< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد محمدی‌قائینی

1402/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شهادت کافر بر وصیت

بحث در شروط حجیت شهادت کافر بر وصیت است. گفتیم دلالت آیه شریفه سوره مائده از جهت اشتراط عدم وجود مسلم قاصر است و شرطیت عدم وجود مسلمان از آیه قابل استفاده نیست و لذا در هیچ کدام از روایات هم برای بیان این شرط به آیه استشهاد نشده است بلکه گفته شده است حکم آیه قرآن مربوط به جایی است که مسلمان نباشد.

اما نسبت به استفاده اشتراط در سفر بودن از آیه گفته شده است که مقتضای آیه تقیید است چون مفهوم شرط است و در آیه شریفه گفته شده است ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ﴾. اگر چه بعضی از علماء به این شرط معتقدند اما مشهور این قید را قبول ندارند و مرحوم محقق هم گفته است در مورد اشتراط اینکه در ارض غربت باشد روایتی وجود دارد که مطروح است و این در حقیقت اشعار است به اینکه اجماع بر خلاف آن است.

به نظر ما نه روایات بر اشتراط سفر دلالت دارند و نه از آیه چنین قیدی قابل استفاده است و صاحب جواهر هم به آن تذکر داده است که قید ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ از موارد قید غالبی است چون فقد مسلمان غالبا در فرض سفر است. آنچه هم در روایت وجود دارد این است که اگر شخص در ارض غربتی بود که مسلمان در آن نبود و این معنایش سفر نیست بلکه ممکن است کسی در وطن خودش باشد ولی مسلمانی در آنجا وجود نداشته باشد. غربت به معنای غربت از وطن و مسافرت نیست تا کسی که در وطن خودش و نزد اقارب خودش باشد را شامل نشود بلکه منظور غربت از مسلمین است و لذا این طور تعبیر شده است که «أَرْضِ‌ غُرْبَةٍ فَلَمْ يَجِدْ مُسْلِمَيْنِ».

این کلمه در دو روایت آمده است. یکی صحیحه احمد است:

رَوَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ذَوٰا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَيْرِكُمْ قَالَ اللَّذَانِ مِنْكُمْ مُسْلِمَانِ وَ اللَّذَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَمِنَ الْمَجُوسِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ ذَلِكَ إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ بِأَرْضِ‌ غُرْبَةٍ فَلَمْ يَجِدْ مُسْلِمَيْنِ يُشْهِدُهُمَا فَرَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ. [1]

و دیگری روایت یحیی بن محمد است:

يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهٰادَةُ بَيْنِكُمْ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنٰانِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَيْرِكُمْ قَالَ اللَّذَانِ مِنْكُمْ مُسْلِمَانِ وَ اللَّذَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ- فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَمِنَ الْمَجُوسِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَنَّ فِي الْمَجُوسِ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ فِي الْجِزْيَةِ قَالَ وَ ذَلِكَ إِذَا مَاتَ فِي أَرْضِ غُرْبَةٍ فَلَمْ يَجِدْ مُسْلِمَيْنِ أَشْهَدَ رَجُلَيْنِ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ ...[2]

این دو روایت در مقام بیان این نیستند که در سفر بودن شرط است بلکه در مقام بیان این مطلبند که آیه شریفه در مقام بیان فرضی است که شاهد مسلمان پیدا نمی‌شود و اینکه مراد از سفر، غربت از مسلمین است خصوصا با توجه به تعلیلی که در ذیل برخی روایات ذکر شده است که «لَا يَصْلُحُ ذَهَابُ حَقِّ أَحَدٍ» که شهادت کافر به این دلیل قبول است که حق کسی ضایع نشود و کسی که در بلاد کفر زندگی می‌کند هر چند مسافر نباشد اگر شهادت کفار در مورد او قبول نباشد حقش ابطال می‌شود. به نظر ما بر خلاف نظر محقق نراقی، این تعلیل هیچ اجمالی در مورد وصیت ندارد و حتی این علت صلاحیت دارد اطلاقات را مقید کند و اگر جایی اطلاقی وجود داشته باشد که بر اساس آن شهادت کافر مسموع است اما از مواردی باشد که ردّ شهادت کافر موجب ابطال حق نیست (مثل فرضی که وصیت مالی باشد که امر مالی با شاهد واحد و یمین مدعی قابل اثبات است) قبول شهادت کافر مشکل است و این علت مقید آن اطلاق خواهد بود. علت همان طور که معمم است، مخصص هم هست. پس وجود شاهد واحد مسلمان در بعضی موارد (مثل وصیت مالی) به ابطال حق منتهی نمی‌شود و لذا در این فرض شهادت شهود ذمی حجت نیست.

مقتضای تعلیل این است که شهادت اهل ذمه در جایی مقبول است که مستلزم ابطال حق باشد و ما گفتیم منظور جایی است که حق به حجت عقلایی ثابت است و لذا اشکال محقق نراقی که گفته‌اند هنوز حقی ثابت نیست وارد نیست و لذا به نظر ما در وصیت این تعلیل هم حکم را تعمیم می‌دهد و هم تقیید می‌کند.

در هر حال به نظر ما با توجه به روایاتی که در تفسیر این آیه شریف وارد شده‌اند آیه بر اشتراط سفر دلالت ندارد و آنچه در آیه ذکر شده است بیان معرضیت برای عدم وجود مسلمین است و لذا در جایی که شخص در وطن خودش هم به عدم وجود مسلمین مبتلا ست می‌تواند اهل ذمه را شاهد بگیرد. این مطلب از روایات هم قابل استفاده است مثلا در روایت ضریس این طور آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ شَهَادَةِ أَهْلِ الْمِلَلِ هَلْ تَجُوزُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ غَيْرِ أَهْلِ مِلَّتِهِمْ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ لَا يُوجَدَ فِي تِلْكَ الْحَالِ غَيْرُهُمْ فَإِنْ لَمْ يُوجَدْ غَيْرُهُمْ جَازَتْ شَهَادَتُهُمْ فِي الْوَصِيَّةِ لِأَنَّهُ لَا يَصْلُحُ ذَهَابُ حَقِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ لَا تَبْطُلُ وَصِيَّتُهُ.[3]

اطلاق روایت شامل فرضی است که شخص در سفر هم نباشد اما در حال اشهاد بر وصیت مسلمانی پیدا نکند.

در موثقه سماعه هم همین طور است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شَهَادَةِ أَهْلِ الْمِلَّةِ قَالَ فَقَالَ لَا تَجُوزُ إِلَّا عَلَى أَهْلِ مِلَّتِهِمْ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ غَيْرَهُمْ جَازَتْ شَهَادَتُهُمْ عَلَى الْوَصِيَّةِ لِأَنَّهُ لَا يَصْلُحُ ذَهَابُ حَقِّ أَحَدٍ.[4]

بنابراین به نظر ما متفاهم از آیه با توجه به تفسیر آن در روایات این نیست که سفر موضوعیت دارد بلکه مهم عدم دسترسی به شاهد مسلمان است و ذکر این قید از جهت ملازمه غالبی عدم دسترسی به شاهد مسلمان با سفر است و بر همین اساس هم از آیه استفاده نمی‌شود که در مطلق سفر می‌توان از اهل ذمه شاهد گرفت حتی اگر مسلمان در دسترس باشد و یا اینکه حتی در سفر به بلاد اسلام هم می‌توان از کفار شاهد گرفت! مثلا شخص تا وقتی تهران باشد نتواند از کفار شاهد بگیرد اما اگر به قم مسافرت کند بتواند از کفار شاهد بگیرد!

پس آیه به خودی خود و با قطع نظر از روایات بر اشتراط عدم وجود مسلمان در حجیت شهادت کافر دلالت ندارد و البته بر اشتراط سفر هم دلالت ندارد و مفاد آیه با توجه به روایاتی که آن را تفسیر کرده‌اند این است که شرط عدم دسترسی به شاهد مسلمان است و بیان قید سفر در آیه برای بیان این است که در جایی که مسلمان در دسترس نباشد شهادت کافر حجت است و ذکر این قید از این جهت است که در زمان صدور آیه و برای مخاطبین آیه، مسافرت رفتن غالبا ملازم بوده است با عدم دسترسی به مسلمان چون هنوز بسیاری از بلاد اسلامی فتح نشده بودند.

در هر حال قید سوم که اشتراط عدم وجود مسلمان است از روایات به خوبی قابل استفاده است از جمله روایت ضریس و سماعه و احمد بن عمر به خوبی بر این مساله دلالت دارند. در روایت یحیی بن محمد هم این نکته ذکر شده است هر چند از نظر سند ضعیف است. هم چنین:

صحیحه هشام:

مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي‌قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَيْرِكُمْ قَالَ إِذَا كَانَ الرَّجُلُ فِي بَلَدٍ لَيْسَ فِيهِ مُسْلِمٌ جَازَتْ شَهَادَةُ مَنْ لَيْسَ بِمُسْلِمٍ عَلَى الْوَصِيَّةِ.[5]

روایت به صراحت شرط را ذکر کرده است.

روایت محمد بن سنان:

که در آن این تعبیر آمده است: كَضَرُورَةِ تَجْوِيزِ شَهَادَةِ أَهْلِ‌ الْكِتَابِ‌ إِذَا لَمْ يُوجَدْ غَيْرُهُمْ

روایت حمزة:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ذَوٰا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَيْرِكُمْ قَالَ فَقَالَ اللَّذَانِ مِنْكُمْ مُسْلِمَانِ وَ اللَّذَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ قَالَ فَإِنَّمَا ذَلِكَ إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ فِي أَرْضِ غُرْبَةٍ فَيَطْلُبُ رَجُلَيْنِ مُسْلِمَيْنِ لِيُشْهِدَهُمَا عَلَى وَصِيَّتِهِ فَلَمْ يَجِدْ مُسْلِمَيْنِ فَلْيُشْهِدْ عَلَى وَصِيَّتِهِ رَجُلَيْنِ ذِمِّيَّيْنِ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَرْضِيَّيْنِ عِنْدَ أَصْحَابِهِمَا.[6]

روایت مرفوعه علی بن ابراهیم که در آن این تعبیر آمده است:

فَأَطْلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَهَادَةَ أَهْلِ الْكِتَابِ عَلَى الْوَصِيَّةِ فَقَطْ إِذَا كَانَ فِي سَفَرٍ وَ لَمْ يَجِدِ الْمُسْلِمَيْنِ[7]

پس این روایات بر اشتراط عدم وجود مسلمان دلالت دارند اما اینکه منظور از آنها دو نفر مسلمان مرد عادل است یا غیر آن خواهد آمد.

نکته دیگری هم که درخور توجه است این است که مرحوم نراقی (مستند الشیعة، جلد ۱۸، صفحه ۳۶) به شیخ نسبت داده است که این آیه شریفه را همان طور معنا کرده است که اهل سنت معنا کرده‌اند و اینکه مراد از «منکم» یعنی از اقارب‌تان و منظور از «من غیرکم» یعنی از اجانب و غیر عشیره خودتان و این نسبت در کلام محقق اردبیلی (مجمع الفائدة و البرهان، جلد ۱۲، صفحه ۳۰۴) هم وجود دارد اما ما این کلام را در خلاف شیخ پیدا نکردیم و اصلا چنین حرفی از مرحوم شیخ خیلی بعید است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo