< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1402/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/بررسی تعریف علم اصول / مقدمه دوم/ ادامه اقسام وضع

 

اقسام وضع بع لحاظ موضوع له

بحث در اقسام وضع بود، یک تقسیم بندی دیگری که در وضع وجود دارد اقسام وضع به لحاظ موضوع له است که یک معنای کلی باشد و یا جزئی، وضع را به چهار قسم تقسیم کرده اند که این چهار قسم عبارت است از 1_ وضع عام و موضوع له عام 2_ وضع خاص و موضوع له خاص 3 _وضع عام و موضوع له خاص 4_ وضع خاص و موضوع له عام. علت این تقسیم هم حصر عقلی است، یعنی آن معنایی که به هنگام وضع لحاظ میشود یا یک معنای عامی است یا یک معنای خاصی است، پس وضع میشود خاص، بعد لفظ یا برای همان معنای عام وضع میشود، یا لفظ برای آن معنای متصور وضع نمیشود بلکه برای افراد و مصادیقش وضع میشود، بعد لفظی که وضع میشود یا برای آن معنای عام وضع میشود یا برای معنای خاص، بنابراین موضوع له هم میشود یا موضوع له عام یا موضوع له خاص، به این ترتیب چهار حالت پیدا میکند، بعبارتی معنای متصور یا یک معنای کلی است یا جزیی، در هر کدام از این صور لفظ یا برای همان معنا وضع میشود یا برای معنای دیگری.

بررسی صورت ها:

صورت اول وضع عام و موضوع له عام معنایش این است که یک معنای کلی تصور شده مثل معنای انسان بعد این لفظ انسان هم برای همان معنای انسان هم که تصور شده قرار داده میشود. حالت دوم وضع خاص و موضوع له خاص است، طبیعتا اینگونه است که یک معنای خاصی متصور بشود، یعنی این بچه یا این خیابان، بعد لفظ برای همان معنای ملحوظ وضع میشود این هم محل اختلاف و اشکال نیست. اشکال و اختلاف در حالت سوم و چهارم بوجود می آید که معنای متصور با معنای موضوع له یک معنا نیستند، یعنی یک معنایی تصور میشود و یک معنایی قرار داده میشود، یعنی لفظ برای یک معنای دیگری قرار داده میشود، وضع عام و موضوع له خاص یعنی معنای متصور یک معنای عامی است بعد لفظ نه برای آن معنای عام بلکه برای افراد و مصادیقش قرار داده میشود. مثلا می گویند: هذا برای مفرد مذکر است ولی وقتی وضع میشود در این نسبت اشاره و گفته میشود هذا الکتاب اینجا دیگر معنا به معنای جزئی و خاص تبدیل میشود یعنی هذا برای اشاره و حکایت مفرد مذکر نیست بلکه حکایت یکی از مصادیق مفرد مذکر است، یا مثلا میگویند مِن برای ابتدائیت است یا الی برای انتهائیت است، پس بنابراین معنایی که در مِن متصور میشود یک معنای عامی و کلی است بعد آن معنای موضوع له در مِن یک ابتداء خاص و از مصادیق ابتدائت است نه کلی ابتدائیت، یعنی در مِن تمام المفهوم ابتدائیت نیست بلکه یکی از مصادیق است، حالا سوال این است که چگونه امکان دارد یک مفهومی از یک مفهوم دیگری حکایت نماید، زیرا افراد و مصادیق خصوصیت و جزئیت دارند و عین آن معنای کلی نیستند، چرا که مفاهیم کلی مابه الاشتراک ها هستند و مفاهیم جزئی مابه الامتیازها هستند، مفاهیم کلی اصلا نمیتواند مابه الامتیازها را نشان دهد، لذا سوال این است که یک مفهوم کلی چگونه میتواند از یک مفهوم جزئی حکایت نماید، نمیشود کلی ابتدا را تصور کرد ولی لفظ من را برای کلی ابتداء وضع کرد بلکه برای یک خاص و جزئی وضع کرد این یک اشکال است که خب جوابی که مرحوم آخوند داده اند در کفایه این است که، تصور و حکایت لزومی ندارد که بنفسه باشد بلکه میتواند تصور بوجهه باشد[1] ، لازم نیست وقتی جزئی تصور میشود بنفسه باشد بلکه میتوان بوجهه تصور کرد، یعنی در آیینه کلی و آن اشتراکات، ما جزئی را ببینیم، پس بنابرابن برای وضع یک تصور تفصیلی لازم نیست، لذا اشکالی ندارد تعریف با ماهیت مشترک و اصلی صورت بگیرد. در این فرمایش آخوند مناقشاتی کرده اند.

مناقشات نظر مرحوم آخوند

1_ مناقشه اول این است که مفاهیم رابطه شان با یکدیگر رابطه ی تباین است، یعنی هیچ مفهومی از مفهوم دیگر حکایت نمی کند، همانطور که هیچ مفهوم جزئی ای از جزئی دیگر حکایت نمی کند. یعنی مثلا نمیشود گفت زید عمرو لذا اتحاد زید با انسان یک اتحاد خارجی است نه اتحاد مفهومی، زیرا به لحاظ مفهومی با یکدیگر تغایر دارند همانطور که در عرضیات نمیتوان مفهومی را بصورت عام تصور کرد، بعد لفظ را برای یکی از مصادیقش بکار ببریم، در ماهیات هم نمیتوان اینکار را انجام داد، لذا مفاهیم با یکدیگر تغایر دارند پس مفهوم ابتداء نمیتواند از مفهوم من حکایت کند، بقول معروف میگویند ماهیت ها مبرای از خصوصیات هستند، و از طرفی ماهیت وجود خارجی ندارد ولی جزئی و مصداق حتما تعین خارجی دارد، پس نمیتوان یک چیزی که نسبت به وجود و عدم تساوی است حکایت گر وجود خارجی و ضروری الوجود باشد، نمیتوان یک معنای کلی ای را تصور کرد بعد لفظ را برای آن کلی وضع نکنیم، بلکه برای یکی از مصادیق آن کلی وضع میشود.

2_ مناقشه دوم از مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه است که ایشان میفرمایند: اگر قرار باشد مفهومی بوجهه بتواند مفهومی دیگر را حکایت و معرفی کند آن موقع باید وضع خاص و موضوع له عام هم امکان داشته باشد، در صورتی که مشهور این مورد چهارم از اقسام وضع را میگویند امکان پذیر نیست، مثلا یک گیاه جزئی را تصور کرد بعد لفظی که وضع میشود نه برای آن گل باشد بلکه برای یک مفهوم کلی گیاهان باشد، لذا امام میفرمایند اگر صرف حکایت وجه کافی باشد خب جزئی هم باید بشود که وجه کلی باشد، همانطور که کلی وجه جزئی میشود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo