< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: صیغه امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

محصل کلام مرحوم آخوند این شد که معنای استعمالی با معنای موضوع له، تلازمی ندارد و اگر لفظی حقیقت در معنایی باشد ملازم با این نیست که لفظ استعمال در آن چیزی که لفظ حقیقت در آن باشد، شود. هر امری که وضع از غیر آن قاصر است، داخل در حقیقت و موضوع له است اما هر شی ای که داخل در حقیقت و موضوع له است لازم نیست در موضوع له نیز باشد.

صیغه امر

ضابطه آن چیزی که داخل در استعمال است این است که آن چیزی که داخل در موضوع له به عنوان جزء معناست، اجزاء معنا هم داخل در موضوع له هستند و هم در مرحله استعمال، لفظ در آنها استعمال می شود، اما قیود معنای موضوع له یا به تعبیر مرحوم آخوند قیود وضع، می تواند داخل در معنا باشد به این معنا که وجود آنها داخل در حقیقت است بلکه وقوعا، اموری که از قیود معنای موضوع له هستند، داخل در معنای استعمالی نیستند به این معنا که استعمال در آن قیود شکل نمی گیرد. مثال واضح آن صلات بنابر قول به اینکه الفاظ برای صحیح وضع شده اند، به صلات بدون طهارت صلات نمی گویند، اما طهارت جزء صلات نیست. طهارت دخیل در معناست به عنوان قید معنا نه به عنوان جزء معنای استعمالی.

مرحوم آخوند فرمود در ناحیه استعمال و حقیقت، محدود نیست به اینکه حتما قید معنای موضوع له باشد بلکه می شود به وسیله نتیجة التقیید به معنای محدود کردن به موارد وجود این قید رسید. در صلات مع الطهاره، صلات را در فرض طهارت حتما وضع کرده اند ولی لحاظ نکرده اند دخل آن را، به نحوی که اگر طهارت نبود، صلات صدق نکند. عدم لحاظ تقیید به معنای لحاظ اطلاق و سریان نیست چون اگر به لحاظ اطلاق و سریان باشد یعنی این قید دخالت ندارد و وضع برای اعم است بلکه ذات صلات مشتمل بر طهارت لحاظ شد و حیث تقید به طهارت، مغفول و مهمل است، همین مقدار برای عدم تحقق اطلاق کافی است که دیگر وضع صلات برای اعم از واجد طهارت نیست لکن بدون اینکه واضع تقید به طهارت را لحاظ کرده باشد. نتیجه عدم لحاظ اطلاق و سریان، تقیید است یعنی وضع به لحاظ آن چیزی که مشتمل بر قید است محقق است و نسبت به ماعدای آن چون لحاظ نشده، وضع مقید نیست.

مرحوم آخوند می خواست بگوید اموری مانند تهدید و استهزاء و ... از این قبیل است. حال چه از این قبیل باشد و چه از قبیل ثانی که قید در موضوع له فرض شود اما نه جزء المعنی به نحو ترکیب باشد، بدون داعی تحریک و بعث، استعمال حقیقی نخواهد بود. بدون این داعی، سائر استعمالات نیز واقع نمی شود اما در جایی که به واقع بعث واقع می شود و چه به دواعی دیگر، آیا داعی جزء مستعمل فیه است و معنای «افعل» به حسب مدلول استعمالی - نه به حسب مفهوم تفهیمی - «أهدد» است همان که معنای «افعل» طلب الفعل است؟ آیا «أهدد» جزء است یا اینکه داعی ای است که فهمیده می شود؟ بنا نیست هر آن چیزی که فهمیده می شود، لفظ در آن استعمال شده باشد. شاهدش را قبلا بیان کردیم. در کنایات وقتی می گویند «زید کثیر الرماد» از این کلام بخشندگی فهمیده می شود بدون اینکه لفظ در آن استعمال شده باشد. استعمال لفظ در معنای یک چیز است و فهمیدن چیزی، امر دیگری است. مرحوم آخوند در مقام فرموده است «أن الصيغة ما استعملت في واحد منها بل لم يستعمل إلا في إنشاء الطلب إلا أن الداعي إلى ذلك كما يكون تارة هو البعث و التحريك نحو المطلوب الواقعي يكون أخرى أحد هذه الأمور كما لا يخفى.

قصارى ما يمكن أن يدعى أن تكون الصيغة موضوعة لإنشاء الطلب فيما إذا كان بداعي البعث و التحريك لا بداع آخر منها فيكون إنشاء الطلب بها بعثا حقيقة و إنشاؤه بها تهديدا مجازا و هذا غير كونها مستعملة في التهديد و غيره فلا تغفل»[1]

ایشان در مقام دیگر فرموده است «أنه ليس لحاظ المعنى حالة لغيره في الحروف إلا كلحاظه في نفسه في الأسماء و كما لا يكون هذا اللحاظ معتبرا في المستعمل فيه فيها كذلك ذاك اللحاظ في الحروف كما لا يخفى»[2] لحاظ استقلالی در اسماء و لحاظ عدم استقلالی در حروف داخل در معنای استعمالی نیست ولی در عین حال استعمال یکی به جای دیگری صحیح نیست. ایشان فرموده «فلفظ الابتداء لو استعمل في المعنى الآلي و لفظة من في المعنى الاستقلالي لما كان مجازا و استعمالا له في غير ما وضع له و إن كان بغير ما وضع له‌»[3] مراد از «بغیر ما وضع له» بدون وضع است. سرّ غلط بودن استعمال یکی به جای دیگری این است که واضع استعمال استقلالی را چه در ناحیه موضوع له و چه در وضع به عنوان قید لحاظ کند، معنایش این است که رخصت وضعی در استعمال نیست در نتیجه رخصت مجازی نیز نیست چرا که رخصت مجازی هرچند تابع طبع است اما در قیود مقومه جایی که زیبایی استعمال منوط به شی ای است، آنجا لفظ را مجازا هم نمی شود استعمال کرد. به همین خاطر نمی توان لفظ «ابتدا» را به جای «من» به کار برد، چون صحت استعمال هرچند منوط به حقیقت نیست اما برای مجازیت صرف مناسبت کافی نیست، باید استعمال حسن داشته باشد چرا که مجاز علاوه بر حسن استعمالی، حسن طبعی نیاز دارد یعنی علاوه بر زیبایی عبارت، استحسان طبع داشته باشد به گونه ای که استعمال یکی به جای دیگری حزازت نداشته باشد.

با این بیان روشن شد اینکه شهید صدر که کلام مرحوم خویی را مطرح کرد و مسأله را به مسلک تعهد ربط داده بود، صحیح نیست. مسلک تهعد تعیین کننده معنای تفهیمی است اما اینطور نیست که هر معنای تفهیمی باید معنای استعمالی باشد. شما با مسلک تهعد می گویید معنایی که فهمانده فلان است لکن این فهماندن معنا دو راه دارد یکی اینکه لفظ را در آن معنا استعمال کند و دیگر اینکه لفظ را در معنای دیگر استعمال کند ولی این معنای مدنظر نیز فهمیده شود.

1- اشکال مرحوم ایروانی و روحانی به مرحوم آخوند

مرحوم ایروانی و مرحوم روحانی[4] به مرحوم آخوند اشکال کرده اند به اینکه این کلام شما که فرمودید غیر طلب، مستعمل فیه نیستند صحیح است ولی اینکه گفتید مابقی معانی داعی هستند صحیح نیست.

مرحوم روحانی فرموده معقول نیست این موارد داعی استعمال قرار گیرند چون داعی، شی ای است که غرض غائی از امری است که تصور آن شی سابق است و ترتب آن شی لاحق است. غایت نار احراق است، تصور احراق سابق است ولی احراق مترتب بر نار است پس احراق علت غائی نار است. ایشان فرموده در امر اینطور نیست که ترتب تهدید بر امر، از قبیل ترتب معلول بر علت باشد و تصور اینها سابق باشد. این موارد معلول امر نیستند. مثلا تهدید علت خودش را دارد وگرنه امر علت تهدید نیست. فرق مواردی مانند «صل» و «این سنگ را بلند کن» در جایی که شخص توانایی بلند کردن سنگ را ندارد این است که در اولی تکلیف مطلق است و در دومی معلق بر توانایی است هرچند تصریح به تعلق نکرده ولی واقع آن تعلیق است. در مورد تهدید، وقتی می گوید «بیا جلو» مرادش این است که واقعا بیا جلو ولی اگر نمی ترسی. پس امر در یک معنا به کار رفته و آن هم طلب فعل به داعی بحث و تحریک است و دواعی دیگر وجود ندارد. بله در مورد استهزاء ممکن است بگوییم مدلول امر طلب جدی نیست بلکه استهزاء است از باب اینکه استهزاء مترتب می شود بر صورت امر.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo