< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1403/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظن /حجیت ظن در امور اعتقادیه

 

بحث در خاتمه ای است که مرحوم آخوند در این بخش به دو امر اشاره می‌کند.

امر اول: حجیت ظن در امور اعتقادیه

بحثی است که آیا ظن در موضوعات خارجیه حجت است یا نه؟ در اینجا اختلاف است و ظاهرا مشهور گفتند در موضوعات خارجیه خبر واحد حجت نیست و باید بینه قائم شود.

بحث دیگر این است که آیا خبر واحد یا ظن خاص یا ظن مطلق، در اموری که به شریعت ربطی ندارد مثل نقل تاریخ که موضوع احکام شرعیه نیست،‌ حجیت دارد یا نه؟ سیأتی. اصلا بعضی گفتند این ظنون به لحاظ جواز اخبار می‌تواند موضوع ادله حجیت باشد.

بحث در جایی است که مؤدای ظن، موضوع حکم شرعی نیست ولی اجنبی از شریعت نیز نیست یعنی ظن در امور اعتقادیه. مرحوم آخوند[1] امور اعتقادیه را دو قسم کرده، برخی از آنها طوری است که تحصیل علم به آنها لازم نیست و نگفتند هر طور شده آنها را بیاموزید مثل مسائل مربوط به احوال قبر و برزخ و قسم دوم امور اعتقادیه‌ای است که باید به آنها معرفت و علم داشت مثل معرفة الباری و مجرد اعتقاد بما هو، کافی نیست.

مرحوم آخوند در مورد قسم اول فرموده اگر به آنها ظن پیدا شد مثلا ظن پیدا شد که ملکین برای سوال قبر می‌آیند، آیا این ظن حجت است؟ مشخص نیست که چرا مرحوم آخوند برای اثبات عدم حجیت این قسم از ظن به سراغ ادله انسداد رفته، با اینکه بحث خاتمه منحصر به این دلیل نیست و فرموده ظن بنابر انسداد در امور اعتقادیه حجیت ندارد و از ظن خاص بحث نکرده است.

لذا می‌گوییم لامجال برای حجیت ظن؛ چه مطلق چه خاص در امور اعتقادیه که تحصیل علم به آنها لازم نیست.

اما بنابر انسداد، مرحوم آخوند فرموده مقدمات انسداد نتیجه نمی‌دهد که در امور اعتقادیه ظن حجت است. مقدمات انسداد در این بخش عقیم است و اگر نتیجه دهد در امور جوارحیه است. زیرا همیشه در سعه و ضیق نتیجه مقدمات انسداد و هر خصوصیاتی که دارد، باید به خود مقدمات دلیل نظر کرد. ایشان فرموده مقدمات انسداد نسبت به ظن در امور اعتقادیه قاصر است چون یکی از مقدمات انسداد آن بود که احتیاط در آنها - لااقل - عسری است و دوران امر است بین اینکه به ظن عمل شود یا مقابلش، مقدمه پنجم گفت به ظن عمل شود. طبق این مقدمه، در امور اعتقادیه که تحصیل علم لازم نیست، نوبت به عسر و حرج نمی‌رسد چون تحصیل علم لازم نیست که انسداد باب علم باعث مشکل شود. اما اعتقاد به این امور مظنونه نیز حرجی نیست چون مکلف می‌تواند بما هو الواقع را معتقد شود و نیاز به ظن نیست. مهم نیست که واقع چیست ولی مکلف به آنچه در واقع است تسیلم می‌شود و این حرجی نیست. بالاتر از این نیست که مولی بفرماید اعتقد و اعتقاد داشته باشد، امتثال این فرمان، بدون هیچ عسر و حرجی ممکن است و وجهی ندارد که عقل بگوید برای امتثال این امر به ظن رجوع شود. به خلاف اعمال جوارحیه که چون عمل بود، بما هو الواقع معنا ندارد بلکه عمل منجر به عسر و حرج می‌شد و یا باید به ظن عمل مي‌شد یا به وهم که عقل گفت به ظن عمل شود.

مرحوم آخوند این نکته را در بحث موافقت التزامیه نیز ادعا کرده است یعنی موافقت بما هو فی الواقع اجمالا کافی است.

مرحوم اصفهانی[2] مفصل‌ترین بحث را در این بخش و مخصوصا باب انسداد دارد. در اینجا ادعا کرده که اصلا فرقی بین علم و اعتقاد نیست. علم در اینجا به معنای تصدیق است و تصدیق به اینکه سوال نکیر و منکر محقق می‌شود، تصدیق به این نکته را اعتقاد می‌گویند. اگر مکلف علم ندارد، پس اعتقاد نیز ندارد. معنا ندارد که مرحوم آخوند می‌گوید در فرض عدم علم، امر به لزوم اعتقاد را امتثال می‌کنیم. معنای عدم اعتقاد این است که فعل نفس به تصدیق فلان مطلب برای فلان مطلب، رخ نمی‌دهد. پس اعتقاد به واقع به صورت اجمالی بی‌معنا است. اجمال همان جهل است. لذا گاهی گفته می‌شود به فلان مطلب علم دارم و گاهی می‌گویند اعتقاد من چنین است و هر دو به یک معناست.

لب مطلب در اینجا اعتقاد به جامع است. در نگاه ایشان علم اجمالی به علم تفصیلی به جامع و شک تفصیلی به جامع است. در جایی که خصوصیات مجهول است، مکلف فقط به جامع علم دارد و این جامع هم معلوم است و هم معتقد. اگر یکی از دو ظرف نجس است، نمی‌توان گفت به همانی که نجس است اعتقاد دارم بلکه چون علم به نجاست احدهما دارد، اعتقاد نیز به نجاست احدهما است که این همان جامع است. اعتقاد به جامع علی ما هو علیه وقتی که خصوصیات مجهول است، معنا ندارد.

در ادامه فرموده اما به هر حال فرمایش مرحوم آخوند صحیح است. الان دوران امر است که مکلف به جامع اعتقاد داشته باشد یا به همانی که مظنون است، ‌اعتقاد داشته باشد مثلا یقین داریم پس از مرگ، یک مطالبی رخ می‌دهد و این یک جامع است اما مظنون است که آیا سوال نکیر و منکر است یا عذاب است یا نوم، پس‌ در موارد ظن انسدادی، دوران امر است به جامع اعتقاد داشته باشیم یا مظنون، در این دوران، مقدمات انسداد ناتمام است و عقل نمی‌گوید عمل به ظن راجح است، چون یکی از مقدمات انسداد این است که عمل به ظن راجح باشد ولی اینجا چنین نیست چون ممکن است اعتقاد ما به مظنون به طور کلی خلاف واقع باشد، به خلاف اعتقاد به جامع، که مقداری از اعتقاد به اصل واقع را دارد ولی خصوصیات را ندارد لذا عند العقل این دومی رجحان دارد. در دوران امر بین اعتقاد به واقع قطعا ولی فی الجملة یا اعتقاد به مظنون که اعتقاد به خصوصیت است با احتمال اینکه کاملا غلط باشد، عقل گزینه اول را انتخاب می‌کند.

اما به نظر می‌رسد اعتقاد غیر از علم است و همانطور که ظاهر کلمات مرحوم شیخ و مرحوم آخوند است، اعتقاد چیزی غیر از علم است و نسبت آنها عموم و خصوص من وجه است و اعتقاد به واقع علی ما هو علیه ممکن است.

می‌توانیم به احوال برزخ علی ما هو علیه اعتقاد پیدا کنیم با اینکه خصوصیات را جاهل هستیم و مظنون هستند، با این حال مکلف می‌تواند بگوید هر چه هست را معتقد هستم و هر چه خاتم الانبیاء فرموده معتقد هستم گرچه نمی‌دانم چه فرموده و این یک عنوان مشیر است.

سوال این است آیا این اعتقاد، همان عقد القلب انتزاعی و جامعی است که مرحوم اصفهانی گفته یا این یک عنوان مشیر به فرمایشی است که پیامبر اعظم فرموده و مکلف به همان معتقد است و عقد القلب به آن است؟ اینها امور وجدانیه هستند و ظاهرا فرمایش مرحوم آخوند مطابق وجدان است. مکلف می‌گوید به همان مطالبی که پیامبر اکرم فرموده عقد القلب دارد نه اینکه به جامع اعتقاد داشته باشد. مکلف با عنوان مشیر به آن خصوصیات اشاره می‌کند و اعتقاد دارد. این عنوان مشیر برگرفته از همان خصوصیات است و مکلف می‌تواند به آن معتقد باشد با اینکه نمی‌داند چه هستند.

در برخی روایات نقل شده که زراره در آخر عمر نمی‌دانست امام بعد از امام صادق علیه‌السلام کیست، ولی قرآن را بالای سر گذاشت و گفت امامت همان کسی را قبول دارم که این قرآن به آن شهادت می‌دهد.

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدٌ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمِسْمَعِيُّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ بَعَثَ زُرَارَةُ عُبَيْداً ابْنَهُ يَسْأَلُ عَنْ خَبَرٍ أَبِي الْحَسَنِ (علیه‌السلام) فَجَاءَهُ الْمَوْتُ قَبْلَ رُجُوعِ عُبَيْدٍ إِلَيْهِ، فَأَخَذَ الْمُصْحَفَ فَأَعْلَاهُ فَوْقَ رَأْسِهِ، وَ قَالَ إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ مَنِ اسْمُهُ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ فِي جُمْلَةِ الْقُرْآنِ مَنْصُوصٌ عَلَيْهِ، مِنَ الَّذِينَ أَوْجَبَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ عَلَى خَلْقِهِ، أَنَا مُؤْمِنٌ بِهِ، قَالَ فَأَخْبَرَ بِذَلِكَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ (علیه‌السلام) فَقَالَ وَ اللَّهِ كَانَ زُرَارَةُ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ تَعَالَى.[3]

همچنین مرحوم اصفهانی فرمود علم، همان عقد القلب است و دو چیز نیستند، در حالیکه اعتقاد به جامع واجب است و این اعتقاد همان علم به آن موارد است چون علم به معنای تصور نیست. علم جایی است که حکم باشد و تصدیق شود.

اما به نظر می‌رسد این مطلب نادرست باشد. بعضی به آیه شریفه ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾ استشهاد کردند که برخی با اینکه یقین به پیامبری خاتم الانبیاء دارند ولی حجد قلبی نیز دارد. البته این احتمال وجود دارد که جحد اینجا به معنای انکار زبانی باشد. گاهی به انسان خبری می‌رسد با اینکه می‌داند صحیح و واقعی است ولی نمی‌خواهد باور کند. مثلا می‌دانیم کاری از میت ساخته نیست ولی در عین حال، می‌ترسد که کنارش قرار گیرد. اینها نشان می‌دهد تسلیم قلبی درجه‌ای بالاتر از علم دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo