< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1402/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: المقدمة/بررسی تعریف علم اصول /مقدمه دوم: بحث الفاظ

 

مقدمه دوم:

مقدمه ی اول که تمام شد و شامل کلیات، تعاریف، مباحث مربوط به علم و موضوع علم اصول بود.

از مقدمه دوم تا آخر مقدمات مرحوم آخوند تماما مربوط به الفاظ است، علتش هم این است که مباحث مربوط به الفاظ مربوط است به مهمترین بخش یعنی ادله اربعه، یعنی از ادله اربعه آن موضوعی که حجم بیشتری را در احکام شرعی به خود اختصاص می دهد ادله لفظی است، یعنی بیشترین احکام ما ناشی از ادله ی لفظی است، یعنی در واقع ناشی از کتاب و سنت است که با آیات و روایات بدست ما رسیده است. آن بخشی که ما به وسیله ی ملازمات عقلیه و اجماع احکام را به دست بیاوریم حجم کمتری است نسبت به کتاب و سنت، به همین دلیل مباحث مربوط به کتاب و سنت مباحث مهمتری است.

خب مقدمه دوم مربوط به وضع است چون الفاظ که یک امور تکوینی نیستند، الفاظ نشانه هایی هستند که دلالت بر معانی دارند، در بحث وضع امور و جهاتی وضع میشود.

جهت اول مقدمه دوم:

کیفیت دلالت الفاظ بر معانی چگونه است؟ که این بحثی است که آقایان در اول بحث وضع مطرح می کنند، سوال این است که آیا این رابطه یک رابطه به ذاتی است یا رابطه ی جعلی و قراردادی است؟ معظم اصولیین شناخته شده قائل به وضع هستند یعنی الفاظ برای معانی وضع شده اند البته اسم برده شده از افرادی که قائل به دلالت ذاتی هستند که رابطه ی بین الفاظ و معانی خارج از قرار داد است، این هم یک نظر رابطه ی ذاتی، یعنی یک علیتی بین لفظ و معنا وجود دارد که می تواند این علیت تامه باشد یا ناقصه به نحو اقتضاء باشد، علییت تامه یعنی وقتی لفظی بیان میشود، معنای آن لفظ به ذهن مخاطب منتقل میشود و آن لفظ علت تامه برای دلالت است، دلالت یعنی انتقال ذهن به یک معنایی که البته این بحث خلاف وجدان است، زیرا این همه لفظ وجود دارد و اصلا هم ذهن به معنایی منتقل نمی شود، لذا رابطه ی به نحو علیت تامه بین الفاظ و معانی قطعا باطل است، بدلیل اینکه اگر اینگونه بود باید تمام زبان های دنیا یکی میشد و تمام مردم هم حرف همدیگر را می فهمیدند در حالی که این نیست، اما به نحو علیت ناقصه، یعنی اقتضاء دارد، یعنی لفظ برای یک معنایی یک اقتضایی دارد، البته باید مقدمات و اسباب دیگر هم فراهم بشود تا این دلالت اتفاق بیفتد و الا به نحو ذاتی که دلالت بخواهد طبیعی رخ دهد اینگونه نیست، مثلا لفظ ماء یک اقتضایی برای معنای آب دارد اما خب علل و عوامل دیگری هم باید باشد تا این دلالت اتفاق بیفتد، مثلا یادگیری معنا، این هم یک ادعا، حال اگر چنین رابطه ای یعنی علیت ناقصه بین لفظ و معنا نباشد ما ناچار هستیم برویم سراغ وضع و قرار داد و از طرفی وضع لفظ برای معنا هم ترجیح بلا مرجح میشود و ترجیح بلا مرجح هم باطل است. اگر رابطه ی واقعی وجود ندارد چرا از بین هزاران حروف و لفظ چنین حروف مائی برای معنایی وضع شده است، بنابراین برای اینکه ترجیح بلا مرجح اتفاق نیفتد باید یک رابطه ی واقعی بین لفظ و معنا وجود داشته باشد این اشکال اصلی ای است که به وضع مطرح کرده اند که البته به این اشکال جواب داده اند، آقایان هم جواب کبروی داده اند و هم جواب صغروی، مثلا مرحوم آقای خویی فرموده اند: ترجیح بلا مرجح که محال نیست بلکه ترجح بلا مرجح محال است، یعنی یک چیزی بدون علت بوجود بیاید، یعنی بدون یک علت موجده یک چیز بوجود بیاید اما ترجیح از ناحیه فاعل بدون یک رجحان و مرجح در هیچ کدام از اطراف قضیه اشکالی ندارد که البته به نظر آقای خویی جواب داده شده است که ترجیح و ترجح هر دوی اینها به یک حقیقت باز می گردند و آن هم این است که هیچ معلولی نمی تواند بدون علت باشد و ترجیح بلا مرجح هم در واقع مرجحی وجود داشته است. اولا خیلی از علت کارهای ما ناخودآگاه است یعنی تمامی ضمایری که در ناخودآگاه ما وجود دارد باعث می شود که ما در زندگی به جهاتی گرایش پیدا نماییم، لذا انتخاب ها بی دلیل نیستند. البته جواب صغروی وجود دارد که انتخاب یک لفظ برای یک معنا که ترجیح بلا مرجح نیست بلکه این تعین میتواند به علت هایی متعددی باشد. اولا در نظر گرفتن صوت و آوای لفظ که آسان است یا آسان نیست! تناسبش با بقیه ی الفاظ تناسبش با بقیه ی معانی که اینها همگی در جعل مراعات شده است، بنابراین جواب صغروی بهتر از جواب کبروی است، هر لفظی که ما الآن در اختیار داریم یک تاریخچه دارد پس بنابراین ترجیح بلا مرجح لازم نمی آید تنها دلیل این است و الا هیچ دلیل دیگری برای علقه و رابطه ی ذاتی بین الفاظ و معانی وجود ندارد بلکه ادله ی خوبی وجود دارد برای رابطه ی قراردادی و جعلی و وضعی.

1. اگر واقعا رابطه ی بین الفاظ و معانی ذاتی بود باید یک بدنه ی مشترک قابل توجهی در تمام زبان ها وجود داشت در حالی که اینگونه نیست و رابطه شان تباین است، رابطه ی ذاتی یعنی وجود یک گرایش طبیعی بین الفاظ و معانی مثل تفاوتی که در فارسی در ایران با سایر کشورهای اطراف میباشد.

2_ الفاظ در دو معنای متضاد نمیتوانست بکار برود چراکه الفاظی داریم که در دو معنای متضاد بکار میروند، اقتضاء طبیعی که نمیتواند جمع بین ضدین نماید مثلا ما لفظ غریم را داریم که هم بمعنای طلبکار است هم بمعنای بدهکار است این فقط بصورت قراردادی امکان پذیر است

3_ این است که نظریه ی ذاتی بودن رابطه بین الفاظ و معانی برخلاف وجدان است چون اگر زمینه ی ذاتی باشد انسان باید آن را احساس کند لذا هیچ علقه ی ذاتی آدم احساس نمیکند

4_ تاریخچه وضع است که در یک فرهنگ هایی بنام فرهنگ ریشه شناسی یا اتیمولوژی اصطلاحا خیلی از الفاظ مشخص بوده است که مبداء شان وضع بوده است، مثلا همین الفاظی که ما در دوره ی جدید در اختیار داریم مثل دانشگاه که در قدیم نبوده است یا بیمارستان مثلا در همین لسان العرب تاریخچه و واضع الفاظ را تدوین کرده است.

5_ مسئله نقل الفاظ و هجر است یعنی لفظی از معنایی نقل داده میشود به یک معنای جدید و همینطور این روند ادامه دارد، مثل کلمه صلاه که به معنای دعا بوده است لذا اگر رابطه ی بین الفاظ و معانی ذاتی بود آنقدر نقل و نسخ و هجر لااقل زیاد بوجود نمی آمد، یعنی خلاف اقتضاء ذات آنقدر اتفاق نمی افتاد در حالی که وقتی آدم به کثیری از الفاظ مراجعه می کند می بیند معانی اش دائما تغییر پیدا کرده است گاهی در معنای قبلی هم بکار میرود، گاهی هم مهجور شده است و گاهی هم خود لفظ متروک می شود، مثلا هوده که بمعنای فایده است البته لفظ بیهوده هنوز وجود دارد. لذا اینها همگی نشان دهنده ی این است که رابطه ی بین الفاظ و معانی قرار دادی هستند و وضع غیر قابل انکار می باشد. خب مباحث مربوط به وضع حدود 7 الی 8 مورد و عنوان ما داریم که به همین ترتیب ادامه خواهیم داد انشاءالله.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo