون فقهی بتوانیم استنباط کنیم این استنباط قانونمند است و قاعده‌مند است با توجه به این قاعده‌مندی و قانونمندی استنباط ما حتما از قوانین و قواعدی حرکت می‌کنیم می‌خواهم بگویم که بحث قواعد فقهی یک بحث کلیدی است در فقه ما و اگر کسی منهای قواعد فقهی می‌خواهد بحث فقهی انجام دهد این بحث بحث ناقصی خواهد بود یعنی به یک بعد مثلا به یک روایت یا به یک آیه یا به یک ظهور می‌خواهد استناد کند و حکم صادر کند و این چنین تحقیقی چنین فتوایی حتما از لحاظ فنی ناقص است چون کسی می‌تواند فتوی بدهد که به کل متون مرتبط به آن مسئله و به آن بحث باید اشراف داشته باشد تا تعارضها عام وخاصها مطلق و مقیدها ناسخ و منسوخها را خوب دریافته باشد و روابط این متون را با یکدیگر بتواند درک کند و آن نظر نهایی و آن حاصل جمع این نصوص از جمله همین بحث نماز جمعه است شما می‌بینید روایات متعدد است یک روایاتی دارید که منع می‌کند در عصر غیبت و روایت و آیات و ادله-ای داریم که امر می‌کند بالاخره این مأمور به یا منهی عنه است در عصر غیبت یا مثل فرض کنید بعضی از فقهای بزرگوار که قبل از انقلاب قائل به کراهت یا تحریم نماز جمعه بودند بعد از انقلاب قائل به حالا یا وجوب یا به استحباب یا وجوب تخییری یا وجوب تعیینی شدند یا این که تشویق کردند به اقامة نماز جمعه و او را از ضروریات یک نظام اسلامی دانستند خب بر چه اساس این تغییر فتوی داده می‌شود حتما دیدگاه دارد این فقیه که این دیدگاه بسیار عمیقی هم می‌تواند و باید هم داشته باشد که در یک نظام طاغوتی که نماز جمعه به عنوان تریبون آن نظام هست تحریم می‌شود اما همین نماز جمعه که تریبون یک نظام اسلامی هست واجب می‌شود و الزام‌آور می‌شود و مطلوب می‌شود خب پس به نماز جمعه به صرف یک نماز یک عبادت محض تردید بین انسان و خدا توجه نشده است بعد دیگری عرض شده یعنی یک بعد اجتماعی دارد و به عنوان خطیب جمعه و آن کسی که منصوب جمعه است وباید از طرف امام وقت تعیین شود بنابراین این بحث نماز جمعه چند بعدی می‌شود وقتی چند بعدی شد فقیه نمی‌تواند به یک بعد نگاه کند می‌گوید خیلی خب واجب است اقامة نماز جمعه در عصر غیبت در دوران حکومت طاغوتی حتی اگر منتهی شد به سوء استفادة نظام طاغوتی از این تریبون برای هدم اسلام پس فقیهی نمی‌تواند این چنین فتوایی را بدهد مگر این که به یک بعد نگاه کند فقط مثلا به فاذا نودی للصلاة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله بگوید این ربطی به جامعه ندارد یک تکلیفی است بین عقل و بین خدا و خدا هم واجب کرده است کار به کسی ندارد اصلا هیچ بعدی را در این نماز توجه نکند در حالی که این نماز یک تکلیف اجتماعی است حالا یا واجب کفایی یا واجب عینی ولی برای جمع مؤمنین است و جمع در او شرط است شما نمی‌توانید نماز جمعة مثلا دو نفره امام با یک مأموم تشکیل بدهید یا حد اقلی دارد یک مجموعه‌ای باید داشته باشد این که مثلا نماز جمعه‌ها باید فاصله داشته باشند خب این معنی دارد دیگر در یک جایی شما نمی‌توانید دو نماز جمعه در یک محله انجام دهید مرکزیت و تمرکز در نماز جمعه این معنی دارد بطلان نماز دومی که بعدا تشکیل می‌شود مثلا اگر در یک جای بسیار نزدیک هم باشند اینها همه مفهوم دارد دلالت دارد پس فقیه نمی‌تواند به یک بعد در نماز جمعه توجه کند باید به همة ابعادش توجه کند و به همة متون و ادله‌ای که به این نماز جمعه ربط دارد توجه کند بعد اینها را با هم یعنی مقتضای فقاهت این است که می‌گوید کمترین چیزی که در بحث استنباط می‌آید این که از نصوص متعارف یا متزاحم فقیه باید برای آنها راه حل داشته باشد اگر راه حل ندارد این فقیه نمی‌تواند یک فقیه و مستنبط واقعی و بگوییم در سطح مطلوب باشد هنوز فقاهتش جای بحث است خب می‌خواهم بگویم یک نماز جمعة استنباط نماز جمعة نمی‌تواند جدای از قواعد عام حاکم عناوین اولیه وثانویه‌ای که می‌آید حکومت می‌کند نماز جمعه واجب است اما نماز جمعه این که مورد سوء استفادة دشمن قرار می‌گیرد فقیه ممکن است آن نماز جمعه را تعطیل کند همانطوری که حضور در مسجد مستحب است وبلکه لازم است اما همین مسجد چون عامل ضرر وضرار می‌شود تحریم می‌شود تخریب می‌شود این مسجد در حالی که خدا به بناء مساجد و اعمار مساجد دستور داده است اما همین خدا به پیغمبرش دستور می‌دهد که این مسجد را چه والذین اتخذوا مسجدا ضرارا فتفریقا بین المؤمنین اینجا حکم ثانوی پیدا می‌کند چرا چون یک قاعدة دیگر می‌آید اینجا حکومت می‌کند این قاعده و این قاعده باعث می‌شود که آن قواعد دیگر تحت الشعاع این قاعده قرار بگیرد یعنی بر اساس قاعده‌مندی این رفتارهای دولت اسلامی و رفتارهای فرد مسلمان شکل می‌گیرد می‌خواهیم بگوییم که فقه ما یک فقه نظام مند است و قانونمند است واین عدم توجه به این نکته که فقه ما یک فقه قانونمند ونظام مند است این باعث شبهات دیگر می‌شود از جمله اینکه بحث فرض کن نظریة اجتماعی ونظام اجتماعی چه ربطی به فقه دارد آیا اصلا به فقه به حوزة فقه ارتباط دارد یا ارتباط ندارد ارتباط یا عدم ارتباطش زمانی خوب فهمیده می‌شود که شما اول بفهمیم فقه ما یک فقه نظام‌مند است یا نظام‌مند نیست اگر متوجه شدیم که فقه ما فقه قاعده‌مند و نظام‌مند است وقتی قاعده‌مند شد یعنی نظام‌مند شد با هم اینها لازم و ملزوم هستند همانطوری که در بحث برهان نظم وقتی می‌گویید فلان بخشی از جهان نظام دارد پس کل جهان نظام دارد نمی‌تواند این بخشی که ساعتی که فرض کنید ثانیه شمارش با نظم دارد حرکت می‌کند حتما آن عقربة ساعت شما ساعت شمارش هم آن هم طبق نظم حرکت می‌کند چرا چون به هم ربط دارند اینها امکان ندارد آن منظم باشد این بی‌نظم باشد یا این نظم نداشته باشد یا این ساکن باشد آن متحرک باشد طبق نظام اما عقربات ساعت این بی نظام باشد امکان ندارد شما از نظام یک مجموعه‌ای که به مجموعه‌های دیگر مرتبط است منظم بودن بقیة مجموعه را هم عقلا کشف می‌کنید ما اگر در یک بخشی از فقه را فهمیدیم که این نظام دارد و منظم است شما حتما و قاعدتا با یک تأمل بسیار کوتاه نه بسیار بلند در تأمل بسیار کوتاه و سریع شما متوجه می‌شوید که کل فقهتان باید قاعده‌مند باشد حالا ما دلائلی که اشاره کردیم و آن مبانی که مطرح کردیم در این بحث به دستتان می‌آید که چگونه چنین بحثی را می‌شود سامان داد و یک بحث بسیار مهمی است و جای کار دارد یعنی اگر کسی خواست به دوستان پایان‌نامه‌ای بنویسد به نظرم می‌آید که خیلی خوب است در این زمینه کار کند که نظام‌مند بودن فقه ‌مان را از مبانی اعتقادی که داریم تا قواعد فقهی که در فقهمان مطرح است همة اینها را مد نظر قرار بدهد واین منظومه‌های متعدد و گوناگون و این دایره‌های متعدد قانونمندی که مثل یک هرم از آن نقطة آغازین تا آن فتوایی که از فقیه صادر می‌شود اینها را با هم ملاحظه کند می‌بینید مجموعه‌های نظام‌مندی هستند حالا اگر این نکته را متوجه شدیم جای سؤال پیش می‌آید که آیا بحث از نظریه و نظام اجتماعی بحثی فقهی است یا فقهی نیست آن وقت باید جواب بدهیم که ان شاءالله ادامة این بحث را برای جلسة آینده به حول و قوة الهی سعی می‌کنیم ادامه دهیم ان شاءالله والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo