< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد محمدی‌قائینی

1402/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبیین «ما اوعد الله علیها النار»

 

بحث در ملاک گناهان کبیره بود و ما گفتیم اگر چه تقسیم معاصی به کبیره مطلق و صغیره مطلق را قبول نداریم بلکه نسبی است و لذا مفاد روایت ابن ابی یعفور این است که گناهان کبیره و غیر کبیره وجود دارد و اسم غیر کبائر صغیره نیست و لذا منافات ندارد که همه گناهان کبیره باشند اما برخی بزرگتر باشند. پس کبیره در مقابل غیر کبیره داریم و البته هر گناهی (چه کبیره و چه غیر کبیره) مخلّ به عدالت است اما در روایت ابن ابی یعفور اجتناب از کبائر طریق احراز عدالت قرار داده شده است.

بر این اساس گفتیم باید ملاک کبیره در مقابل غیر کبیره را مشخص کنیم تا بتوانیم بفهمیم اجتناب از کدام گناهان است که طریق احراز عدالت است. گفتیم روایات در مساله گناهان کبیره متفاوت هستند و لذا باید بین آنها جمع کرد و ما جمع به اطلاق و تقیید را نپذیرفتیم.

گفتیم لسان روایاتی که گفته است «الکبائر سبع» لسان حکومت است یعنی در آن مفروض است که کبائر موضوع حکم قرار گرفته است و در مقام تفسیر آن است. حال این حکومت ممکن است حکومت واقعی باشد یعنی گناهان کبیره همین هفت عدد هستند و غیر آنها غیر کبیره هستند اما این احتمال با قطع به اینکه گناهان کبیره بیش از هفت تا هستند قابل جمع نیست و ممکن است حکومت ظاهری باشد یعنی اگر اجتناب از این هفت گناه محقق شود بالحکومة باید گفت از همه کبائر اجتناب شده است. مثل اینکه گفته شود «خبر علم است» که لسان آن این است که علم در جایی موضوع حکم است پس مفاد این روایات این است که «اجتناب از هفت تا اجتناب از همه گناهان کبیره است» و همان طور که شمول «خبر علم است» نسبت به موارد علم به خلاف معنا ندارد با علم به عدم اجتناب از برخی از گناهان کبیره معنا ندارد گفته شود اجتناب از هفت تا اجتناب از همه گناهان کبیره است.

اما اختلاف این روایات در شمردن هفت گناه موجب می‌شود که هر کدام از آنها طریق را بیان کرده باشند و هر کدام در حقیقت لسان حکومت دارند پس در نتیجه اجتناب از هر مجموعه مذکور در هر روایت، اماره اجتناب از همه گناهان کبیره است.

همان طور که از روایت سماعه استفاده می‌شد که رعایت سه چیز، اماره بر تحقق عدالت است.

تنها نکته‌ای که هست این است که در یک روایت گفته بود گناهان کبیره هفت تا هستند و هفتمی را هر گناهی شمرده بود که خداوند بر آن وعده آتش داده باشد. گفتیم این روایت از این جهت مشکل است که اگر این عنوان در مقابل شش عنوان قبل باشد که در این صورت تعداد گناهان کبیره بیش از هفت خواهد بود و اگر در مقابل آنها نیست که شش تای قبلی هم از مواردی هستند که خداوند وعده آتش به آنها داده است پس چرا آنها تفکیک شده است؟

مرحوم آقای بروجردی گفته است که این روایت خللی دارد و راوی گناه هفتم را فراموش کرده است و چیزی ضمیمه کرده است.

به نظر ما می‌توان این کار را این طور توجیه کرد که محمد بن مسلم می‌دانسته است که گناه کبیره هر گناهی است که خداوند بر آن وعده آتش داده است و در اینجا که هفتمی را فراموش کرده است بر اساس حجت این عنوان را به عنوان هفتم اضافه کرده است لذا کذب نیست و با وثاقت او منافات ندارد اما صحت این کلام را دچار اشکال می‌کند.

بحث دیگری که باید به آن بپردازیم این است که منظور از «گناهانی که خداوند وعده آتش بر آنها داده‌» چیست؟ برخی گفته‌اند منظور گناهانی است که در قرآن وعده آتش به آنها داده شده است.

برخی دیگر گفته‌اند حتی اگر وعده آتش در غیر قرآن هم ذکر شده باشد جزو گناهان کبیره است.

اگر فقط همین مقدار باشد می‌توان گفت «ما اوعد الله علیها النار» مطلق است و گفته نشده فقط آنچه در قرآن به آن وعده آتش داده شده است و لذا اگر در روایات هم گفته شود که خداوند وعده آتش بر گناهی داده است مشمول این تعبیر است. نهایت این است که گفته شود روایاتی که در آنها وعده خدا نقل شده است باید قطعی باشد.

هر چند به نظر ما قطعیت هم لازم نیست و اگر وعده به آتش در خبر غیر قطعی صحیح هم ذکر شده باشد صدق می‌کند که خداوند وعده داده است مگر اینکه کسی در این جهت تشکیک کند که معنای حجیت خبر، منجزیت و معذریت است و این نمی‌تواند اثبات کند که خداوند وعده داده است اما حق این است که همان طور که وجوب و حرمت با خبر واحد قابل اثبات است، اگر در روایتی گفته شود فلان گناه کبیره است آثار گناه کبیره بر آن مترتب باشد. اطلاق دلیل حجیت اقتضاء می‌کند که آثار مخبر به را مترتب کنید و یکی از آثار مخبر به به اینکه فلان گناه کبیره است این است که گفته شود آثار گناه کبیره بر آن مترتب است. علامه مجلسی هم در حق الیقین این نظر را از برخی از اصحاب نقل کرده است.

اما آیا وعده آتش باید به نحو حکایت از خدا باشد یا اگر خود معصوم هم آن را بیان کند به اینکه خداوند شخص را به خاطر فلان گناه جهنم می‌برد کافی است؟

از کلام محقق نراقی استفاده می‌شود که اگر پیامبر این مطلب را بیان کنند گناه کبیره است ولی اگر امام معصوم باشد با کبیره تلازم ندارد.

«و مطلقٌ بالنسبة إلىٰ كونه في الكتاب العزيز أم لا، فيشمل ما أوعد بالنار في الحديث القدسي، أو بلسان الرسول، أو الإمام حاكياً عن اللّٰه، بمثل: قال اللّٰه كذا، أو: أوجب كذا؛ لصدق إيعاده سبحانه عرفاً، و لا يشمل إيعاد الرسول و الإمام من غير نسبته إلىٰ اللّٰه تعالىٰ و إن احتمل في الأول؛ لقوله تعالىٰ ﴿إِنْ هُوَ إِلّٰا وَحْيٌ يُوحىٰ﴾.

و نقل المحدّث المجلسي في حقّ اليقين عن بعضهم: الإيعاد في السنّة المتواترة أيضاً موجبٌ للكون كبيرة مطلقاً، و عن بعض آخر: أنّ الإيعاد بالأحاديث الصحيحة أيضاً كذلك.»[1]

عرض ما این است که بین کلام پیامبر و امام معصوم از این جهت تفاوتی نیست و اگر گفته پیامبر وحی است، گفته ائمه علیهم السلام هم حکایت از وحی است و این طور نیست که ائمه علیهم السلام از خودشان مطلبی را بیان کنند. بله به پیامبر مستقیم وحی می‌شده است اما به امام آن وحی اتفاق نمی‌افتاده است و حکایت از پیامبر است.

محقق نراقی در ادامه گفته‌اند لازم نیست وعده آتش بدون واسطه باشد بلکه موارد واسطه هم در آن مندرج است مثلا اگر گفته شد ترک نماز، کفر است و گفته شده است که عذاب کفر جهنم است، پس ترک نماز هم در گناه کبیره مندرج است. یا اگر گفت فلان گناه شقاوت است و بعد گفته شده باشد که مجازات اشقیاء جهنم است آن گناه کبیره خواهد بود.

این کلام صحیح است و ما هم با آن موافقیم. ایشان سپس فرموده‌اند بر این اساس اصلا حصر گناهان کبیره خیلی سخت خواهد بود و حتی بیش از هفتصد خواهد شد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo