< فهرست دروس

استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/08/20

بسم الله الرحمن الرحيم

 

20/8/91

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

موضوع بحث ما فقه اجتماعی بود هم یاد آوری مسیر بحث گذشته‌مان و تعیین بحث فعلی و آیند‌مان بر اساس سیری که انتخاب کرده بودیم خب نکاتی که تا الآن مطرح شده است و مورد توجه بود این بود که ما برای فقه اجتماعی دو معنی یا دو سطح از فقه اجتماعی را به تصویر کشیدیم و عرض کردیم که اگر بخواهد فقه جنبة اجتماعی داشته باشد یا فقه فرد است که در جامعه است یا فقه خود جامعه به عبارت دیگر مکلف یا فرد یا جامعه است با این توضیح که فرد و جامعه را ما دو وجود حساب کردیم وجود جمعی را اضافه بر وجود افراد یک واقعیت قابل توجه و مورد عنایت شارع مقدس دانستیم و گفتیم که ما اگر برای فرد در جامعه هم بخواهیم احکامی استنباط کنیم فقیه ناچار است که جامعه را در نظر بگیرد تا فرد در جامعه که مکلف باشد به عنوان موضوع تکلیف در نظر گرفته شود واحکام این موضوع تبیین شود و استنباط شود خب حالا رفتار فرد در جامعه که آن قدر متیقن بحث فقهی هست آیا فراتر از او هم در این بحث فقه فردی اجتماعی فرد در جامعه تصور می‌شود یا نمی‌شود این را اشاره کردیم که ممکن است شما اضافه بر رفتار فرد به ملکات اخلاقی به اعتقادات فرد هم بحث فقهی را گسترش بدهید و بعد بفرمایید که ما وظیفة یعنی وظیفة فقیه این باشد که ما یجب الاعتقاد به و ما یجب التخلق به و ما یجب عمله این سه حوزه را مدعی داشتیم و داریم که بگوید فرد اگر موضوع تکلیف است فقط رفتار جوارجیش است نیست فقط خوردن و آشامیدن و نکاح و طلاق و مضاربه و بیع و شراع وصلح فقط اینها نیست اینها بخشی از موضوع تکلیف است می‌تواند ملکات اخلاقی هم موضوع تکلیف باشد یجب التحلی بالصبر یجب تحصیل التقوی یجب التحلی بالیقین یا یستحب التحلی بالیقین یجب الاعتقاد بوحدانیة الله فقیه می‌تواند این یجب و یجرم را به معتقد و به ملکات اخلاقی و به رفتار انسان متوجه ببیند و از آیات و روایت احکام اعتقاد احکام ملکات اخلاقی مورد نیاز انسان و رفتارهای مورد نیاز انسان را به دست بیاورد لذا دایره و قلمرو فقه فرد در جامعه هم می‌تواند وسیع باشد حالا در هر صورت آن که به عنوان یک نقطة قابل سؤال و یک نقطه برای تحول در تفقه در دین قابل طرح است در همین حوزة فقه فردی این است که فرد را در جامعه باید فقیه ببینیم حالا ممکن است احکامی که تا الآن استنباط می‌شده نود در صد همان‌ها باشد ده در صد احکامی پیش بیاید که فرد منهای جامعه با فرد در جامعه متفاوت باشند ولی آن که اجتناب ناپذیر است با توجه به آن نظریة اجتماعی که شهید صدر توضیح دادند و بیان کردند و انسان خلیفة الله است در زمین و امانتدار الهی است بر کل ما یملکش هم خود و هم دیگران این فرد در جامعه همیشه در رابطه با دیگران در داد وستد است از زمان تولد تا زمان وفات از ابوین متولد می‌شود پس در جمع متولد می‌شود و اگر در این دنیا هم که وجود حیات می‌گوید باز این فرد در جامعه است که بعد می‌گویند یجب غسله یجب تکفینه یجب دفنه به دیگران می‌گویند که آقا باید این را شما تجهیز کنید یعنی فرد در جامعه است که به دیگران دستور می‌دهند که شؤون او را و احترامات لازم را برایش انجام دهند پس فرد در جامعه در کل این مراحل تکلیف از قبل تکلیف تا انتهاء تکلیف از قبل از بلوغ بلکه از قبل از تولد یا بعد وفات مجموعة احکامی که برای افراد مطرح می‌شود در متون دینی آیات و روایت فرد را در جامعه مطرح کرده است خب گفتیم این قابل توجه است این بحث هرچند الآن مطمح نظر ما نیست در فقه اجتماعی و ما نمی‌خواهیم وارد این حوزه شویم و این حوزه با همان ابزار و قواعد و امکاناتی که تاکنون فقهاء داشتند و دارند در علم اصول و مقدمات استنباطی که طی میکردند در ادبیات وعلم حدیث وعلم قرآن و تفسیر و کلام و سایر علومی که در استنباط دخیل هستند همة آنها اگر به آنها این عنصر اضافه شود که فرد را در جامعه مجتهد ببیند و فقیه ببنید چه بسا در مواردی استنباطش متفاوت باشد از این که فرد را منهای جامعه ببیند این بحثی است که قبلا داشتیم به عنوان یکی از معانی فقه اجتماعی می‌تواند باشد که شهید صدر هم در این زمینه عرض کردیم مقاله‌ای در تحصین و تأیید همین نگاه اجتماعی به متون موجود که آقای مغنیه رحمة الله علیه در کتاب فقه الامام الصادق داشتند مطرح کردند ودر حقیقت ایجاد یک نوع یک انتقال یا یک تحول در فهم نصوص در فهم اجتماعی نصوص به عنوان یک حرکت علمی بسیار مهم به آن اشاره داشتند و لذا توصیه می‌کنیم که دوستان وقتی که نامه را خواندند یا دارند نامه را درس می‌دهند حتما این کتاب فقه الامام الصادق مغنیه را که آنهایی چه اقتصاد می‌خوانند چه آنهایی که اقتصاد نمی‌خوانند اقتصاددانها چند باب به ابواب اقتصادی این کتاب آنهایی که فقه الاسره می‌خوانند نکاح و طلاق و وصایا آنها هم همین ابواب را یا در حدود و دیات ونظام قضایی وجزایی در همة این موارد این کتاب را ببینند مرور کنند مباحثه کنند مطالعه شود تا این که با این نوع از تفقه ما مأنوس شویم و در حقیقت یک گامی است به سوی فقه اجتماعی که مطمح نظر ما در این بحثهاست و یک گام مقدماتی است وکمک می‌کند به دقت در استنباط احکام ان شاء الله حوزة دوم فقه اجتماعی و آن که بیشتر ما در این بحثها دنبال تأسیس یا کشف استنباط احکام آن هستیم فقه المجتمع فقه جامعه است به این معنی که مواردی که جامعه مکلف باشد در قبال فرد مثلا جامعه ملکف به دفاع از حوزة اسلام باشد جامعه مکلف به جهاد باشد نه یک فرد اگر هم اینجا حکمی به افراد متوجه شود به نحو وجوب عینی یا کفایی مجموعة افراد مد نظر هستند یک فرد نمی‌تواند دقیقا مانند آن مجموعه‌ای که پیامبر صلی الله علیه واله روی جبل الرمات در احد پنجاه نفر را آنجا قرار دادند گفتند اینجا این سنگر را حفظ کنید اکثرا رفتند به سمت غنائم تک و توک ماندند آن جبهه شکسته شد یعنی یک فرد به تکلیف عمل کند باز هدف آن تکلیف از بین رفته است به عنوان فرد وظیفه‌اش را عمل کرده است تسلیم شده اطاعت کرده ولی هدف از این تکلیف محقق نشد هدف این تکلیف زمانی محقق می‌شود که کل این مجموعه آن سنگر را نگه می‌داشتند چون این سنگر با یک مجموعه نگهداری می‌شد یعنی این صرف یک وجوب کفایی هم نه وجوب عینی است ولی جمع مد نظر بوده است لذا سه شکل تکلیف برای این فقه اجتماعی قابل تصور است یعنی انواع تکالیف مطرح در فقه اجتماعی به این معنای فقه جامعه ما سه نوع تکلیف می‌توانیم تصور کنیم کلیة واجبات کفایی است که قبلا اشاره کردیم در بحثهای گذشته کلیة واجبات کفاییه نشان می‌دهد که جامعه نیازهایی دارد که به اندازه‌ای که این نیاز تأمین شود تکلیف بر افراد می‌آید مثلا نیاز جامعه به پزشک یا به طبابت یا به بیمارستان یا به نقاهتگاه نیاز جامعه به تمام حرف و فنونی که مورد نیاز یک جامعه است معلم نیاز به قصاب نیاز به نانوا نیاز به نداف این نیازهایی که در جامعه هست اینها می‌شود گفت واجبات کفاییه هستند اگر نیاز با پنج نفر تأمین شود تکلیف ساقط است اگر با بیست نفر جامعه رشد می‌کند از لحاظ جمعیت نیاز به افراد بیشتر می‌شود در هر فنی و در هر صنعتی واجبات کفایی یک واجبات اجتماعی هستند افراد مکلفند ولی نیاز جمع با این افراد برآورده می‌شود و لذا می‌شود گفت که اینجا جامعه مکلف است اما تکلیفی به این نه که مجموعه‌ای از این مجموعة اجتماعی همانطوری که در آیة نفر آمده فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة یتفقهوا فی الدین به اندازة نیاز کل این جامعه وما کان المؤمنون خطاب را در این آیه ببینید وما کان المؤمنون لینفروا کافه سزاوار نیست که همة مؤمنین همه‌شان به سمت جنگ بروند وحوزة اسلام این شهر این کشور همشان جنگجو بشوند هیچ کس به هیچ کار دیگری نرسد و ما کان این یکی از وجوه تفسیری این آیه است وما کان المؤمنون لینفروا کافه این سزاوار نیست جامعه پابرجا باشد و این جامعه دفاع کند و به جهاد برود خب حالا که سزاوار نیست همه به سمت یک کار بروند همه قصاب شوند همه نانوا شوند خب بقیة نیازها چگونه تأمین می‌شود پس باید اینجا تقسیم کار حسن تقسیم انجام شود فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة از افراد از طوائف از خلقه‌های مختلف طائفه‌ای اینها بر گزیده شوند واینها داوطلب شوند و بروند در دین تفقه کنند یعنی نیاز این جامعه به اندازه‌ای که آن نیاز تأمین شود لذا در تعریف واجب کفایی گفته می‌شود که اگر هیچ کس نرفت همه گنه کارند چون همه مکلفند همه به یک اندازه همة آنهایی توانمندند که آن وظیفه را انجام بدهند و احساس تکلیف کردند و نرفتند همه مقصرند اما اگر جمعی از اینها آن تکلیف را انجام دادند و به نیاز به تأمین نیاز جامعه رسید تکلیف از همه ساقط می‌شود این چه طور تکلیفی است که حالا در اصول در تصویر واجب کفایی همانطور در تصویر واجب تصویری نظریه‌های گوناگونی مطرح می‌شود که این چگونه تکلیفی است که بر همه است اما با انجام برخی از همه ساقط می‌شود خب در اینجا گفته می‌شود که چنین تکلیفی چون غایت این تکلیف تأمین یک نیاز اجتماعی است همه بر تأمین این نیاز می‌توانند سهیم باشند اما تا وقتی که جمعی داوطلب نشده همه مسئولند تا جمع مناسبی داوطلب شدند وانجام دادند دیگر غرضی نمی‌ماند یعنی علت تکلیف منتفی می‌شود در نتیجه تکلیف ساقط می‌شود از همه خب می‌خواهیم بگوییم که در واجبات کفاییه تکلیف در عین این که متوجه فرد است ولی هدف وغایت این تکلیف جمع است یا بگوییم حوزة این تکلیف حوزة این تکلیف و اهدافی که این تکلیف باید آن را تأمین کند در قلمرو جامعه این تکلیف قابل تصور است و برای جمع و من اجل الجمع باید این تکلیف در آن حد نیاز جمع تأمین شود این یک نوع از واجبات اجتماعی است قابل تصویر است یعنی ما در بحث فقه اجتماعی یا فقه مجتمع می‌توانیم کلیة واجبات کفاییه را بیاوریم به عنوان یک قلم درشت به عنوان تکالیف اجتماعی مطرحش کنیم تا اینها استقصاء شوند استقراء شوند بیایند در حوزة بحث فقه اجتماعی دو واجبات عینی که همة افراد را در برمی‌گیرد و استثنی پذیر نیست مثل واجب کفایی نیست که به اندازة نیاز همة نیاز دارند مثال نماز جمعه همة مکلفین قادر بر شرکت در نماز جمعه به جز حالا مستثنیات زن مسافر بقیه همه مکلفند این طور نیست که بگوییم اگر اقل ما یستهزء به پنج یا هفت نفر امام جمعه با تعدادی از افراد چمع شدند غرض نماز جمعه محقق می‌شود این یک تکلیفی است که به همة افراد جامعه توجه پیدا کرده است و همه مطالبه می‌شوند در عینی که هر فرد فردی مکلف است ولی کل جامعه خواسته شده که در این نماز جمعه شرکت کند خب این هم می‌تواند بیاید در حوزة تکالیف جامعه جامعه مکلف است به اقامة نماز جمعه یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله خطاب به جمع است واستثناء فقط آن معذورین استثناء شدند به اندازة کفایت هم اگر حاضر شدند باز تکلیف می‌ماند روی بقیة افراد معصیت کار می‌شوند پس اینجا عام استغراقی مراد است این هم خط دوم و کلی دومی که می‌شود روی آن کار کرد روی تکلیف تکالیف اجتماعی نوع سوم که اینها اجتماعی محض است که افراد خیلی ربط ندارد توجه ندارد بلکه وظائف دولت اسلامی وظائف خود جامعه است حالا جامعه یا دولتی که مدیریت این جامعه را به عهده گرفته است وظائف دولت اینها وظائف اجتماعی است وظائف فرد نیست یا فرد فرد نیست بله ممکن است افراد بیایند سهیم شوند به عنوان کارگزار دولت سهیم شود در به عهده گرفتن آن وظیفه و جزیی از آن وظیفه را بر دوش بگیرد اما آن که مکلف است آن می‌گوییم نظام اسلامی یا دولت اسلامی حاکم به عنوان این که رأس این هرم مدیریت جامعه است نه به شخص خودش به عنوان شخص به عنوان مدیر جامعه برخی از تکالیفی که تکالیف امام هست از این قبیل است اینها سه حوزه از حوزه‌های فقه اجتماعی به معنای دوم هستند یعنی اگر ما بخواهیم بعدها مثلا کتابی تدوین شود در فقه المجتمع یا فقه الاجتماع فقه جامعه خداوند جامعه را به چه تکالیفی مکلف کرده است این سه نوع تکالیف را می‌توانیم مطرح کنیم در همین فقه موجودمان اینها را استخراج کنیم بعد بگوییم اینها طبیعت این تکالیف با تکلیف به نماز و تکلیف به روزه ممکن است متفاوت باشد آنها تکلیف فرد است چه حمعی باشد چه جمعی نباشد فرد باید آنها را انجام دهد چه جامعه مقید باشد چه نباشد افراد حتی فرد در یک محیط کافر در کفرستانی در یک محیط غیر اسلامی باز موظف است آنها را انجام دهد اما مثل وظایف دولت اسلامی وظایف مثل شاید وجوب مثلا نماز جمعه را در دولت اسلامی گفته بشود حتی ما بنابر رأی برخی از فقهاء از معاصرین رحمة الله علیهم که نماز جمعه را در پرتو دولت طاغوت حرام می‌دانستند در پرتو دولت اسلامی واجب یا مجاز هست خب این نشان می‌دهد که یعنی فضا و جامعه در موضوع این حکم می‌تواند دخالت داشته باشد یا کل الموضوع یا جزء موضوع می‌تواند باشد خب این تصویری بود از فقه اجتماعی حالا این برای این که ما وارد چنین حوزه‌ای شویم و برخی از این موضوعات ممکن است جدید باشد یا قدیم است اما به یک توجه جدید به عنوان توجه به جامعه ما می‌خواهیم اینها را بازنگری کنیم و مورد بررسی قرار بدهیم اینجاست که گفتیم قبل از اینکه وارد بحث تفصیلی و جزئی کلیة موارد شویم اگر بخواهیم بگوییم که ما یک جامعه‌ای داریم و جامعه نظامی دارد اگر جامعه مکلف هست خب سؤال می‌شود که آیا برای این جامعه نظامی تصور می‌شود یا نه که در اینجا طرح مقولة نظام اجتماعی ما را می‌کشاند به ضرورت داشتن یک نظریة اجتماعی وهر دوی اینها هم نظریة اجتماعی و هم نظام اجتماعی ما را وادار کرد به این که در روش استنباط این نظریه و نظام بحثهایی داشته باشیم چرا چون اضافه بر روش استنباط متعارف به خاطر پیچیدگی که بحث نظام اجتماعی و همینطور نظریة اجتماعی دارند چه بسا اصول دیگری و قواعد دیگری بطلبد و روش خاص خودش را بخواهد به این خاطر ما چندین کار را لازم دیدیم انجام بگیرد و با تجربه‌ای که در بحثهای خاص شهید صدر داشتیم آنها را باز خوانی کردیم یعنی آمدیم گفتیم که شهید صدر هم به نظام اجتماعی توجه داشته است و هم به نظریة اجتماعی حالا این دوتا را طراحی کرده و تعبیر دقیقتر اینها را کشف کرده است برای کشفشان هم شهید صدر روش استنباط نظریه و نظام را هم مطرح کردند در اقتصادنا و خوشان اضافه بر طرح آن روش اشکالاتی که بر آن روش وارد بوده هم خودشان پشاپیش عنوان کردند و ما هم روش و هم آن اشکالات و هم پاسخهایی که دادند مطرح کردیم ما بحثمان تا اینجا بود یعنی تا اینجا رسیدیم در سال گذشته و در حقیقت یک گام بسیار خوبی در اینجا برداشته شد که تبیین شد دو چیز را تبیین کردیم یکی روش شهید صدر با اشکالاتی که خودش بر خودش گرفته ودو نظریة اجتماعی که شهید صدر بر اساس این روش به دست آورده است از قرآن کریم این نظریه را هم که نظریة استخلاف انسان بود و نظریه خلافت انسان و شهادت انبیاء یا تعبیر کردیم نظریة خلافت انسان و نظام امامت یا شهادت انبیاء که یکی از آنها نظریه را می‌گفت و دومی آن نظام که باید بر این اصل خلافت حکومت کند که نظام شهادت یا نظام امامت است مطرح کردیم خب این را باز نکردیم البته این تا اینجا که رسیدیم بحث را موکول کردیم به مراحل آتی خب الآن ما در کجای این بحث قرار گرفتیم یک اشاره‌ای داشتیم به چند بحث اشکال گرفته شده و اشکال هنوز در ذهن بعضیها هست و در همین برخی از سفرهایی که داشتیم وقتی این بحث را عنوان کردیم دیدیم هنوز بلکه در ذهن بعضیها بسیار زیاد این اشکال به عنوان یک اشکال جدی مطرح است چندین نوع اشکال اینجا طرح شده و طرح می‌شود که این اشکالات را خوب است اشاره کنیم تا هم بحث عمیقتر شود وهم شبهه زدایی شود طبیعی است این اشکالها به خاطر این که این کار کار جدیدی است و یک مسیر جدیدی است که حوزه وارد آن می‌شود هر چند مثل شهید صدر پیشتاز بودند در اینجا ولی هر کار جدیدی تا پخته شود و تا به صورت دقیق بررسی شود و تبلور پیدا کند در یک مسیر روشن قطعی زمان می‌برد و راهش همین است که بحثها عنوان شود مورد چکش کاری قرار بگیرد انتقادات عنوان بشود شبهات مطرح شود و پاسخها هم عنوان شود تا این که به مرور زمان هم عمیقتر شود بحث و هم ذهنها آمادة تلقی دقیق چنین افقی از بحث را داشته باشد خب اشکالاتی که در اینجا هست در چند عرصه است یک اشکال مربوط به کل این استنباط و فقاهت است که استنباط نظریه و نظام به عنوان یک کار فقهی اصلا این خروج از فقه است و ادخال بحثهایی که فقهی نیست در فقه یعنی خروج موضوعی از فقه چگونه شما این بحثها را به عنوان فقه اجتماعی دارید مطرح می‌کنید اصلا فقه با این نوع بحثها اصلا سازگاری ندارد فقه العلم بالاحکام الشرعیه الاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها خب این برای مکلفین است اما نظریة اجتماعی نظام اجتماعی اصلا اینها یک چیزهایی است مثلا فلسفة فقه است فرا فقهی است واینها نه طهارت است نه حدود است نه دیات است نه مضارعه است نه مساقات است نه نکاج است نه طلاق هیچ کدام از ابواب فقهی به این بحثها ربطی ندارد یعنی این بحثها مستقیما به این بحثها ربطی ندارد و آنها هم در این بحثها آن طور که در فقه مطرح شده است جا نمی‌گیرند لذا با خروج از این مباحث فقهی شما عناوینی را اینجا دارید مطرح می‌کنید که بیگانه است با ابواب فقهی ونام گذاشتن فقه یا فقه نظری یا فقه نظام بر او این یک خروج از اصطلاح متعارف است و تأسیس یک اصطلاح جدید است که شما به این فقه دارید می‌گویید این فقه همان معنای لغوی فقه است بیشتر تا معنای اصطلاحی فقه این یک طور اشکال که در ذهن خیلیها که هنوز به این حوزة فقه اجتماعی و بحث نظام نظریه شناسی و نظام شناسی اصلا نزدیک نشدند از دورا دور این شبهه در ذهن این افراد خیلی قوی است و لذا با آن اصالت الاحتیاطی که دارند سعی می‌کنند وارد این حوزه‌ها نشوند و اجتناب کنند از ورود یک امر مشکوکی که ما با بعضی از بزرگان در همین سفر حج هم صحبت شدیم گفتیم خیلی خب حالا می‌فرماید اینها فقهی نیست کجا اینها باید بحث بشود در کدام حوزه یعنی یک غیر متخصص غیر فقیه میتواند بر روی اینها نظر دهد خیر خب اگر فقیه بخواهد نظر دهد یکی نفی می‌کند یکی اثبات می‌کند یکی قبول می‌کند این بحث را یکی رد میکند این رد وقبول در یک حوزة فقهی ودر محضر یک انسان فقیه باید انجام بگیرد تا او قضاوت کند که این فقهی است یا نیست یک و اگر فقهی است به کجای فقه ربط دارد یا می‌تواند ربط داشته باشد همة اینها را یک فقیه باید پاسخگو باشد پس باید بیاید در حوزة فقه بحث شود در نتیجه شما حتی اگر هم بخواهید نفیش کنید باید از منظر فقه باید نفیش کنید پس شد یک بحث فقهی همانطوری که شما قیاس را در اصول نفی می‌کنید ولی در اصول بحثش می‌کنید می‌گویید قیاس باطل است ولی کجا در فقه قیاس را که بحث نمی‌کنیم در منطق که بحث نمی‌کنیم در معانی بیان که بحثش نمی‌کنیم در کجا بحثش می‌کنیم در علم اصول بحث می‌کنیم بعد می‌گوییم قیاس حجیت دارد یا ندارد قیاس حجیت ندارد قیاس ظنی حجیت ندارد یا قیاس منصوص العله که قطعی باشد آن حجیت دارد این را در اصول بحث می‌کنیم پس شد بحث اصول اینجا هم همینطور این بحث فقه نظریه فقه نظام چه نظام اقتصادی چه نظام اجتماعی چه نظام سیاسی در حوزة فلقه باید بیاید وارد بشود بحث شود بعد نفی یا اثبات شود بنابراین ما ناگزیریم که اینها را در فقه بحث کنیم خب این یک اشکال ویک جواب فعلا ساندویچی و جوابی بسیار کوتاه در حد فعال کردن ذهن انسان که به صنف استبعاد در اینجا او را از بحث فقهی بیرون می‌آورد بله این اذعان را باید بکنیم جون این بحثها بحثهای نویی هستند در فقه متعارف نبوده است دو این بحثها بحثهای پیچیده‌ای هستند چرا چون یک سطح بالاتری از قدرت استنباط و فقاهت را لازم دارد تا این که شما از اعماق این متون نظریه یک مرکب نظری را به دست بیاورید شما به استظهار از یک نص از یک آیه یا از یک روایت یا از دو یا سه آیه و روایت اکتفا نخواهید کرد باید شما استقراء کنید کلیة متون مربوطه را تا این که بتوانید مدعی یک نظریة عام و حاکم بر یک نظامی باشید طبیعتا این چنین بحثی هم عمق می‌خواهد هم وسعت اطلاع می‌خواهد و هم قدرت تعمق می‌خواهد و این از فقه متعارف کمی بالاتر است یا خیلی بالاتر است و احتیاج به ظرفیت بالاتر دارد برای مستنبط لذا اگر کسی به این بحث نرسد و نپردازد خیلی طبیعی است از لحاظ امکانات و ابزاری که در اختیار ما هست هنوز زمینه‌های پختگی و تعمق کافی در این حوزه فراهم نشده و نوشته‌هایی که در این زمینه هست بسیار یا ابتدایی یا سطحی و ابتدایی و کم هست باید علمای بزگوار در این حوزه‌های علمیه وارد این عرصه شوند تا اینکه مورد نقد و ابرام قرار بگیرد و یک جریان علمی به وجود بیاید تا اینکه همة فقهاء وارد حوزة نظریه پردازی ونظام سازی شوند خب این یک نوع یک سطح از اشکال که کل کار را زیر سؤال می‌برد کل این کار علمی را زیر سؤال می‌برد خب یک سری اشکال داریم در خود نظام استنباطی که شهید صدر مطرح کرده است یعنی آن منهج استنطاقی که خود شهید صدر هم اشکالاتی داشتند حالا دیگران هم بعد از شهید صدر یا بعضی اشکالات تعمیق کردند یا اشکالات جدیدی را اشاره کردند و از آن حیث برایشان این روش شهید صدر قابل تأمل می‌باشد و به همین خاطر وارد چنین حوزه‌ای نمی‌شوند یا می‌گویند امکان امکانات علمی ما اجازه نمی‌دهد ابزاری که ما در اختیار داریم تاکنون ابزاری است که بسیار محدود است و این روش استنباط مورد نقد قرار گرفته است نه این که بحث فقهی نیست بحث فقهی است یا اصولی است روش استنباط یک بحث اصولی است و قابل مطالعه است و ما منتقد هستیم و در حد یک قیاس این روش استنباط را ما بیشتر نمی‌دانیم گمان‌آور است به یقین نمی‌رساند ما را به یقین فقهی نمی‌رساند به همین خاطر ما از ورود به چنین حوزه‌ای خودداری می‌کنیم یا اینکه این اشکال نه روش استنباط را تأیید می‌کنند اما در نحوة اجرا وت طبیق این روش استنباط چالشهای زیادی وجود دارد که به راحتی انسان نمی‌تواند آن استقراء کافی را برای همة موارد وآن استنباط به طور عمیق احیتاج به تسلط بسیار زیاد و تبهر زیادی دارد که ممکن است عقلا اما وقوعا واقع نیست و واقع نمی‌شود نیاز به تسلط بسیار زیادی دارد و وسعت دید و نظر فقط امام معصوم می‌تواند اینها را دریابد ما با امکانات علمی محدود خودمان هنوز به اینجا نرسیدیم یا اینکه اشکال بر نتائجی که این روش قابل قبول است قابل اجراست اما در نتیجه‌گیری و در آن نتائج اعلام شده اشکال می‌شود و نظرات شهید صدر مورد نقد از این لحاظ است یعنی از خروجی این روش ممکن است متفاوت باشد با روش شهید صدر بروید یک نظریه استنباط کنید با همان روش برویم یک نظریة دیگر استنباط کنید الزام آور نیست این نتیجه‌ای که شهید صدر به آن رسیدند در بحث خلافت انسان وخلافت انبیاء این هم یک سطح از اشکال در اینجا مطرح است خب این فضای موجودی است که الآن ما در این زمینه داریم تا ببینیم ان شاء الله اگر توان بود و قدرت بود و دوستان هم حوصله داشتند و حوصله کردند اینها را مورد بررسی و ارزیابی قرار بدهیم و در این فرصتی که در اختیار داریم فعلا این اشکالات را سعی کنیم مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم کدام می‌ماند و از مدام قدرت دفاع داریم تا بعد برویم ان شاءالله وارد بحثهای بعدی شویم که بحث نظام اجتماعی است پس ما الآن در یک مرحلة برزخی هستیم بین مباحث قبلی نظام استنباط و نظریة اجتماعی شهید صدر و بین بحث نظام اجتماعی سعی کنیم اشکالات را مورد بررسی قرار دهیم تا اینکه با یک بینش دقیقتر ومحکمتری وارد بحث نظام بشویم ان شاءالله والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo