< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: ماده امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

بازگشت کلام شهید صدر در توجیه صدور فعل اختیاری، به انکار منوط بودن تحقق شی به ضرورت بود. ایشان فرمود منشأ تحقق به حسب تشخیص فطری دو چیز است یکی وجوب و دیگری سلطنت است. همانطور که وجوب منشأ تحقق است، سلطنت نیز منشأ تحقق است به گونه ای که اگر در عالم شخص مختاری وجود داشته باشد، سلطنت او برای تحقق فعل کافی است گرچه منشأ تحقق به نحو وجوب نباشد. اما اینکه شخص مختاری وجود دارد یا نه؟ ایشان آن را در امر دیگری ثابت می کند.

1- کلام شهید صدر در حل مشکل جبر

بر این اساس شهید صدر[1] قاعده «الشی ما لم یجب لم یوجد» را انکار می کند و می فرماید بازگشت این قاعده، به قاعده علیت است و قاعده دومی نداریم و قاعده علیت اقتضای این را ندارد که حتما تأثیر علت باید به نحو ضرورت باشد و تحقق شی می تواند منوط به سلطنت و تأثیر سلطنت در فعل فاعل باشد. البته ایشان قبول دارد که صرف امکان برای تحقق شی کافی نیست ولی می فرماید، سلطنت با امکان یک وجه اشتراک دارد و یک وجه افتراق. وجه اشتراک این است که همانطور که امکان تأثیری در تحقق شی ندارد، قضیه سلطنت نیز از این جهت که منشأ لزوم و وجوب شی نمی شود با امکان مشارک است. وجه افتراق این است که شی به صرف امکان تحقق نمی یابد ولی به صرف سلطنت، می تواند شی محقق شود.

وجه اشتراک سلطنت با وجوب این است که همانطور که در ضرورت و وجوب شی تحقق پیدا می کند، با سلطنت نیز فعل تحقق می یابد. وجه تمایز این است که در ضرورت، تحقق بالاضطرار است ولی در اختیار، تحقق قهری نیست بلکه امکان تخلف و ترک فعل وجود دارد.

1.1- اشکال به شهید صدر

شما ضرورت را صحیح معنا نکردید. شما ضرورت را مساوق با جبر و اضطرار فرض کردید در جایی که گفتید تحقق شی یا به ضرورت و وجوب است و یا به سلطنت و اختیار. در حالی که اگر ضرورتی را که در قاعده «الشی ما لم یجب لم یوجد» است به معنای حتم معنا می کردید، برای سلطنت شأنی قائل نمی شدید و آن را جدا نمی کردید و می گفتید هر چیزی که فعلش اضطراری است بر اساس قاعده ضرورت، در فعل اختیاری نیز بر اساس قاعده ضرورت شکل می گیرد لکن در مورد اضطرار تحققش بالاضطرار است و در مورد اختیار تحققش اختیاری است.

نباید بین حتمیت و اضطرار تخیل وحدت شود. معنای قاعده «الشی ما لم یجب لم یوجد» اضطرار نیست بلکه اعم از اضطرار است. اگر قاعده «الشی ما لم یجب لم یوجد» به معنای حتمیت معنا شود، حتمیت مسلتزم اضطرار نیست. برای تقریب این مطلب به ذهن از علم کمک گرفتیم. اگر علم ما به تحقق فعلی از شخصی تعلق گرفت، این منافات با اختیار آن شخص ندارد.

اشکال دیگر اینکه شما گفتید فعل همانطور که با اضطرار تحقق می یابد، با اختیار نیز تحقق می یابد، اما اینکه تحلیل فعل اختیاری چیست را بیان نکردید. فعل اختیاری فعل ممکن است و نیاز به علت دارد و آن علت هر چیزی باشد یا تأثیرش در تحقق، تخلف پذیر است که علت نیست و یا تخلف پذیر نیست که شبهه جبر به وجود می آید؛ شما تکرار ادعا کردید و گفتید بالاختیار صورت می گیرد و اسم اختیار را سلطنت گذاشتید. معنای اینکه گفتید فعل بالسلطنه محقق می شود چیست؟ آیا سلطنت به معنای این است که شخص می تواند انجام ندهد یعنی آیا علت تحقق فعل این است که شخص می تواند انجام ندهد، اینکه علت نیست. علت، نفس است که می تواند انجام ندهد. توانستن انجام ندادن، علت نیست بلکه وصف علت است. سلطنت بر فعل و ترک علت نیست چون صرف توانستن، کافی برای تحقق نیست. عامل دیگری نیاز است که دیگران اسم آن را شوق مؤکد و اراده گذاشتند و شما اسم آن را سلطنت می گذارید. کلام این است که آن شی ای که شی دیگر با آن تحقق پیدا می کند، ممکن است و نیاز به علت دارد. اگر علت وجود نفس است که وجود نفس علت تامه نیست و ما به آن داعی را ضمیمه کردیم. این دواعی تأثیر حتمی در شکل گرفتن اراده دارد یعنی حتما اراده می کند و ضمن اینکه می تواند اراده نکند، حتما اراده می کند. پس مشکل جبر با بیان ما حل شد و مشکل ثبوتی نداریم.

2- ادله اثبات اختیار

بحث در اثبات اختیار است که گفتیم دلیل بر اختیار یکی وجدان است و دیگری بعث رسل و انزال کتب است. علاوه بر این روایاتی وجود دارد که انسان را مختار می داند. از جمله این روایات معتبره بزنطی است که در آن آمده است «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَاكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَاكَ أَنَّنِي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ»[2]

مشابه این روایت، روایت دیگری است «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ غَيْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضَهُمْ يَقُولُ‌بِالاسْتِطَاعَةِ قَالَ فَقَالَ لِي اكْتُبْ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَلِكَ أَنِّي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ قَدْ نَظَمْتُ لَكَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ تُرِيدُ»[3]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo