< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: ماده امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث ما در روایاتی بود که از ائمه هدی علیهم السلام در مورد جبر و تفویض به مارسیده است.

1- روایات دال بر اختیار

در روایت یونس بن عبدالرحمن آمده است«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَا يُونُسُ لَا تَقُلْ بِقَوْلِ الْقَدَرِيَّةِ فَإِنَّ الْقَدَرِيَّةَ لَمْ يَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لَا بِقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ وَ لَا بِقَوْلِ إِبْلِيسَ- فَإِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ قَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ وَ قَالَ أَهْلُ النَّارِ رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنّا‌ قَوْماً ضالِّينَ وَ قَالَ إِبْلِيسُ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي فَقُلْتُ وَ اللَّهِ مَا أَقُولُ بِقَوْلِهِمْ وَ لَكِنِّي أَقُولُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِمَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى فَقَالَ يَا يُونُسُ لَيْسَ هَكَذَا لَا يَكُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى يَا يُونُسُ تَعْلَمُ مَا الْمَشِيئَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الذِّكْرُ الْأَوَّلُ فَتَعْلَمُ مَا الْإِرَادَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الْعَزِيمَةُ عَلَى مَا يَشَاءُ فَتَعْلَمُ مَا الْقَدَرُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ الْقَضَاءُ هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَيْنِ قَالَ فَاسْتَأْذَنْتُهُ أَنْ أُقَبِّلَ رَأْسَهُ وَ قُلْتُ فَتَحْتَ لِي شَيْئاً كُنْتُ عَنْهُ فِي غَفْلَةٍ»[1]

در این روایت مشیت الهی تفسیر شده به «الذِّكْرُ الْأَوَّلُ» و اراده الهی را تفسیر کرده به عزیمت در مورد فعل. این روایت در مقام تبیین مراحل فعل اختیاری است چون حضرت کلام قدریه را بیان کردند «فَإِنَّ الْقَدَرِيَّةَ لَمْ يَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لَا بِقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ وَ لَا بِقَوْلِ إِبْلِيسَ» و کلام قدریه در مورد فعل اختیاری انسان است. حضرت فرمود فعل اختیاری این چهار مرحله را دارد. ما عبارت «قَالَ هِيَ الذِّكْرُ الْأَوَّلُ» را به التفات انسان معنا می کنیم. مشیت خدا یعنی انسان التفات به فعل خودش داشته باشد. مشیت خدا به فعلی، منفک از التفات عبد نیست. اصلا ممکن است بگوییم التفات عبد، مشیت خداست چون از ناحیه خدا محقق می شود. پس مفاد این روایت از تفسیر مشیت به ذکر اول، همان التفات است. بعد در مراحل تحقق فرمودند باید اراده نیز وجود داشته باشد و حضرت اراده را به عزیمت تفسیر کردند. یعنی باید جزم وجود داشته باشد و صرف التفات کافی نیست. این عزم و جزم نیز یا ارادة الله است و یا اراده خدا از این منفک نیست. یعنی تحقق فعل از انسان منوط به این است که عزم انسان بر تحقیق آن فعل وجود داشته باشد. بدون عزم و جزم انسان فعلی در خارج صورت نمی گیرد.

مرحله هندسه کار، تقدیر بود و مرحله نهایی عبارت از قضای الهی است که به تحقق فعل است که در روایت از آن تعبیر به «إِقَامَةُ الْعَيْنِ» یعنی ایجاد کرد.

در تفسیر روایات ما نباید اصطلاحات خود را تحمیل بر روایات کنیم. این که در عبارت علما اراده را تعبیر به شوق محرک عضلات کرده اند، در این روایت از آن تعبیر به «قضاء» شده است. درست است که مرحوم آخوند اراده می گوید و حضرت نیز اراده گفته اند ولی حضرت مراد از اراده را بیان کرده اند و فرموده اند اراده یعنی عزیمت. درکنار آن تعبیر دیگری به نام «قضاء» که همان «إِقَامَةُ الْعَيْنِ» است بیان کرده اند. مرحوم آخوند اصطلاحی دارد که آن اصطلاح در معنا با اصطلاح حضرت متفاوت است ولی مقصود یکی است. مرحوم آخوند از قضای الهی تعبیر به اراده محرک عضلات کرده است. اراده در اصطلاح مرحوم آخوند یعنی ایجاد ولی اراده در این روایت به معنای تصدیق به فائده است که از مبادی اراده در کلام مرحوم آخوند است. استعمال لفظی در معنایی مغایر آن چیزی که حضرت فرموده اند اشکالی ندارد. حضرت فرموده اند «قضاء» و دیگران از این عبارت به «اراده» تعبیر می کنند لکن همین معنا مدنظرشان است و می گویند «لامشاحة فی الاصطلاح». این نکته را برای این گفتیم چون در بعضی روایات اراده به معنای دیگری نیز اطلاق شده است که مراد واضح است.

پس مفاد این روایت این شد که تحقق فعل اختیاری انسان به التفات و تصدیق به فائده (جزم و عزیمت) و هندسه و وضع حدود و قضا (ایجاد) است. از این روایت استفاده می شود که خدا مشیت و اراده ای دارد که اراده خدا برای فعل اختیاری انسان این است که خود انسان مشیت و اراده داشته باشد. پس اراده انسان و مشیت انسان نیز فرض شد.

در بعضی از روایات مشیت تفسیر به علم الهی شده است. خدا مشیت دارید یعنی علم دارد. در این روایت مشیت خدا تفسیر شد به ذکر اول که گفتیم به معنای التفات است. بین این دو منافاتی نیست. در فعل انسان باید مشیت انسان باشد و هم به اعتبار اینکه به خدا منتهی می شود باید مشیت خدا باشد.

پس بین این دو روایت تنافی نیست. روایت یونس مشیت خدا را به التفات انسان تفسیر کرده و این روایت به علم الهی. در روایت آمده است «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ يُحِبَّ وَ لَمْ يَرْضَ- شَاءَ أَنْ لَا يَكُونَ شَيْ‌ءٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِكَ وَ لَمْ يُحِبَّ أَنْ يُقَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ لَمْ يَرْضَ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ»[2] مشیت و اراده را به معنای علم الهی تفسیر کرده است.

در روایت دیگر آمده است «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْهَاشِمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَا يَكُونُ شَيْ‌ءٌ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى قُلْتُ مَا مَعْنَى شَاءَ قَالَ ابْتِدَاءُ الْفِعْلِ قُلْتُ مَا مَعْنَى قَدَّرَ قَالَ تَقْدِيرُ الشَّيْ‌ءِ مِنْ طُولِهِ وَ عَرْضِهِ قُلْتُ مَا مَعْنَى قَضَى قَالَ إِذَا قَضَى أَمْضَاهُ فَذَلِكَ الَّذِي لَا مَرَدَّ لَهُ»[3] تعبیر «ابتداء الفعل» می تواند با التفاتی که در روایت یونس گفتیم می تواند تطابق داشته باشد. در این روایت یک قسمت از قلم افتاده است در روایت دیگر آمده «علي بن محمد بن عبد اللّه عن البرقي عن أبيه عن الديلمي عن علي بن إبراهيم الهاشمي قال سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر ع يقول لا يكون شي‌ء إلا ما شاء اللّه و أراد و قدر و قضى قلت ما معنى شاء قال ابتداء الفعل قلت ما معنى أراد قال الثبوت عليه قلت ما معنى قدر قال تقدير الشي‌ء من طوله و عرضه- قلت ما معنى قضى قال إذا قضى أمضاه فذلك الذي لا مرد له‌»[4] مراد از «ثبوت» که در این روایت آمده همان «عزیمت» است که در روایت یونس آمده است.

نتیجه کلام در روایات این است که برای فعل اختیاری در انسان نیاز به دو مشیت داریم. یکی مشیت خود عبد و دیگری مشیت خدا. همچنین برای فعل اختیاری نیاز به دو اراده داریم یکی اراده خود عبد و دیگری اراده خدا و فرض این است که مشیت و اراده خدا تعلق گرفته که عبد مشیت و اراده داشته باشد پس هم خدا اراده و مشیت دارد و هم انسان. شاهد در مشیت داشتن عبد این است که در بعضی از روایات آمده که مشیت عبد بر مشیت خدا غلبه نمی کند. خدای متعال دو مشیت و دو اراده دارد. یک مشیت و اراده الهی تکوینی است و یکی تشریعی.

در روایات فتح بن یزید جرجانی آمده است «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيِّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ الْجُرْجَانِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَيْنِ وَ مَشِيئَتَيْنِ إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ يَنْهَى وَ هُوَ يَشَاءُ وَ يَأْمُرُ وَ هُوَ لَا يَشَاءُ أَ وَ مَا رَأَيْتَ أَنَّهُ نَهَى آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ يَأْكُلَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ شَاءَ ذَلِكَ وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ أَنْ يَأْكُلَا لَمَا غَلَبَتْ مَشِيئَتُهُمَا مَشِيئَةَ اللَّهِ تَعَالَى وَ أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَذْبَحَ إِسْحَاقَ وَ لَمْ يَشَأْ أَنْ يَذْبَحَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَمَا غَلَبَتْ مَشِيئَةُ إِبْرَاهِيمَ مَشِيئَةَ اللَّهِ تَعَالَى»[5] مراد از «حتم» اراده تکوینی و مراد از «عزم» اراده تشریعی است.

در روایت دیگری آمده است «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا يَكُونُ شَيْ‌ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ بِمَشِيئَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلَى نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ كَفَرَ»[6] مراد از اجل نهایت و پایان است. کتاب یا کتاب تکوینی است که عبارة اخری از واقعیات است که بازگشتش به تقدیر یا قضاء است. مراد از اذن، اذن تکوینی یعنی مشیت و اراده است.

در روایت دیگر آمده است « وَ رَوَاهُ أَيْضاً عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يَكُونُ شَيْ‌ءٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ‌ إِلَّا بِسَبْعٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ وَ إِرَادَةٍ وَ مَشِيئَةٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ وَ إِذْنٍ فَمَنْ زَعَمَ غَيْرَ هَذَا فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَوْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[7]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo