استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/03/01
بسم الله الرحمن الرحيم
1/3/91
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث در نظریة اجتماعی اسلام بر اساس قرآن از نگاه شهید صدر بود که ما را به بحث اهداف منتخب انسانها و جوامع بشری کشاند و اهداف را ایشان به اهداف متناهی و نامتناهی نامحدود و نامحدود تقسیم کردند و نتایج انتخاب هر انتخابی را هم مشخص کردند و خلاصهاش این شد اهداف محدود نتائج محدود و عدم امکان تأمین نیازهای انسانها در طول مسیر تکاملشان میباشد در حالی که اگر هدف نامحدود مطلق باشد این یگانه گزینهای است که میتواند انسانها را تأمین کند از لحاظ نیازهای فطری و واقعی که دارند و انسان بینهایت طلب و کمال طلب فقط در پرتو انتخاب خدا به عنوان هدف نهایی میتواند یک مسیر پیوسته تکاملی و بدون بن بست داشته باشد و این انتخاب تغییرات کمی و کیفی بر کل مسیر جامعة بشری و تکتک انسانها میتواند داشته باشد اما به شرط به چند شرط این تغییرات کمی و کیفی حاصل میشود این طور نیست که به خودی خود این تغییرات به وجود میآید یعنی به شرط انتخاب آگاهانة این انسان نسبت به این هدف که خلاصه شد در بحث توحید و عقیدة توحید مضمون و مدلول عقیدة توحید این است که انسان و جامعة بشری با آگاهی از انتخاب خودش به خدای مطلق خدای متعال که علم مطلق حکمت مطلق حیات مطلق و قدرت مطلق است ایمان بیاورد یعنی بشناسد و دل ببندد و او را به عنوان هدف واقعی خودش انتخاب کند این شرط اول شرط دوم برای این که این هدف تأثیر گذار شود و به فعلیت برسد تأثیر او لازم است که انسانها از تأثیراتی که این هدف این انتخاب بر زندگیشان میگذارد خصوصا در بخش ارتباط رفتار ما در این دنیا با نتائج رفتار ما بعد از این زندگی که در عالم آخرت باشد که بحث معاد است این را هم باید متوجه باشیم یا لااقل به این مقدار بدانیم که سرنوشت ما در گرو اعمال ما است و اعمال ما هم در دنیا بر اساس آن انتخابی که کردیم هدفی که انتخاب کردیم جهت پیدا میکند و کما و کیفا اعمال ما متفاوت میشود یعنی نمازی که میخوانیم با ورزش بدون نیت خیلی متفاوت است از لحاظ کیفیت و همین طور کلیة قوانین که در زندگی بر اساس ایمان به خدا بر زندگی ما حاکم میشود کل زندگی ما را جهت میدهد و رنگ خاصی به آن میدهد به تعبیر قرآن صبغة الله ومن احسن من الله صبغة بهترین رنگ بهترین مدل آن مدلی است که خدا برای ما انتخاب میکند خب وقتی انتخاب کرد رفتار ما بر اساس آن انتخاب شکل میگیرد شکل گرفتن رفتار بر زندگی آیندة ما که سرنوشت ما را رقم میزند تأثیر صد در صد میگذارد ایمان به این آینده به این سرنوشت و ایمان به این رابطه در بحث معاد و حقیقت معاد ما این دو نکته را همیشه میبینیم دیگر کمترین دریافت و بینش راجع به معاد حد اقل باید این مقدار را در بر داشته باشد که سرنوشتی و مجازاتی پاداش یا مجازات وجود دارد بعد از این دنیا و این پاداش وسرنوشت در گرو اعمال دنیوی ماست خب اعمال دنیوی ما هم بر اساس آن اعتقادی که پیدا میکنیم به آن مبدأ به آن خدا یا هر مبدئی دیگر آن میآید برای ما برنامه ریزی میکند برای زندگی دنیا پس اینها به هم ربط پیدا کردند یعنی خود توحید ومعاد رابطة تنگاتنگ پیدا کردند و معاد یک پتانسیل بسیار قوی در انسان به وجود میآورد برای این که او را در تعهد به آنچه که انتخاب کرده است پایدار کند و در حقیقت یک موتور محرکی میشود برای دفع انسان و تحریک انسان به سمت آن عمل و برنامة شایستهای که سرنوشت او را رقم میزند بعد فرمودند که بین این مبدأ و معاد یک حلقة وصلی لازم است چرا چون این مبدئی که ما انتخاب کردیم و هدفی که انتخاب کردیم خارج از وجود ماست و از درون ما یا در درون ما فعلا حضور ندارد البته این معنایش این نیست که حرفهایی که قبلا زده شد خدا میفرماید و نحن اقرب الیه من حبل الورید ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم این سر جای خودش اما این رابطه بین خدا و بین معاد یعنی آنچه که ما از خدا باید دریافت کنیم این تأثیراتی که ایمان به خدا بر رفتار ما میخواهد بگذارد از لحاظ برنامهای که خدا برای ما انتخاب کرده چگونه ما به این برنامه میرسیم ما که بر اساس علم حضوری یا بر اساس یک دریافت درونی یا فطی یا باطنی به کل آن برنامه دست نمییابیم ما از کجا میدانیم که خدا برای ما برنامه ریزی کرده که نماز پنج وعده بخوانیم و هر وعدهای چگونه بخوانیم این را نه عقل میگوید بگوید نه فطرت ممکن است عقل وفطرت اصل بندگی وعبودیت را بگوید و اقتضاء کند اصل عبودیت و بندگی را اما تفصیل بندگی وطاعت خدا در گرو یک رابطی است که بیاید از طرف آن مبدأ کل برنامههایی که آن مبدأ برای ما در نظر گرفته وکل نتایجی که این برنامه پشت سر دارد همه را برای ما بیاورد اینجاست که نقش نبوت ونقش انبیاء یک نقش حیاتی خواهد بود برای تأثیر گذاری انتخابی که کردیم میباشد خب تا اینجا این اصول دین متفق علیه بین مسلمین است توحید معاد نبوت دو اصل دیگر داریم که امامت و عدل است شهید صدر در این دو اصل به گونهای عمل میکنند که یک توجیه فرا مذهبی و یک معنای فرامذهبی که حتی غیر شیعه هم اگر متوجه این نکته در عدل و در امامت بشود متوجه میشود که اینها خاص مذهب شیعه نیست بلکه اینها نتیجة طبیعی قبول این مکتب و این ایدهآلی که نامش خداست میباشد در یک بحثی تاریخی و قرآنی ایشان مراحل تحول جامعة بشری را اشاره میکنند و در جزوة چهارم از الاسلام یقود الحیاة بتفصیل این بحث را آنجا آوردهاند به عنوان تاریخ خلافت در تاریخ خلافت اشاره میکنند که بشریت قبل از این که انسان بیاید به عالم دنیا عالم تکلیف و عالم مسئولیت یک دورة حضانت و آمادگی برای ورود به عرصة مسئولیت پذیری در دنیا داشته است و آن بهشتی که برای آدم منظور بود و آدم وارد آن بهشت شد و بعد بیرون آمد یا اخراج شد آن همان دورة حضانتی بود که آدم پشت سر گذاشت و این میشود گفت مرحلة ما قبل از تاریخ ما قبل از مسئولیت ما قبل از تحقق زندگی اجتماعی همراه با مسئویت برای انسانهاست بعد از این مرحله بشریت اولین مرحلة تاریخی خودش را که مرحلة پذیرش مسئولیت در یک زندگی اجتماعی است به نام مرحلة فطرت یا مرحلة وحدت انسانها وبشریت است یعنی انسانها در یک محیط و در یک فضا با اندوختههای فطری خودشان و با تمام امکانات سادهای که در اختیار داشتند یک زندگی اجتماعی مشترکی را شروع کردند و با هم در یک زندگی یک پارچه و بدون اختلافات روشن ادامة مسیر دادند ولی به مرور زمان جامعة بشری وارد مرحلة جدیدی از اختلافات شد چرا چون انسانها در طول مسیر زندگی وتعامل با خود وطبیعت و خدا ظرفیتهای وجودیشان کمکم با اختلافهایی که خداوند در این خلقت انسانها در نظر گرفته بود این اختلافات درونی وتفاوت ظرفیتها کم کم استعدادهای انسانها را از هم متمایز و متفاوت کرد و در نتیجه افرادی با استعداد بیشتر با عداد فکری بیشتر با توان بدنی بیشتر بر دیگران ممتاز شدند و سعی کردند بیشترین بهرهبرداری را از امکانات طبیعی به دست بیاورند در نتیجه این اختلافهای طبیعی موجود در میان انسانها وقتی به اوج خودش میرسد و به جایی میرسد که افراد شروع میکنند به بهرهبرداری از این توانمندیهای خودشان به طور طبیعی یک گروه مستضعَفی و گروه مستضعِفی به وجود میآید یعنی کسی که قدرتمند تر است سعی میکند از دیگران بیگاری بکشد سعی میکند مثلا از راه ظلم وزور وارد شود و ممتلکات دیگران را یا آنچه که دیگران حیازت کردند به نفع خودش مصادره کند و به این ترتیب به مرور زمان در یک محدودة زمانی معتد به و معتنی به بشریت وارد مرحلة اختلاف میشود خب برای اختلاف شرائط جدید برای جامعه به وجود آمد این شرائط جدید اقتضاء میکند که خدای متعال که خالق این انسان است واین اختلافات را در میان انسانها به طور طبیعی به خاطر اهداف متعالی این اختلافات را شروع کرده و در حقیقت منشأ اختلاف در نوع خلقتی است که خدا به وجود آورده است اما خداوند در کنار این خلافات هم عقل به انسان داده و هم اختیار داده است که بتواند از این اختلاف به نحو احسن بهرهبرداری کند اما این انسان نیاز پیدا میکند به یک حاکمی یا حاکمانی که میآیند و این اختلافها را در جامعة بشری مورد ارزیابی و قضاوت قرار میدهند و رفع اهتلاف کنند اینجاست که حکومتی و نظامی که بتواند جامعة بشری را کنترل کند جامعة بشری را از ظلم و زور وبیعدالتی بیرون بیاورد و در یک حد معقول و متعارفی از اختلافات آنها را نگه دارد ضروری میشود آیات قرآن به این مرحلة اختلاف اشارة تفصیلی دارد که انبیاء به این خاطر برانگیخته شدهاند تا این که این اختلافات را مدیریت کنند البته نمیشود بگوییم که اختلاف را رفع کنند اختلاف رفع نمیشود چون بعضی اختلافات ریشة در درون ترکیب انسان و در تفاوت امکاناتی که در اختیار انسانها قرار میگیرد دارد بنابراین مدیریت این اختلافات شاید تعبیر دقیقتر باشد و این که این اختلاف یک اختلاف سالم و مثبت تبدیل شود تا این که این اختلاف به یک اختلاف بنیانکن و برانداز تبدیل شود لازم است که کسانی از طرف خدا آن بینش کافی را داشته باشند و قدرتی داشته باشند که خودشان گرفتار این اختلاف نشوند و اسیر این شرائط قرار نگیرند که خودشان هم یک طرف حساب باشد برای رفع اختلاف قاضی باید بیطرف باشد قاضیانی که بی طرف باشند معصوم باشند و آلوده نشوند به این اختلافات وبینش صحیح داشته باشند اینها انبیائی هستند که خداوند آنها را از میان بشر انتخاب کرده است اینها را برانگیخته تا این که بیایند در جامعة بشری میزان شوند و یک ترازو شوند و این ترازو ترازوی حی حاضر زنده و فعال بیاید این اختلافات را مدیریت کند بنابراین بشریت وقتی که وارد این مرحله شد نبوت برای بشریت یک نیاز مبرم خواهد بود پس دونیاز برای نبود پیدا شد یک نیاز به خاطر آن حلقة وصل میان مبدأ و معاد که عرض شد آن اصل پیام گیری وپیام رسانی را اقتضاء میکرد ولی خب آن مرحلهای است که ممکن است تمام شود یعنی بشر پیامهای مطلوب را از خدا بگیرد و این پیامها ابلاغ شود وانسانها دارای این پیام لازم را داشته باشند لذا نبوت ممکن است از این باب دیگر به آن نیازی نباشد یعنی نیاز بشر به نبوت به آخر خط برسد لذا اعلام ختم نبوت میشود و لذا میبینم که تعدد و اختلاف وتجدد نبوتها براساس این که معالم نبوت قبلی گم میشود و محو میشود یا نیازهای جدیدی به وجود میآید که نبوت قبلی نمیتواند کار گشا باشد برای شرایط جدید نبوت جدید میآید اما وقتی که پیامی آمد که فراگیر باشد همة بشریت را بتواند در بر بگیرد همة شرائط جدید را در بر میگیرد وتمام نیازهای بشریت را در حد مطلوب فراهم کند دیگر احتیاج نیست که این ارتباط برقرار شود چون این ارتباط برقرار شد وپیام رسید والآن میتواند فعال باشد اما از این بعد دیگر که جامعة بشری وارد مرحلة اختلاف میشود خب چون این اختلافها تمام شدنی نیست و تصفیه نمیشود این اختلافها ریشههای درونی دارد و شرائط برونی این اختلافات را نگه میدارد و این مدیریت اختلافات در طول مسیر و مرحلة اختلاف لازم میشود بنابراین چیزی اضافه بر پیام رسانی و آن مدیریت آن اختلافات است و باز به تعبیر دیگر یعنی یک روی دیگر سکه وقتی که اختلافات به گونهای شد که عدهای برای سود جویی آمدند وبه جای خدای متعال و آن کامل مطلق اهداف کوچکی را انتخاب کردند و برای این که مردم را به تشتت و اختلاف وادارند و در مرحلة اختلاف نگه دارند و غوطه ورش کنند آنها را اینها میآیند خدایانی محدود و متعدد که انتخاب کردهاند اینها را در جامعة بشری به عنوان بتهای مورد قبول مطرح میکنند و تبلیغ میکنند تا و فرهنگ سازی کنند تا جامعة بشری به همین اهداف کوچک دل ببندد و آنها بتوانند از این طریق بر مردم حکومت کنند و حاکمیت داشته باشند یعنی مصالح مستکبرین مصالح فرعونیان ایجاب میکند که فرعون بگوید انا ربکم الاعلی و برای این فرهنگ سازی کند ایجاب میکند که یک عدهای حتی به نام دین به نام خاتم پیامبران به نام اسلام در زیر پوشش اسلام در زیر چتر اسلام آن اهداف مادی خودشان را واهداف کوچک خودشان را در زیر پوشش اسلام و با یک حرکت منافقانه بیایند این مسیر را ادامه بدهند کاری بکنند که قریش و اهداف سیاسی قریش و اهداف سیاسی قریش و اهداف مادی قریش تحت عنوان خلافت بیاید مطرح شود اسلام را ظاهرا انتخاب کردهاند ولی در حقیقت آرمانهای سلامی را زیر پا گذاشته باشند ومنافقانه به گونهای عمل کنند که در ظاهر اسلام باشد ولی در باطن همان آرمانهای کفر دارد ترویج میشود و تحقق پیدا میکند اینجاست که شهید صدر میفرمایند انبیاء یک نقش جدیدی را اینجا ایفا میکنند این نقش چیست مبارزة با این الهة شرک مبارزة با این معبودهای محدود و کوچکی که غیر از خدا باشند که این را در بحث قبلی اشاره کردیم که این مبارزة انبیاء با مترفین یک مبارزة جدی است واجتناب ناپذیر ولقد بعثنا فی کل امة رسولا انا اعبد الله واجتنبوا الطاغوت عبادت خدا عبادت خدا لازمهاش اجتناب از طاغوت است حالا اگر در جامعهای طاغوتها یا طاغوتچهها بیایند ونقش ایفا کنند و نگذارند که مردم عبادت خدا کنند بنی امیه اجازه میدادند که خطبا ومنبریها از توحید سخن بگویند اما اجازه نمیدادند از شرک سخن بگویند چرا چون اگر از توحید و شرک همزمان سخن میرفت مرز توحید وشرک مشخص میشد و در نتیحه وقتی مرز بندی میشد مشخص میشد چه کسی به اسم توحید دارد ریشه وزیر آب توحید را میزند وقتی که بیاید مثلا مذهبی به نام خالص کردن توحید در دنیا یک مرامی را شروع کند با بحث مثل نفی شفاعت و توسل و زیارت و امثال اینها بهانهاش این باشد که ما میخواهیم توحید را ترویج کنیم بعد همین مذهب در دامن شرک و کفر به لباس دینی و به لباس اسلامی قد علم کند در دامن استکبار جهانی این مذهب سعی کند پرورش پیدا کند وترویج از سیاسیتهای استکباری شیطان وشیطان صفتان بکند در حالی که شعاری که برداشته شعار توحید است خب معلوم میشود که اینجا یک نقشة خانمان سوزی و برانداز کنندهای که دارد ریشه و زیر آب اسلام را میزند در حال اتفاق است اینجا احتیاج به مدیریت دارد باید یک کسی وکسانی جریانی پیدا شود که این چهره از این نفاق بردارد باید بیاید وبتواند مبارزة صحیحی را در اینجا شروع کند تا این که ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت تحقق پیدا کند خدا به حق عبادت شود نه زیر پوشش توحید و عبادت خدا شرک خدا ترویج شود یا ظلم به خدا ترویج شود یا عبادت شیطان ترویج شود یا عبادت طاغوت ترویج شود اینجاست که ایشان میفرمایند انبیاء نقش جدیدی باید ایفاء کند و آن نقش مبارزة با طاغوت است این مبارزة با طاغوت تا اختلاف هست این طاغوت وطاغوتها این راه خودشان را ادامه میدهند چون گزینة دیگری ندارند اینها نمیتوانند به طور صریح وعلنی اهداف وآرمانهای خودشان را مطرح کنند ناگزیرند زیر پوشش یک دین حقی یک گرایش صحیح به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام باید حق و باطلی را با هم مخلوط کنند به خورد مردم دهند اینجاست که میبینیم بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله پیامبر میفرمایند که مؤمنین به وسیلة علی ابن ابی طالب معروف میشوند ومشخص میشوند که چه کسی مؤمن است و چه کسی مؤمن نیست چه کسی مؤمن است چه کسی منافق است چرا چون جریانی که عهدهدار این مبارزه میشود جریانی است که خودش نباید آلوده شود به این اختلافات و تأثیر منفی این اختلافات بنابراین میفرمایند در برهههایی از زمان انبیاء خودشان که عهدهدار این حریان میشوند و مدیریت میکنند و امامت میکنند یعنی پیش تازی میکنند در چه در مبارزة با طاغوت و مبارزه با آلهة شرک اینها در حقیقت هم انبیاء هستند هم ائمه هستند ولی ممکن است در یک برههای از زمان دیگر ما به پیامبر نیاز نداشته باشیم اما این چون این اختلاف قائم است این سبب میشود که یک خط امامتی این امات را به عهده بگیرد و لذا میبینیم در اسلام بعد از خاتم پیامبران که هم پیامبر بود و هم امام چون پیامبر مبارزة با شرم و بت پرستی را تا آخرین لحظه وتا آخرین نفس ادامه داد اما وجود خطوط نفاق دار و انفاق افکن و اختلاف افکن میان جامعة بشری و در درون جامعة اسلامی که کم کم به نام اسلام حاکمیت را به دست گرفتند لازم داشت که جریان سالمی در جامعة اسلامی این مدیریت را به عهده بگیرد که به عهدة اهل بیت علیهم السلام گذاشته شده بود و اهل بیت در طول مسیر این مبارزه را ادامه دادند بنابراین نگاه ما به مسئلة امامت یک نگاه کاربردی و یک نگاه بسیار بسیار عملی و دقیق و به جا خواهد بود یعنی امامت مهمترین رکنی است که دارد فعلیت اسلام را و فاعلیت اسلام را به تحقق میرساند از این جهت امامت میتواند مهمتر از نبوت باشد بعد از نبوت مهمترین جریان جریان امامت است ومیتواند در حقیقت آن حلقة وصل میان توحید و معاد را به نحو کامل تحقق ببخشد چرا چون آرمانهایی که در آن توحید نهفته است فقط وفقط از مسیر امامت قابل تحقق است وگرنه خیلی از شیاطین به نام اسلام به نام توحید اسلام را و توحید را مصادره میکنند و جامعة بشری را در زیر یوغ خودشان به دمار بکشانند اینجاست که بحث امامت یک بحث فرامذهبی خواهد بود یک بحثی است که مقتضای عدل الهی خواهد بود مقتضای حکمت و علم الهی این است که این اختلاف مدیریت شود تا این که این اختلاف به ریشه کن کردن جامعة بشری متنهی نشود خب در همین جا ایشان بحث عدل را هم با همین زاویة دید مطرح میکنند میفرمایند که عدل که یکی از اصول دین گفته شد با این که عدل خودش بخشی از عقیدة به توحید است یعنی اگر کسی خدا را آنطور که باید و شاید بشناسد عدالت الهی یکی از صفات لا ینفک خدا است ولی چون این صفت به خاطر تأثیر گذاری مستقیم در زندگی اجتماعی این صفت در حقیقت تبلور تمام صفات الهی است یعنی علم و حکمت و قدرت خدا در عدل او تبلور پیدا میکند وقتی که شما در حدیثی یا کلامی میشنوید اگر کسی خواستید یک شخصی را بشناسید ببینیم پیامبر رسان او کیست یعنی ببینید او چه کسی را برای پیام رسانی انتخاب میکند یعنی عقل و درایت و حکمت او در این رفتار او که انتخاب یک پیام رسان هست نظریة پیدا میکند یا مثل معروف ارسل حکیما و لا توصیه اگر کاری خواستی توسط کسی انجام بگیرد یک آدم حکیم با حکمت انتخاب کن و دیگر نیاز به سفارش ندارد خودش میداند چه باید بکند فقط بداند چه وظیفهای به گردن آنهاست وظیفة اصلاح ذات البین دیگر نمیخواهد شما وارد جزئیات بشوید بگوید آقا چه کار کنیم تا اصلاح ذات البین کنیم چون حکیم است او میداند اقتضاءات آن چیست وقتی خدا پیامبری انتخاب میکند انتخاب او در حقیقت تجلی علم وحکمت واراده وقدرت اوست لذا وقتی که میگوییم خدا عالم است وحکیم است ومقتدر و هیچ حد و مرزی ندارد علم وحکمت واقتدار او خداوند برای اینکه این جامعة بشری را به کمال مطلوب برساند اینجاست که عدالت میشود آن اصل اجتناب ناپذیری است که جامعة بشری بلکه قبل از جامعة بشری فعل الهی و رفتار الهی جز بر عدالت بر هیچ چیز دیگر شکل نمیگیرد یعنی خاستگاه تمام افعال الهی عدل اوست واین عدل تبلور آن حکمت و قدرت است و حیات او خواهد بود لذا میفرماید بحث عدل اینجا یک رهاورد اجتماعی خواهد داشت این بحث عدل میگوید که خداوند متعال حکیم قادر متناسب با این نیازهای جامعة بشری و امکاناتی که دارد برنامة لازم وانسانهای لازم مدیریت لازم را باید فراهم کند و فراهم میکند لذا عدل میتواند آن مسیر تکاملی جامعة بشری را به نحو احسن بیانگر باشد این میشود مدخل برای ورود به صفت عدل و این باز مظهری نیست خواست شیعة امامیه نیست همة انسانهای عاقل همَة انسانها فرهیخته دنبال تجلی و تبلور صفات کمال الهی در زندگی فردی و اجتماعی ما هست بنابراین وقتی که عدل به عنوان یک اصل دوم از اصول دین مطرح میشود چون نقش تربیتی و توجیهی دارد و در حقیقت دارد جامعة بشری را به سمت صفات الهی راهنمایی میکند به این خاطر عدل یک برد اجتماعی ویک برد تربیت جامعه دارد و چون این بحث بسیار مهم است در اسلام و اصلا خروجی توحید باید همین باشد بنابراین عدل به عنوان یک اصل اساسی در کنار توحید در حالی که فرع بر توحید است تبلور و تجلی توحید است به خاطر اهمیتی که دارد به طور ویژه چون خروجی تمام صفات الهی است به طور ویژه به این عدل توجه میشود در حقیقت یک شاخصی بشود برای جامعة بشری جامعة بشری باید در مسیر عدل تکامل پیدا کند اعدلوا هو اقرب للتقوی اگر بخواهید به آن تقوایی که گفته شد ان اکرمکم عند الله اتقاکم برسیم این اتقاکم زمانی تحقق پیدا میکند که از در بستر یک مسیر عادلانه این تقوی شکل بگیرد اصلا در خارج از مسیر عدل تقوایی به وجود نمیآید وشکل نمیگیرد تقوی یعنی تعهد به خود عدل تعهد کامل به مقتضای عدل بدون این اصلا عدل بیمعنی است و اگر این تعهد نباشد عدل نمیتواند اثر گذار باشد یک اگر هم عدلی نباشد باز تقوایی به وجود نمیآید اعدلوا هو اقرب للتقوی در مسیر عدل شما به تقوی میرسید و اگر به تقوی رسید خب تقوی درجاتی داریم تقوای حد اقل تقوی تقوای حد اقلی التزام به واجبات وترک محرمات تبلور عدل است وهمینطور مراحل بالاتر از این حد اقل همانطوری که آیة شریفه میفرماید ان الله یأمر بالعدل والاحسان احسان مرتبة بالاتر از غدل است وقتی که آن حد اقل عدالت فراهم شد جامعه آماده میشود که در مسیر احسان و در مسیر آن تکامل بعد از عدل ادامة حیات بدهد وادامة مسیر بدهد بنابراین عدل ویژگی خاص خودش را خواهد داشت و از یک اعتقاد مذهبی محض بیرون میآید و یک بعد جدید به خود میگیرد بنابراین خواهیم دید نتیجة این تحلیل بحث عدل و امامت لازم و ملزوم هم هستند یعنی عدل امامت را میطلبد چرا چون عدل میگوید باید این اختلافات جامعة بشری مدیریت بشود مقتضای وجود اختلافات این است که خداوند رؤوف و رحیم به جامعة بشری نباید وقتی که خودش ریشة این اختلافات را به وجود آورده است اما برای اهداف تکاملی اینها را به وجود آورده نباید این اختلافات خانمان سوز شود وبرانداز باشد وکل جامعة بشری را مستأصل کند چون خود قرآن میفرماید ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم یا این که فرموده است واذکروا نعمة الله ان کنتم اخوانا فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا کنتم علی شفی حفرة من النار فأنقذکم منها شما در اثر آن اختلافات داشتید میسوختید بر نزدیک حالتی و شرائطی شدید که این میتوانست کل جامعة شما را بر باد بدهد فاصبحتم بنعمته اخوانا وبر اساس این الفتی که دین به وجود آورد میان دشمنان دیرینه اسلام توانست الفتی به وجود بیاورد یک جامعة متحدی که بتواند جامعة بشری را مدیریت کند بنابراین مقتضای عدل این است که این اختلافات مدیریت شود و مدیریت اختلافات احتیاج به امامت دارد لذا امامت یک نتیجة طبیعی عدل الهی است و عدل الهی نتیجة طبیعی علم و قدرت و حکمت و حیات نامتناهی الهی است پس توحید سر از کجا سر از امامت در میآورد وامامت میشود تبلور عینی و عملی توحید در جامعة بشری و بنابراین ما نگاهی که به امامت خواهیم داشت یک نگاه فرمذهبی بلکه یک نگاه منطقی وبر اساس منطق قرآنی اصلی اجتناب ناپذیر خواهد بود که جامعة اسلامی دیر یا زود به این واقعیت وبه این حقیقت دست خواهد یافت وایمان کامل پیدا خواهد کرد همانطوری که اهل بیت علیهم السلام فرمودند دولتنا آخر الدول بالأخره جامعة بشری به این جایی میرسد که این را در ک میکند و با همة وجودش میفهمد که آنچه که رفته بیراهه رفته است وافرادی وکسانی وجریاناتی بودند که مسیر اسلام را از مسیر طبیعی و منطقی خودش منحرف کردند چرا چون آنها اهداف دیگری داشتند آنها قبل از این که ریشههای شرک وکفر خشکانده شود اینها با تغییر مسیر وزدن یک مسیر انحرافی زمام امور را به دست گرفتند تا این که جامعة اسلامی مورد سوء استفاده قرار دهند ومیبینیم که حکومتهایی که حکومتهایی که بر ظلم بنا نهاده شده وبر نفی عدل استوار شده است حتی از لحاظ اعتقادی عدل را عشائره رفع میکنند وقتی نفی میکنند یعنی نمیخواهند زیر بار این اصل بروند خب این چیست نتیجة این نفی این عدل این میشود که حکومت جباری مثل حکومت بنی امیه یک حکومت قریشی منحرف میآید که زمام امور را به دست میگیرد به نام اسلام وتوجیه گر این حکومت وزمامداری میشود یا بنی العباس به نام اهل بیت میآیند زمام امور را به دست میگیرند وهمان مسیر بنی امیه را طی میکنند معلوم میشود که در اینجا یک جریان انحرافی بسیار قوی به نام اسلام دارد اهداف اسلامی را پایمال میکند اینجاست که میبینیم این مبارزة پی گیر و پی در پی میان اهل بیت و میان این خطوط کفر وشرک که غیر علنی وتحت عنوان طاغوت یا تحت عنوان ظالمین بر پا میشود و آنها تاب اهل بیت و تحمل مواضع حق اهل بیت را پیدا نمیکنند و سعی میکنند به تصفیة جسدی اهل بیت تا این که منتهی به دوران غیبت بشود بنابراین میبینیم این مبارزه بر اساس آن عدل الهی مطرح شده است و شکل گرفته و ادامه دارد و الآن در شرائطی جامعة بشری و جامعة اصلی به سر میبرد که در حال یک تحول واقعی وجدی است کم کم دارد به هوش میآید که چه بلایی سرش آمده است وچه مسیری را در این قرنهای متوالی گذشته طی کرده است و چگونه باید الآن باید به سمت عدالت رو آورد وقتی که غیر مسلمانها از ظلمی که در جوامع اسلامی توسط جوامع غربی توسط قدرتها و ابر قدرتها بر مسلمانانی در جای جای جهان اسلام الآن دارد مطرح میشود و این را جس میکنند و لمس میکنند یک جریان خلاف عدالت جریان ضد عدالت دارد اعمال زور میکند و جامعة بشری به سمت عدالت وبه سمت آزادی واقعی میخواهد حرکت کند و نمیگذارند که حرکت کند و وجدانهای جامعة بشری بیدار میشود معلوم میشود یک بیداری عمومی جهانی در حال شکل گیری است که در ضمن این بیداری عمومی یک بیداری اسلامی به معنای خاص همچنین در حال به وجود آمدن است که حق را از باطل و سرر را از ناسرر وخلاصه نفاق را از ایمان بتواند به راحتی تمییز کند و از هم جدا کند و به این ترتیب میبینیم توجه به این اصل که اصل عدل و اصل امامت توجهی جدی است الآن در جامعة انسانی و در جامعة اسلامی که نوید دهندة یک تحول یعنی دنیا آبستن یک تحول عظیمی است در این زمینه و به تعبیر خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تملأ الارض ظلما و جورا بله و بعد از آن تملأ قسطا وعدلا از درون ظلم و جور و رسیدن این ظلم و جور به اوج خود جامعة بشری بیدار میشود و متوجه میشود که نقاط قوت و نقاط مثبت و منفی این تحولات جهانی کجاست و بعد به سمت آن نقطة و کانون نور کانون عدل و کانونی که این تحول را بتواند مدیریت کند متوجه میشود یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما تملأ ظلما و جورا این مسیری است که بشریت در حال طی کردنش هست پس ما میان اصول دین و میان تحولات اجتماعی در جامعة بشری و آیندة این تحولات یک نگاه و دید روشنی پیدا میکنیم و اصول دین یک طرح متمایزی از اصول دینی که تاکنون در کلام میخواندیم در این نگاه شهید صدر در این بحث اجتماعی به دست ما میآید و امیدواریم خداوند متعال توفیق بدهد که ما در جای بسیار مناسبی در این مسیر تحول قرار بگیریم ان شاءالله والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.