< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: ماده امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث ما در اختیار بود. در تکمیل بحث اختیار علاوه بر دفع شبهه جبر، باید شبهه تفویض را نیز دفع کنیم.

دفع شبهه تفویض

محصل کلام ما در دفع شبهه جبر به بیان دیگر این است که تحقق فعل اختیاری منوط به اموری است. امر اول قوه است که از آن به نیرو و توان تعبیر می شود. امر دوم، عدم مانع از تحقق شی است. امر سوم، عزم است. امر سوم فارق بین امور اختیاری و غیر اختیاری است که فعل اختیاری بدون عزم محقق نمی شود. عزم، صرف قدرت در فعل یا ترک است. عزم به معنای شوق و محبت و دوست داشتن نیست. مراد از عزم همان شوق مؤکدی است که مستتبع تحرک عضلات است.

ممکن است گفته شود این عزم و اراده خودش حادث است و نیاز به علت دارد. گفتیم علت تحقق عزم، خود نفس است. از نفس، عزم صادر می شود لکن تحقق عزم از نفس منوط به داعی است نه اینکه داعی علت تامه تحقق عزم باشد تا اشکال شود به اینکه منتهی به جبر شد. یعنی آن چیزی که نفس انسان و فاعل مختار را بر عزم بر فعل وادار می کند، دواعی ای است که در نفس انسان خطور می کند. مرحوم صدر از این مرحله به «اعتقاد به مصلحت» تعبیر کرد.

عزم و اراده باید داعی داشته باشد ولی با این داعی، عزم و اختیار و اراده شکل می گیرد، نه اینکه این داعی سلب اختیار از نفس کند به گونه ای که نفس تمکن از ترک اقدام نداشته باشد.

تأثیر این داعی و محرکیت این داعی برای تحقق عزم، به نحو حتم است؛ یعنی حتما با وجود این داعی، فاعل بالاختیار متحرک می شود و فعل از او صادر می شود اما بالحتم است نه بالاضطرار. کار را در عین تمکن از ترک انجام می دهد. شأن داعی در حتمیت، شأن علم است از این جهت که ایجاد جبر نمی کند. همانطور که اگر من علم دارم زید فلان کار را انجام می دهد، علم ما موجب جبری بودن کار زید نمی شود چون علم من تحقق گرفته به تحقق فعل از آن فاعل به اختیار، نه تحقق فعل بالجبر.

علم ما در اختیار و جبر تأثیر گذار نیست. برای تنظیر می گوییم اگر من علم داشته باشم امروز مهمان دارم، اقدام به تهیه وسایل پذیرایی می کنم ولی این حتمیت اقدام در عین تمکن از ترک است و موجب جبر نمی شود. گفتیم مراد از قاعده «الشی ما لم یجب لم یوجد» حتمیت وجود معلول، هنگام وجود علت است، اما این حتمیت ممکن است بالاضطرار باشد(در فاعل بالاضطرار) و ممکن است بالاختیار باشد(در فاعل بالاختیار)

تأثیر خدا در تحقق عزم برای انسان نباید به گونه ای باشد که از انسان سلب قدرت بر ترک کند چون اگر من تمکن بر ترک نداشته باشم این خلف اراده خداست و این کفر است. اینکه می گویند جبر، کفر است به این خاطر است که خدا انسان را فاعل بالاختیار خواسته، و شما می گویید انسان مجبور است.

ممکن است در این مرحله شبهه تفویض مطرح شود. تأثیر خدا به مقدار ایجاد انسانی است که قدرت بر انجام دارد اما انجام کار، مستند به انسان است بالمباشره در عین اینکه در عدم انجام کار قدرت دارد. با این بیان جبر مندفع شد ولی ممکن است گفته شود کار به انسان محول شده و او کار را انجام می دهد و دیگر خدا دخیل در انجام کار نیست. از جبر خارج شدیم و گرفتار تفویض شدیم چون اگر جبر کفر است، تفویض شرک است. علت کفر بودن جبر این است که بگوییم خدا ظالم است چون انسان را مجبور کرده و بعد مکلف کرده است. تأثیر مستقیم انسان در انجام فعل، بدون دخالت خدا نیز تفویض است که شرک است.

دفع شبهه تفویض

جواب از این شبهه این است که تفویض را درست تصور نکردید. تفویض باطل، استغناء معلول از علت در بقاء است یعنی بگوییم «ید الله مغلوله» و این شرک است یعنی تعطیل خدا در بقاء در حالی که در هر آنی بر انسان افاضه وجود می شود. اگر فعل انسان معلول انسان است و انسان معلول خداست، در لحظه انجام فعل، فیض خدا و استمرار فیض خدا به وجود انسان باعث می شود که انسان بتواند این فعل را انجام دهد. در نتیجه مراد از تفویض، که در روایات آمده اصطلاحی است در مقابل﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ‌ مَبْسُوطَتان [1] که این تفویض عبارتست از انقطاع علت از معلول در بقاء و استغناء معلول از علت، در بقاء و این تفویض شرک است و به معنای تعطیل کردن خدا از اداره امور دنیاست، در حالی که معلول در بقاء نیز نیازمند علت است و همان تعبیری که در دعا آمده است «يَا دَائِمَ‌ الْفَضْلِ‌ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّة»[2] . هر معلولی عین ربط است حدوثا و بقاء و در حدوث و بقاء نیازمند علت است. بطلان تفویض به معنای استغنای معلول از علت در بقاء نیاز به دلیل روایی ندارد.

دلیل اختیار انسان را در جلسه قبل گفتیم که یکی وجدان بود و دیگری انزال کتب و بعث رسل بود. وقتی فعل را انجام می دهیم وجدان می کنیم که این فعل را با قدرت انجام می دهیم و مانعی وجود ندارد و عزم داریم و این عزم از یک داعی نشأت گرفته که تأثیر آن داعی سلب تمکن از ترک نمی کند.

 

 

 


[2] المصباح، کفعمی، ج1، ص647.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo