درس خارج فقه استاد مهدی هادوی هرانی
1402/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکتب ونظام قضایی اسلام / مبنای سوم مکتب قضایی اسلام ودلایل آن /آیات
اولین مبنا از مبانی مکتب قضایی اسلام ضرورت وجود قانون هست که بحثش گذشت. دومین مبنا تساوی تمام آحاد مسلمین در برابر قانون است. این موضوع هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی هست؛ مثلا در فصل سوم تحت عنوان حقوق ملت، اصل نوزدهم قانون اساسی آمده؛ مردم ایران از هر قوم وقبیله باشند از حقوق مساوی برخوردارند ورنگ، نژاد، زبان ومانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. این همان تعبیری هست که در آیه شریفه ﴿یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ، إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعلنٰاكُمْ شُعُوبا وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عنْدَ اللِّٰه أَتْقٰاكُمْ﴾[1] آمده است. و روایت ذیل آن مثل «و عن رسول اللّٰه «ص»: «أيّها الناس، ألا إنّ ربّكم واحد و إنّ أباكم واحد. ألا لا فضل لعربيّ على عجميّ و لا عجميّ على عربي، و لا لأسود على أحمر و لا لأحمر على أسود إلّا بالتقوى.»[2] که تمام مردم از هر قوم وقبیلهای از حقوق مساوی برخوردارند.
در اصل یکصد وهفتم قانون اساسی که مربوط به مساله رهبری امام خمینی ره هست؛ در انتهای این اصل این جمله آمده که رهبر در برابر قوانین با سائر افراد کشور مساوی است، که این نکته تاکید است. در جاهای دیگر گفته شد که همه در برابر قانون مساویاند.
بارها گفته شد بر اساس مبانی قانون اساسی مشروعیت احکامی که در یک کشور اسلامی وجود دارد، در واقع به امضای ولی فقیه تحقق پیدا میکند، اوست که حق قانونگذاری دارد و این حق را به مجلس شورای اسلامی میدهد که طبق قانون اساسی با روالی که شورای نگهبان تایید میکند واگر محل اختلاف بود در مجمع تشخیص مصلحت نظام حل اختلاف میشود. این اختیاراتی که داده میشود با امضای رهبر و ولی فقیه مشروعیت پیدا میکند. اما این که مصدر مشروعیت قوانین هست (مبدأ قوانین هست) مجوّز این نیست که او با قوانین مخالفت کند. حق مخالفت با قانونی را ندارد. در برابر قانون با همه افراد مردم مساوی هست. بله در شرایطی میتواند قانونی را عوض کند، ولی مادامی که آن قانون هست حق زیر پاگذاری آن را ندارد. مثلا نماینده مجلس شورای اسلامی نمیتواند بگوید خودم این قانون را تصویب کردم، خودم پیشنهاد دادم...، بعد خودش مخالفت کند.
نکته دیگر اینکه گفته شد ضرورت وجود قانون به عنوان یک مبنا هست، یعنی باید همه خلأهای قانونی پر شود، یعنی هیچ چیزی نباشد که ما در آن قانون نداشته باشیم، باید همه چیز از نظر اسلامی قانونمند باشد. مثل همان روایتی که درباره یکی از دختران مولا امیرالمومنین سلاماللهعلیه آمده است؛ که حضرت فرمودند که اگر عاریه مضمونه نبود، دست تو را هم قطع میکردم.
مبنای سوم مکتب قضایی اسلام ودلایل آن مبنای سوم به عنوان مبنای مکتب قضایی اسلام مساله رسیدگی عادلانه به دعاوی هست. یعنی وقتی اختلاف ونزاعی هست به روشی عادلانه با آن برخورد شود. این مضمونی هست که به اشکال مختلف در آیات قرآن (غیر از روایات) آمده؛ از جمله آیه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُو نُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلِّه وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيرا فَاللُّه أَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا ا لهَوى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّٰه كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرا﴾[3] . کلمه قسط همان چیزی است که امروزه از آن تعبیری به عدل میکنیم. کلمه عدل کمتر در قرآن به کار رفته است، ولی قسط به معنای عدل مکرّر بیان شده است. التبیان میفرماید: این کلمه (تلووا او تعرضوا) ممکن است مربوط به قضاوت باشد وممکن است که مربوط به شاهدان باشد. بعد ایشان تقویت میکند که مربوط به شاهدان است.
استاد: درست همان احتمال شاهدان است. مقصود این است یعنی انسان درست شهادت ندهد.
تلووا از کلمه لِیّ هست؛ لیّ بالشهادة یعنی اینکه انسان شهادت درست ندهد، طوری شهادت دهد که انسانی حقش ضایع شود.
آیه دیگر آیه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لله شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّٰه إِنَّ اللّٰه خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾[4] هست.
آیه دیگر آیه ﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئا وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّٰه يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ﴾[5] هست.
آیه دیگر آیه ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقسْطِ وَ أَقيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾[6] هست.
آیه دیگر آیه ﴿وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَ ينَهُمْ بِالْقِسْ ط وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾[7] هست.