< فهرست دروس

استاذ سیدمنذر حکیم

درس خارج فقه

90/07/13

بسم الله الرحمن الرحيم

 

درسگفتار فقه اجتماعی

روش شناسی و اصول فقه نظریه و نظام

سال ۱۳۹۰- ۱۳۹۱

استاد سید منذر حکیم


« ۱۳/۷/۹۰»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین. ربنا لا تکلنا إلی أنفسنا طرفة عین أبداً

تبیین مفهوم و حیطه فقه اجتماعی

خلاصه بحث اول این شد که: در فقهی که باید نظامی را برای رفتار فرد یا جامعه تعریف کنیم، و همچنین قوانین این رفتار را – که آن را علم فقه یعنی العلم بالاحکام الشرعیة عن أدلتها التفصیلیة می نامیم- این علم به احکام شرعیه، اعم از علم به احکام فرد و جامعه است. در این فقه به دنبال علم به قوانین هدایت کننده رفتار انسان هستیم. حال یا رفتار فرد یا رفتار جامعه انسانی.

عنصر مشترک میان دو حوزه از مباحث فقهی

در هر دو صورت جامع مشترک این دو حوزه از مباحث فقهی - یعنی حوزه خود جامعه که مثلا می‌پرسیم تفاوت جامعه با فرد چیست؟، و حوزه دیگر، که حوزه فرد است. اما فردی که در یک جامعه انسانی زندگی می‌کند- جامعه است.

در یک حوزه قوانین رفتاری خود جامعه، یعنی خودِ موجودی به نام جامعه مطرح می‌شود، ودر حوزه‌ دیگر قوانین رفتار فردی که در این جامعه زندگی می‌کند.

آسیب شناسی نگاه فقهاء در استنبط مسائل

آسیبی که مطرح شد این است که فقیه نباید و صحیح نیست که فرد را جدای از جامعه تصور کرده، و بعد برای آن قوانین رفتاری استنباط کند.

فقه اجتماعی، مصداقی از فقه اصطلاحی

مقصود خود را هم از واژه فقه به قوانین هدایت کننده رفتار تعریف کردیم، تا شبهه ای برای کسی حاصل نشود که آیا منظور ما از فقه، معنای لغوی فقه است یا معنای اصطلاحی آن. زیرا وقتی گفتیم قوانین هدایت کننده رفتار، این یعنی همان معنای اصطلاحی فقه است.

آسیب اول: عدم توجه به موجودیت و احکام جامعه

در حقیقت ما دو آسیب برای بحثهای فقهی مطرح کردیم:

اول: آسیبی که راجع به نظر بعضی از فقهاء برای استنباطات فقهی مطرح می‌شود این است که: وقتی فقهاء به دلایلی که به بعضی از آنها اشاره کردیم - که شاید طبیعی ومنطقی هم باشد- داعیه‌ای برای تقنین یعنی قانون گذاری برای احکام جامعه ندارند - چون یا در صدد تشکیل یک جامعه و تأسیس یک دولت نبودند یا مجاز نبودند یا وقتش نرسیده بود یا آن را مخصوص دوران امام زمان وائمه معصومین می‌دانستند یا به هر دلیل وبه هر انگیزه‌ای که در نظرشان شاید هیچ وقت خطور نمی‌کرد که برای یک جامعه انسانی وجهانی یا یک جامعه منطقهای بیایند وقانون گذاری کنند- در نتیجه فقه رایج و فقه مکتوب ومدون هم اصلا نظر به قوانین جامعه ندارد.

لذا شما میبینید در فقه که تقسیم به ابواب فقهی شده، عبادات مربوط به فرد است. حداکثر یک نماز جماعت یا نماز عیدی مطرح است که فردی در یک جمعی حاضر میشود. باز در آنجا هم احکام فرد مطرح میشود. یا مثلا برای تشکیل نماز جمعه حداقلِ افراد چقدر است؟ امام جمعه چه باید بکند؟ یعنی حداکثر یک چنین قوانینی برای فرد وجود دارد، در صورتیکه یک کار دسته جمعی در حال انجام است. یعنی باز فرد است که مطمح نظر فقیه است نه جامعه.

بدین ترتیب در بحثهای فقهی، جامعه به عنوان یک وجود جمعی که دارای رفتار جمعی است و دارای اقتضائات خاص خود است - که باید قوانین واحکامی هم داشته باشد تا به اهداف مطلوبی که خداوند متعال برای او در نظر گرفته است، برسد- مطرح نیست.

در فرآن کریم آمده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (حجرات/ 13). در اینجا تقوا به افراد نسبت داده شده است. ومسئولیت فرد و تقوای فرد مطرح شده است. و بهترین فرد با تقواترین آنها دانسته شده است. اما فردی که در جامعه ملاحظه شده است. یعنی فرد به اضافه خود جامعه.

آسیب دوم: عدم توجه به رابطه فرد در ضمن جامعه

دوم: آسیب دیگر این بود که: گاهی در نگاه بعضی از فقهاء یا خیلی از فقهاء وقتی برای افراد هم قوانین رفتاری مطرح میشود، اینکه این افراد در ضمن یک جامعه زندگی میکنند، باز مطرح نبوده است.

لذا شهید صدر (رحمة الله علیه) در یک مقالهای، یک بُعد مثبت در کتاب آقای شیخ محمد جواد مغنیه (رحمة الله علیه) را به نام فقه الامام صادق[1] (علیه السلام)، اینطور تبیین می‌کنند که یک امتیاز مهم این کتاب الفهم الاجتماعی للنص هست.

آقای مغنیه (رحمة الله علیه) به دلیل اینکه فقیهی بود که وارد جامعه شده بود، قاضی شده بود، وبا مسائل اجتماعی برخورد مستقیم داشت، و در یک جامعه لبنانیِ باز با تنوع مذهبی و دینی، زندگی میکرد، نگاهش به نصوص یک نگاه اجتماعی بود.

بنابراین وقتی می خواست از یک متنی استنباط کند و یا از روایتی بهره برداری نماید، فهم او، یک فهم اجتماعی بود.یعنی او انسان را در یک چنین جامعهای نگاه می کرد و بعد برای او حکمی را استنباط میکرد.

بررسی واقعیت جامعه: آیا جامعه وجودی مستقل از افراد خود دارد؟

اینکه فرد و جامعه دو چیز هستند یا یکی، جای بحث وجود دارد. آیا جامعه یک وجود اعتباری و فرد یک وجود حقیقی دارد؟ یا خیر، هر دو وجودشان حقیقی است؟[2] .

مثلا مجموعه سربازانی که در یک پادگان و در یک مکان و زمان با یکدیگر کاری را انجام میدهند با سربازانی که همین مجموعه صدتا سرباز هستند اما در صد نقطه دنیا پخش شده اند وهر کدام برای خود به تنهایی کاری را بدون ارتباط با دیگری انجام میدهد، مقایسه کنید. آیا اینها یک وجودند یا دو وجود؟. اگر بگوییم اینها یکی هستند یعنی این صد نفر متفرق با آن صد نفر مجتمع یکی هستند. در حالیکه در واقعیت خارجی شما می‌توانید حتی آثارش را از هم جدا کنید.

یا مسألهای که صاحب معالم در معالم در بحث تواتر میآورد. آنجا به مناسبتی می گوید -البته به یک مناسبت دیگری که با بحث ما فرق میکند- اگر بگوییم صد نفر یک مطلبی را نقل کنند یعنی اجتماع کنند بر صحت یک مطلبی با اینکه همین مطلب را صد نفر نه در عرض هم، بلکه در طول هم -یعنی صدتا واسطه- نقل کنند فرق می‌کند. این دومی میشود خبر واحد. اما اگر صد نفر در کنار هم بیایند یک مطلبی را با هم نقل کنند میشود خبر متواتر. این علم آور است اما آن دیگری علم آور نیست. بعد مثال می‌زند به سربازهایی که باهم در یک جا جمع میشوند یا سربازهایی که از هم متفرق هستند. اینها با هم خیلی متفاوت هستند.

یا همان مسأله معروفی که آن پیرمرد آمد بچههای خودش را نصیحت کرد. ده تا چوب آورد و اینها را در کنار هم گذاشت. بعد گفت حالا اینها را بشکنید؛ اما نتوانستند. بعد تک تک چوبها را به آنها داد و شکاندند. خب این میخواهد اثبات کند که وجود جمعی یک وجودی دارد که از وجود افراد متفاوت است.

بنابراین اگر این دو وجود را ما از هم متمایز دانستیم پس برای این جمع قوانینی ممکن است تعریف بشود که برای آن افراد این قوانین نباشد. یعنی سالبه به انتفاع موضوع است.

فقه المجتمع شامل دو محور اصلی است

بنابراین در فقه که علم به قوانین هدایت کننده رفتار فرد یا جامعه است، دو موضوع، دو محور برای بحث در فقه اجتماعی می توانیم تصور کنیم. اگر بخواهیم فقه اجتماعی را تأسیس کنیم - واژهای به نام فقه اجتماعی یا فقه الاجتماع یا فقه المجتمع - می توان آن را به دو صورت تفسیر کرد. بلکه، آن را بگونه ای تعریف می کنیم که دو بُعد را در بر بگیرد؛ هم فقه فردِ در جامعه (= فقه الاجتماع) هم فقه خودِ جامعه (= فقه المجتمع). یعنی فقهی که به قوانینِ رفتارجمعی ارتباط دارد.

در اصول هم شما این چنین تفریق و جداسازی ای را میبینید. در بحث عام مجموعی وعام استغراقی فرق عام مجموعی واستغراقی چیست؟ در عام مجموعی میگوییم کل این مجموعه با هم عام مجموعی را می سازد، اما در عام استغراقی همه این افراد را شما مد نظر قرار می دهید؛ اما هر کدام جدا جدا. «اکرم العلماء» یعنی هر عالمی را برای خودش به عنوان خودش که عالم است شما در نظر بگیرید. اصلا اجتماع این علماء را شما مد نظر ندارید.

برخلاف عام مجموعی که میگوییم «اکرم هولاء العلماء فی هذا المکان». این صد عالمی که در اینجا جمعند و الان با هم یک وجودی را تشکیل دادهاند، اینها را اکرام کن. خب همین علماء اگر خارج از این مکان وخارج از این زمان باشند حکم به آنها تعلق پیدا نمی کند.

یک نمونه عملی هم در تاریخ مطرح شده است. امام خمینی (رحمة الله علیه) میفرمودند خود اجتماع علماء موضوعیت دارد. می فرمودند اگر شما علماء - در زمان شاه- فقط دور هم بنشینید و چایی بخورید و سپس بروید، خود این اجتماع شما برای نظام طاغوت موجب ترس واضطراب خواهد بود. این یعنی همین هیئت مجموعیِ اجتماع العلماء مد نظر است. حتی اگر هیچ بحثی هم با هم نکنید، هیچ تصمیمی هم نگیرید و حتی اگر هیچ برنامه ریزی هم نکنید، دشمن میلرزد. همین که چه مطلب مهمی اینها دارند که دور هم جمع شدند و در آخر هم هیچ مطلبی از اجتماع آنها درز پیدا نکرد،همین وجود جمعی خودش مایه اضطراب وترس است؛ و خود نشانه یک نوع قوت و اتحاد شماست.

اکنون فرض کنید این آقایان در خانههای خودشان بنشینند وچایشان را بنوشند ومثلا هر کسی هم برای خودش یک مطلبی بنویسد، در اینصورت این وجود جمعی حاصل نمی شود، و لو اینکه همه هم هستند. تفاوت عام استغراقی با عام مجموعی را در یک چنین مثالی خیلی خوب می توان لمس کرد.

افراد هم اگر در یک جایی در یک مکانی و در یک زمانی جمع بشوند ویک کاری را با هم انجام بدهند متفاوت خواهد بود. مثلا مردم ایران قبل از انقلاب، و مردم ایران بعد از انقلاب همه همین مردم ایران هستند. ولی این مردم به دلیل آن اجتماعشان به دلیل آن همگرایی ای که داشتند - به دلیل آنکه مثلا تقلیدشان از یک مرجع تقلید بود - آمدند یک کار عظیمی را در دنیا انجام دادند که هیچ کس انجام نداده بود. یک نظام ستمشاهی، یک نظام استبدادی را از بین بردند وبه جای آن یک نظام دیگری را قبول کردند.خود همین قضیه منشأ یک تحول در منطقه و در کل دنیا شد. حتی کل محاسبات سیاسی، نظامی وحتی فرهنگی در دنیا عوض شد. بر چه اساس؟ بر اساس اینکه این افراد مجموعا یک کاری را اگر تک تک میخواستند انجام بدهند انجام نمیشد.

به تعبیر امام خمینی (رحمة الله علیه) اگر تمام مسلمانان هر کدام یک سطل آب دست بگیرند وبریزند، این سیلی میشود و اسرائیل را از بین میبرد. حالا اگر این سطلهای آب را شما با هم در نظر نگیرید، دراینصورت آن اثر خاص را نخواهد داشت. مثلا یکی از اقداماتی که بسیار به اسرائیل آسیب رساند، این بود که مجموعهای از عملیاتهای استشهادی همزمان - در آن برنامههای حزب الله در سال 2006- انجام می شد. خود این همزمانی، اثری به وجود می آورد که همزمان چندین جبهه را در برابر دشمن باز میکرد و دشمن در مقابل درگیری همزمان در چندین جبهه عاجز میماند و عامل شکست او میشد.

میخواهم بگویم آن بُعد مجموعی یک واقعیتی است و آثار خاص خودش را دارد.

پس اگر ما برای یک مجموعه، وجودی حقیقی قائل بشویم و بگوییم این وجود مجموعی رفتاری متناسب با خودش دارد ومستلزم یکسری قوانینی است که این قوانین برای همان حدود مجموعی باید منظور بشود، تا این رفتار جمعی را هدایت کند، این میشود فقه جامعه.

تبیین موقعیت فرد در ضمن جامعه

از سوی دیگر، هر فرد هم در این وجود مجموعی، وجودی حقیقی دارد. و رفتاری اختیاری برای خود دارد. مختار است که کاری انجام دهد. مثلا مختار است که با این جمع همگرا بشود یا اینکه از این جمع فاصله بگیرد. یا در این وجود جمعی، منشأ مشکل بشود. یک فردی در یکی جمعی، بنا را بر عدم همگرایی بگذارد. بنا را بر یک رفتار مثلا استثنائی ویک رفتار غیر‌متناسب با این وجود جمعی بگذارد؛ در این فرض این سوال قابل طرح است که: «الخروج علی الجماعة جائز؟». یا احکامی که در فقه تحت عنوان «فرار از زحف» داریم. همه سربازان در حال حمله به دشمن هستند، آنگاه یک جمعی یا یک فردی یا افرادی از این زحف[3] فرار کنند. برای فرار از زحف آثاری در فقه تعیین شده. مثلا خود این کار تحریم شده:حرمت فرار از زحف.

این کار چه اثری دارد؟ برای خود فرد اثر منفی دارد. برای دیگران هم اثر منفی دارد. حتی ممکن است برای این فرد حکم اعدام را صادر کنند. حتی در قوانین رایج غیر الهی هم گاه حکم اعدام برای او صادر میکنند. این یعنی اشد مجازات. چون فرار فی حد نفسه خوب نیست ولی فرار در این جمع باعث تضعیف روحیه دیگران و شکست این جمع خواهد شد. لذا اثر مضاعف خواهد داشت.بنابراین برای یک رفتار، به تناسب آثاری که دارد باید نوع قانون را در نظر گرفت.این یک مثالی بود برای اینکه بتوانیم رفتار فرد در یک جمع را تصور کنیم.

یا مثلا در باب جهاد، باب «تترس العدو بالمسلمین» مطرح است. دشمن چند تا ازمسلمانان را سپر بلای خود قرار داده و مسلمین اگر بخواهند به این دشمن هجوم ببرند، مجبور می شوند که تعدادی از این افراد مسلمین را بکشند. در اینجا از یک طرف حرمت[4] نفس و وجوب حفظ نفس مسلمان وجود دارد، و از طرف دیگر تترس دشمن به این مسلمان است. در این شرایط فقهاء می گویند باید ببینید اینجا اهم ومهم دارید، یا فاسد وافسد دارید، ... .

مثلا اگر باعث بشود که دشمن - به بهانه گروگان گرفتن چند مسلمان- بخواهد کل این کشور را تصرف کند، در اینجا کدام مهمتر است؟ گذشتن از چند مسلمان یا گذشتن از کل مسلمین از کل این کشور؟ لذا در اینجا اجازه داده می شود که این چند فرد برای جلوگیری از تسلط دشمن بر جامعه، فدا شوند.

بنابراین در اینجا فرد به عنوان یک وجود محترم در نظر شارع مقدس نیست. در فتوای فقهاء هم حکمی که صادر شده اجازه اصابت یا کشته شدن این چند فرد را ثابت میکند. زیرا: این افراد در این شرایط - که شرایط استثنائی است -حکمشان با همین افراد در شرایط معمولی - که کسی حق ندارد به چنین افرادی تعدی کند، مالش و جانش و ناموسش محترم است - فرق می کند.به خاطر دفع آن مفسده بزرگتر.

پس می توانیم بگوییم در آثار فقهی هم برای «رفتار فرد در جامعه»، و هم «رفتار فرد منهای جامعه» و هم «رفتاری که برای یک جمع» منظور هست، فرقهایی قائل شده اند.

این موارد را باید تتبع کرد تا ببینیم مثلا کدامیک از فقهاء آن نگاه اجتماعی را در مسائل اجتماعی یا در مسائل مربوط به جامعه -مثل بحث ولایت یا بحث قضاوت یا بحث اجرای حدود که اینها مباحثی است که بعضیها تحت عنوان کتاب السیاسات یا باب السیاسات قرار می دهند- مطرح می‌کند.

چالش پیش روی تاسیس فقه المجتمع

در هر دو صورت - یعنی صورت فقه المجتمع و صورت فقه الفرد فی المجتمما بایستی یک از چالش عبور کنیم. آن چالش عبارت است از اینکه برای جامعه یک وجود واقعی قائل شویم. سپس متناسب با طبیعت وخصوصیات این موضوع، در فقه آن را مورد بررسی قرار دهیم.

بنابراین بایستی بر روی پدیده جامعه، پدیده مجتمع انسانی متمرکز شویم وببینیم آیا این پدیده جامعه یا پدیده اجتماع انسانی یا انسان مجتمعی وجود دارد یا خیر.

مفاهیم متقارب در فقه المجتمع و تفاوت معنایی آنها

تعبیر انسان اجتماعی یعنی انسانی که در جامعه هست. اجتماع انسانی یعنی خود اجتماع انسانها در این نگاه محوریت دارد.

انسان اجتماعی- این اصطلاح- یعنی انسانی که در وجود او گرایش به یک زندگی اجتماعی قرار داده شده است، و لو این انسان موفق نشود در یک جامعهای زندگی کند. مثل انسانی که خداوند او را با غرائض جنسی میآفریند و او تمایل به زندگی اجتماعی وخانوادگی دارد اما ممکن است موفق نشود ازدواج کند.

لذا اگر بگوییم انسان اجتماعی یعنی انسانی که چنین گرایشی دارد؛ اما این اعم از این است که انسان اجتماعی موفق بشود در اجتماع بیاید یا نه، موفق بشود در جامعه زیست کند یا نه.

اگر بگوییم الانسان المجتمعی یعنی مجتمع انسانی یعنی انسانی که به صورت مجتمع واجتماع در بیاید. یعنی بالفعل اجتماعی بودنش و در جامعه بودنش محقق شده باشد. الانسان المجتمعی اعم از فرد در جامعه یا خود وجود اجتماعی انسانها است. کلمه مجتمع انسانی و جامعه انسانی هم می توانند مرادف هم باشند.

مجتمع یک اصطلاح عربی است. در ترکیب «المجتمع البشری»، حتی کلمه المجتمع هم اگر گفته شود المجتمع به اجتماع حیوانات اطلاق نمیشود. بلکه تنها به اجتماع انسانی اطلاق میشود. پس المجتمع یا علم الاجتماع که در عربی مطرح میشود یعنی علمی که مربوط به جامعه بشری و انسانی است. لذا اگر المجتمع الانسانی تعبیر کردیم، این یک قید توضیحی خواهد بود.

تعبیر آیة الله حکیم در کتابشان المجتمع الانسانی فی القرآن الکریم است. در خود کلمه مجتمع، انسانی وجود دارد.

جامع مشترک تمامی این مفاهیم، این است که ما یک پدیدهای به نام اجتماع یا جامعه یا مجتمع - مجموع این تعابیر در عربی و فارسی بیان می شود تا ذهن شما در این عبارات فعال شود، زیرا هر یک از عبارات بار خود را دارد- را اثبات کنیم.

این یک پدیدهای است که موضوع بحث های فقهی میتواند، وباید باشد. اینکه اصرار بر این است که ما فقه اجتماعی یا فقه مجتمع یا فقه نظام اجتماعی داریم بخاطر این است که ما برای جامعه انسانی یک وجودی حقیقی قائل میشویم. واین وجود حقیقی خصوصیات خود را دارد. که با توجه به اهدافی که خداوند برای آن در عالم تشریع قرار داده، قطعا رفتار متناسب با خود را بایستی داشته باشد.

نسبت هدف، رفتار و قانون

چه بحث فردی داشته باشیم چه بحث اجتماعی - از این لحاظ با یکدیگر مشترکند- وقتی میگوییم خداوند برای انسان قوانینی را تشریع می کند، سوال این است که این قوانین برای چیست؟ خداوند برای چه میخواهد رفتار ما را محدود کرده و تحت ضابطه ای خاص قرار دهد؟ برای چه میخواهد ما تقوا داشته باشیم؟

این ضابطه برای این است که ما را از آسیبها وضررها حفظ کند. اینکه من با ضابطه حرکت کنم یعنی مجموعه رفتارهای من به گونهای است که از هر چیزی که خلاف مصلحت و سعادت است، بدور است.

برای چنین انسانی چرا قانونی تعیین شده؟ - مثلا نماز بخوان، ... - برای اینکه به کمال و هدفی برسد. این رفتار مقدمه رسیدن است. پس ضابطه این رفتار، بخاطر ضرورتِ رسیدن به آن هدف مقرر شده است.

لذا قرآن کریم می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾(بقره/ 21)

یا در جایی دیگر فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ‌ تُفْلِحُونَ‌﴾ (بقره/ 189). پس عبادت برای رسیدن به تقوا قرار داده شد. تقوا، خودنگهداری و انضباط برای رسیدن به فلاح ورستگاری است.

این یک مسیر طبیعی ومنطقی است که اگر جامعه بخواهد به کمال خودش برسد باید تعیین کرد که باید چه رفتاری از خود داشته باشد. این ضابطه در حقیقت برای این است که بتواند به این رفتار جهت بدهد تا جامعه به آن هدف برسد.

در همین آیهای که تلاوت شد: ﴿... وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ یک هدف برای این وجود جمعی قرار داده شده، ومترتب بر این هدف، باز هدفی فراتر وبالاتر برای کل افراد این جمع در نظر گرفته شده است که: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ . پس افراد در نهایت کار - حتی اگر از جامعه جدا شدند ودر عالم قیامت قرار گرفتند، چون از این گذرگاه جامعه این فرد و رفتار او عبور میکند - باید به گونهای حرکت کنند که به آن سعادت و به آن فلاح و رستگاری نائل شوند.

لذا هم رفتار فرد وهم رفتار جمع باید ضابطه‌مند شود، و ضرورت این ضابطه‌مندی هم همان ضرورت رسیدن به هدف خواهد بود.

وابستگی سعادت فرد، به رفتار جامعه

در قرآن کریم آیات زیادی ناظر به این تصویر- یعنی تصویر سعادت فرد و سعادت جامعه - وجود دارد، آیاتی که فلاح ورستگاری را به جمع نسبت می‌دهد:

    1. ﴿...اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ‌ تُفْلِحُونَ‌﴾ (بقره/ 189)

    2. ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ‌ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ﴾ (طور/ 21). کسانیکه که ایمان آوردند، ذریه وفرزندانشان را به آنها ملحق کردیم. البته در قیامت فرزندانشان به آنها ملحق می‌شوند با اینکه آنجا ﴿ویأتینا فردا﴾ هست. یعنی هر کسی برای خود، حدود مستقلی دارد و مسئولیتش بر عهده خودش هست و کسی به کس دیگر ربطی ندارد: ﴿یوم لا ینفع مال ولا بنون الا من أتی الله بقلب سلیم﴾. با اینکه چنین دور نمایی برای انسانها در نظر گرفته شده اما این سعادتها واین نتائج از لابه‌لای یک زندگی جمعی - رفتاری که فرد در جمع و رفتاری که جامعه دارد- حاصل می شود.

هر موضوعی که سعی و اراده داشته باشد، بدون حکم و قانون نخواهد بود

خوب چنین موضوعی و چنین وجودی نمی‌تواند بدون حکم و تکلیف، و بدون قانون هدایت کننده رفتار آن باشد. زیرا: ما من واقعة الا و لله فیها حکم. وهر کسی که با اختیار وبا اراده باشد و سعی ای داشته باشد - وان لیس للانسان الا ما سعی - فرد اگر سعی ای اختیاری داشته باشد، جامعه هم اگر سعی ای اختیاری داشته باشد -که دارد- این بدون حکم و قانون نخواهد بود و خود، موضوع بحث فقهی خواهد بود.

پس حتی روی مبانی موجود فقهاء یعنی آنهایی هم که نگاه جمعی ندارند، می‌توانیم به بحث فقهی ویژه جامعه توجه کنیم، و از متون فقهی و از آیات و روایات احکام آن را استنباط کنیم. این می شود فقه اجتماعی یا فقه المجتمع یا فقه رفتار فرد در جامعه انسانی.

والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.


[1] . ایشان این دوره فقه را برای ساده کردن فقه و به عنوان جایگزین لمعه پیشنهاد کرد. هرچند این کتاب نتوانست جای لمعه را در حوزه های علمیه بگیرد.
[2] . یک منبع برای مراجعه راجع به پدیده جامعه انسانی، که ذهن را بازتر می کند کتاب جامعه و تاریخ .شهید مطهری است. در ابتدای این کتاب بحثی را درباره جامعه مطرح می کنند که چهار دیدگاه درباره واقعیت جامعه وجود دارد. آیا وجود جامعه وجودی اعتباری است یا حقیقی؟ اگر وجود حقیقی باشد به چه کیفیت و اگر وجود اعتباری باشد به چه کیفیت؟ آن بحث فلسفی می‌تواند منشأ اثر برای یک بحث فقهی باشد ان شاء الله
[3] . زحف: پیشروی لشگر به سوی دشمن. فرار از زحف: فرار از جنگ و هجوم به دشمن(ویراستار).
[4] . به معنای احترام نفس مسلمان (ویراستار).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo