< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: صیغه امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث ما در تقریر کلام مرحوم اصفهانی در مسأله دوران امر بین وجوب نفسی و تعیینی و عینی و مقابلات آن بود. ایشان در اعتراض به مرحوم آخوند و تحقیق در مسأله سه مطلب بیان کرد. یکی اینکه وجوب نفسی و عینی و تعیینی مشتمل بر قید عدمی هستند نه قید وجودی. اینکه مرحوم آخوند خواست به اطلاق تمسک کند بر اساس اینکه قید اینها وجودی است، صحیح نیست چون اینها قید دارند و قید آنها عدمی است.

1- کلام مرحوم اصفهانی در واجب عینی و تعیینی و نفسی

بعد ایشان فرمود اطلاقی که مرحوم آخوند خواست به آن تمسک کند، اطلاق به ملاک توسعه بود. اطلاقی که از کلام مرحوم آخوند استفاده می شود، اطلاق به ملاک توسعه است «وجب شی آخر أم لا» در حالی که مرحوم اصفهانی می فرماید اینجا اطلاق به ملاک نقض غرض است نه به ملاک توسعه. ایشان می فرماید اولا به خاطر اینکه وجوب نفسی، وجوب شی مقارن با عدم وجوب غیر نیست. شمای مرحوم آخوند می گویید غسل مس واجب است چه صلات واجب باشد و چه نباشد. کأن مقارن عدم وجوب صلات، وجوب مس است که واجب نفسی است در حالی که واجب نفسی عبارتست از واجبی که منبعث از ذات خودش یا متصف به این خصوصیتی که وجوب غیر منشأ مطلوبیت آن نیست ولی اینگونه نیست که وجوب نفسی قیدش سلب محصلی – یعنی عدم وجوب غیر - باشد تا شما با اطلاق که مقارنت وجوب این شی با عدم وجوب غیر را اثبات می کند به وجوب نفسی دست پیدا کنید. وجوب نفسی، وجوب مقارن با عدم وجوب غیر نیست تا با اطلاق اثبات شود.

اشکال دیگر اینکه با اثبات اطلاق می گویید«وجوب این شی هرچند منبعث از غیر نیست» شما که قبول کردید اطلاق قید دارد و گفتید وجودی هم هست. با اطلاق وجوب این شی می خواهید ثابت کنید وجوب منبعث از خودش را یا غیر منبعث از غیر را. با اطلاق توسعه ای می خواهید بگویید این شی واجب است «سواء کان منبعثا عن الغیر أم لا» اینکه معنای وجوب نفسی نیست. وجوب غسل مس چه منبعث از وجوب صلات باشد چه نباشد. این اصلا معقول نیست که وجوب اعم از اینکه منبعث باشد یا غیر منبعث باشد چون اینها از قبیل ضدین است. پس نگویید این از قبیل اطلاق توسعه ای مانند «اعتق رقبه سواء کان مؤمنا أم لا یکون مؤمنا» اینجا اطلاق توسعه ای معنا دارد ولی در مانحن فیه می گویید من وجوب می خواهم چه منبعث و چه غیر منبعث در حالی که این معقول نیست. پس اطلاق به ملاک توسعه اینجا معنا ندارد. اطلاقی که اینجا معنا دارد اطلاق به ملاک نقض غرض است و ایشان می گوید خود مرحوم آخوند هم در بحث مطلق و مقید همین اطلاق به ملاک نقض غرض را اراده کرده است.

اطلاق توسعه ای «سواء و سواء» است ولی اینجا نمی گویید «غسل مس واجب است چه نفسی و چه غیری» بلکه منظور شما این است که اطلاق وجب از قید غیریت، تعیین نفسیت می کند. پس تقریبی که کردید که به وزان تقریب توسعه ای بود «سواء وجب الغیر أو لا» صحیح نیست و با حقیقت اطلاق در مانحن فیه که می خواهد مقتضی تعیینیت و عینیت و نفسیت باشد سازگار نیست.

بعد می فرماید اگر اشکال شود به اینکه شما گفتید اطلاق به ملاک نقض غر ض است و چه نقض غرضی است اگر در وجوب تعیینی، وجوب غیر را نگوید که نتیجه اش تخییر باشد. نقض غرض این است که نسبت به آنچه گفته کم بیاورد ولی چیز دیگری را نگفت اینجا نقض غرض نکرده . شما می گویید این اطلاق به ملاک نقض غرض است. اگر وجوب صوم را گفت و اطعام را نگفت نقض غرضی نکرده است. مثل اینکه شما بگویید اطلاق صلات یومیه اقتضا می کند صوم شهر رمضان واجب نباشد به ملاک نقض غرض. می گوییم صلات را گفته و نگفتن صوم شهر رمضان نقض غرض نیست.

ایشان دو جواب می دهد. یکی اینکه شما غرض را صحیح معنا نکردید و به معنای آنچه نگفته معنا کردید. منظور از غرض یعنی بیان و بیان وافی نسبت به آنچه گفته است. اگر نگوید این واجب، واجب نفسی است یا غیری، اجمال گویی کرده و نقض غرض کرده است. فرق است بین اینکه صوم شهر رمضان را در دلیل وجوب صلات نگفت و بین اینکه نفسیت و غیریت را نگوید. نفسیت و غیریت را نگوید نقض غرض به لحاظ بیان کرده و اجمال گویی کرده است. پس مراد از نقض غرض، تبیین در مقابل اجمال است.

دیگر اینکه غیر از نقض غرض در مقام بیان، نقض غرض عملی پیش می آید و آن جایی است که نسبت به آنچه گفته اگر تعذر پیدا کرد. گفته واجب در افطار شهر رمضان روزه ستین یوما است و این شخص سی روز روزه گرفته و بیشتر نمی تواند بگیرد. اگر این واجب نفسی باشد، نسبت به بقیه استغفار می کند ولی اگر تخییری باشد باید شق دیگر را انجام دهد. در حالی که اگر سکوت کند نقض غرض عملی بوجود می آید. مکلف با تعذر می توانست شق دیگر را انجام دهد.

 

1.1- اشکال به کلام مرحوم اصفهانی

اشکال ما به ایشان این است که مرحوم آخوند تمسک به اطلاق می کند به اعتبار لازم چون لوازم اطلاق حجت است. شما گفتید معنا ندارد بگوید «چه واجب نفسی و چه غیری آن را بیاور» بله این معنا ندارد. اطلاق را مرحوم آخوند نگفت چه نفسی و چه غیری. اگر می خواست بگوید مدلول اطلاق چه نفسی و چه غیری، شما گفتید این معقول نیست در حالی که مرحوم آخوند بحث لازم را مطرح کرد و فرمود واجبی که محتمل الغیریه است غسل مس را انجام بده چه صلات واجب باشد و چه واجب نباشد. شما گفتید عدم وجوب صلات مقارن با وجوب غسل مس این تعریف وجوب نفسی نیست ما می گوییم بله بحده تعریف وجوب نفسی نیست ولی به لازمه است. یعنی اگر شارع گفت من از تو غسل مس می خواهم هرچند نماز واجب نباشد این ملازم با این است که واجب نفسی است چون اگر واجب غیری باشد منفک نیست وجوبش از وجوب صلات. نمی شود غسل مس را بخواهد در حالی که نماز را نمی خواهد. اگر تصریح کرد که من غسل مس می خواهم حتی در جایی که نماز واجب نیست می گوییم لازمه این کلام این است که غسل مس واجب نفسی است. وقتی که شارع تصریح کرد بر چیزی که ملازم واجب نفسی باشد کفایت می کند.

اینکه ایشان فرمود مرحوم آخوند در بحث مطلق و مقید تصریح کرده به اینکه اطلاق به ملاک نقض غرض است اشتباه است. آنچه که مرحوم آخوند در بحث مطلق و مقید به آن تصریح کرده است این نبود که اطلاق به ملاک توسعه نمی تواند باشد و باید به ملاک نقض غرض باشد. شما از کلام مرحوم آخوند اینطور برداشت کردید. آنجا گفته تمسک به اطلاق. عدم تقیید به قید غیریت موجوب نفسیت است اما به چه نکته؟ اینجا گفته به ملاک توسعه.آنجا تصریح به توسعه یا نقض غرض ندارد. می گوید اگر مقید به قید غیری نشد حمل برنفسی می شود. بله حمل می شود اما به چه نکته ای را نگفته که از اینجا برداشت می کنیم. پس بین دو کلام مرحوم آخوند تهافت نیست.

تحقیق ایشان این است که اولا قید وجوب نفسی و ... قید عدمی است نه وجودی یعنی واجب نفسی «ماوجب و لم ینشأ وجوبه عن الغیر» بعد ایشان فرموده در بنای عقلا وقتی قیود به دو قسم تقسیم شد، قیود عدمی نیاز به ذکر ندارد و سکوت از قید وجودی موجب حمل مطلق بر قید عدمی است. این غیر از تقریری است که ایشان از کلام مرحوم آخوند کرد. در تقریر کلام مرحوم آخوند فرمود قید وجودی است اما بعضی از قیود وجودی در حکم عدم قید است. اما بیان ایشان این است که این قید، قید عدمی است اما قید عدمی در بنای عقلا نیاز به بیان ندارد. سکوت از قید وجودی کافی است بر حمل کلام بر قید عدمی. این ادعایی است که قابل رد و اثبات نیست چون اگر راه اثباتش این بود که باید این موارد را حمل بر وجوب نفسی کنیم با تقریر اطلاق توسعه ای مرحوم آخوند می سازد و برای رسیدن به بیان ایشان نیاز نبود دلالتی در حمل وجوب بر وجوب نفسی بر اینکه باید کلام حمل شود بر قید عدمی جایی که قید وجودی ذکر نشود دلالتی ندارد. چون مرحوم آخوند می تواند بگوید ما همان اطلاق را داریم و شما چیزی دیگر ادعا می کنید. آن چیزی که ما داشتیم اطلاق یا به مناط توسعه یا به مناط نقض غرض بود و حالا شما اطلاق دیگری را بیان کردید می گویید در قیود متبادله اگر یکی وجودی است و دیگری عدمی، قید عدمی نیاز به بیان ندارد. این ضابطه سومی است نه اطلاق به ملاک توسعه است و نه به ملاک دفع اجمال است بلکه به ملاک جدیدی است. عقلا اینگونه اند که قیود عدمی را نیاز به ذکر در آن نمی بینند. مرحوم آخوند فرمود هر دو قید وجودی اند و لکن کلام نسبت به احد القیدین کلفت و مؤونه ای ندارد عرفا. قید وجودی واجب نفسی در قوه عدم تقیید است پس اطلاق حمل بر آن می شود. ولی مرحوم اصفهانی فرمود این قید، قید عدمی است و عرف هر دو قید را می فهمد ولی قید عدمی نیاز به بیان ندارد. وقتی که قید را نیاوردند حمل بر قید عدمی می شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo