< فهرست دروس

استاد سید‌منذر حکیم

درس خارج فقه

91/08/17

بسم الله الرحمن الرحيم

 

17/8/91

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.

ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

ایام مبارکة غدیر و عید ولایت را به همة دوستان تبریک می‌گوییم و امیدواریم خداوند متعال ما را در خط ولایت اولیاء خودش پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین ثابت قدم و پایدار نگه دارد و از معین و منبع ولایت بتوانیم در حد اکثر ظرفیتی که ممکن است بهره‌برداری کنیم ان شاء الله ودر همین مسیر که مسیر ولایت است نظام الهی بر اساس ولایت استوار است که حالا این بحث خودش بخشی و بلکه عمده و رکن بحث نظریة اجتماعی مورد بحثمان هم هست الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون خدا چگونه این اعمال ولایت می‌کند و چه نظامی را برای ولایت خودش برای بشریت طراحی کرده است حتما خداوند بر اساس یک نظامی این ولایت را اعمال می‌کند حالا به هر معنایی که این ولایت را بگیریم لذا شما می‌بینید که نظام ولایی در قرآن کریم می‌درخشد و بسیار چشم گیر است یعنی خدا از خودش که مدیر و مدبر کون است و رب جهانیان است رب العالمین ربوبیت خودش را بر اساس ولایتی که بر جهانیان دارد این ربوبیت را تحقق می‌بخشد و تعیین ولی در جامعة اسلامی و تعیین ولی برای ارتباط بین دنیا و آخرت و بین انسان و خدا این که می‌گوییم امام معصوم ولی ماست و ولایت معصوم در پرتو ولایت پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم است وپیامبر ولایت خاتم شعاری از ولایت خدا است این یک نظام است یک منظومه است که انسان تحت سرپرستی انسان و ما انسانها تحت سرپرستی یک ولی هستیم و این ولی به آن ولی اصلی مرتبط است یا مستقیم یا بالواسطه یا هر دو نوع ارتباط هم ارتباط مستقیم دارد و هم ارتباط بالواسطه دارد خب این معنایش این است که در نظام تکوین و در نظام تشریع این که ما معتقد به ولایت تکوینی هم هستیم یکی از آن ابعاد یا معانی این ولایت این است که اصلا با توجه به این که همیشه تکوین پشتوانة تشریع است اگر خداوند در نظام اجتماعی برای مردم یا برای مؤمنین ولی قرار داده است و سرپرست قرار داده و امورشان را به آن ولی سپرده در آن تشریع خب این امکان ندارد که پشتوانة تکوینی نداشته باشد چون به صرف اعتبار یک مثال خیلی عرفی میزنیم یک کسی که قابلیت ندارد که یک درسی را بدهد اصلا اطلاعات لازمی را در آن درس ندارد حالا بیایند او را به عنوان استاد آن درس اصلا تعیین کنند و این را عضو هیئت علمی دانشگاه کذا در رشتة کذا قرار بدهند و اعتبار به آن بدهند یعنی با این تعیین برود سر کلاس چون آن علم مطلوب را ندارد مورد تمسخر دانشجوهای خودش قرار می‌گیرد یعنی روشن می‌شود که این اصلا مال این تخصص نیست می‌شود مثل آن مکانیکی که جای برادرش در مطلب ایستاد وسعی کرد طبابت کند بالاخره با همة تشریفاتی که آن برادرش برایش درست کرده بود که لو نرود این پزشک نیست مکانیک است بالاخره لو رفت که این یک مکانیک بیش نیست تخصص آن رشته را ندارد چون پستوانة تکوینی ندارد با جعل واعتبار اصلا نمیتواند پیش ببرد به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام ما اضمر امرء شیئا الا وظهر علی فلکات لسانه وقتی آدم یک چیزی در دلش دارد می‌گذرد وجریان پیدا می‌کند هر قدر سعی می‌کند آن را مخفی کند بالاخره آن و جنات بر روی فلکات زبانش بالاخره در می‌آید چرا چون قابل نگه داری نیست این سر از درون از عالم تکوین می‌جوشد وظاهر میشود به صرف اعتبار و جعل خلاصه مواضعه و قرارداد و اعتبار نمی‌شود آن امر تکوینی را شما لغو کنید یا آن امر تکوینی را ایجاد کنید لذا اگر یک کسی به عنوان سر پرست قرار داده بشود فیلم معروف آن سلطان شبان اگر یادتان باشد و دیده باشید بالاخره خودش را نشان می‌دهد که این نمی‌تواند سلطان باشد این شبانی بیش نیست در حد یک شبان فکر می‌کند در حد یک شبان تصمیم می‌گیرد معنی ندارد و امکان ندارد به همین خاطر ما می‌گوییم که اگر یک کسی مثل خلیفة اول یا دوم یا سوم یا پنجم یا ششم یا دهم اینها خودشان به عنوان خلیفة رسول الله مطرح کنند حتی اگر مردم هم قبولشان کنند اینها نمی‌توانند آن جایگاه را احراز کنند حتی هم اگر اجماع امت باشد ما معتقد به ضرورت نصب از طرف خداوند متعال هستیم و نصب از طرف خداوند متعال بر اساس شایستگی است و شایستگی بر اساس لیاقت تکوینی این فرد برای احراز این پست چون بر اساس نخبه گرایی خداوند عمل می‌کند یعنی بر اساس لیاقت نخبه پروری و نخبه محوری کار خدا و نظام خدا در جهان آفرینش احسن کل شیء خلقه ثم هدی نظام تکوین بر این است پس نظام تشریع هم بر همین اساس شکل می‌گیرد لذا بر آن فهم منظومة اسلامی برای یک اجتماع یا جامعه یعنی نظام اجتماعی شما شاید ادعا می‌کند بعد ممکن است این را تثبیت کنیم این که قرآن کریم در آیات زیاد می‌فرماید وهو الذی فی السماء وهو فی الارض اله یا در مقام مثلا بیان این نکته که چرا شما باید عبد خدا باشید ومطیع خدا باشید ان کل من فی المساوات والارض الا آت الرحمن عبدا عبودیت تکوینی شما مستلزم عبودیت اختیاری و تشریعی شما است چون شما عبد خدا هستید در عالم تکوین در عالم تشریع هم شما باید پیرو او باشید نمی‌توانید از غیر او یأکلون رزقه ویعصون امره می‌شود این گسست می‌شود به تعبیر این نص شریف یعنی کسی بندة خدا در عالم تکوین است یعنی عقلش هوشش چمشش گوشش معده‌اش روده‌اش قلبش همش به نظام خدا با نظام تکوینی خدا دارد می‌چرخد در عالم اختیار که می‌رسد از این نظام تکوین می‌گسلد و می‌برد و بیرون می‌رود و فرار می‌کند چه می‌شود ناهماهنگ در حالی که قرآن می‌فرماید ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور در نظام تکوین شما گسست نمی‌بینید ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا وهو حسیر امکان ندارد شما در نظام تکوین گسست ببینید پس نظام تشریع هم که پشتوانه‌اش نظام تکوین است به همان نسبت باید محکم و متقن و منظومه‌وار باشد خب این می‌تواند یکی از مبانی و یکی از اصول حاکم بر نظام تشریع باشد یعنی به عنوان یک قاعده که قرآن کریم در آیات زیاد این را می‌توانید خودتان تتبع کنید یا پیگیری کنید که خداوند چگونه بین عالم تکوین وتشریع دارد ربط می‌دهد آیات فراوان هست حالا من الآن استحضار ذهنی ندارم ولی آیات بسیار زیاد است که وقتی خداوند عبودیت جهان را وانسان را در عالم تکوین برای انسان مطرح می‌کند انتظار دارد و بیش از انتظار منطق ایجاب می‌کند که انسان در عالم انتخاب و اختیار در قلمرو انتخاب خودش متناسب با آن نظام تکوین حرکت کند تا اینکه تکامل پیدا کند اگر بر خلاف آن نظام بخواهد حرکت کند به تعبیر دیگری من لم یؤدبه الابوان ادبه الزمان زمانه اناسن را ادب می‌کند یعنی اینقدر به چالش کشیده می‌شود اینقدر سرش به در و دیوار می‌خورد تا اینکه بیاید در صراط مستقیم قرار بگیرد اینقدر تجربیات تلخ می‌بیند تا اینکه زمانه به آن ادب بدهد یعنی زمانه او را در چارچوب قرار بدهد این معنایش این است که سنتهای الهی در جهان چون حکومت می‌کند ولن تجد لسنت الله تبدیلا شما نمی‌توانید از این سنت تخلف کنید سنت بر ما حاکم است یکی از سنتها اختیار داشتن ما است می‌توانیم تخلف کنیم اما توضیح دادیم به روش شهید صدر این تخلف موضعی است این تخلف ما از سنت وفرار ما از سنتهای الهی از چارچوب یک قانون آهنینی که خدا قرار داده است بعضی از قوانین را خدا برایش جای خالی گذاشته است یعنی جای فرار مقطعی گذاشته وآن سنتهای موضوعی است شما می‌توانید از این سنت موضوعی از سنت خلافت کمی فاصله بگیرید کمی برهه‌ای از زمان ولی به مرور زمان روشن می‌شود که شما اصلا نمی‌توانید از چارچوب این سنت فرار کنید چون انقلاب حاصل می‌شود واین سنت به ضد خودش شما را یعنی از موضعی به موضع شما برای راحت‌تر شدن برای راحت‌تر زندگی کردن از این سنت فرار کردید بعد به چالش می‌افتید یعنی می‌گویید ای کاش من در مسیر قرار گرفتم چرا چون راهم دورتر شد طولانی شد به نتیجه نرسیدم باید برگردم خب یک ضرر را انسان متحمل می‌شود اینجاست که بحث شقاوت وبدبختی معنی پیدا میکند که انسان به سوء اختیار خودش وقالوا لو کنا نسمع ان نعقل یا از کسی که تجربه دارد ما فرا بگیریم یا خودمان برسمی تعقل کنیم خودمان برسیم ما کنا فی اصحاب السعیر ما گرفتار نمی‌شدیم وبه بن بست نمی‌رسیدیم اصحاب سعیر یعنی به بن بست رسیدن به سرنوشتی که فکر می‌کردیم باید برسیم نرسیدیم بدبخت شدیم خب این ما را برمی‌گرداند به اینکه نظام حاکم بر جهان بر عالم تکوین این نظام یعنی به عنوان یک قاعدي کلی که قرآن در جاهای فراوانی با این ربط بین عالم تکوین و تشریع در حقیقت چون تکرارش کرده است در زمینه‌های مختلف دارد یک قاعده برای ما بیان می‌کند قاعده‌مندش کرده است وله اسلم من فی السماوات والارض طوعا چه او کرها او طوعا وکرها همه تسلیم او هستند پس چرا شما تسلیم نمی‌شوید فهل انتم مسلمون خب چه ربطی دارد بین عالم تکوین خدا و بین عالم تشریع چون ربط دارد چون ربط دارد اگر فقیه متوجه شود که باید منظومة تشریعی بر اساس آن ساختار کلی نظام تکوینی باید متناسب و هماهنگ با او حرکت کند لذا بحث ولایت امیر المؤمنین علیه السلام ولایت اهل بیت یک بحث مجرد نصب نیست یک امضایی نیست که خدا یا پیامبر این امضاء را کرده است حالا زیدی عمری بیاید بگوید خیلی خب من این امضاء را قبول ندارم به تعبیر حضرت زهرا سلام الله علیها برای چه فرار کردند از ولایت حضرت علی علیه السلام مصلحت اندیشی کردند گفتند این مثلا سر حضرت اختلاف هست همه قبولش ندارند جوان است کوچک است هنوز جوان سال است بزرگتر از او هست زیر بار حاکمیت او نمی‌روند و موجب فتنه می‌شود فرمود علی فی الفتنة سقطوا شما از چاله در آمدید در چاه افتادید اگر آن مشکل داشت بر سر ولایت و حاکمیت حضرت علی دو نفر بگو مگو داشتند در دلشان مشکلی داشتند زیر بار نمی‌رفتند این چند نفر را شما اصل قرار دادید بعد آمدید گفتید خیلی خب مردم اجماعی نیست پس ما بیاییم راه حل بدهیم انتخاب پیامبر را زیر پا قرار دادند بعد حضرت را خانه نشین کردند بعد بیست و پنج سال یک مسیر انحرافی طی شد بعد حضرت باید بعد از بیست و پنج سال برگرداند که نمی‌شود که برگشت نداشتیم و برگشت نشد با همة تلاشهایی که حضرت کرد بعد آخر الامر همین خلافت یکه اینها می‌ترسیدند که موجب اختلاف شود اختلاف صد در صد دیگر ایام حضرت علی شد ایام الفتنه دیگر حضرت به ولایت و به خلافت با اینکه اکثریت آمدند بیعت کردند باز قبول نکردند و هنوز باز الآن بعضیها زیر بار نمی‌روند که حضرت علی علیه السلام خلیفة چهارم است حتی این را هم قبول ندارند خب این نتیجة چیست به تعبیر یک کسی دیگر می‌گفت که همة افراد به جز علی هیچ کدام رویشان اجماع نبود خلیفه شدند علی که رویش اجماع شد خلیفه نیست کوسه و ریش بند یعنی چقدر ضد منطق عمل کردند چقدر تبلیغات بیاید و واقعیت موجود حضرت علی که بیشترین آراء را داشت این کنار زده می‌شود و کسانی که کمترین آراء را دارند می‌آیند در سطر جدول و بعد اینها بشوند آن الگو و آن بتی که باید در جامعه و همه برای او کرنش کنند این ضایعه حضرت زهرا علیه السلام فرمود علی فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکافرین شما در متن فتنه که خواستید از آن فرار کنید ناخواسته ندانسته یا عالما عامدا شما در متن فتنه قرار گرفتید چرا چون ولایت ولی خدا را زیر پا قرار دادید و ولایت غیر ولی خدا را که لیقات این ولایت تکوینا ندارد کل الناس افقه من عمر یا لو لا علی لهلک عمر یا مثلا لو لا علی لهلک ابو بکر جاهایی که حضرت علی علیه السلام دستگیری کردند و حضرت کمک نمی‌کرد اصلا امکان حکومت برایشان نبود خب با همة اینها اینها میخواهند بیایند حاکمیت اسلام را نشان بدهند بگویند ما جای پیامبر هستیم نتوانستند ولذا وقتی یک کسی می‌آمد وسؤال پیچ می‌کرد یک مستبصری یک مسلمانی یک کسی که می‌خواست مسلمان شود خلفاء توان جواب نداشتند وبه حضرت علی ارجاع می‌دادند که این نشان دهندة این بود که این مال این جایگاه نیست خب با تبلیغات این کار انجام شد لذا الآن حالت یک عکس العمل دارد به وجود می‌آورد یعنی کسانی که مستبصر می‌شوند تا می‌فهمند این واقعیتهای تاریخی را به شدت می‌رمند واین رمیدن از آن اعتقاد راسخی که چهارده قرن سعی کردند به خورد مسلمانها بدهند آنهایی که دارند به هوش می‌آیند به جایی می‌رسند که دیگر اصلا نمی‌توانید شما آنها را آرامش بدهید و بگویید آقا آرام باشید می‌گوید من چهارده قرن خدعه و نیرنگ را باید من جواب بدهم چرا سر تاریخ و سر مردم وسر جهانیان کلاه گذاشته شد و آن که درست نبود به عنوان یگانه مطلب درست به خورد مردم داده شده است خب این چه می‌شود در آخرت خط می‌بینید پانزده قرن یک مسیری رفتند اما عکس العمل بسیار بسیار شدید به گونه‌ای که ما نمی‌توانیم کنترل کنیم مستبصرینی که الآن مستبصر می‌شوند چند آتشه هستند و در اختیار ما هم نیست این نتیجة طبیعی آن فریب بزرگ تاریخی است که در این دورانهای گذشته بر جامعه حاکم بوده است خب ببینید به بن بست رسیدن یعنی صحابة پیامبر که اینها به تعبیر خودشان بهتر خیر القرون قرنی بهترین بندگان برگزیدة خدا اینها بودند که به اینجا رسیدند کاری کردند که بعد از پانزده قرن باید مایة رسوایی جامعة اسلامی بشود که چرا بهترین بندگان و صحابة پیامبر اینها که بهترین هستند به ادعای خودشان این چنین خبطی را انجام بدهند و بر خلاف آن ارادة الهی و برخلاف تعیین نبوی بیایند و یک چنین گزینه‌ای گزینه‌ای دیگر مطرح کنند و سعی کنند مسیری را طی کنند تا این که به زعم خودشان مردم را زودتر به خدا برسانند خب این تخلف از نظام ولایت است این معنایش چیست معنایش این است که سنت الهی سنت ولایت که یک سنت پایداری است اگر کسی از زیر بار سنت ولایت الهی الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت از ولایت خدا بیرون بروی می‌روی در ولایت چه طاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون دیگر گزینة سوم نداریم از ولایت الهی بیرون آمدیم در ولایت غیر خدا وارد می‌شویم خب این مطلب به این صراحتی و به این روشنی در روز روشن یک کسی بیاید از او تخلف کند بعد بگوید خیلی خب من در ولایت خدا قرار دارم من خلیفة رسول الله هستم من به عنوان ولی خودم را دارم مطرح می‌کنم و معتقدم که ولی مسلمین هستم یک آدم معمولی هم می‌تواند این را پاسخ بدهد پاسخی که عباس عموی پیغمبر به خلیفة اول و دوم و افرادی که با او بودند وارد خانة عباس شدند تا او را متقاعد کنند که دست از حمایت حضرت علی علیه السلام بردارد دو کلمه خطبه خواند گفت که مردم مرا خلیفة رسول الله انتخاب کردند گفت همینجا بس ساکت گفت این تناقض است صدر و ذیل این کلام به هم نمی‌خوانند اگر مردم تو را انتخاب کردند پس خلیفة مردمی نه خلیفة رسول الله اگر خلیفة رسول الله کو نص رسول خداوند اگر خلیفة رسول الله هستی حکم رسول خدا کو که تو خلیفه‌ای نداری مردم نمی‌توانند تو را خلیفة رسول الله قرار بدهند لینک نمی‌شود اینجا انتخاب مردم نمی‌تواند تو را برای رسول الله خلیفه قرار بدهد وتو را به او وصل کند خب یک خلافتی که منطقش همین باشد به تعبیر یکی از بزرگان که به رحمت خدا رفت فرمود لابن تیم بیعة قد عقدت اسها قد کان من نقض العهود یعنی اساس بیعت سقیفه نقض بیعت قبلی غدیر است یعنی با پشت کردن به یک بیعت نمی‌توانید یک بیعت دیگری را شما احکام کنید چون بر نکث عهد بر یعنی بر ظلم وقتی کسی پا بر جایی بگذارد که به یک عهدی بی وفایی کند نمی‌تواند آن مبنی بشود آن بیوفایی برای یک عهد دیگری به تعبیر علی علیه السلام ما اصلحکم بفساد نفسی من که دارم یک فسادی را مرتکب می‌شوم یک گناهی را مرتکب می‌شوم من چگونه می‌توانم عادل باشم برای اقرار عدالت پیشتاز باشم من در همان گام اول پستازم پیشتاز نیستم در همان گام اول عقب نشینی کردم نتوانستم در خط مقدم باشم خب حالا این صرف درد دل نیست این می‌خواهم بگویم تجربة تاریخی این سنت الهی را دارد به طور کامل نشان می‌دهد به همین خاطر شهید صدر اضافه بر بحث نظریة اجتماعی که مطرح می‌کند جریان تاریخی خلافت و نظام شهادت را هم جزو بحث خودش قرار می‌دهد که معمولا ما در بحثهای کلامی ودر بحثهای فقهی به بحثهای تاریخی توجه نمی‌کنیم شهید صدر کاملا با توجه کامل ودرایت کامل بحث تطبیقی وآن بحث واقعیت خارجی اگر ما می‌گوییم نظریه داریم نظام داریم این نظام در مقام عمل در موقعیت خارجی کجاست نمودش چیست چگونه اجرا شده است خدا چگونه او را در مقام اجرا در آورده است اینجاست که ما می‌آییم در بحث امامت که وارد می‌شویم بحث نظریة امامت وبعد نظام امامت وبعد واقعیت خارجی امامت را مطرح می‌کنیم که معمولا اینها مورد غفلت قرار می‌گیرد وبا هم گاهی خلط می‌شود وباید جدا بشوند به هر صورت پس تا اینحا ما بحثمان بر این قرار خواهد گرفت که ما اگر بخواهیم به نظام اجتماعی بپردازیم در نظریة اجتماعی که بحث کردیم قبلا دیدیم نظریة خلافت انسان به تعبیر شهید صدر وشهادت انبیاء اینها لازم وملزوم هم هستند وهر کدام بخشی از آن نظریة اجتماعی را تشکبل میدهد وبر این اساس که این یک پشتوانة تکوینی دارد این نظریه و بر این اساس نظام خلافت انسان و نظام شهادت شاهدان الهی یعنی پیامبران و امامان علیهم السلام وبالتبع فقیه جامع الشرائط این نظام تشریعی بر اساس آن نظام تکوینی که نظام ولایت الهی است استوار است یعنی خدایی که ولی است برای سامان بخشیدن و اجرایی کردن ولایت خودش باید ولی انتخاب کند استفا کند آن لایق باید باشد و این ولی که لایق این مقام ولایت است به او وظایفی برای او تعیین کند و ویژگیهایی برای او قائل شود وظایفی برای او تعیین کند و بر اساس او بیاید و جایگاه مناسب را به او بدهد و بعد مقام ولایت ون ظام ولایت تحقق پیدا کند والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد واله الطاهرین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo