< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: صیغه امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث ما در مقتضای اطلاق در دوران امر بین وجب نفسی و تخییری و عینی و مقابلات اینها بود. مرحوم آخوند فرمود مقتضای اطلاق تعین وجوب نفسی، تعیینی، عینی است و نفی وجوب مقابلات آنها. استدلالی که ایشان فرمود این بود که مقتضای اطلاق وجوب، نسبت به نفی وجوب غیری این است که چون بالتحلیل وجوب غیری وجوب مشروط است، اطلاق وجوب مثل «غسل مس» چه صلاتی واجب باشد یا نه؟ اقتضا می کند که وجب آن غیری نباشد.

1- اشکال شهید صدر به مرحوم آخوند

شهید صدر[1] اشکال کرده به اینکه دلیل شما اخص از مدعاست و اثبات وجوب نفسی را علی الطلاق نمی کند. اگر شی ای که وجوب آن مردد بین غیری و نفسی است مشروط به وجوب شی دیگری که احتمال دارد این شی مشکوک نسبت به آن وجوب غیری داشته باشد، نباشد حق با مرحوم آخوند است ولی در جایی که وجوب آن شی مشکوکی که احتمال غیریت آن داده می شود مشروط است به شی ای که آن وجوب آخر – که احتمال دارد شی مشکوک مقدمه آن باشد- به آن مشروط است در این صورت اطلاقی در وجوب واجبی که مردد است نخواهد بود. مثلا اگر وجوب «غسل مس» مشروط باشد به زوال که زوال شرط وجوب صلات نیز می باشد و منفک نیست وجوب غسل از موارد وجوب صلات، یعنی وجوب غسل محدود به موارد وجوب صلات باشد، صلات مشروط به زوال است و غسل هم مشروط به زوال است لکن نمی دانیم وجوب غسل که مشروط به زوال است علاوه بر اینکه مشروط به زوال است، مشروط به صلات است و مقدمه صلات هم هست یا اینکه وجوب آن وجوب نفسی مشروط به زوال است.

مرحوم آخوند فرمود اطلاق دلیل وجوب غسل مس می گوید غسل واجب است سواء وجب الصلوه أم لا و با این اطلاق ثابت کرد وجوب غسل، وجوب نفسی است. اگر غسل مس وجوب غیری داشته باشد منوط به وجوب صلات است و چون دلیل وجوب غسل اطلاق دارد «وجبت الصلوه أم لا» پس معلوم می شود وجوب آن نفسی است. شهید صدر می فرماید جایی را فرض کنید که وجوب غسل مشروط به چیزی که آن غیر به آن مشروط باشد،صلاتی که غیر است، مشروط به زوال است، غسل هم اگر مشروط به زوال باشد، حال آیا در این صورت می گویید «غسل واجب است چه صلات واجب باشد چه نباشد»وجوب غسل فرضا منفک از وجوب صلات نیست چون مشرط به زوال است، و «سواء وجب الصلاه أم لم یجب» نیست اگر می خواست وجوب غسل قبل از زوالی که هنوز صلات واجب نشده، بتواند واجب باشد، اطلاق وجوب غسل قبل از زوال اقتضا می کند وجوب آن نفسی باشد چون با اینکه وجوب صلات قبل از زوال فعلی نشده می گویید غسل واجب است و معلوم می شود وجوب آن نفسی است. ولی اگر وجوب غسل مشروط به شرط وجوب غیر، یعنی شرط وجوب صلات – یعنی زوال - وجوب غسل منفک از وجوب صلات نیست تا بگویید «سواء وجبت الصلاه أم لم تجب»پس جایی برای تمسک به اطلاق بر نفی غیریت ندارد. ثمره اش تعدد و وحدت عقاب است. اگر وجوب غسل وجوب نفسی داشته باشد در ترک صلات و ترک غسل دو عقوبت است و اگر وجوب آن وجوب غیری باشد، یک عقوبت بیشتر ندارد مثل اینکه کسی وضو نگرفته و نماز نخوانده است. مرحوم آخوند می خواهد با وجوب نفسی اثبات کند معصیتی به وسیله ترک آن شکل می گیرد. شهید صدر می فرماید وجوب آن چیزی که احتمال وجوب غیری آن داده می شود، مشروط به چیزی باشد که وجوب غیر به آن مشروط است، در اینصورت وجوب منفکی از وجوب غیر ندارد تا وجوبش در فرض منفک بودن اثبات وجوب نفسی کند.

1.1- اشکال به کلام شهید صدر

جواب ایشان این است که می توان کلام مرحوم آخوند را تتمیم کرد به اینکه شارع بگوید «من غسل را می خواهم چه نماز بخوانی و چه نخوانی» بله وجوب غسل مشروط به شرط وجوب صلات – یعنی زوال- است و وجوب هر دو فعلی شده لکن حال که شرط هر دو فعلی شده کلام این است که اگر بنا باشد وجوب این وجوب غیری باشد – بنابر اینکه وجوب مال مقدمه موصله است یعنی وقتی غسل واجب است که منتهی به صلات شود. اگر وجوب غیری باشد بنابر قول به مقدمه موصله، این حصه از مقدمه واجب است. اطلاق وجوب غسل مس حتی بنابر فرض ترک صلات اقتضا می کند که این شی وجوب نفسی باشد چون به ملاک مقدمه اگر باشد، اختصاص پیدا می کند وجب آن به مقدمه موصله، و اطلاق وجوب این شی حتی بنابر فرض عدم ایصال ملازم با وجوب نفسی است. لکن مرحوم آخوند این مبنا یعنی اینکه فقط مقدمه موصله واجب باشد را قبول ندارد.

2- کلام مرحوم اصفهانی در تقریر کلام مرحوم آخوند و اشکال به آن

مرحوم اصفهانی[2] نسبت به کلام مرحوم آخوند فهمی و تقریری دارد و بعد اشکال به ایشان و بعد بیان خودشان را می گویند. فهم ایشان از کلام مرحوم آخوند این است که مدعای آخوند این است که وجوب غیری و تخییری و کفایی مانند وجوب نفسی و تعیینی و عینی دارای قید است و اینگونه نیست که نسبت مثلا وجوب نفسی به وجوب غیری از قبیل فاقد قید نسبت به واجد قید باشد. هر دو قید دارند و هر دو قید وجودی دارند. تلقی ایشان از کلام مرحوم آخوند این است که هم واجب نفسی و هم واجب غیری قید دارد. واجب نفسی آن است که وجوبش ناشی از مصلحت ذاتی است در مقابل واجب غیری که وجوب آن نشأت گرفته از وجوب غیر است. اگر بخواهیم واجب نفسی را تعریف کنیم می گوییم «واجب است مقیدا به اینکه مصلحت ذاتی آن است» در مقابل واجب غیری که مطلوبیت آن للغیر است. پس مدعای مرحوم آخوند طبق فهم مرحوم اصفهانی این است که هم وجوب نفسی و هم غیری قید دارد. در اینصورت چه طور به اطلاق که نفی قید می کند برای تعیین وجوب نفسی تمسک می کنید؟ چون معنای اطلاق نفی قید است و هردو قید دارند هم وجوب نفسی و هم وجوب غیری. ایشان برای توجیه کلام مرحوم آخوندمی فرماید بعضی قیود در قوه عدم قید است.

ایشان سه اشکال به این مطلب می کند. اشکال اول ایشان مبنایی است. می فرماید واجب نفسی قید دارد ولی قید آن وجودی نیست و عدمی است. واجب نفسی «ما وجب لاللغیر» و واجب غیری «ما وجب للغیر» است. اشکال دوم ایشان این است که اگر بناشد واجب نفسی «ماوجب للغیر» باشد و قیدش وجودی باشد نمی توانید «وجب للغیر» را با اطلاق «وجب الغیر أم لایجب» اثبات کنید. مرحوم آخوند فرمود واجب مشکوک اطلاق وجوبش -نسبت به اینکه «وجب الغیر أم لا» اقتضا می کند که واجب نفسی باشد. ایشان می فرماید معنای کلام شما این است که واجب نفسی آن چیزی است که مقارن عدم وجوب غیر باشد و واجب غیری آن است که مقارن وجوب غیر باشد به نحو ترکیب تا بتوانید سلب محصلی را تصویر کنید. در حالی که اینطور نیست وشمای آخوند قید را وجودی فرض می کنید اما در مقام تقریر اطلاق سلب محصلی پیش می روید و می گویید «وجب الغیر أم لم یجب». یعنی وجوب آن «علی تقدیر عدم مقارنه الغیر» مگر ملاک در واجب نفسی «عدم مقارنت با وجوب غیر» است تا شما به این اطلاق تمسک کنید. واجب غیری مقارن وجوب غیر، و واجب نفسی مقارن عدم وجوب غیر نیست تا بگویید هر چند غیر واجب نباشد، این شی واجب است پس واجب آن نفسی شد. به تعبیر دیگر تمسک به اطلاقی که شما می کنید باید نسبت به فروضی که تمسک می کنید یک شق آن واجب نفسی باشد. شما می گویی غسل مس واجب است«سواء وجب الصلوه(این شق آن که واجب نفسی نشد) أم لم تجب» اگر «لم تجب الصلوه» و این غسل واجب است معنایش این است که این وجوب نفسی است؟ وجوب نفسی این نیست که وجوب شی مقارن مقارن عدم وجوب غیر باشد. وجوب غیر، قید دارد چه قیدی که شمای آخوند می گویید که عبارت از قید وجودی است یا قید عدمی. عدم وجوب غیر سلب است نه نعت بر مورد. مقتضای اطلاق این است که هرچند آن شی واجب نباشد. اگر آن واجب نباشد آیا این واجب می شود واجب نفسی؟ آیا معنای واجب نفسی این است که این واجب باشد و آن واجب نباشد؟ یا اینکه واجب نفسی این است که «این واجب باشد لذاته» یا «واجب متصف به عدم وجوب غیر»باشد. مرحوم اصفهانی می گوید من می گویم واجب غیری یعنی «وجوب شی متصفا به عدم وجوب غیر» یا «متصفا بعدم کون وجوبه للغیر» خود شما گفتی «وجوب متصفا بالذاتیه» اما وجوب این شی علی تقدیر عدم وجوب الآخر، تقدیر عدم وجوب الآخر برای وجوب نفسی این شی کافی نیست چون تعریف وجوب نفسی صرف مقارنت وجوب با عدم وجوب غیر نیست تا با اطلاق وجوب نفسی اثبات شود. وجوب نفسی یعنی وجوب شی بنعت کونه و متصفا بکونه لاللغیر نه صرف عدم وجوب الغیر به نحو ترکیب تا سلب محصلی را بتوانید برای تحقق وصف وجوب نفسی کافی بدانید.

ایشان می فرماید معنای وجوب نفسی چه عبارت باشد از مقید به قید وجودی یا مقید به قید عدمی؛ در هر دو صورت قید دارد و اطلاق اثبات قید نمی کند. اطلاق وجوب این شی اثبات می کند این شی واجب است. اطلاقش اقتضا می کند با فرض عدم وجوب غیر این شی واجب است. مگر وجوب نفسی یعنی وجوب این با فرض عدم وجوب غیر. اینکه تعریف وجوب نفسی نیست. شما می گویید «اعتق رقبه» اطلاق اقتضا می کند ایمان شرط نیست چون هم مؤمنه رقبه است و هم غیر مؤمنه. اما اطلاق وجوب شی اقتضا می کند هم وجوب غیر را هم عدم وجوب غیر را؟ که شما بگویید عدم وجوب غیر یعنی وجوب نفسی این. عدم وجوب غیر که برای این شی وجوب نفسی درست نمی کند. اینها را نسبت به هم جدا جدا بسنجید. غسل مس واجب است و صلات واجب نیست. این تعبیر غسل مس را به عنوان واجب نفسی تعریف نمی کند تا مندرج در اطلاق شود. ایشان می فرماید چون اطلاق قاصر از اثبات حیثیتی که قوام وجوب نفسیت به آن است که قوام وجوب نفسی به نعت وجوب شی به عدم وجوب غیر است یا «نعت وجوب شی بکونه لا للغیر» است اطلاق این را اثبات نمی کند.

ثالثا این اطلاقی که شما می گویید نامعقول است. می گویید غسل مس واجب است اعم از اینکه غیر واجب باشد یا نه؟ این اطلاق معقولی نیست بلکه معنایش این است که غسل مس واجب است اعم از اینکه واجب نفسی باشد یا غیری و اثبات ادعای شما یعنی وجوب نفسی نمی کند. شما می گویید غسل مس واجب است «سواء وجب الغیر أم لم یجب» یعنی می گویید غسل مس واجب است «سواء کان واجبا نفسیا او غیریا» اطلاق وجوب اقتضا می کند اعم از فرض وجوب غیر را، یعنی اقتضا می کند اعم از وجب نفسی را. این معنایش این است که شی هم وجوب نفسی دارد و هم غیری که معقول نیست. پس اطلاقی که شما گفتید منتنج نتیجه مقصود شما نیست.

مرحوم اصفهانی به مرحوم آخوند اشکال می کند به اینکه شما تمسک به اطلاق می کنید در حالی که این اطلاق قید واجب را اثبات نمی کند چون اگر واجب نفسی باشد قید دارد و اطلاق اثبات قید نمی کند و اطلاق نفی قید می کند نه اثبات قید. مبنای این کلام چیست و مرحوم اصفهانی چه چیزی می خواهد بگوید؟ مرحوم اصفهانی می خواهد بگوید تمسک به اطلاق فقط باید به مدلول مطابقی باشد یعنی وقتی می گوییم «عتق رقبه واجب است چه مؤمن و چه غیر مؤمن» اطلاق اقتضا می کند که فرقی نمی کند مؤمن عتق شود یا غیر مؤمن. تمام موضوع رقبه است و شی دیگری موضوعیت ندارد و قیود دخالت ندارد اما جایی که می خواهد بگوید «هذا واجب» چه اینکه چیزی دیگر واجب باشد یا نه؟ شما نمی توانید بگویید «چه واجب باشد چه واجب نباشد» این واجب نفسی است چون اگر شی ای دیگر واجب نبود معنایش این نیست که این واجب نفسی است. مرحوم آخوند فرمود لازم نیست معنایش این باشد بلکه مستلزم هم باشد کافی است. مرحوم آخوند می فرماید شارع گفته «غسل مس واجب است چه نماز واجب باشد یا نه» اگر نماز واجب نباشد می گویم غسل مس واجب است، درست است که این معنای واجب نفسی نشد اما ملازم با واجب نفسی است. یعنی اگر شارع گفت «غسل کن هرچند نماز واجب نباشد» مستلزم این است که وجوب غسل وجوب نفسی است. مرحوم اصفهانی می فرماید اول مدلول مطابقی را باید دلیل اثبات کند تا لازم آن ثابت شود. دلیل اطلاق باید اول مدلول مطابقی را اثبات کند یعنی اول وجوب نفسی اثبات بکند بعد لوازمش بار شود، در اینصورت حتی اگر غیر هم واجب نشد این را باید انجنام داد. شما باید با اطلاق دلیل مؤدی را مباشرتا اثبات کنید بعد مدلول التزامی. اما جایی که امر مدلول مطابقی به صورت مباشری با اطلاق قابل اثبات نباشد چون اطلاق می گوید چه صلات واجب باشد چه نباشد هر کدام که باشد وجوب نفسی برای غسل فهمیده نمی شود مگر بالملازمه یعنی اگر گفتیم غسل واجب است با فرضی که صلات واجب است این وجوب غیری می شود. اگر گفتیم غسل واجب است در فرضی که نماز واجب نیست، این معنای وجوب نفسی برای غسل نیست بله ملازم با وجوب نفسی غسل است. مرد کلام ایشان به این است که وقتی می توانید به مدلول التزامی استناد کنید که مدلول مطابقی شکل گیرد. اینجا مدلول مطابقی اطلاق شما عبارتست از اینکه «وجب الغیر ام لم یجب» نه «وجب الغیر» وجوب نفسی غسل است ونه «لم یجب الغیر» وجوب نفسی غسل است. اینکه شما گفتید «چه واجب باشد چه نباشد» هیچکدام وجوب نفسی غسل نیست. مرحوم آخوند می گوید لازم نیست من وجوب نفسی اثبات کنم به مدلول مطابقی بلکه نتیجه وجوب نفسی را بخواهم اثبات کنم کافی است. لازم نیست وجوب نفسی را بعنوانه بخواهم اثبات کنم. اگر این شی واجب نفسی بود خاصیتش این بود که «لایجوز ترکه مع عدم وجوب الغیر» مرحوم آخوند می فرماید من با اطلاق همین را اثبات می کنم و نیاز ندارم به اینکه مدلول مطابقی که وجوب نفسی است را اثبات کنم.از طریق اثبات اثر به آن نتیجه منتقل می شوم. بله اقتضای اطلاق عنوان «الوجوب النفسی» نیست اما نتیجه «الوجب النفسی» است. شما می خواهید وجوب نفسی اثبات کنید که به این نتیجه برسید که اگر شی دیگری هم واجب نبود نباید نکول از اداء غسل کنید. دلیل اطلاق «وجوب این شی سواء وجب غیره أو لا» می گوید این را باید انجام دهید از این تعبیر به واجب نفسی می کنیم. از اطلاق عنوان واجب نفسی بیرون نیامد ولی نتیجه اش که شد. نیتجه اش این شد که باید این را انجام دهید هرچند درجایی که غیر واجب نباشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo