< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد محمدی‌قائینی

1402/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط شاهد/ ایمان/

 

خلاصه آنچه در شهادت کافر گفتیم این شد که شهادت کافر بر علیه مسلمان حجت نیست تفاوتی ندارد مشهود له هم مسلمان باشد یا کافر، مگر در مساله وصیت با همه شرایطی که قبلا گفتیم و در مساله وصیت با وجود آن شرایط، شهادت کافر بر مسلمان حجت است باز هم تفاوتی ندارد مشهود له مسلمان باشد یا کافر.

شهادت کافر بر کافر هم کیش خودش مطلقا مسموع است تفاوتی ندارد مشهود له مسلمان باشد یا کافر و اگر کافر است هم کیش باشد یا غیر هم کیش و البته گفتیم قدر متیقن از آن شهادت کافر ذمی بر کافر هم کیش خودش است.

شهادت کافر بر کافر غیر هم کیش خودش مسموع نیست مگر در جایی که از اهل ملت مشهود علیه شاهدی نباشد.

فرق آنچه ما گفتیم با مختار مرحوم آقای خویی این است که ایشان حجیت شهادت کافر بر کافر غیر هم کیش را در فرضی که شاهد هم کیش مشهود علیه نباشد مختص به وصیت می‌داند و ما آن را مطلق می‌دانیم و دلیل ما هم صحیحه حلبی و صحیحه حلبی و محمد بن مسلم است. بله در روایت سماعه و ضریس شهادت آنها بر غیر هم کیش در وصیت بیان شده است اما وصف مفهوم ندارد و خصوصا تعلیلی که در ذیل آنها هم آمده است دلیل بر عموم است.

و البته ما محتمل می‌دانیم قید وصیت در آن روایات کلامی باشد که توسط بعضی فقهای روات در روایت اضافه شده باشد چون ذکر وصیت در آنجا هیچ مناسبتی با تعلیل و عمومیت سوال مذکور ندارد. وجود قید وصیت در پذیرش شهادت کافر بر مسلمان موجب شده است این قید را در اینجا هم از باب جمع اضافه کرده باشند و البته درج کلمه در روایت خلاف وثاقت است و لذا باید گفت فرد جازم بوده است که منظور امام علیه السلام خصوصیت وصیت است و این را در کتاب فتوایی‌اش نوشته است و یا اینکه در حاشیه نوشته بوده و بعدا به داخل متن آورده شده است.

بحث در شرط ایمان بود و گفتیم اسلام بعد از ولایت، مشتمل بر ولایت است همان طور که بعد از نزول وجوب نماز، مشتمل بر وجوب نماز است و لذا همان طور که کسی بعد از نزول وجوب نماز و علم به آن، وجوب نماز را انکار کند مسلمان نیست همین طور کسی که بعد از نزول ولایت آن را قبول نداشته باشد مسلمان نیست. پس ادله اشتراط اسلام در شاهد مثبت لزوم ایمان شاهد هم هست.

اما مرحوم آقای خویی در مقابل گفتند اطلاق ادله حجیت شهادت عادل و خیّر و ... نافی اشتراط ایمان است و ما گفتیم این استدلال ناتمام است و بر شخص غیر مومن عادل صدق نمی‌کند همان طور که تعابیری مثل خیّر و ... صدق نمی‌کند.

اما گفتیم روایتی در اصول کافی وجود دارد که امام در مقام بیان فرق بین اسلام و ایمان فرمودند ایمان آن چیزی است که در قلب مستقر شده باشد اما اسلام همین چیزی است که عامه مردم دارند. مفاد این قسمت از روایت این است که منظور از اسلام در روایات همان چیزی است که شامل اهل سنت هم می‌شود پس اگر گفتند شهادت مسلمان حجت است شامل اهل سنت هم می‌شود.

و بعد در ادامه روایت راوی از امام علیه السلام سوال پرسید که آیا بین مومن و مسلمان در احکام و حدود و فضائل و ... تفاوتی هست؟ امام علیه السلام پاسخ دادند که بین مومن و مسلمان تفاوتی نیست مگر در عمل و تقربی که با آن به خداوند پیدا می‌کنند. و این یعنی در هیچ حکمی بین مسلمان و مومن تفاوت نیست.

«فَهَلْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْحُدُودِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَقَالَ لَا هُمَا يَجْرِيَانِ فِي ذَلِكَ مَجْرَى وَاحِدٍ وَ لَكِنْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ- فِي أَعْمَالِهِمَا وَ مَا يَتَقَرَّبَانِ بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»

ممکن است گفته شود عدم تفاوت بین مسلم و مومن حتی در «الفضائل» حرف عجیبی است و مومن و مسلمان حتما در فضایل با یکدیگر متفاوتند. مرحوم علامه مجلسی احتمال داده‌اند «الفضائل» مصحف «القضایا» باشد همان طور که در روایت عیاشی هم همین طور آمده است.

عن حمران عن أبي جعفر ع قال‌ قلت له أ رأيت المؤمن له فضل‌ على‌ المسلم‌ في شي‌ء- من المواريث و القضايا و الأحكام- حتى يكون للمؤمن أكثر- مما يكون للمسلم في المواريث أو غير ذلك قال: لا هما يجريان في ذلك مجرى واحد- إذا حكم الإمام عليهما- و لكن للمؤمن فضلا على المسلم في أعمالهما- يتقربان به إلى الله، قال: فقلت: أ ليس الله يقول: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ و زعمت أنهم مجتمعون على الصلاة و الزكاة- و الصوم و الحج مع المؤمن قال: فقال: أ ليس‌ الله قد قال: ﴿وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ أَضْعافاً كَثِيرَةً﴾ فالمؤمنون هم الذين يضاعف الله لهم الحسنات- لكل حسنة سبعين ضعفا، فهذا من فضلهم- و يزيد الله المؤمن في حسناته على قدر صحة إيمانه- أضعافا مضاعفة كثيرة، ﴿وَ يَفْعَلُ اللَّهُ‌﴾ بالمؤمنين‌ ﴿ما يَشاءُ﴾[1]

مفاد این فقره از روایت این است که مومن و مسلمان در احکام و مقررات با یکدیگر تفاوت ندارند. البته این کبری قابل تخصیص است و لذا در مثل زکات یا امام جماعت و ... تخصیص خورده است. در نتیجه اگر شهادت مومن حجت است شهادت مسلمان هم حجت است و گرنه مومن بر مسلمان فضیلت داشت.

مرحوم صاحب جواهر نیز در بحث طهارت غیر مومن این طور فرموده است:

«مضافا إلى ما في هذه كغيرها من الأخبار أيضا من ظهور إناطة سائر الأحكام الدنيوية التي منها الطهارة على الإسلام المزبور»[2]

در جای دیگری فرموده‌اند اسلام در روایات سه معنای متفاوت دارد.

«فتحصل حينئذ انه قد يطلق الإسلام على ما يرادف الايمان، و على المصدق بغير الولاية، و على مجرد إظهار الشهادتين، و يقابله الكفر في الثلاثة، كما انه يطلق المؤمن على الأول و على المصدق بالولاية[3]

گاهی اسلام به معنایی است که ایمان را هم شامل است و گاهی در مقابل ایمان است و گاهی به معنایی است که حتی منافقین را هم شامل است یعنی هر کسی شهادتین را بگوید و کفر هم در مقابل اسلام به همین سه معنا خواهد بود.

به نظر ما این روایت نافی اشتراط ایمان در شاهد است و بر ادله اشتراط عدالت و ادله اشتراط عدم خزی در دین و ... حاکم است علاوه که عدم خزی در دین یعنی مسلمان باشد و ما می‌گفتیم مسلمان کسی است که مومن باشد و این روایت به حکومت می‌گوید کسی که ایمان هم ندارد مسلمان است. پس دو فقره از این روایت بر حجیت شهادت مسلمان غیر مومن دلالت دارد یکی اطلاق اسلام بر همان چیزی که عامه مردم دارند و دیگری تصریح به عدم تفضیل مومن بر مسلمان در احکام و حدود.

نتیجه اینکه با توجه به اینکه در مساله اجماعی وجود ندارد و اگر هم باشد مدرکی است و با توجه به این روایت، ما هم مثل مرحوم آقای خویی معتقدیم در شاهد ایمان شرط نیست و شهادت مخالف بر مومن حجت است.

آنچه گفتیم در مورد مخالف قاصر است اما در مورد مخالف مقصر ممکن است گفته شود مخالفی که مقصر و معاند باشد چون عدالت ندارد شهادتش مسموع نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo