< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

1400/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: صیغه امر /اوامر /مقصد اول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث ما در طایفه چهارم از روایات دال بر اعاده صلات جماعت بعد از صلات فرادی بود که گفته می شد این مسأله از موارد تبدیل امتثال است. نتیجه این شد که ظهور این طایفه از روایات مساعد با تبدیل امتثال به معنای هدم امتثال سابق و بنای بر تحقق امتثال به فعل ثانی است لکن در مورد خاص. گفتیم مفاد روایات «الرجل یصلی» اختصاص ندارد به کسی که در حال اشتغال به صلات فرادی به جماعت برخورد کند هرچند فعل مضارع به معنای حال است ولی مراد حال اشتغال به صلات نیست بلکه معنای حال در «الرجل یصلی» حال در مقابل زمان ماضی است که شامل حال اشتغال و حال فراغ از صلات را شامل می شود که صلات در حال فراغ متصل به برخورد به جماعت است.

1- طایفه چهارم از روایات دال بر تبدیل امتثال

معنای «الرجل مصلی» به حسب مفروض روایت می تواند استقبال را نیز افاده دهد یعنی سوال کند که شخصی نماز می خواند در آینده، این «نماز می خواند» چه در اثناء صلات و چه بعد از فراغ از صلات، برخورد می کند به نماز جماعت. پس مفاد «الرجل یصلی» اختصاص به حال اشتغال به صلات ندارد و شامل فراغ می شود.

پس مفاد این روایات این می شود که تبدیل امتثال جایز است چون در روایت آمده بود «ویجعلها الفریضه» و این نماز دوم تسبیح و ذکر نیست بلکه مصداق واجب است برخلاف آنکه در روایت دیگر آمده «رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَازِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَلِيٍّ الْمُرَافِقِيُّ وَ أَبُو أَحْمَدَ عَمْرُو بْنُ الرَّبِيعِ النَّصْرِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع‌ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقِرَاءَةِ خَلْفَ الْإِمَامِ فَقَالَ إِذَا كُنْتَ خَلْفَ إِمَامٍ تَتَوَلَّاهُ وَ تَثِقُ بِهِ فَإِنَّهُ يُجْزِيكَ قِرَاءَتُهُ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَقْرَأَ فَاقْرَأْ فِيمَا يُخَافِتُ فِيهِ فَإِذَا جَهَرَ فَأَنْصِتْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ‌ قَالَ فَقِيلَ لَهُ فَإِنْ لَمْ أَكُنْ أَثِقُ بِهِ أَ فَأُصَلِّي خَلْفَهُ وَ أَقْرَأُ قَالَ لَا صَلِّ قَبْلَهُ أَوْ بَعْدَهُ فَقِيلَ لَهُ أَ فَأُصَلِّي خَلْفَهُ وَ أَجْعَلُهَا تَطَوُّعاً قَالَ فَقَالَ لَوْ قُبِلَ التَّطَوُّعُ لَقُبِلَتِ الْفَرِيضَةُ وَ لَكِنِ اجْعَلْهَا سُبْحَةً»[1]

البته گفتیم این تعبیر «یجعلها الفریضه» همان طور که با تبدیل امتثال سازگار است با هدم امتثال هم سازگار است اما مراد مرحوم آخوند از تبدیل امتثال اعم از هدم امتثال و غیر آن است. البته بین تبدیل امتثال و هدم آن تفاوت هست چرا که تبدیل امتثال یعنی رفع ید و اعراض از امتثال سابق و تحقق امتثال به فعل دوم و هدم امتثال یعنی فعل سابق مشروط به این است که بعد از آن عمل بهتری انجام نشود و گرنه فعل اول اصلا نمی‌تواند مصداق امتثال قرار بگیرد. اما در تحقق امتثال در ضمن فرد جدید با یکدیگر تفاوتی ندارند و البته توجه به این نکته لازم است که اگر مفاد این روایت چه تبدیل امتثال باشد و چه هدم امتثال، امری خلاف قاعده است.

2- طایفه پنجم از روایات دال بر تبدیل امتثال

روایاتی که در آنها تکرار نماز به عنوان اعاده نماز تجویز شده است نه صرف تجویز فعل صلات بلکه به عنوان اعاده صلات. تفاوت این طایفه با طوایف سابق همین است. در طایفه رابعه عنوان اعاده صلات نبود ولی در این طایفه هست.

در موثقه عمار آمده «سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي‌ الْفَرِيضَةَ ثُمَ‌ يَجِدُ قَوْماً يُصَلُّونَ جَمَاعَةً أَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُعِيدَ الصَّلَاةَ مَعَهُمْ قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ أَفْضَلُ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ قَالَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ»[2]

مفاد این روایت جواز اعاده صلات است. صلاتی را که انجام داده اعاده کند. از روایات عمده صلات به صورت جماعت این روایت است و بعید نیست اطلاق داشته باشه حتی نسبت به کسی که نماز اول را جماعتا خوانده باشد چون گفته «یصلی الفریضه» و نگفته که فرادی خوانده باشد.

آیا مفاد این روایت تبدیل امتثال است؟ شهید صدر اشکال کرده که این روایت ربطی به تبدیل امتثال ندارد بلکه مفادش مشروعیت صلات ثانی است یعنی تکرار صلات و ربطی به تبدیل امتثال ندارد.

به نظر اشکال ایشان وارد نیست و این روایت مفادش امر جدید و امتثال امر جدید و تکرار عمل به امر جدید نیست و خلاف ظاهر روایت است. اگر در روایت آمده بود «أیجوز له أن یصلی معهم» امکان داشت گفته شود معنایش امتثال امر سابق است بلکه «یصلی معهم» از باب تکرار عمل و از باب استحباب تکرار و ربطی به اصل امر متعلق به عمل ندارد ولی در روایت آمده «أن یعید الصلاه معهم» یعنی نمازی که خوانده اعاده کند. همان نمازی که خوانده اعاده کند نه اینکه تکرار کند و اعاده غیر از تکرار است. اعاده یعنی از سر گرفتن و نادیده گرفتن صلات مثل تعبیر «یعید الصلاه» در بعضی روایات که از آن ارشادیت به بطلان صلات را می فهمند. معنای «یعید» از سرگرفتن است نه اینکه تکرار عمل مراد باشد تا گفته شود استحباب تکرار عمل مراد است. پس دلالت این طایفه بر تبدیل امتثال از طایفه رابعه کمتر نیست. در طایفه قبل آمده بود «یجعلها الفریضه» که مراد فریضه معهوده بود که عبارت بود از صلات وظیفه بود – که شهید صدر این را قبول داشت- در این روایت آمده «یعید الصلاه» یعنی نماز از سرگرفته را فریضه قرار دهد. ظاهر «یعید الصلاه» از سرگرفتن است و با تبدیل امتثال سازگار است هر چند با هدم امتثالی که در کلام مرحوم ایروانی بود سازگار است.

از این بیان معلوم می شود که آنچه در مسأله صلات آیات آمده که اگر قبل از انقضای وقت صلات آیات از نماز فارغ شد، نماز آیات را مجدد بخواند، ظهور در تکرار امتثال دارد نه تکرار عمل. مراد تبدیل امتثال است و این غیر از تکرار فعل مأمور به است.

به هرحال طوایفی که دال بر تبدیل امتثال بود قاعده کلی که اثبات جواز تبدیل امتثال به صورت کلی باشد، نمی کند. بلکه فقط در مورد تبدیل صلات فرادی به جماعت دلالت دارد و چون تبدیل امتثال خلاف قاعده است در موارد دیگر نمی توان تسری داد و آنچه مرحوم آخوند فرمود تبدیل امتثال در بعضی موارد معقول است، اثباتا در همین موارد که دلیل خاص داریم ثابت می شود.

3- فور و تراخی

مرحوم آخوند متعرض بحث فور و تراخی می شود. مفاد صیغه امر آیا لزوم ماده به نحو فور است که مکلف ملزم به اتیان عمل به نحو فور است در مقابل تراخی یا اینکه صیغه امر دلالتی بر فوریت ندارد و حتی احتمال اینکه مفاد امر مطلوبیت فعل به نحو تراخی و تعین فعل به نحو متأخر و به نحو تراخی است نظیر آنچه سابقا گذشت که آیا مفاد امر مره است یا تکرار.

احتمال تعین فور به معنای وجوب فور در مقابل تعین تراخی و در مقابل اینها عدم تعین هیچکدام است. مختار مرحوم آخوند این است که مقتضای اطلاق صیغه امر عدم تعین هیچکدام است. بله نتیجه این عدم تعین با جواز تراخی همسو است. اینکه مرحوم آخوند فرموده صیغه نه برفور دلالت دارد و نه بر تراخی، مرادشان این است که نه دلالت بروجوب فور و نه وجوب تراخی می کند بلکه با هردو سازگار است. احتمال دارد مراد ایشان این باشد که امر دلالت بر عنوان جواز تراخی نمی کند هرچند جواز تراخی ثابت است اما جواز تراخی نه از این باب که مدلول امر عنوان جواز تراخی است. مدلول امر این است که مطلوب طبیعت است و وقتی طبیعت صادق در مورد تراخی است به این اعتبار تراخی جایز است و فور تعین ندارد نه از باب اینکه عنوان جواز تراخی مدلول امر است، مدلول امر عبارتست از طلب طبیعت و اطلاق طلب طبیعت اقتضا می کند جواز تراخی در فعل آن را بدون اینکه عنوان جواز تراخی مدلول امر باشد چون اطلاق جمع القیود نیست بلکه رفض القیود است و نتیجه رفض القیود این است که با هزار تا قید جمع می شود و یکی از قیود تراخی است.

بعد ایشان استدلال می کند بر جواز تراخی به همان نحوی که استدلال بر مره و تکرار کرد. متبادر از طلب، این است که مطلوب ایجاد طبیعت است نه طبیعت مقید به فور. پس نه دلالت بر فور و نه تراخی دارد و از این حیث مطلق است. اگر مفاد امر خصوص فور یا تراخی باشد نیاز به تقیید است به اینکه بگوید باید عمل را فورا انجام داد.

مفاد صیغه بیش از وجوب نیست و مفاد ماده بیش از طبیعت نیست پس از این نواحی فور و تراخی استفاده نمی شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo