< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

99/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: ماده امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

بعد از اینکه مرحوم آخوند فرمود مفاد ماده امر طلب است بحث در ماده امر منتهی شد به بحث طلب و اراده.

1- طلب و اراده

مرحوم آخوند[1] می فرماید وقتی می گوییم مفاد امر طلب است خیال نکنید مراد، طلب حقیقی است بلکه طلب انشائی است چون که معقول نیست طلب حقیقی مفاد امر باشد یعنی امر محقق آن طلب باشد. طلب حقیقی یعنی صفت شوق و اراده نفسانی که منشأ وقوع فعل در خارج است. این طلب نه معلول و نه مدلول امر است. مفاد امر به حسب وضع و لغت، طلب انشائی است یعنی مفهوم طلب، مفاد امر است نه طلب نفسانی که شوق قائم به نفس است. مفاد امر خواستن و طلب انشائی است نه خواستن نفسی و اراده حقیقیه.

مرحوم آخوند می فرماید طلب انشائی غیر از طلب حقیقی است و در مورد امر که مفادش طلب انشائی است، اراده انشائیه با این امر محقق می شود. آیا ما در نفس ورای اراده حقیقیه وغیر از طلب انشائی شی‌ای داریم که اسم آن طلب باشد؟ ایشان می فرماید صفتی که اسمش طلب باشد در نفس نداریم برخلاف اشاعره که قائل هستند غیر از اراده حقیقیه شی‌ای داریم که اسمش طلب است و آن طلب غیر از اراده‌ای است که با ماده و صیغه امر انشاء می شود. مرحوم آخوند می فرماید ما ورای اراده حقیقیه و طلب انشائی چیزی به نام طلب نداریم.

2- هدف از بحث طلب و اراده در اصول

هدف از این بحث بیان چند مطلب است. یکی اینکه آیا صفتی قائم به نفس که اسم آن طلب باشد در مورد انشاء امر داریم که این بحث در ترجی و تمنی و ... می آید. هدف اصلی مرحوم آخوند از دنبال کردن این بحث توجیه و تصحیح تکلیف عصات و کفار و همینطور تکالیف امتحانی است. آیا از مولی تکلیف امتحانی مقبول است. اشاعره خواسته اند صحت تکلیف عصات وکفار را بر اساس طلب نفسی توجیه کنند. ادعای آنها این است که در مورد تکلیف کفار و عصات، اراده وجود ندارد چون اراده باید به فعل مقدور تعلق گیرد و فعل عبد مقدور خدا نیست. اراده به شی ای تعلق می گیرد که زمام تحقق آن به دست مرید باشد. فعل دیگران متعلق اراده ما واقع نمی شود. در مورد عصات و کفار خدا اراده ندارد در حالی که امر دارد، چون اگر امر نبود تکلیف معنا نداشت. پس امر هست و اراده نیست. در نتیجه در نفس مولی در فرض نبود اراده، یک طلبی وجود دارد که آن طلب غیر از اراده است. مرحوم آخوند می فرماید ما ورای اراده چیزی به نام طلب نداریم. تصحیح تکلیف عصات و کفار بر اساس طلب نیست بلکه بر اساس طلب انشائی است که طلب نفسی نیست.

هدف دیگری که مرحوم آخوند از بیان این بحث دنبال می کند این است که ما صفتی در نفس ورای اراده نداریم ولی صرف طلب انشائی برای صحت تکلیف کافی نیست، به همین خاطر اگر طلب انشائی بود ولی می دانیم ورای این طلب انشائی، اراده حقیقیه وجود ندارد - چون غرض امتحان است یا اینکه مقصود به امر تعجیز و استهزاء و ... است - در این صورت امر مولی انبعاث عبد را به همراه ندارد. جایی طلب صادر از مولی انبعاث و تحرک عبد را به دنبال دارد که منشأ و داعی مولی بر انشاء طلب اراده حقیقیه باشد نه استهزاء و تعجیز و...

مرحوم آخوند می فرماید به واسطه وضع و لغت یا مقدمات حکمت دلالت امر بر وجود اراده حقیقیه را ادعا می کنیم. هرچند مدلول امر به حسب امر انشائی صفت نفسانی نیست ولی به حسب وضع و لغت بدون اراده حقیقیه، یا استعمال امر استعمال حقیقی نیست چون وضع امر برای انشاء طلب مقید است برای مواردی که اراده حقیقیه باشد یا منصرف از اطلاق امر این است. پس دو جهت مهم در بیان این بحث یکی تصحیح تکلیف عصات و کفار است و دیگر اینکه تکلیف منوط به این است که آن طلب انشائی همراه با اراده حقیقیه باشد.

مرحوم آخوند می فرماید حق - وفاقا للمعتزله و خلافا للاشاعره - این است که ما در نفس در موارد انشاء امر، صفتی غیر از اراده و شوق در نفس آمر به نام طلب نفسی نداریم. مرحوم آخوند احاله به وجدان می دهد، می فرماید تکلیف صادر از مولی حقیقی را در خودمان مجسم می کنیم و می گوییم آیا غیر از اراده چیزی دیگر در نفس احساس می کنیم. اگر خواستید تکلیف را با اراده تکوینیه قیاس کنید، وقتی که شخصی اراده تکوینیه انجام کاری را می کند آیا غیر از شوق مؤکد محرک عضلات، در نفس احساس صفتی دیگر که او را وادار به انجام کار کند، احساس می کند؟ ایشان می فرماید ما غیر از شوق و اراده صفتی دیگر احساس نمی کنیم که بخواهد منشأ اقدام باشد - در فرضی که بخواهیم فعل را بالمباشره انجام دهیم یا منشأ برای امر کردن به غیر باشد در جایی که بخواهیم به دیگری بگوییم آن را انجام دهد - لکن ورای اراده صفتی به نام طلب نفسانی احساس نمی کنیم.

بله در مورد اوامر طلب انشائی داریم ولی طلب انشائی غیر از اراده حقیقی در نفس است چون ممکن است شخص انشاء طلب کند ولی اراده نفس طبق آن نباشد. ما ادعای وحدت طلب انشائی و اراده حقیقیه که از صفات نفس است نمی کنیم چون دوئیت اینها بدیهی است.

پس منصرف از طلب یا موضوع له طلب، طلب انشائی است همانطور که منصرف از اراده یا موضوع له اراده، اراده حقیقی است. تفاوت بین معنای انصرافی اراده و طلب موجب شده که بعضی از اصحاب قائل به مقوله اشاعره شوند و بگویند طلب و اراده مغایر است و در نفس دو حقیقت داریم یکی طلب و دیگری اراده. اصحاب که می گویند ما ورای اراده، طلب نداریم مرادشان این نیست که ما طلب انشائی نداریم بلکه یعنی صفتی در نفس ورای اراده نداریم.

بعد ایشان می فرماید این نزاع لفظی است و تصالح بین معتزله و اشاعره برقرار می کند و می فرماید منظور اشاعره این نیست که در نفس صفتی غیر از اراده وجود داشته باشد، همانطور معتزله که قائل به اتحاد طلب و اراده هستند مرادشان اتحاد طلب انشائی و اراده حقیقیه نیست. پس نزاعی وجود ندارد.

ایشان متعرض این نکته می شود که بحث اتحاد یا مغایرت، اختصاص به بحث امر و طلب و اراده ندارد بلکه بحث عامی است که عبارتست از کلام نفسی و در انشائات دیگر و در اخبارات نیز می آید. در مورد استفهام یک جهل و طلب فهمی وجود دارد و یک انشاء استفهام وجود دارد. این انشاء استفهام غیر از جهل درونی شخص است. ورای جهل صفت دیگری در نفس نداریم و در مورد تمنی و ترجی و .... نیز همینگونه است.

بعد ایشان می فرماید استدلال اشاعره بر مغایرت طلب و اراده مردود است. آنها استدلال کرده اند به اینکه از تکالیف عصات و کفار و تکالیف امتحانیه، پی به مغایرت طلب و اراده می بریم. ایشان می فرماید این استدلال ناشی از خلط بین طلب انشائی و اراده حقیقی است. تکلیف متقوم به طلب انشائی و اراده انشائیه است نه اراده حقیقیه.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo