< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

1400/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجب مطلق و مشروط

بحث در کلام مرحوم شیخ بود. ایشان فرمودند در واجبات مشروط، قید متعلق به ماده است نه هیئت چون معنای هیئت از معانی حرفی است و در معانی حرفی اطلاقی وجود ندارد تا تقیید آن ممکن باشد علاوه که واقعیت واجب مشروط هم در واقع همین است و در عالم خارج هم در واجبات مشروط آنچه مقید است مطلوب است نه طلب.

به همین مناسبت مرحوم آقای صدر بحث را طول دادند و به شیخ و آخوند نسبت داده‌اند که از نظر ایشان، حتی در واجبات مشروط هم اراده فعلی وجود دارد و متعلق اراده است که مقید است.

ایشان گفتند لازمه این مبنا، وجوب تحصیل مقدمات وجوب است و بعد خودشان تلاش کردند وجود اراده فعلی در واجبات مشروط را تبیین کنند و گفتند اراده فعلی به جامع بین فعل بر فرض حصول شرط و بین عدم وقوع شرط تعلق گرفته است.

ما گفتیم، وجود یک اراده فعلی و حقیقی قبل از تحقق شرط هیچ دلیلی ندارد. آنچه قبل از تحقق شرط، هست، ملائمت با طبع است اما وجود یک اراده خارجی و حقیقی قبل از تحقق شرط، دلیلی ندارد.

ایشان برای اثبات وجود اراده فعلی به استشهاد کرده‌اند که فرد اگر بداند به جایی که می‌رود آب وجود ندارد، قبل از رفتن آب برمی‌دارد و این نشانه وجود یک اراده فعلی است و گرنه چرا باید نسبت به تحصیل مقدمه مفوته (آب برداشتن) اقدام کند؟

به نظر ما این استشهاد ایشان هم غلط است و اقدام به تحصیل مقدمه مفوته از این جهت است که وجود مقدمه مفوته در غرض از ذی المقدمة نقشی ندارد نه اینکه اراده فعلی نسبت به ذی المقدمه وجود دارد. اراده انشائی معلق بر شرط وجود دارد (که به معنای همان ملائمت با طبع است) و چون غرض متوقف بر مقدمه نیست، فرد نسبت به تحصیل مقدمه مفوته اقدام می‌کند بنابراین تحصیل مقدمات مفوته با نبود اراده فعلی و وجود اراده انشائی هم سازگار است.

اما در هر حال این مطالب روشن است و اصلا به طرح این مباحث نیازی نیست بماند که نسبت ایشان به مرحوم آخوند هم خلاف مختار آخوند است و در کلمات مرحوم آخوند تصریح شده است که اراده فعلی وجود ندارد و اراده تقدیری است و قید به اراده و تکلیف برمی‌گردد.

مرحوم آخوند، دلیل اول مرحوم شیخ (عدم امکان تقیید معنای حرفی) را با دو اشکال رد کردند که اولا موضوع له در حروف، عام است و ثانیا تقیید معنای حرفی حتی بنابر اینکه موضوع له حروف خاص است هم اشکالی ندارد به این معنا که به صورت مقید ایجاد شود.

تذکر این نکته لازم است که خاص بودن موضوع له در معانی حرفی به این معنا نیست که معنای حرفی جزئی خارجی است و شاهد آن هم این است که معانی حرفی گاهی متعلق تکلیف قرار می‌گیرند مثل «سر من البصرة الی الکوفة» و روشن است که مکلف به هیچ گاه جزئی خارجی نمی‌شود و همیشه کلی و قابل انطباق بر افراد متعدد است (حتی اگر در عالم خارج یک فرد هم بیشتر ممکن نباشد). خاص بودن معنای حرفی به این معنا ست که وجود فی غیره دارند و متدلی در اطرافند به خلاف معانی اسمی و لذا اسامی برای جامع وضع شده‌اند که مصادیق متعدد دارد اما موضوع له حروف از قبیل مشترک لفظی است یعنی موضوع له، موارد استعمال است و مفهوم اسمی لحاظ شده در هنگام وضع به این موارد مشیر است. پس خاص بودن معانی حرفی به این معنا ست که وجود مستقلی ندارد و قوام آن به اطراف است و لذا حروف در هر استعمال یک معنا ست چون موضوع له همان وجود فی غیره متدلی در اطراف است و خاص بودن به این معنا، به معنای جزئی خارجی بودن نیست تا قابل تقیید نباشد. علاوه که حتی اگر جزئی خارجی هم باشد، ایجاد آن به صورت مضیق و متحصص به قید از ابتداء که اشکالی ندارد.

مرحوم آقای صدر در اینجا به همان اشکال اشاره کرده‌اند که درست است که معنای حرفی، جزئی خارجی نیست اما از نظر همه (حتی مرحوم آخوند) لحاظ استقلالی ندارد و معنای حرفی همیشه به صورت تبعی و آلی و اندکاکی ملحوظ است و اطلاق بر لحاظ استقلالی متوقف است پس قیود به معنای حرفی تعلق نمی‌گیرند. تبعی بودن به این معنا نیست که مفهم نیست بلکه به این معنا ست که مورد توجه و لحاظ استقلالی قرار نمی‌گیرد.

در حقیقت ایشان از این اشکال، امتناع لحاظ استقلالی معانی حرفی است و لذا از آن به همان بیان مرحوم آقای خویی پاسخ داده‌اند که لحاظ استقلالی معانی حرفی اشکالی ندارد و لذا در مثل «من أین سرتَ؟ سرتُ من البصرة» معنای حرفی به صورت استقلالی لحاظ شده است و به قرینه اینکه سوال از مبدئیت سیر است جواب هم بیان همان مبدئیت (معنای حرفی) است و این معنا به صورت استقلالی لحاظ شده است.

عرض ما این است مراد مستشکل این نیست که لحاظ استقلالی معانی حرفی ممکن نیست بلکه اشکال اثباتی است و اینکه ظهور با لحاظ استقلالی معانی حرفی سازگار نیست و ظاهر جمله این است که معنای اسمی لحاظ استقلالی شده است نه معنای حرفی. در نتیجه ظهور قید این است که به معنای اسمی تعلق گرفته است نه به معنای حرفی و هیئت.

پس اشکال در حقیقت این است که ظهور با رجوع قید به معانی حرفی سازگار نیست نه چون معانی حرفی جزئی خارجی‌اند بلکه چون ظهور کلام در لحاظ آلی و تبعی معانی حرفی است و در ملحوظ آلی، اطلاق ممکن نیست تا تقیید هم ممکن باشد و نتیجه اینکه بر اساس این ظهور، قید به ماده که معنای اسمی است، برمی‌گردد نه به هیئت که معنای حرفی است.

اما اینکه شیخ فرموده‌اند قید لبّاْ به ماده برمی‌گردد به همین بیان که وجدان شاهد بر عدم رجوع قید به هیئت و اراده است و اینکه ما بالوجدان درک می‌کنیم که بین واجبات مطلق و مشروط در وجود اراده فعلی تفاوتی وجود ندارد و تفاوت آنها در مطلوب و مراد است.

مرحوم آخوند فرموده‌اند اتفاقا وجدان امکان تقیید اراده و طلب است. صحت این ادعا بر اساس وجود مصالح و مفاسد در خود احکام روشن است چون مصلحت در خود طلب و حکم است پس مصلحت در وجوب در فرض استطاعت است نه در حج در فرض استطاعت و روشن است که معلول و وجوب فقط وقتی خواهد بود که مصلحت باشد و بدون آن وجوبی نیست نه اینکه وجوب هست و متعلق آن مقید است.

اما بنابر اینکه مصالح و مفاسد در متعلقات احکام باشند، ارجاع قید به تکلیف و اراده ممکن است به بیان دقیقی که خواهد آمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo