استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/02/23
بسم الله الرحمن الرحيم
23/2/91
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
روز ولادت حضرت فاطمة صدیقه کبری را به همة عزیزان تبریک میگوییم امیدواریم خداوند متعال ما را از انوار قدسیة این ولادت مبارک بینصیب نگذارد تا بتوانیم ان شاءالله به سمت اهدافی که اهل بیت علیهم السلام در دنیا وآخرت دنبال کردهاند حرکت کنیم ان شاءالله بحث ما در نظریة اجتماعی بود که رسیدیم به اینجا شهید صدر فرمودند که این نظریة اجتماعی که عبارت باشد از سنت استخلاف ونظریة استخلاف دو بحث را کنار هم آوردند هم سنت استخلاف که سنت موضوعی است وهم بر اساس سنت استخلاف نظریة استخلاف به دست آمد که این یک نظریة اجتماعی است یعنی نظریهای است که میتواند روابط اجتماعی انسان را مدیریت کند وساماندهی کند واین نظریه نظریهای است که متناسب با فطرت انسان فطرت تدین وخدا گرایی هم هست ودر نتیجه انسان با سنت خلافت ونظریة اجتماعی خلافت به سمت اهداف متعالی مطرح برای وجود انسان به گونهای سالم وصحیح میتواند حرکت کند وکلیة ظرفیتهای وجودیش به فعلیت برسد این کلیت قضیه بود بعد شهید صدر وارد تفصیل وجزئیات این بحث شدند اگر ما بخواهیم بفهمیم که چگونه این سنت واین نظریه یک نظریة اجتماعی است وچگونه این سنت واین نظریه میتواند همة ظرفیتهای وجودی انسان را در بر بگیرد وسامان ببخشد به کلیة ارتباطات انسان با خودش با خدا با جامعه با دیگران وبا طبیعت وارد یک بحث تفصیلی وجزئیتر شدند وما را به اینجا کشاندند که باید ببینیم این تحولات اجتماعی چه نتیجة حاکمیت یک نظریة اجتماعی بر روابط انسانها هست این تحولات اجتماعی چگونه شکل میگیرد تا انسان وجامعة انسانی با تمام ظرفیت بتواند به سمت آن اهداف حرکت کند وظرفیتهای وجودی انسان پر شود خب ما را به این بحث کشاندند که همة تحولات برونی اجتماعی از تحولات درون انسانها نشأت میگیرد این اصل اول لا یغیر الله ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم بعد توضیح داده شد که این ما بانفسهم باز جمع است اینجا یعنی درون برون جامعه با پدیدههای برونی جامعه که میتواند به شکل نظام سیاسی به شکل نظام اقتصادی به شکل نظام خانواده مطرح باشد این نظامها خورده نظامهای اجتماعی تحولاتشان ودگرگونیهای در این سطح را باید برگردانیم به تحولات به درون جامعه خب تحولات درونی جامعه یعنی تحولات درون افراد تحولات دورن افراد باید برگردد به تحولاتی که بتواند بر این روابط سیاسی اقتصادی خانوادگی حاکم باشد برای این که ما به آن عامل تحولات درونی افراد دست یابیم ما باید بدانیم که چه چیزی انسان را حرکت میدهد وانسان را میتواند از نقطهای به نقطة دیگر واز کاری به کار دیگر بکشاند اینجا بود که شهید صدر ما را به درون خود انسان بردند درون خود انسان دو عنصر بسیار مهم وجود دارد که منشأ حرکت انسان هستند یکی ایدههایی که انسان در ذهن خودش میپروراند ومتقاعد میشود که آنها را دست یابد وبه آنها برسد به عبارتی دیگر اهدافی که انسان در ذهن خودش آنها را میفهمد وآنها را میپذیرد وبه آنها معتقد میشود وفکر میکند که دست یافتنی هستند وباید به آنها برسد اگر این چنین ایدهای وچنین اندیشهای در ذهن انسان شکل بگیرد ونقش ببندد وانسان معتقد بشود به این که این اندیشه باید تحقق خارجی پیدا کند پس نتیجه میگیریم که انسان اهدافی را در ذهن خودش میپذیرد ومیفهمد ومیپذیرد واین اهداف را مطمح نظر خودش قرار میدهد وبه سمت این اهداف حرکت میکند واینجاست که ارادة انسان اگر بسیج شد به سمت آن اهداف این انسان حرکت خواهد کرد وفعل وانفعال درونی انسان وارتباط میان این ایده واین اراده عاملی میشود برای حرکت برای یک فعالیت خب برای این که این تحول اجتماعی شود گفتیم شرطش این است که این ایده واین رفتار یک ایدة اجتماعی ویک رفتار اجتماعی شود یعنی از فردی بودن بیاید بیرون ویک جمعی ویک گروهی را به این ایده وبه این رفتار متصف ببینیم یعنی یک پدیدة اجتماعی شود مجموعة رفتارهایی که از افراد ما میبینیم به صورت یک پدیده مطرح بشود واین پدیده اگر اجتماعی شد تحولات اجتماعی در پی دارد شاهد این مطلب وصحت این مطلب حالا شاید در کلمات شهید صدر نیامده باشد ولی شواهد فراوانی در قرآن از تاریخ انبیاء میبینیم انبیاء یک حرکت فردی را ممکن است شروع کنند وافرادی را به سمت خدا ودین دعوت کنند امر به معروف کنند نهی از منکر کنند بینش دهند اتقوا الله واطیعون یا اینکه میفرماید در هر قومی در هر امتی ما رسولی را برانگیختیم ولقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت تا زمانی که آن پیامبر نتوانسته باشد وارد ذهن افراد وعقل افراد وارادة این افراد بشود واین افراد را با خودش هم فکر وهم سو کند ومعتقد کند این پیامبر نمیتواند ونتوانسته در آن جامعه حرکتی وتحولی ایجاد کند اگر موسی علیه السلام قوم خودش را کشاند به سمت مبارزة با فرعون وقتی که ساحران به او ایمان یافتند وگروهی هم پیرو او شدند یک پدیدة اجتماعی ویک علت برای یک تحول شکل گرفت وآن ایدة آنها وارادة آنها برای براندازی فرعون وآن وقت توانست برود به سمت فرعون اذهبا الی فرعون انه طغی فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او بخشی فقط موسی وهارون به تنهایی نبودند زماین موسی وهارون توانستند تحولی ایجاد کنند در آن ساختار شکنی کنند آن ساختار سیاسی حاکم بر جامعة فرعونی که اینها جمعی وگروهی وجامعهای را پشت سر خود کشاندند همینطور پیامبر صلی الله علیه وآله پیامبر خاتم زمانی که در مکه بود تا زمانی که آن تحول یک تحول اجتماعی درونی نشده بود پیامبر امکان تحرک وامکان تغییر وضع نداشت اما با تربیت افراد با شست وشوی ذهنی اگر صحیح باشد این تعبیر یا به تعبیر دیگر تعبیر قرآن آگاهی دادند ووعی وبینش دادن به افراد افراد را به سمت خود وایدههای خود ایدههای توحیدی خود کشاند ووقتی که یک جریان اجتماعی شد این جریان اجتماعی باعث فعل وانفعالات اجتماعی شد وکار به جایی رسید که پیامبر صلی الله علیه وآله توانست دولت اسلامی اولین دولت اسلامی را تشکیل بدهد وکلیة ساختارهای اجتماعی موجود را به هم بریزد ویک ساختار جدیدی را تحقق ببخشد خب اینها نمونههای تاریخی قرآنی هستند که حتی در آیات قرآن ریز این تحولات و چگونه این تحولات شروع میشوند وبه کجا ختم میشوند وآیندة این تحولات چیست مطرح میشود پس کلام شهید صدر در اینجا این نکتة مهم وقابل توجه را باز میکنند که تمام تحولات اجتماعی برونی منشأش تحولات درونی افراد است وزمانی که این تحولات به صورت یک پدیدة اجتماعی در نیامده باشند آن تحولات اجتماعی کلان انجام نمیگیرد خب یک بحثی که شهید صدر بر رویش تکیه دارند که این تحولات برونی با یک تحولات درونی همراه است که این مقتضای آیة قرآن است وبه حدیث معروف پیامبر صلی الله علیه وآله استشهاد میکنند که فرمودند بعد از یکی از غزوهها مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر وبقی علیهم الجهاد الاکبر اشاره میکنند میفرمایند این دو جهاد همراه هم باید باشد یعنی اگر در شرایطی جهاد اکبر که جهاد نفس باشد یعنی تحول درونی تعبیر دیگر این جهاد اکبر شهید صدر تحول درونی اگر حاصل نشود امکان ندارد این تحول برونی حاصل شود واگر حاصل شود این تحول تحول پایداری نخواهد بود تحولهای برونی معلول آن تحول درونی است واینها پا به پای هم باید حرکت کنند یعنی همراه هر جهاد اصغری یک جهاد اکبر باید موازی او وجود داشته باشد وتحقق پیدا کرده باشد در درون افراد تا اینکه این افراد از این جهاد اکبر که تحول در درون خودشان باشد به سمت تحولات برونی تن بدهند وبتوانند موفقیتها وپیروزیهای لازم را به دست بیاورند این شرط موفقیت در تحولات کنونی است خب بعد بحث را شهید صدر میبرند روی همان لایة زیرین این بحث که اگر بنا باشد ارادة انسان بسیج شود به سمت اهدافی که انسان انتخاب کرده پس در حقیقت آن علت محرک این اراده که علت فاعلی است آن یک علت غایی است غایتی است وهدفثی که است که انسان آن را انتخاب کرده وآن هدف است که دارد با وجود ذهنیش چون این هدف هنوز تحقق خارجی ندارد اما این هدف با شکل گرفتنش در ذهن انسان صاحب هدف میتواند روی ارادة او اثر بگذارد وقتی که شما امروز هنوز به دست نیامدهاید چه چیزی شما را حرکت داد تا این که از منزل به سمت این درس حرکت کنید هدفی که شما داشتید شما را وارادة شما را بسیج کرد وبه حرکت در آورد تصمیم گرفتید که سر درس بیایید خب درسی که هنوز تحقق پیدا نکرده پس چه چیز این درس در وجود شما اثر گذاشت آن تصور ذهنی شما از این درس یعنی آن هدفی که هنوز تحقق نیافته لذا همیشه یک علت غایی در همة رفتارهای اجتماعی ما باید بدانیم که حتما وجود دارد وآن علت غایی است که ارادة انسانها را بسیج میکند خب از اینجا به بعد شهید صدر وارد یک بحث کاملا جدید ودقیق میشوند وگویا وارد آن عالم محتوای انسان ودرون انسان میخواهند بشوند کمی از این بحث میآیند بیرون میروند سراغ اهدافی که بر انسان حکومت میکند وبه عبارتی دیگر ما را به اینجا میکشاند که انسانها محکوم اهدافی که انتخاب میکنند هستند آن اهداف هستند که حاکمیت دارند در وجود ما خب اگر آن اهداف حاکمیت دارند بر وجود ما پس ما باید بحث را ببریم روی اهداف کم وکیف این اهداف وماهیت این اهداف برای ما بسیار اساسی ونقش تعیین کننده خواهند داشت پس باید بحث را ببریم روی اهداف وقتی که بحث اهداف مطرح میشود شهید صدر میفرمایند ما تمام انسانها را اگر بخواهیم استقراء کنیم وببینیم چگونه اهدافی اینها دنبال میکنند از لحاظ عمق وگستردگی این اهداف واز لحاظ قابل تحقق بودن واز لحاظ مفید بودن وکارا بودن واز لحاظ این که این اهداف چقدر میتواند در انسان قدرت وپتانسیل وانرژی تولید کند این اهداف را ما به سه قسمت میتوانیم تقسیم کنیم حالا بنده تقسیم ثنایی میکنم که راحتتر باشد این اهدافی که در کل جهان وبرای کل انسانها مطرح میشوند خالی از دو حالت نیستند یا این اهداف بینهایت هستند ونامحدود بگذریم از این که حالا این نامحدود قابل تحقق است یا نیست طبیعت این هدف یا یک هدفی است نامحدود که بتواند انسان را به سمت یک حرکت نامحدود بکشاند یا این که این اهداف محدود هستند اهداف محدود هم دو حالت بیشتر ندارند این محدودیت یا بسیار محدود وکوچک هستند که اهداف بالفعلی هستند که اسنان الآن با آنها زندگی میکند سر وکار دارد یعنی اهدافی که در زندگی روز مره انسان انسان با آنها سر وکار دارد ویا اهداف محدودی هستند که فعلا نیستند اما قابل تحقق هستند ودر همین نزدیکیها قابل تحقق هستند منظور در این نزدیکیها یعنی یک سال دو سال ده سال پنجاه سال صد سال اهدافی که در دنیا تحقق میپذیرند اما باز محدودند وتمام شدنی خب اینجا شهید صدر ما را وارد دو بحث جدی میکنند دربارة اهداف یا سه بحث یک بحث خود طبیعت این اهداف از لحاظ محدود ونامحدود بودن که اشارة اجمالی الآن داشتنم بعد ممکن است تفصیلا بحث کنیم بحث دوم شهید صدر این است که چطور میشود که انسانها این اهداف را انتخاب میکنند یعنی چرا انسان میآید هدف محدود بالفعل را انتخاب میکند هدفی که ممکن است برای همین یک روزه هدف باشد ودیگر اگر تحقق یافت دیگر انسان به او نگاه نکند واحساس نیاز نکند به آن هدف وآن هدف را رها کند وطلاق دهد وچگونه میشود انسان میآید آن اهداف محدود متوسط که در آِندة نزدیک ممکن است محقق شوند به آنها دل ببندد وآنها را انتخاب کند یا چگونه میشود انسان به جای انتخاب این اهداف محدود اهداف نا محدود را انتخاب کند پس یک بحث در علت وعلل انتخاب هر یک از این اهداف سهگانه بحث دیگر پیامدهای این انتخاب هست اگر کسی یک هدف محدود بالفعل را انتخاب کرد چه آثاری برای انتخابش بار میشود ومجموعة روابط انسان با دیگران چه میشود چه نتائجی وپیامدهایی انتخاب هدف محدود میان بر ومتوسط خواهد داشت و3ـ چه نتائجی بر انتخاب اهداف نا محدود بار میشود پس ما در اینجا یک بحث خواهیم داشت که طبیعت این اهداف سهگانه یک بحث هم خواهیم داشت دربارة علل انتخاب هر یک از این اهداف سه گانه است ویک بحث هم راجع به نتائج وپیامدهای انتخاب است هر یک از این اهداف سه گانه خواهیم داشت اما بحث اول اهدافی که شهید صدر در اینجا مطرح میکنند به عنوان هدف محدود نزدیک هدف محدود متوسط هدف نامحدود تحت این سه عنوان این اهداف را مطرح میکنیم منظور از هدف محدود بالفعل یا نزدیک هدفی است که انسان الگوی او را ونمونة آن را در زندگی روزمره خودش میبیند مثلا یک کسی فردی را میبیند که مشغول کار وفعالیت است ویک مبلغی در جیب او هر روز وجود دارد وپیدا میشود ومیتواند با این مبلغ غذا بخورد میتواند با این مبلغ نیازهای جنسیش را برطرف کند میتواند با این مبلغ مسکن ومأوایی داشته باشد خب این جنین انسانی به طور طبیعی اگر یک هدف بالفعل ونزدیکی را بخواهد دنبال کند روشن است این انسان این هدف تحریکش میکند ومیبرد به سمت مثلا کار اگر ببیند آن فرد با کار دارد این پول را به دست میآورد به سمت کار پیش میرود یا اگر خدایی نکرده احساس کرد یک کسی با راه غیر مشروع با دزدی دارد این کار را این مبلغ را به دست میآورد ممکن است به آن دزدی کشیده شود اما هدفی که میانبرد است مثلا میبیند که یک فردی دارای ساختمانهای بسیار فراوان یا کارخانة بسیار بزرگی هست طی جهل پنجاه سال از زحمت وتلاش به اینجا رسیده است واین آرزوی او خواهد بود که به چنین جایی برسد خب راه رسیدن به این را هم دنبال میکند پیدا میکند وسعی میکند که یک تاجر موفقی یا کارخانهدار موفقی باشد ولی این هدف هدف محدودی است یعنی این هدف بالاخره انسان یک روزی ممکن است به آن برسد وصاحب کارخانه شود حالا اگر صاحب آن کارخانه شد وپولدار ومایهدار شد آیا باز به تلاش خودش ادامه خواهد داد یا نه اگر ادامه میدهد چرا ادامه میدهد اگر ادامه نمیدهد چرا ادامه نمیدهد این سؤال پیش میآید واما هدف نامحدود انسان به واقعیتهایی در این دنیا پی میبرد که این واقعیتها حد ومرزی ندارد بسیاری از کمالات حد ومرز ندارد در این دنیا یکی از آن اهداف یا مهمترین هدفی که نامحدود است خود خداست ان الی ربک المنتهی ان الی ربک الرجعی خدا چون نامحدود است میتواند انسان را به سمت یک مسیر نامحدودی بکشاند ودعوت کند واو را وادار کند به سمت این قلة نامحدود حرکت کند خب هر یک از این اهداف سه گانه را شهید صدر به نام المثل الاعلی نامگذاری میکند منظور المثل الاعلی یعنی آن الگوی برتر برترین الگو برای هر انسان انسانها متفاوت هستند هم ظرفیتهای ذهنی افراد متفاوت است وهم توانمندیهای افراد متفاوت است آیا علت این انتخاب این است که مثلا افرادی هستند ظرفیت ذهنیشان بسیار بسیار زاید است که از انتخاب اهداف نزدیک فاصله میگیرند وبه اهداف متوسط یا دور رو میآورند چون عقل این انسان یا هوش این انسان یا ظرفیتهای این انسان خیلی بزرگ است به این خاطر یعنی یک عامل درونی است یا عامل برونی هم وجود دارد که انسانها را به انتخاب تک تک این اهداف واین غایات واهداف برتر خودشان میکشاند پس کلمة المثل الاعلی یا هدف برتر یا برترین هدف به تعبیر دقیقش برترین هدف الاعلی افعل تفضیل است ومحلی است به الف ولام هدف برترین وبرترین هدف برترین هدف برای خود انسان حالا این باز نکتهای دارد که این را توضیح میدهیم وبه همین جا امروز اکتفا میکنیم وقتی میگوییم هدف برتر یعنی برای من انتخاب کننده هدف برتر است ممکن است این هدف برای شما هدف اصلا برتر نباشد یا اصلا هدف نباشد هدف برتر من یعنی آن هدفی است تمام اهداف من را تحت الشعاع قرار میدهد وبرای من یک قله است که در دامنة او اهداف فراوانی من دنبال میکنم این معنای هدف اعلی ومثل اعلی یا هدف برتر یا برترین هدف میتواند باشد یعنی مثال میزنیم حالا در این نمونهای که آوردیم یک کسی که هدف او مثلا فرض کنید مالک هزار دولار بشود در روز یا در ماه خب این مجموعهای از اهداف کوچک را دنبال میکند مثلا کار میکند یکی از اهداف باید کار کند تا پول دربیاورد این کارها هم میتواند متنوع باشد ممکن است کار بدنی وفیزیکی کار کند ممکن است کار ذهنی انجام دهد انواع کار مشاوره بدهد ممکن است اضافه بر این کار وفعالیت انواع دیگر درآمد زایی را هم دنبال کند مثل بعضیها که فرض کنید مثلا اضافه بر این که خودشان کار میکنند از دیگران هم کار میکشند دیگران را تسخیر میکنند برنامهریزی کنند از دیگران کارهایی بکشند وبه این وسیله بتوانند آن افراد را هم به آنها یک آب ونانی برسانند وخودشان از طریق آنها سود جویی کنند واسطه شوند یا واسطه گری کنند باز این هم کار است یا ممکن است همزمان هم کار کند هم العیاذ بالله دزدی کند میگوید خب دزدی هم یک نوع کار است دیگر برای رسیدن به آن هدف ممکن است چندین راه وچندین مسیر وچندین عامل وابزار را وسیله قرار بدهد برای رسیدن به آن هدف خب هر یک از اینها یک هدف است ولی هدف برتر نیست چون اینها میتواند فرد فرض کنید از دزدی دست بردارد وبرود به یک کار خوب در آمد زا مثلا رو بیاورد پس این اهداف را میشود انسان از آنها دست بکشد اما آن هدف برتر آن قلهای است که همة این اهداف به سمت او سرازیر میشوند وحرکت میکنند ودر نتیجه اهداف برتر انسانها یعنی آن آخرین چیزی است که انسان برای خودش آرزو میکنند ودنبال میکنند ولهذا در دعاهای معروف نبوی داریم اللهم لا تجعل الدنیا اکبر همنا ولا مبلغ علمنا دنیا خودش یک هدف است به طور طبیعی الدنیا مزرعة الاخرة اما دنیا برترین هدف باشد یا هدف متوسط یا هدف نزدیک نه میتواند دنیا هدف متوسطی باشد برای رسیدن به آخرت ولهذا امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند که من ابصر بها بصرته ومن نظر الیها اعمته اگر کسی دنیا آخرین هدفش بشود دنیا او را کور میکند اگر وسیلة بصیرت بشود دنیا وسیلة انتقال به یک هدف برتر خواهد بود واین دنیا قمتره ومزرعة الآخره خواهد شد پلی برای رسیدن به آخرت پس آخرت شد یک هدف برتر وهمینطور یک مزرعه ویک کشتزار برای آخرت خواهد بود پس دنیا هدف است برای همة انسانها ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا وآجلها انسانهای با تقوی هم عاجل دنیا وهم آجل دنیا را گرفتند آجل دنیا لذتها ونعمتهای دنیوی است اما چون این انسان با تقوی اینها را وسیله قرار میدهد برای آخرت لذا حسن عاقبت از این تعامل با دنیا را هم خواهد داشت یعنی درو میکند نتیجة تعامل خوب وصحیح را با دنیا در آن آخرت بنابراین این انسان با تقوی فرقش با آن انسان دنیا گرا آن آخرین همش وآخرین هدفش دنیاست که بعد خواهیم دید اگر به آن دنیا برسد چه میشود واین انسان با تقوی اولین هم او دنیاست نه آخرین هم او یعنی دنیا پلی ومزرعهای خواهد بود برای رسیدن به آن قلة برتر که آخرت باشد بنابراین ما وقتی که میشنویم یا میگوییم که اهداف برتر وبرترین اهداف یعنی به لحاظ هر فردی چون هر فردی مجموعهای از اهداف دارد وآن اهداف کوچک را کنار هم بگذاریم وبا هم ربطشان بدهیم همة این اهداف به سمت یک هدف برتری آن انسان را میکشانند ودعوت میکنند آن آخرین قله واخرین نقطة دید انسان در این زندگی دنیا آن آخرین نقطه هدف برتر او خواهد بود که حالا بحث بعدیمان ان شاءالله این خواهد شد که چرا انسانها در انتخاب این اهداف متفاوت هستند وچه عوامل درونی وبرونی عامل کشاندن وانتخاب افراد برای هدف نزدیک اهداف چه عواملی انسانها را به انتخاب اهداف متوسط وچه عواملی انسانها را به انتخاب اهداف دور ونامتناهی میکشاند وبعد هم ان شاء الله خواهیم دید که چه نتائجی بر این انتخابها بار میشود که نتیجة این بحث این خواهد بود که ما خواهیم فهمید که انسانهایی که خدا را به عنوان هدف قرار میدهند این حقیقت نامتناهی را اینها چگونه یک مسیر پیوسته ونامتناهی را میتوانند طی کنند وآنها چگونه به بن بست میرسند وآن به بن بست رسیدن عبارت الاخرای این است که اگر کسی از مسیر حق مسیر طبیعی مسیر منطقی که مسیر فطرت ومسیر دین حق باشد ودین قیم اگر فاصله گرفت حتما به بن بست میخورد این بن بست یا باید دست از آن هدف بردارد تا آن بن بست باز شود یا باید این هدف محدود را به هدف مطلق تبدیل کند که باز در بن بست خواهد ماند ودر جا خواهد زد ونتیجة این درجا زدن در حقیقت یک نوع نابودی ویک نوع خودکشی غیر مستقیم وبه تعبیر قرآن سنستدرجهم من حیث لا یعلمون واملی لهم ان کیدی متین به تدریج این انسانها به سمت آن بن بستها کشیده میشوند ودر آن بن بست یا در آن باطلاق از بین خواهند رفت واین معنای سنت موضوعی خواهد بود که در دراز مدت قابل تخلف نیست هر چند در کوتاه مدت قابل تخلف است واخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.