درس خارج اصول استاد مهدی گنجی
1402/10/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أمارات /حجیة خبر واحد /استدلال به آیه شریفه کتمان وانظار علماء در این ضمینه ـ استدلال به آیه شریفه سئوال
﴿إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون﴾[1]
ظاهر آیه این است که کتمان ما انزل الله حرام است. کتمان که حرام شد یعنی اظهارش واجب است و وقتی که اظهار واجب شد، وجوب اظهار با وجوب قبول یا جواز قبول ملازمه دارد. جواز قبول نیز کاشف از حجیت است. نظیر آیهای که در مورد کتمان نساء بیان شده و دلالت دارد که اگر نساء اظهار کردند اظهارشان حجت است و گرنه حرمت کتمان لغو و وجوب اظهار است.
بعضی گفتند این آیه اجنبی از بحث حجیت خبر واحد است. منهم مرحوم اصفهانی[2] ، ایشان فرموده این آیه کتمان آنچه که بیّن است را منظور دارد. فرض کرده که یک مطلبی بیّن است مثل رسالة خاتم الانبیاء و در تورات و انجیل مطرح بوده و واضح بوده، علمای یهود آن را کتمان میکردند و مقابل بیّن بودن او میایستادند و ایجاد شبهه میکردند یا کتب مقدس را تحریف میکردند، لذا این آیه، کتمان چیزی را حرام کرده که اگر بود، به خودی خود بیّن بود، و این ربطی به وجوب اظهار ندارد که بگویید با وجوب قبول ملازمه دارد.
اما به نظر میرسد این تفسیر یک معنای دقی است و خلاف متفاهم عرف میباشد. اگر یک مطلبی را پیامبر مکرم اسلام یا ائمه علیهمالسلام فرمودند و بیّن و واضح بوده، اگر من این را به مردم نگویم و کتمان کنم، باز هم صدق میکند که بیّن را کتمان کردم. کتمان بیّن در این منحصر نیست که اگر کتمان نشود، بیّن بماند بلکه با این نیز سازگار است که بیّن باشد و بیّن نیز باقی نمیماند. پیامبر این مطالب را برای مردم بیان کرد و اینها بیّنات شد ولی نافر به شهر برمیگردد ولی کتمان میکند و نمیگوید، این مطلب اصلا بیّن نشده که مقابل بیّن، جلوگیری شود لذا یک مصداق کتمان، عدم اظهار حق است.
این مطلب در بعض روایات نیز نقل شده که اگر کسی حکمی را نگوید، فقد کتمه و آیه کتمان را بر آن تطبیق کردند. پس مطلب به این ضیقی نیست که مرحوم اصفهانی بیان کرده یعنی جایی که مسئله بیّن است و اگر بیان نشود، باز هم بیّن میماند.
مرحوم شیخ انصاری[3] دلالت آیه کتمان را نپذیرفته چون اطلاق ندارد. گفته آیه کتمان اطلاق ندارد که بگوییم کتمان حرام است چه اظهار، علم آور باشد یا نباشد، که اگر اطلاق داشت، قبول واجب بود. ولی آیه، اطلاق ندارد و از این حیث در مقام بیان نیست.
ثانیا فرموده مفاد این آیه آن است که اظهار حق واجب است و کتمان آن حرام است، اگر اظهار حق واجب است، پس باید مخاطب احراز کند که این مطلب، اظهار حق است و اگر شک کند، این شبهه مصداقیه اظهار حق است. این قرینه است که پس مفاد آیه، ضیق است و فرض شک را شامل نیست.
این همان دو اشکالی است که ایشان در آیه نفر مطرح کرده است.
مرحوم آخوند[4] این دو اشکال را پاسخ داده، فرموده اگر قبول کردیم که بین وجوب اظهار و وجوب قبول، ملازمه عقلی وجود دارد، در این صورت فایده وجوب اظهار در وجوب قبول منحصر است، در این صورت اطلاق تمام است. چون همانطور که اگر بگوییم قبول واجب نیست پس وجوب اظهار در فرض علم، لغو است، در فرض شک نیز اطلاق لغو خواهد بود.
مرحوم آخوند میفرماید اگر انحصار را قبول کردید، اطلاق تمام است. ولی ایشان مثل بحث آیه نفر در اینجا نیز ملازمه را انکار کرده و گفته حق این است که فایده اظهار در وجوب قبول تعبدی منحصر نیست. چون فایده وجوب اظهار این است که حق میان مردم فاش شود و مردم تامل کنند و بعضی مخاطبان به صورت تدریجی عالم شوند. در آیه نفر نیز گفتیم هر چند وجوب انذار مطلق است ولی فایده آن، در وجوب تحذر تعبدی منحصر نیست بلکه به خاطر این است که بعضی احتیاط کنند یا عالم شوند.
پس مرحوم آخوند به مرحوم شیخ میفرماید نباید اطلاق را انکار کنید بلکه باید انحصار و ملازمه را منع کنید.
اما به نظر میرسد این اشکال بر مرحوم شیخ وارد نیست. مرحوم شیخ فرموده وجوب اظهار اطلاق ندارد و مرادش همین است که ملازمه را منع کند. هرچند تقریب مرحوم آخوند این است که وجوب اظهار با وجوب قبول ملازمه عقلی دارد پس اطلاق نیز دارد. ولی تقریب مرحوم شیخ انصاری این است که وجوب اظهار، عرفا با وجوب قول ملازمه دارد و سپس منع اطلاق کرده است و نتیجه گرفته که ملازمه عرفی نیز ندارد. مرحوم شیخ انصاری میگوید وجوب اظهار، اطلاق ندارد و شامل جایی که شک باشد، نمیشود پس ملازمه نیز مرتفع میشود.
لذا مرحوم شیخ در ادامه فرموده اینجا با حرمت کتمان نساء تفاوت دارد. در آنجا ملازمه وجود دارد چون غالبا از سخن نساء، علم و یقین به مؤدا پیدا نمیشود ولی با این حال خدا فرموده بر زنان واجب است که اظهار کنند. این نشان میدهد که قبول قولشان واجب است. چون اگر منحصر بر فرض علم باشد، حمل بر فرد نادر لازم میآید. به خلاف وجوب اظهار بینات که اطلاق ندارد و وجهی برای ملازمه نیست.
البته اصل فرمایش مرحوم شیخ انصاری که اطلاق را منع کرده، نیز به نظر ما صحیح نیست. به نظر ما آیه کتمان نیز اطلاق دارد و حال اطلاق در اینجا بهتر از آیه نفر است. اینجا عمود کلام همین است که ﴿إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ ﴾ فرموده کتمان بینات حرام است مطلقا. عجیب است که مرحوم شیخ انصاری منع اطلاق میکند. کتمان حرام است و اظهار واجب است، چه مردم علم پیدا کنند. لذا اگر اطلاق در آیه نفر را منع کنیم، اینجا نمیتوانیم منع کنیم.
با این حال فرمایش مرحوم آخوند صحیح است که فرموده کتمان حرام است و اظهار واجب است و آیه از این جهت اطلاق دارد چه علمآور باشد یا نباشد، ولی دلالت بر حجیت خبر واحد ندارد لعدم انحصار الفایدة. فایده در قبول تعبدی منحصر نیست. بلکه فرموده بینات را اظهار کنید تا بیّن شود و علم پیدا شود. فارق بین آیه کتمان و آیه نفر این است که در آیه نفر یک ذیل داشت و گفتیم ﴿لعلهم یحذرون﴾ اطلاق دارد چه علم آور باشد یا نباشد، که نشان میداد که قول منذر حجت است. اما در آیه کتمان ربطی به مخاطبان ندارد بلکه اطلاق مربوط به گویندگان است.
بل یمکن ان یقال، آیه کتمان از بحث اجنبی است نه به خاطر فرمایش مرحوم اصفهانی، بلکه به نظر میرسد که کتمان، حرام است غیر از این است که بگوییم اظهار واجب است. اگر ملازمه باشد، وجوب اظهار با حجیت و قبول قولش ملازمه دارد ولی آیه قرآن نمیگوید اظهار واجب است بلکه میفرماید کتمان حرام است. کتمان به معنای عدم اظهار نیست و یک معنای عدمی ندارد تا کسی بگوید اگر کتمان حرام شد پس اظهار واجب است. کتمان یک معنای بیشتری را به همراه دارد. گاهی چیزی اظهار نمیشود و گاهی در صدد کتمان آن شیئ بر میآیند. کتمان کردن یک امر وجودی است و گاهی انسان اظهار نمیکند و گاهی طوری وانمود میشود که متوجه نشود. چه بسا معنای کتمان نساء نیز همین است یعنی چنین نیست که بر آنها حرام است که اظهار نکنند بلکه یک زن برای کتمان حملش، میتواند یک کاری کند که آثار حمل را در او تشخیص ندهند و این عمل برای او حرام است.
به هر حال، لا اقل روشن نیست و اجمال دارد که آیا این آیه بر وجوب اظهار دلالت دارد یا نه؟ کتمان ربطی به حجیت ندارد و این آیه بر وجوب اظهار دلالت ندارد.
تحصل، این آیه بر حجیت خبر واحد دلالت ندارد یا از باب اینکه از حجیت اجنبی است به دو بیان، یکی بیان مرحوم اصفهانی و یکی به بیانی که گفتیم، یا اگر اجنبی نباشد، با اینکه اطلاق وجود دارد ولی ملازمه را نفی میکنیم.
آیه سؤال
﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون.﴾[5]
دلالت این آیه از آیه قبل بهتر است. میفرماید اگر نمیدانید سوال کنید، وجوب سوال با وجوب قبول ملازمه دارد و اگر قبول واجب نباشد و سخنش حجیت ندارد، چرا سوال را واجب کرده؟ به ضم اینکه اهل ذکر یعنی کسی که حکم شارع را بیان میکند و شامل راویان خبر میشود.
این استدلال بر اموری موقوف است که چندان مهم نیست ولی ثمره علمی دارد.
مقدمه اول
آیا اهل ذکر، راویان خبر را شامل میشود یا نه؟ بعضی ادعا کردند که شامل راویان خبر نمیشود به چند بیان:
بیان اول
مرحوم شیخ انصاری[6] فرموده طبق سیاق آیه، اهل ذکر یعنی اهل کتاب و در مورد نبوت خاتم الانبیاء است. روایات کثیره نیز بر عکس این مطلب را تطبیق کردند و گفتند انما نحن اهل الذکر. اهل ذکر نمیتواند اهل کتاب باشد چون اهل کتاب به دین خودش دعوت میکند نه اینکه به پیامبر جدید اعتراف کند. به هر حال راویان شامل آیه نمیشود.