درس خارج فقه استاد مهدی هادوی تهرانی
1402/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکتب ونظام قضایی اسلام /نگاهی به نظام قضایی اسلام /روایات اصل عدالت
روایات (اصل عدالت) ۱- روایت علقمه: «وعن أبيه، عن عليِّ بن محمّد بن قتيبة، عن حمدان بن سليمان، عن نوح بن شعيب، عن محمّد بن إسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن علقمة، قال: قال الصادق (عليهالسلام) ـ وقد قلت له: ـ يا ابن رسول الله أخبرني عمّن تقبل شهادته ومن لا تقبل؟ فقال: يا علقمة، كلّ من كان على فطرة الإِسلام جازت شهادته، قال: فقلت له: تقبل شهادة مقترف بالذنوب؟ فقال: يا علقمة لو لم تقبل شهادة المقترفين للذنوب لما قبلت إلاّ شهادة الأنبياء والأوصياء (عليهمالسلام)، لأنّهم المعصومون دون سائر الخلق، فمن لم تره بعينك يرتكب ذنباً أو لم يشهد عليه بذلك شاهدان، فهو من أهل العدالة والستر، وشهادته مقبولة وإن كان في نفسه مذنباً، ومن اغتابه بما فيه فهو خارج من ولاية الله، داخل في ولاية الشيطان.»[1]
تا قسمت (دون سائر الخلق) اصالة العدالة فهمیده میشود، ولی ادامه روایت نشان میدهد که این روایت باید جزو گروه اول قرار بگیرد (یعنی حسن ظاهر). چون در ادامه حضرت میفرماید: «فمن لم تره بعينك يرتكب ذنباً أو لم يشهد عليه بذلك شاهدان، فهو من أهل العدالة والستر، وشهادته مقبولة وإن كان في نفسه مذنباً، ومن اغتابه بما فيه فهو خارج من ولاية الله، داخل في ولاية الشيطان.» ذیل روایت صدر آن را تفسیر میکند؛ اول روایت حضرت میفرماید: کلّ من کان فطرة الاسلام جازت شهادة، که اصالة العدالة هست، ولی در ذیل که میفرماید: «فمن لم تره بعينك يرتكب ذنباً أو لم يشهد عليه بذلك شاهدان، فهو من أهل العدالة والستر»، بیشتر روایت را به سمت روایات حسن ظاهر سوق میدهد. البته گفتیم که این روایت سنداً مخدوش است.
۲- روایت دوم اصالة العدالة؛ صحیحه حریز بن عبدالله سجستانی: «محمّد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي أيّوب الخرّاز، عن حريز، عن أبيعبدالله (عليهالسلام) في أربعة شهدوا على رجل محصن بالزنا، فعدل منهم اثنان ولم يعدل الآخران، فقال: إذا كانوا أربعة من المسلمين ليس يعرفون بشهادة الزور اُجيزت شهادتهم جميعاً، واُقيم الحدّ على الّذي شهدوا عليه، إنّما عليهم أن يشهدوا بما أبصروا وعلموا، وعلى الوالي أن يجيز شهادتهم، إلاّ أن يكونوا معروفين بالفسق.»[2] «گفته شده است: در این روایت معیار قبول شهادت، مسلمان بودن و عدم مشاهده فسق است و این همان مفاد اصل عدالت مىباشد که هر مسلمانى عادل است مگر اینکه فسق او ثابت شده باشد.»[3]
وقتی حضرت میفرماید چهار نفر وقتی مسلمان بودند و معروف به شهادت زور نبودند، شهادتشان مقبول هست، یعنی همه مسلمانها عادلند مگر خلافش ثابت شود. که این اصالة العدالة هست.
لیس یُعرفون بشهادة الزور یعنی چه؟ شهادت باطل از آنها شناخته نشده، یعنی اصلاً اطلاع نداریم که شهادت بدهند، لذا شهادت باطل نشنیدهایم، این مقصود است؟ یا مقصود این است که اینها در موارد دیگری هم شهادت دادهاند و در آنجا شهادت باطل از آنها دیده نشده است.
اگر وجه اول باشد، همان اصالة العدالة میشود، ولی اگر وجه دوم باشد، همان حسن ظاهر است (نه اصالة العدالة). شاید ذیل روایت که فرموده «إنّما عليهم أن يشهدوا بما أبصروا وعلموا، وعلى الوالي أن يجيز شهادتهم، إلاّ أن يكونوا معروفين بالفسق»، ناظر به همین وجه دوم (حسن ظاهر) باشد.
بنابراین روایاتی که در اصالة العدالة به آنها تمسک شده تا به حال دو روایت بود که یکی سنداً مخدوش بود، دلالتاً هم مخدوش بود که معلوم نیست از آن اصالة العدالة فهمیده میشود. ظاهرش به حسن ظاهر میخورد. روایت دوم سنداً معتبر است ولی دلالتاً جای تردید دارد که شاید حسن ظاهر را میفرماید.
۳- صحیحه علاء بن سیّابة: «وبإسناده عن العلاء بن سيّابة قال: سألت أباعبدالله (عليهالسلام) عن شهادة من يلعب بالحمام؟ قال: لا بأس إذا كان لا يعرف بفسق... الحديث.»[4] «در دلالت این روایت همان بحثی که در صحیحه حریز گفته شد، تكرار مىشود که مراد از «به فسق شناخته نشده باشد» در بین افراد آشنا با اوست، نه اینکه اصلاَ مجهول الحال باشد. پس ایم روایت نیز که لااقل سند صدوق به آن تام است، جزو گروه قبل محسوب مىشود.»[5] پس این روایت حسن ظاهر میشود.
۴- روایت سلمة بن کهیل: «وقد سبق في حديث سلمة بن كهيل، عن أميرالمؤمنين (عليهالسلام) أنه قال: واعلم أنَّ المسلمين عدول بعضهم على بعض إلاّ مجلوداً في حدّ لم يتب منه، أو معروف بشهادة الزور، أو ظنين.»[6] این روایت در ابتدا میفرماید «انّ المسلمین عدول»، همه مسلمانان عادل هستند. بعد که استثناء میکند، ظاهرش این است که میفرماید به شهادت زور معروف نباشد؛ یعنی شناخته شده باشد ولی از او چنین چیزی دیده نشده باشد، یا ظنین (مظنون) هم نباشد. بنابراین اشکال دلالی دارد. (بخلاف آنچه در کتاب قضاوت وقاضی گفیتم). این روایت هم مثل قبل اشکال دلالتی دارد. اشکال سندی را دارد. «زیرا اگر سلمة بن کهیل در این روایت، به دلیل نقل از حضرت على علیهالسلام همان «سلمة بن کهیل» از خواص حضرت على علیهالسلام باشد که فردی ثقه است، روایت، گرفتار ارسال خواهد شد. چون «ثابت أبوالمقدام الحداد» که از «سلمة بن کهیل» در این روایت نقل کرده، از اصحاب امام باقر علیهالسلام و یا حداکثر از اصحاب امام سجاد علیهالسلام است و بعید به نظر مىرسد بتواند از اصحاب حضرت على علیهالسلام بدون واسطه نقل کند. حال اگر نقل «ابوالمقدام» را قرینه قرار دهیم که مراد از «سلمة بن کهیل» آن است که از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیهالسلام بوده است، در این صورت سند به دلیل عدم توثیق، و بلكه تضعیفی که از برخى روایات کشى برمىآید، مردود خواهد بود. البته باید توجه داشت که در هر صورت این روایت به دلیل وجود «ثابت ابوالمقدام الحداد» که توثیق ندارد و از برخى روایات کشى تضعیف وی استفاده مىشود، مردود میباشد.»[7]
ما در کتاب قضاوت وقاضی که قبلاً نوشتیم پذیرفتیم که سلمة بن کهیل دو نفر هستند. مراجعات جدید ما به این نتیجه رساند که سلمة بن کهیل دو نفر نیست، یک نفر هست و آن هم ابوالمقدام از او نقل کرده و در اصطلاح حدیثی ابوالمقدام میگویند که اسمش ثابت بن هرمز هست که از شاگردان سلمة بن کهیل هست. (شاگرد منظور اینکه از دیگری حدیث نقل کرده است) که خیلی هم از سلمة بن کهیل حدیث نقل نکرده است. کلاً ۱۴ روایت در کتب اربعه و وسائل الشیعه دارد که بعضاً تکراری هست که شاید بدون تکرار چند روایت شود.
این سلمة بن کهیل از امیرالمومنین علی بن ابیطالت علیهالسلام هم روایت دارد. کل روایاتش در کتب اربعه و وسائل با تکرارات ۲۴ روایت از امیرالمومنین نقل کرده است.
جناب نجاشی درباره سلمة بن کهیل جملهای دارد، در نقلی که سلمة بن کهیل از امام باقر سلاماللهعلیه دارد حضر به سلمة وابوالمقدام و دیگری فرمودهاند «إذهب انت و سلمة و ابوالمقدام حیث شئتم یمیناً و شمالاً فوالله لاتجدون العلم اوثق من عند قوم کان ینزل علیهم جبرئیل علیهالسلام.» هر طرفی بروید نمیتوانید دانشی قابل اعتمادتر از آنچه که در نزد قومی هست که جبریل بر آنها نازل میشده، پیدا کنید. معنای این جمله این است که حضرت میخواهد بفرماید چپ و راست بروید بهتر از آنچه نزد اهل بیت هست نمییابید. که از این فرمایش این طور برداشت شده که اینها ظاهراً چپ و راست میزدند که حضرت این طور فرموده است.
شیخ طوسی درباره سلمة بن کهیل میگوید: حضرمی، کوفی و تابعی هست.
روایاتی هم از کشی هست که همین مضمون را دارد که امام باقر علیهالسلام به راوی که ابومریم انصاری هست میفرماید «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فِيرُوزَانَ الْقُمِّيُّ، قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ أَبِي مَرْيَمَ الْأَنْصَارِيِّ، قَالَ:، قَالَ لِي أَبُوجَعْفَرٍ (علیهالسلام) قُلْ لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرْقاً أَوْ غَرْباً لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.»[8]
در کتاب برقی یک جمله ای دارد که سلمه را از خواص امیرالمومنین علیهالسلام میداند. چند نفر را نام میبرد که یکی از آنها سلمه بن کهیل است. جایی دیگر در کتاب برقی میفرماید از اصحاب امیرالمومنین یکی از سلمة بن کهیل نام میبرد.
استاد: ما معتقدیم جناب برقی اشتباه میکند، اصلاً سلمة از اصحاب حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام نیست.
وقتی به منابع سنی مراجعه میکنیم سلمة بن کهیل در آنجاها هم هست. در مورد سلمة بن کهیل یکی از جملاتی که اهل سنت گفتهاند: تابعیٌ ثقةٌ ثبتٌ فی الحدیث، و فیه تشیّع قلیل. بعضی دیگر گفتهاند: ثقة متقنٌ، ثقةٌ ثبتٌ. یعقوب بن شیبه در موردش میگوید: ثقةٌ ثبتٌ علی تشیّعه، یعنی با اینکه شیعه هست موثق و مورد اعتماد هست.
ذهبی یک جمله در سِیَر اعلام نُبلاء نقل میکند میگوید: «وَقَالَ جَرِيْرُ بنُ عَبْدِالحَمَيْدِ: لَمَّا قَدِمَ شُعْبَةُ البَصْرَةَ، قَالُوا: حَدِّثْنَا عَنْ ثِقَاتِ أَصْحَابِكَ. فَقَالَ: إِنْ حَدَّثْتُكُم عَنْ ثِقَاتِ أَصْحَابِي، فَإِنَّمَا أُحَدِّثُكُم عَنْ نَفَرٍ يَسِيْرٍ مِنْ هَذِهِ الشِّيْعَةِ: الحَكَمُ، وَسَلَمَةُ بنُ كُهَيْلٍ، وَحَبِيْبُ بنُ أَبِي ثَابِتٍ، وَمَنْصُوْرٌ.»[9]
استاد: ما از این عبارات استفاده کردیم که سلمه بن کهیل آدم ثقهای بوده، ظاهرا طوری بوده که سنیها میگفتند فیه تشیع قلیل، و شیعهها هم میگفتند طوری هست که ظاهرا طبق فرمایش امام علیهالسلام چپ و راست میزد. ولی در هر صورت ثقه و ثبت بوده است.
پسر سلمة (یحیی بن سلمة) میگوید که پدر سال ۴۷ متولد شده است. «قَالَ يَحْيَى بنُ سَلَمَةَ: وُلِدَ أَبِي فِي سَنَةِ سَبْعٍ وَأَرْبَعِيْنَ، وَمَاتَ يَوْمَ عَاشُوْرَاءَ، سَنَة إِحْدَى وَعِشْرِيْنَ وَمائَةٍ.»[10]
امام سجاد علیهالسلام سال ۳۸ به دنیا آمده وتا سال ۹۵ در قید حیات بوده است. بنابراین سلمة امام سجاد علیهالسلام را درک کرده است. حضرت علی سلاماللهعلیه سال ۴۰ شهید شدند و امام حسن سلاماللهعلیه سال ۵۰ شهید شد، و امام حسین سلاماللهعلیه سال ۶۱ به شهادت رسید. سلمة بن کهیل سال ۱۲۱ از دنیا رفته است.
«وَقَالَ أَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ: مَاتَ سَنَةَ إِحْدَى وَعِشْرِيْنَ، فِي آخِرِهَا يَوْماً.»[11] احمد بن حنبل میگوید سال ۱۲۰ از دنیا رفته،
«وَابْنُ سَعْدٍ، وَأَبُوعُبَيْدٍ: مَاتَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَعِشْرِيْنَ وَمائَةٍ.»[12] و بعضی مثل ابوعبید گفتهاند سال ۱۲۲ از دنیا رفته است.
امام باقر وامام صادق علیهماالسلام را هم را درک کرده است. زمان فوت سلمة امام صادق علیهالسلام ۴۰ سالش بوده است.
بنابراین سلمة بن کهیل آدم موثقی است. و این آدم حضرت علی علیهالسلام را ندیده، مستقیم نمیتواند از او نقل کند وتنها اشکال این روایت هم همین است. وگرنه ابوالمقدام هم عباراتی دربارهاش هست که به یک نوعی توثیق میشود. تعبیری هم نجاشی درباره عمرو بن ابوالمقدام دارد میگوید: له کتابٌ لطیفٌ، که مدح کرده (یعنی کتاب خوبی دارد). ولی توثیق خاص در منابع ما ندارد. ابن غضائری تضعیفش کرده، که این تضعیف به سند معتبر برای ما ثابت نشده است.
عمرو بن ابیالمقدام هم دو نفر از آنهایی که لایرون و لایرسلون الا عن ثقة از او نقل کردهاند؛ یکی صفوان، یکی هم ابن ابیعمیر. درباره عمرو بن ابیالمقدام گفتهاند: کان متشیّعاً مُفرطاً، شیعه افراطی هست. تعبیر دیگری هست: شدید التشیّع.
به هر حال اشکال روایت سلمة بن کهیل این است که او از علی بن ابیطالب علیهالسلام نمیتواند مستقیماً نقل کند.
نتیجه: روایات اصالة العدالة هیچ کدامشان دلالت قابل قبول نداشتند، مضاف بر اینکه روایت اول و روایت آخری مشکل سندی هم داشتند، فقط روایت حریز بن عبدالله سجستانی صحیحه بود.
بنابراین در این گروه دوم که روایات دال بر اصالة العدالة هست به نتیجه نرسیدیم که هر مسلمانی عادل هست. ولی اگر یک فردی را که با او سر وکار داریم و از او گناه، عیبی... ندیدیم، حسن ظاهر دارد، میتوانیم بگوییم آدم خوبی است. عادل هست.