درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی
1400/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عدم مقدمیت ترک یک ضد برای ضد دیگر
مرحوم آخوند مقدمیت ترک یک ضد برای فعل ضد دیگر را انکار کردند و آن را مستلزم دور دانستند چرا که اگر وجود یک ضد بر عدم ضد دیگر متوقف باشد، عدم ضد دیگر هم متوقف بر وجود ضد است و این یعنی وجود ضد بر وجود ضد متوقف است و این دور واضح است.
مرحوم محقق خوانساری در رد اشکال دور گفتند اگر چه وجود یک ضد بر عدم ضد دیگر بالفعل متوقف است و عدم ضد رکن تحقق ضد موجود بالفعل است مثلا وجود ازالهای که در عالم خارج محقق است بر عدم نماز متوقف است و اگر نماز موجود بود ازاله در خارج محقق نمیشد اما عدم ضد دیگر بر وجود این ضد متوقف نیست به این معنا که عدم ضد دیگر مستند به وجود ضد نیست بلکه مستند به عدم وجود مقتضی است و بلکه حتی ممکن است از این جهت که اراده ازلی به عدم آن تعلق گرفته باشد وجودش مستحیل باشد و روشن است که مانعیت فرع امکان است و مانعیت نسبت به امور مستحیل معنا ندارد. و البته همان طور که محقق اصفهانی هم تذکر دادهاند لازم نیست استحاله آن اثبات شود بلکه احتمال امتناع آن برای عدم مانعیت کافی است. پس دوری وجود ندارد چون وجود یک ضد بر عدم ضد دیگر متوقف است اما عدم ضد دیگر معلول وجود مانع نیست بلکه معلول عدم مقتضی است.
سپس اشکال و جوابی در ادامه کلام ذکر شده بود که ما گفتیم ذکر آن ضرورتی ندارد.
مرحوم آخوند به جواب محقق خوانساری اشکال کردهاند که این بیان اگر چه اشکال دور را دفع میکند اما توهم ناتمامی است که منظور ایشان این است که این جواب اگر چه شخص دور را نفی میکند اما ملاک و نکته دور همچنان وجود دارد. ایشان فرمودهاند اگر چه عدم ضد بالفعل معلول وجود ضد دیگر نیست اما توقف شأنی دارد به این معنا که اگر ضد دیگر مقتضی داشته باشد، وجود این ضد مانع آن است و لذا علت برای عدم آن ضد خواهد بود. پس دور مندفع است اما معنای آن این است که شیء که صلاحیت دارد علت باشد صلاحیت داشته باشد معلول برای معلول خودش باشد و این محال است. به تعبیر ایشان «لزوم توقف الشيء على ما يصلح أن يتوقف عليه على حالها لاستحالة أن يكون الشيء الصالح لأن يكون موقوفا عليه [الشيء] موقوفا عليه ضرورة أنه لو كان في مرتبة يصلح لأن يستند إليه لما كاد يصح أن يستند فعلا إليه.». محال است که چیزی که صلاحیت دارد که علت باشد، صلاحیت داشته باشد معلول برای معلولش باشد. «الشیء الصالح لان یکون موقوفا علیه» یعنی آنچه صلاحیت دارد علت باشد و «موقوفا عليه» یعنی متوقف بر آن چیزی باشد که متوقف بر آن بود یعنی معلول معلول خودش باشد. بعد هم فرمودهاند أنه لو كان في مرتبة يصلح لأن يستند إليه که باید به صیغه مجهول خوانده شود یعنی اگر چیزی در مرتبهای باشد که صلاحیت دارد چیزی به آن استناد داده شود یعنی علت باشد، محال است که أن يستند فعلا إليه یعنی محال است که صلاحیت داشته باشد برای اینکه خودش مستند به آن باشد یعنی محال است که صلاحیت داشته باشد معلول معلول خودش باشد.
به عبارت دیگر آنچه که صلاحیت علیت برای چیزی را دارد (هر چند علیت فعلی نداشته باشد) نمیتواند صلاحیت معلولیت برای همان چیز را داشته باشد. و نکته بطلان دور این است که شیء علت خودش خواهد بود و این مستحیل است و این نکته در همین جا هم وجود دارد چون بیان مرحوم خوانساری اثبات میکند که چیزی که علت است صلاحیت دارد که معلول برای معلول خودش باشد. یعنی عدم نماز که بالفعل علت برای ازاله است، صلاحیت دارد که معلول برای ازاله باشد (در فرضی که نماز مقتضی داشته باشد) و این یعنی آنچه که علت برای چیزی است صلاحیت دارد که معلول معلول خودش باشد و این یعنی شیء صلاحیت دارد که علت برای خودش باشد و این امتناع ذاتی دارد.
مرحوم اصفهانی فرمودهاند در حقیقت حرف مرحوم آخوند این است که دور ممتنع است چون به معنای وجود محال است و این کلام مرحوم خوانساری مستلزم امکان محال است و بعد فرمودهاند بعید نیست مرجع استحاله وجود محال به استحاله امکان محال باشد.
مرحوم آخوند در ادامه فرمودهاند ممکن است گفته شود معنای مانعیت یک ضد برای وجود ضد دیگر در فرض وجود مقتضی برای آن ضد این است که صلاحیت برای مانعیت مشروط است و صدق شرطیه متوقف بر صدق دو طرفش نیست به این معنا که نه تنها مانعیت بالفعل نیست بلکه صلاحیت مانعیت هم بالفعل نیست.
و از این اشکال جواب دادهاند که انکار صلاحیت به معنای انکار مانعیت است و اگر ضد شأنیت مانعیت هم نداشته باشد تمانع از اساس نفی خواهد بود در نتیجه مقدمیت یک ضد برای ضد دیگر هم نفی خواهد شد و این یعنی ضد منهی نخواهد بود.
اشکال: تمانع بین دو ضد بدیهی و وجدانی است و نمیتوان با شبه برهان آن را نفی کرد.
جواب: آنچه بدیهی و وجدانی است تنافر بین دو ضد است نه تمانع بین آنها. دو ضد با یکدیگر جمع نمیشوند و هر ضد با عدم ضد دیگر جمع میشود اما این تنافر به خاطر مانعیت نیست بلکه اصلا مانعیت محال است. تنافر و تعاند اعم از مانعیت است و مانعیت یعنی چیزی مانع تاثیر مقتضی در وجود معلول باشد و روشن است که هر تنافری این طور نیست. صرف اینکه دو چیز با یکدیگر جمع نمیشوند به این معنا نیست که وجود یکی مانع از تاثیر مقتضی باشد یا عدم یکی علت تاثیر مقتضی باشد.
بعد در ادامه فرمودهاند آنچه مانع از وجود ضد دیگر است مقتضی این ضد است نه خود ضد و ما الان در پی بررسی این مساله هستیم که آیا یک ضد مانع از ضد دیگر هست تا عدمش مقدمه و علت برای وجود ضد دیگر باشد تا بر اساس آن خود ضد منهی باشد اما نهی از علت آن محل بحث ما نیست.
سپس مثال زدهاند وقتی دو نفر در حال غرق شدند که نجات هر دوی آنها با هم ممکن نیست بین آنها تنافر هست و قابل جمع نیستند شدت حب به فرزند باعث میشود که ناجی اراده نجات اجنبی را نداشته باشد و لذا مانع از نجات اجنبی عدم اراده ناجی یا اراده عدم توسط او است که این عدم اراده ناشی از شدت حب به فرزند است پس یک ضد مانع ضد دیگر نیست.